سلام بر پایان جهان لیبرال
ترامپ را نمیتوان صرفاً یک رهبر پوپولیست دانست. او با رویکردی عملگرایانه، نظم جهانی موجود را به چالش کشیده و به دنبال بازتعریف نقش آمریکا در جهان است.
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات اخیر ایالات متحده نهتنها تحولی در سیاست داخلی آمریکا بلکه نقطه عطفی در سیاست جهانی به شمار میرود. این رویداد پرسشهای اساسی درباره افول جهان لیبرال و ظهور نظمی جدید برمیانگیزد. از نگاه فلسفه سیاسی، آیا اکنون در آستانه پایان جهان لیبرالیسم هستیم؟ و مهمتر از آن، آیا این دگرگونی فرصتی برای بازتعریف جایگاه ایران در نظم جهانی فراهم میآورد؟
افول هژمونی لیبرال: پایان یا بازتعریف؟
لیبرالیسم، با وعدههایی همچون دموکراسی، بازار آزاد، و حقوق بشر، پس از جنگ سرد بهعنوان چارچوب اصلی نظم جهانی مطرح شد. اما این نظام، همانگونه که فرانسیس فوکویاما در مقاله اخیر خود اشاره میکند، طی دهههای اخیر به دو انحراف بنیادین دچار شده است: افراط در نئولیبرالیسم اقتصادی و سیاست هویتی افراطی. این دو جریان نهتنها نابرابریهای اجتماعی را تشدید کردهاند، بلکه با قطبیسازی سیاسی، بنیانهای دموکراسی را تضعیف کردهاند.
ترامپ، با سیاستهای ملیگرایانه و شعار «اول آمریکا»، دقیقاً در نقطه تقابل با این اصول لیبرالی قرار میگیرد. او بازگشت به منافع ملی را برتر از ملاحظات جهانی میداند و این خود زنگ خطری برای لیبرالیسم جهانی است. از منظر فلسفی، ترامپ نماینده رئالیسم قدرتمحور است که به جای ایدهآلگرایی، بر منافع ملموس و دستاوردهای عینی تأکید دارد.
فلسفه سیاسی ترامپ: پوپولیسم یا عملگرایی؟
ترامپ را نمیتوان صرفاً یک رهبر پوپولیست دانست. او با رویکردی عملگرایانه، نظم جهانی موجود را به چالش کشیده و به دنبال بازتعریف نقش آمریکا در جهان است. سیاستهای او، از کاهش تعهدات بینالمللی گرفته تا تقویت اقتصاد داخلی، نشاندهنده تغییری عمیق در فلسفه سیاسی آمریکا است. این تحول، بهویژه برای کشورهایی مانند ایران، فرصتها و تهدیدهای جدیدی به همراه دارد.
ترامپ، برخلاف رهبران سنتی آمریکا، سیاست خارجی را بر اساس معاملهگری قدرتمحور تعریف میکند. این تغییر نگرش، هرچند در ظاهر با چالشهایی همراه است، اما فرصتی برای کشورهایی مانند ایران فراهم میکند که بتوانند در فضای جدید نظم جهانی جایگاه خود را بازتعریف کنند.
بازتعریف جایگاه ایران: فرصتها و چالشها
پیروزی ترامپ، بازگشتی به سیاستهای تحریمی سختگیرانهتر را تداعی میکند، اما همزمان فضایی برای دیپلماسی خلاقانه نیز به وجود میآورد. از نگاه مدرن دیپلماسی، این مقطع تاریخی میتواند برای ایران به فرصتی برای بازسازی موقعیت خود تبدیل شود. ایران برای بهرهگیری از این فضا باید سه گام اساسی بردارد:
• توسعه روایتسازی بینالمللی: همانگونه که فوکویاما تأکید دارد، در جهان جدید، روایتها قدرت را میسازند. ایران باید از ابزارهای رسانهای برای روشنگری درباره سیاستهای دوگانه غرب و ارائه چهرهای متفاوت از خود استفاده کند.
• تقویت شبکهسازی جهانی: ایجاد ائتلافهایی با کشورهای غیرمتعهد و در حال توسعه میتواند اهرمی در برابر سیاستهای یکجانبه آمریکا باشد. ترامپ به نظم ائتلافمحور علاقهای ندارد و این فرصتی برای ایران است تا با کشورهای دیگر همپیمان شود.
• بازسازی اقتصاد مقاومتی: تحریمها، اگرچه سخت هستند، اما میتوانند ایران را به اصلاح ساختارهای اقتصادی و اتکا به ظرفیتهای داخلی سوق دهند. اقتصاد مقاومتی، اگر با نوآوری و شفافیت همراه شود، میتواند پایداری ایران در برابر فشارهای خارجی را تضمین کند.
نتیجهگیری: بازتعریف نظم جهانی و نقش ایران
فوکویاما در مقاله اخیر خود از پایان جهان لیبرالی سخن میگوید، اما آیا این پایان واقعاً رخ داده است یا تنها بازتعریفی از نظم جهانی در حال وقوع است؟ برای ایران، این دوران گذار میتواند فرصتی تاریخی باشد.
ایران، با بهرهگیری از مدرن دیپلماسی و اصلاحات داخلی، میتواند از این دوران پرآشوب برای تقویت جایگاه خود در نظام بینالمللی استفاده کند. جهان پسالیبرال، اگرچه با بیثباتی همراه است، اما میتواند نقطه آغازی برای بازسازی هویت و نقش ایران در نظم جهانی باشد. در نهایت، این ما هستیم که تصمیم میگیریم این تغییرات را تهدید بدانیم یا فرصت.
ترامپ آمده است. جهان در حال تغییر است. ایران باید تصمیم بگیرد که چگونه در این تغییرات سهمی سازنده داشته باشد.