استراتژی سکوت یا گفتوگو؟
گروه فناوری: حمله به ابرآروان در هر بحران و رخداد سیاسی کشور، تقریباً به یک اپیدمی در سالهای اخیر تبدیل شده است. فرقی هم نمیکند مسئله در چه سطحی باشد؛ در قطعی اینترنت، مسئلهی حجاب، فعالیتهای بینالمللی، حتی گرانشدن برنج و.. درواقع بهنظر میرسد که برخی از کاربران شبکههای اجتماعی، ابرآروان را مسبب تمام بحرانهای ملی کشور میدانند. این موج اخیر اما با خبر احتمال رفع تحریم ابرآروان از اتحادیه اروپا در میانههای فروردینماه ازسوی شبکهی تلویزیونی ایراناینترنشنال شکل گرفت. موج ثانویهی آن هم بعد از بیانیهی اخیر این شرکت بود، ابرآروان در بیانیهای در تاریخ 17 فروردینماه امسال بیان کرد که اتحادیهی اروپا با مستنداتی که آروانکلاد به آنها ارائه کرده، از فهرست این تحریمها خارج شده است؛ مسئلهای که نهایتاً موجب بهانهی جدیدی در تداوم حملات در شبکههای اجتماعی به این شرکت شد.
در این یادداشت به این گزارهی بدیهی که اصولاً یک شرکت با خدمات ابری نمیتواند مسبب فیلترینگ باشد، نخواهم پرداخت؛ چراکه متخصصان فنی این حوزه بارها دراینباره گفتهاند که اساساً در ساختار اینترنت ایران، یک شرکت با خدمات ابری نمیتواند عامل فیلترینگ باشد، چراکه خود این شرکت هم در سطحی مصرفکننده اینترنت است و طبق قانون مصوب کشور، شرکت ارتباطات زیرساخت به همراه کمیته مصادیق مجرمانه آمران قطع یا محدودیت اینترنتاند.
مسئله اصلی این سوال است که سیاستهای خود سازمانها، بهطورخاص واحد ارتباطات شرکتها تا چهمیزان موجب هیزمپاشیدن به بحرانهای اینچنینی میشود. بحرانهایی که یکی از غیرانسانیترین عواقب آن، موج سایبربولی نسبت به کارکنان این شرکت است. در این یادداشت تلاش میکنم به این پرسش بپردازم که نکتهی اصلی در نقدهای مرتبط با سیاستهای ارتباطی ابرآروان، تا چهاندازه متغیر بستر اجتماعی و سیاسی ایران نادیده انگاشته شده است؟ آیا سیاستهای ارتباطاتی این شرکت در جریانسازی این موجها مؤثر بوده است؟ آیا داشتن سیاست گفتوگومحور و تلاش برای شفافیت در بحرانها یا قبل از آن، تیغ دولبه برای برندهاست؟
سیاستهای رسانهای؛ تیغ دولبه برای یک برند تجاری؟
برخی از منتقدان، مهمترین حملات به ابرآروان را در فقدان آگاهسازی و روشنگری دربارهی محصولات، نوع خدمات این شرکت میدانند و عدهای دیگر آن را در حضور پررنگ برند ابرآروان تحلیل میکنند. این دو گروه باور دارند که ابرآروان بهطورخاص در همایشهای «سوار ابرها» از خود یک تصویر
بزرگتر و مؤثرتر از آن چیزی نشان داد که واقعاً بود. این مسئله در کنار دشواری قابلدرکبودن نوع محصول ابرآروان برای عموم جامعهی ایرانی و ناروشنبودن سازوکار ساختار اینترنت در ایران، کاربران شبکههای اجتماعی را به عاملیت ابرآروان در فیلترینگ سوق داد.
برای پاسخ به این پرسش باید کمی عقبتر برویم و دربارهی مفهوم ارتباطات سازمانی توضیحی داشت؛ مدیریت بحران بهعنوان یکی از گزارههای کلیدی است که بهنظر میرسد با اکوسیستم نوآوری و فناوری کشور وارد ادبیات رسانهها و فضای کاربری ایران شده است. این ایده در پی پاسخگویی مدیریتشده، تعامل و شفافیت با ذینفعهای اصلی یک سازمان است و الگوهای شناختهشدهای هم دربارهی پیشبینی، مدیریت حین و بعد از بحران دارد. بهزعم یکی از کارشناسان این حوزه، اکوسیستم نوآوری کشور به این علت که منبع درآمد و مسیر رشد آن جامعه و مردم است، خود را نسبت به نهادهای دولتی که جریان حیاتشان از منابع ملی تامین میشود، پاسخگوتر میبینند. بههمیندلیل به زبان ساده آنچه «سروصدای رسانهای» تعریف میشود، بخشی از وظیفهی روشنگری یک برند در مواجهه با ذینفع اصلیشان یعنی مردم است.
