چه کسانی از خشم و اعتراض مردم سودجویی میکنند؟
روند اتفاقات ماههای اخیر گویای آن است که سطح انرژی جامعه بالا رفته و جامعه جان دوباره گرفته است. واکنشهای عمومی به وقایعی نظیر ساخت پارک در پارکهای قیطریه و لاله، بازگشت دوباره گشت ارشاد به خیابان و آغاز طرح نور، اعلام حکم اعدام برای توماج صالحی و... همگی بیانگر آن است که حساسیت جامعه به اتفاقات اجتماعی-سیاسی بیشتر شده است. در کنار مسائل اجتماعی-سیاسی، وضعیت سخت و اسفناک اقتصادی، فشار بیشتری به مردم وارد کرده و میتواند بهمرور منجر به انباشت خشم شود.
در شرایطی که اوضاع نابسامان اقتصادی به تنهایی میتواند منجر به انباشت خشم شود، منطق حکم میکند که از انجام اقداماتی که به منزله نفت روی آتش باشد، جلوگیری شود. با این حال دقیقاً در چنین شرایطی، گروهی اقدام به اجرای سیاستهای تحریکآمیز میکنند که به خشم و نارضایتی موجود در جامعه دامن میزند. پرسش این است که چرا این گروه چنین اقداماتی را انجام میدهد؟ آیا بابت تبعات اجتماعی و سیاسی آن نگرانی ندارد؟ آیا اعتراضات 1401 برایش درس عبرتی نشده که از تکرار رفتارهای غلط اجتناب کند؟
برخی معتقدند که ایدئولوژی و باورهای افراطی عامل اصلی تداوم رفتارهایی است که خشم و نارضایتی تولید میکند؛ براساس این دیدگاه، کسانی که با سیاستهایشان تولید خشم و نارضایتی میکنند کاری به نتیجه اجرای این سیاستها ندارند بلکه صرفاً آن را یک «وظیفه» قلمداد کرده که فارغ از نتیجه آن، باید انجام شود. هرچند این دیدگاه را نمیتوان رد کرد اما بهنظر میرسد افزایش خشم و نارضایتی در جامعه، در صورتی که منجر به اعتراضات خیابانی شود، برای این گروه منافعی نیز دارد.
به شکل تناقضآمیزی، این گروه سوپرانقلابی با عقاید افراطی، همواره از اعتراضات خیابانی سود برده است. مروری به نتایج سیاسی اعتراضات خیابانی در 15 سال گذشته میتواند بهخوبی منفعت اعتراضات را برای این گروه افراطی نشان دهد:
در سال 88 و بهدنبال اعتراضات گسترده مردم، جریان افراطی توانست به بهانه این اعتراضات، مخالفان خود را کنار زند و به بهانه مبارزه با «فتنهگران»، بهانه ردصلاحیت هر آن کسی را که با آن اختلاف داشت فراهم آورد و بدین ترتیب جریان رقیب و قدرتمند خود را که در ساختارهای انتخابی نقش ایفا میکرد را از صحنه حذف کند.
از آن تاریخ به بعد، بسیاری از افرادی که در انتخابات سال 88 فعالیت مستمر داشتند، حتی اگر در اعتراضات پس از انتخابات حضور نداشتند و صرفاً در ستادهای انتخاباتی میرحسین موسوی و مهدی کروبی بودند، به این بهانه حذف یا ردصلاحیت شدند؛ آنچنان که حتی در دولت حسن روحانی، مجلس نهم بسیاری از گزینههای معرفیشده توسط حسن روحانی برای وزارتخانهها را با بهانه فتنه تحت فشار قرار داد.
نتیجه سیاسی اعتراضات سالهای 96 و 98 نیز اکنون بیش از پیش روشن است؛ آن دو اعتراض در دولت دوم حسن روحانی، زمینه را برای نابودی اعتبار دولت حسن روحانی و حتی اصلاحطلبان فراهم کرد آنچنان که پس از گذشت چند سال هنوز کمر راست نکردهاند. اگرچه دولت روحانی نیز در آن مقطع اشتباهاتی داشت، اما بهدنبال آن اعتراضات و برخوردی که با معترضان صورت گرفت، عملاً محبوبیت حسن روحانی بهشدت افول کرد و اصلاحطلبانی که در انتخابات 96 از او حمایت کردند نیز محبوبیت خود را از دست دادند.
