| کد مطلب: ۳۳۶۰
نقد به مثابه مشـارکت در زمـان حـال

نقد به مثابه مشـارکت در زمـان حـال

به بهانه سالروز تولد سوزان سانتاگ

به بهانه سالروز تولد سوزان سانتاگ

akhgar

مجید اخگر

مترجم

من به‌تدریج دریافتم كه بیش از آنكه سرگرم نوشتن درباره‌ی عكاسی باشم، درباره‌ی مدرنیته می‌نویسم، درباره‌ی شیوه‌ی بودن كنونی ما. در واقع عكاسی به‌عنوان یك موضوع نوعی فرم یا شكل دسترسی به شیوه‌های تفكر و احساس [در جامعه‌ی] معاصر است؛ و نوشتن درباره‌ی عكاسی مانند نوشتن درباره‌ی جهان است.
علیه تفسیر، به‌عنوان كتابی كه در نوع خود شأنی كلاسیك پیدا كرده، در واقع مجموعه‌ای از نقدها و بررسی‌های كتابی است كه سانتاگ در فاصله‌ی سال‌های 65-1962 به نگارش درآورده و در نشریات مختلف چاپ كرده است. اما كتاب ویژگی‌هایی دارد كه آن را از یك مجموعه‌ی نقد متمایز و ممتاز می‌كند. یك منتقد معمولاً به‌صورت حرفه‌ای در یك حوزه‌ی خاص به نقد می‌پردازد و مثلاً به‌عنوان منتقد فیلم، ادبیات یا هنرهای تجسمی شناخته می‌شود. از سوی دیگر، نقد معمولاً به موقعیت تاریخی و فرهنگی نگارش خود وابستگی تام دارد و به همین دلیل با گذر زمان ضرورت و معنای خود را تا حد زیادی از دست می‌دهد و در آینده بیشتر به‌عنوان سندی تاریخی در مورد موضوع محل مراجعه خواهد بود. به عبارت دیگر، نقد به معنای مرسوم و متعارف اصطلاح تاریخ مصرف، دعاوی و جاه‌طلبی محدودی دارد. با نگاه به مقالات كتاب علیه تفسیر، متوجه می‌شویم كه این كتاب از جهات مختلف از این تصویر متعارف از نقد فاصله می‌گیرد و به اعتبار این تفاوت‌ها شاید نتوان آن را به معنای دقیق یا خالص كلمه «نقد» هنری‌ـ‌ادبی به شمار آورد. اما در عین حال، همین فاصله‌گیری موجب می‌شود تا برخی از مهم‌ترین و جوهری‌ترین پتانسیل‌ها و كاركردهای نقد كه شاید برخی از آنها در زمانه‌ی ما به علل مختلف ــ از جمله تخصصی‌شدن نقد و اثرگذاری نهاد آكادمی و بازار بر آن در چند دهه‌ی اخیر ــ به فراموشی رفته باشند در این نوشته‌ها خودنمایی كنند. به‌عنوان مثال، مشاهده می‌كنیم كه مقالات این كتاب، حوزه‌ها و محصولات فرهنگی مختلفی را از سینما و تئاتر تا رمان و خودزندگی‌نامه و آثار نظری و حتی عادات و روندهای فرهنگی در بر می‌گیرند. نكته‌ی مهم‌تر، رویكرد یا نحوه‌ی برخورد سانتاگ با موضوعاتی است كه به آنها می‌پردازد. البته اكثر نوشته‌های این كتاب به سیاق معمولِ نقدنویسی برآمده از موقعیت و «مورد» خاصی هستند، اما به نظر نمی‌رسد كه محرك اصلی سانتاگ در توجه به یك كتاب یا اثر قرار داشتن آن در خط مقدم جدیدترین روندها و محصولات روز بوده باشد، بلكه چیزی كه سانتاگ را به جانب انتخاب‌هایش سوق می‌دهد نوعی فراست و هوشمندی و حساسیت شخصی است كه اهمیت و مربوطیّتِ پرداختن به چیزهایی خاص در یك برهه‌ی تاریخی خاص را به او نشان می‌دهد. افزون بر آن، سانتاگ دستمایه یا موضوع خاص نقد را به موقعیت یا مجرایی برای طرح مسائلی عام‌تر و در واقع برخی از مهم‌ترین مسائل فرهنگ مدرن بدل می‌كند ــ بدون آنكه این كار به معنای بی‌توجهی به اثر، نویسنده، یا موضوع مورد بحث و بهانه قرار دادن آن برای ابراز فضل یا به اصطلاح «دیدن خود در تصویر دیگری» باشد. به بیان دیگر سانتاگ به‌جای ماندن در سطح درون‌ماندگار اثر، هر مورد خاص را برحسب بهره‌ای كه از مسائل عام‌ترِ فرهنگ در خود دارد، مورد بررسی قرار می‌دهد. نكته‌ی مرتبطی كه در این زمینه وجود دارد توجه به پیش‌شرط‌ها و پیامدهای هر موضع زیبایی‌شناختی‌ـ‌انتقادی خاص یا به تعبیر مورد علاقه‌ی خود سانتاگ هر «حساسیت» خاص است. خواندن نوشته‌های سانتاگ صرفاً ما را نسبت به قضاوت و تحلیلی خاص در مورد شخصیت، مجموعه‌آثار و مفهوم و انگاره‌ی مورد بحث آگاه نمی‌كند، بلكه نفس موضع