اما این نکته وقتی در بستر و جامعهی ایران بررسی میشود، گویی یک تیغ دولبه است که میتواند لزوماً به اعتماد اجتماعی منجر نشود و به خود آن شرکت هم آسیب برساند. این نکته احتمالاً همان مسئلهای است که عدهای باور دارند ابرآروان از سیاستهای حضور در رسانهها آسیب دیده است. اما واقعاً میتوان به «سکوت» بهعنوان نسخهای واحد در استراتژی مدیریت بحران یاد کرد؟ آیا این استراتژی چیزی شبیه بازتولید همان گفتمان برندهای دولتی برابر پرسشهای مردم نیست؟
در گزارشی از رسانهی پیوست پیرو خبر رفع تحریم ابرآروان به بخشی از موجهای تخریبی علیه ابرآروان و فعالیت رسانهای ابرآروان اشاره و آمده است: «در میانه این هیاهوها، ابرآروان مانند گذشته، سیاست در رسانه ماندن را ادامه داد و حتی شهریورماه همان سال، از راهاندازی ۱۸ پاپسایت جدید در نقاط ترافیکی مهم جهان و ۲ برابرشدن زیرساخت بینالمللیاش خبر داد. برخی کارشناسان میگویند که انتشار این خبر، آتش تهیهای بود و اتهاماتی که در داخل به ابرآروان وارد میشد».
در ادامه این رسانه نوشت که بعد از اتهامهای رسانههای آلمانی به ابرآروان در فیلترینگ اینترنت ایران، با انتشار اطلاعیهای، اتهامات را رد کرد؛ اما درنهایت آبانماه ۱۴۰۱ نام ابرآروان در فهرست تحریمهای اتحادیه اروپا قرار گرفت و در پایان همینماه، دامنه بینالمللی ابرآروان از دسترس خارج شد. «اینجا بود که ابرآروان دستهایش را بالا برد و اعلام کرد، میپذیریم در جنگ رسانهای شکست خوردیم».
سکوت یک برند، نوعی ناامیدی است؟
ابرآروان پس از این وقایع، سیاست سکوت و تنها حضور تخصصی و فنی در رسانهها را دنبال کرد. حال آنکه راهاندازی سامانهی «رادار» ازسوی این شرکت، نقشی اساسی در رصد گزارشهای برخط کیفیت اینترنت داشت. جز این دو وجه، تقریباً خبر جدیدی از ابرآروان در سال اخیر در رسانهها منتشر نشد. اینکه این سیاست تا چه میزان به کاهش جریانهای تخریبی توئیتری کمک کرد را باید واحد ارتباطات این سازمان پاسخ دهد. اما فلسفهی مجبور به سکوتشدن ابرآروان مستتر است، نوعی ناامیدی نسبت به ظرفیت کاربرهای (واقعی یا غیرواقعی) شبکههای اجتماعی برای آن میزان از انتشار وقایع است.
آیا ابرآروانیها احتمالاً از جامعهی شبکههای اجتماعی و آن طیف از دشمنان اکوسیستم استارتآپی کشور ناامید شدهاند؟ اگر جریانهای مخالف ابرآروان را بدون در نظر گرفتن جریانهای منتسب به خارج از کشور بررسی کنیم، چند پرسش مطرح میشود: تا چهمیزان مخالفان داخلی طبق همان الگوی «چون دستم به مسبب اصلی فیلترینگ نمیرسد، پس به شرکتهای ثانویهی خدمات اینترنتی حمله کنیم»، رفتار میکنند؟ اگر ابرآروانیها به این استراتژی بدون برونریزیهای گذشته ادامه دهند، آیا میتوان گفت این مسئله نوعی ناامیدی نسبت به گفتوگو با جامعهی مخاطبهای عمومی است؟ اگر اینطور باشد، باید پاسخ به چرایی حملههای مکرر به ابرآروان را در شاخصهای مرتبط با توسعه و حقوقهای شهروندی نیز جویا شویم.