سقوط اعتبار دولت حسن روحانی و ناامیدی مردم از صندوق رأی، زمینه را برای پیروزی ساده و بدون دردسر گروههای افراطی در انتخابات سالهای 98، 1400 و 1402 فراهم کرد. حالا سه انتخابات پیاپی است که جریانهای افراطی بدون هیچ رقیب قدرتمندی در انتخابات پیروز میشوند چراکه اکثریت مردم، پس از ناامیدی از نهادهای انتخابی و با این تصور که نمیخواهند به کسی مشروعیت و اعتبار بدهند، در انتخابات شرکت نمیکنند.
اعتراضات 1401 هم به نحو دیگری زمینه را برای سودجویی جریانهای افراطی فراهم کرد. هرچند شاید آن اعتراضات در عرصه اجتماعی دستاوردهایی برای معترضان داشت، اما از منظر سیاسی گروهی از آن سود برد که هیچ نسبتی با مردم و خواستههای آنها ندارد.
اعتراضات 1401 بهانه امنیتیکردن فضا را برای نیروهای تندرو فراهم کرد. پس از آن اعتراضات واتساپ و اینستاگرام فیلتر شد، وزارت کشور و نیروهایی که وظیفه برخورد با معترضان را داشتند قدرت و امتیاز بیشتری گرفتند و سیاستهایی اتخاذ شد که زمینه را برای بستن فضا فراهم کرد.
سازوکار سودجویی گروههای افراطی از اعتراضات مردم در گفتههای «محمدرضا شهبازی» را میتوان به عینه دید؛ جایی که او بهطور غیرمستقیم ادعا میکند به دلیل دفاع از نظام، باید از منافع آن بهرهمند شود و کسانی که با جریان او همعقیده نیستند حتی حق ندارند در جایگاه یک مجری تلویزیون قرار گیرند.
مروری بر نتایج سیاسی اعتراضات مردم در 15 سال گذشته نشان میدهد که همواره یک گروه افراطی از آن بهره برده است. حالا پس از گذشت چندین سال از این اعتراضات، میتوان بهتر سرانجام سیاسی آنها را ارزیابی کرد. بر این اساس باید بین دستاوردهای اجتماعی و سیاسی تمایز قائل شد.
اعتراضات گذشته شاید دستاوردهای اجتماعی برای مردم داشت اما از منظر سیاسی، حداقل در کوتاهمدت و میانمدت فایدهای برای مردم نداشت. این اعتراضات نهتنها منجر به تحقق خواستههای سیاسی معترضان نشد بلکه فضا را برای سودجویی یک گروه افراطی فراهم کرد.
اعتراض حق مردم است و طبیعی است که مردمی که فشار مسائل اقتصادی و اجتماعی را روزانه احساس میکنند دست به اعتراض بزنند. با این حال بهنظر میرسد گروهی از این اعتراضات برای منافع خود سوءاستفاده میکند. بنابراین میتوان احتمال داد که یک گروه افراطی از وقوع اعتراضات خیابانی استقبال میکند چراکه از منافع آن سود میبرد.
با نزدیک شدن به انتخابات ریاستجمهوری، این گروه بهدنبال تأثیرگذاری بر ساختارهای سیاسی است تا گزینه مطلوب خودش را از صندوق بیرون بکشد. بنابراین، طبیعی است که از افزایش خشم و نارضایتی مردم استقبال کند. در اینجا باید تأکید کرد که افزایش نارضایتی مردم بدون افزایش خشم، برای این گروه مطلوب نیست چراکه به اعتراضات خیابانی منجر نمیشود. بلکه این افزایش خشم عمومی است که میتواند زمینه سودجویی این گروه از اعتراضات مردم را فراهم کند؛ چهبسا راز بسیاری از اقدامات این گروه که خشم تولید میکند را در همین جا بتوان دید.
از سوی دیگر، این اقدامات و سیاستهای غلطی که خشم و نارضایتی تولید میکند، همراهی یک اقلیت حامی و وفادار که باورهای ایدئولوژیک و افراطی دارند را نیز جلب میکند. در نتیجه، بهخوبی میتوان گفت که اتفاقاً جریانی که درون نظام سیاسی تصمیماتی میگیرد که خشم و نارضایتی تولید میکند اتفاقاً از اعتراضات 1401 عبرت گرفته است.
آنها اتفاقاً از تکرار اعتراضاتی مشابه 1401 استقبال میکنند چراکه معتقدند آن اعتراضات اگر برای مردم و کشور «آب» نداشت اما برای آنها «نان» داشته است. بههمین جهت و برای آنکه همچنان فرصت سودجویی از اعتراضات مردم را داشته باشند، هیچ نگرانی بابت تصمیماتی که خشم و نارضایتی تولید میکند ندارند و چهبسا عامدانه تصمیماتی میگیرند که منجر به انباشت خشم در جامعه شود چراکه انباشت خشم را در جهت منافع سیاسی خود میدانند.