یا جایگاهی را كه چنان اثر یا دیدگاهی از آن‌جا امكان‌پذیر شده است و همچنین موضع و جایگاهی را كه این قضاوت و تحلیلِ نقادانه بر مبنای آن صورت می‌گیرد نیز به‌طور آشكار یا پنهان موضوع بحث قرار می‌دهد. به این ترتیب ما همپای قرائت تفسیری خاص به پیش‌شرط‌ها و جایگاه پدیدآورنده‌ی اثر و روندها و سازوكار تفسیر نیز آگاه می‌شویم (و به همین علت خواندن مقاله‌ای از او در مورد اثر یا نویسنده‌ای كه آشنایی چندانی هم با او نداریم می‌تواند كار بامعنایی باشد). به بیان دیگر، سانتاگ هیچ‌گاه صرفاً به یك چیز نمی‌پردازد و همزمان نقشه یا مسیری كلی برای جای دادن پدیده‌ی مورد بررسی در زمینه‌ای كلی‌تر و در نتیجه درك مفهومی آن فراهم می‌آورد. كار سانتاگ همیشه ما را دعوت می‌كند تا میان وجوه كلی و جزیی مسئله در نوسان باشیم و این نوعی ورزیدگی ذهنی‌ـ‌تفسیری در خواننده ایجاد می‌كند. به همین علت است كه سانتاگ در یادداشت مقدماتی خود علیه تفسیر این كتاب را متاكریتیسیزم، به‌معنای نقدِ نقد یا «زَبَرنقد»، می‌نامد. و می‌توان اضافه كرد كه ــ دست‌كم ‌امروز ــ هر شكل از نقد كه بخواهد از حد تغذیه‌ی روزانه‌ی نشریات و مخاطبان آنها فراتر رود باید دست‌كم تا حدی «متا»كریتیسیزم باشد؛ یعنی نقدی كه به روندها و رویه‌های انتقادی و معناسازانه‌ی خود و به مشاركتی كه به این نحو در یك فضای فرهنگی یا یك حوزه‌ی عمومی خاص دارد، آگاه است.
گفته‌اند كه مقاله‌نویسی نوعی میانجی‌گری میان هنر (یا نظریه) و زندگی است. جدای از سوء‌برداشت‌ها و سوء‌استفاده‌های مختلفی كه ممكن است از این گزاره صورت بگیرد، در سطحی اولیه می‌توان گفت كه كتاب سانتاگ امكان ورود یا نزدیك شدن به آثار كسانی را برایمان فراهم می‌كند كه شاید برخی خوانندگان به خودی خود علاقه یا اینرسی اولیه‌ی لازم برای نزدیك شدن به آثارشان را نداشته باشند ــ و سانتاگ این كار را با پرداختن به حوزه‌های مختلف به نحوی فهم‌پذیر یا «جذاب» انجام می‌دهد. اما مسئله شاید فراتر از برخوردی جذاب (كه به هر حال تیغی دولبه است) باشد. او با برخوردی غیرفنی و گویی بافاصله (از آن رشته یا دیسیپلین خاص و مسائل و قواعد درون‌گفتمانی آن) امكان آن را ایجاد می‌كند كه اساساً یك اثر یا مجموعه‌آثار را به‌عنوان جزیی از پروژه‌ی یك زندگی درك كنیم؛ «مسئله»، ضرورت یا نیروی محرك آن را دریابیم؛ و یا در سطحی كلان‌تر، به این مسئله آگاه شویم كه ــ مثلاً ــ پرداختن به رشته‌ای مانند انسان‌شناسی (در مقاله‌ی مربوط به لوی‌استروس)، فراتر از اینكه به هر حال یك «كار» یا فعالیت آكادمیك است، چه سودای انسانی‌ای دارد یا می‌تواند داشته باشد و خواندن آن برای فردی غیرمتخصص، فراتر از فضیلت خواندن و آگاهی و یا وارد شدن به نوعی بازی باپرستیژ و نهایتاً‌ بیهوده، چه نكته‌ و معنایی می‌تواند داشته باشد و به نوبه‌ی خود چگونه می‌تواند به پروژه‌ی زندگی شخصی و/یا حیات عمومی ما كمك یا در آن مشاركت كند. نكته‌ی مهمی كه اهمیتی دوچندان به آن‌چه گفتیم می‌بخشد آن است كه این نوع آگاهی كلی و بافاصله به هیچ‌وجه متاع سهل‌الوصول و ارزان‌قیمتی نیست، به‌ویژه در شرایط تاریخی ما كه از یك سو به شكلی استراتژیك راه هرگونه پیوند میان شور و میل شخصی و فعالیت حرفه‌ای را مسدود می‌كند و از سوی دیگر نظام آموزشی آن نیز از پایین‌ترین تا بالاترین سطوح پرورنده‌ی صغارت و عدم‌استقلال است و دیدگاهی تكلیف‌ـ‌و‌ـ‌پاداش‌محور را در افراد نهادینه می‌كند.

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • بوروکراسی در جهان مدرن برای نظم‌بخشی به امور جاری زندگی به‌وجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.

  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

پربازدیدترین
آخرین اخبار