به نام هنر به کام بازار
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

شانزدهمین حراج تهران تمام شد اما صحبت درباره آن، نه
شانزدهمین دوره حراج تهران در تاریخ ۱۰ تیر ۱۴۰۱ در هتل پارسیان آزادی تهران با گردانندگی حسین پاکدل برگزار شد. در این حراج، ۱۲۰ اثر از هنرمندان نامدار برای فروش به نمایش گذاشته شد. این آثار نقاشی، مجسمه، عکس و نقاشی دیجیتال را شامل میشدند. این حراج با رقم فروش ۷۸ میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان به کار خود پایان داد. در نهایت اثری از رضا درخشانی با قیمت نهایی هشت میلیارد تومان، عنوان گرانترین اثر را به خود اختصاص داد. حراج تهران در سال 1391 شکل گرفت، این نهاد، نهادی خصوصی است که بر معرفی و فروش آثار هنرمندان مدرن و معاصر ایرانی تمرکز دارد.
سبک و سیاق فروش آثار هنری
دو حراج بزرگ در ایران برگزار میشود؛ یکی در تهران یکی در اصفهان، که هر یک سیاستهای متفاوت و معیارهای خاص خودشان را دارند. وجود حراجهای هنری در هر کشوری طبیعی است و بخشی از ساختار جهان هنر است. نمیتوان کلیتش را انکار کرد. موزههای هنری، گالریها، مجلات هنری و همینطور حراجیها بخشی از این ساختار هستند که برخی بار اقتصادی ماجرا را به دوش دارند و برخی بیشتر در بخشهای هنری فعال هستند. در حراجها فضا اقتصادیتر است. چرایی وجود حراجیها به ساختار بازار هنر بازمیگردد. در روند طبیعی بازار، هنرمندان آثاری را خلق میکنند و گالریها آنها را به نمایش میگذارند، عدهای این آثار را خریداری میکنند و هنرمند در این مسیر شناختهتر میشود. اما در حراج تهران دلایل ارایه آثار و شهرت هنرمندان اِلمانهای عجیب و ناشناختهای دارد که گاهی بر دلایل غیرهنری استوار هستند و این وظیفه تشکلها است که با نظارت بیطرفانه نسبت به مجموعه تولیدات سالانه آثار را معرفی و انتخاب کنند، نه اینکه از پیش آثار را انتخاب کنند. این شیوه عملکرد به بنبست مالی میانجامد و این سوال را پیش میآورد که اگر چنین گردش مالیای وجود دارد چرا هنرمندان حتی در خرید رنگ و بوم ماندهاند!؟ در واقع با توجه به عدد و رقمی که در این حراجیها جابجا میشود تنها افراد خاصی قادر به خرید و فروش چنین آثاری هستند و این رویداد هم برای همان افراد خاص برگزار میشود. با اینکه این افراد ادعا میکنند که به فکر توسعه اقتصاد هنر هستیم ولی به نظر میرسد نوعی اقتصاد انحصاری را ایجاد میکنند.
موافقان حراج
موافقان این رویداد این سبک از برگزاری را امری طبیعی و اجتنابناپذیر میخوانند و معتقدند حراج رویدادی اقتصادی است و آثار هنرمندان حاضر را باید در فضاهای دیگری مانند گالریها یا مستقیم از هنرمند خریداری کرد. سجاد باغبان، مدير نگارخانه که با حراج تهران هم همکاریهایی داشته است، در این خصوص میگوید: «حراجیها در همه کتابهای علمی و هنری اقتصاد هنر به بازار ثانویه معروف هستند. یعنی آثاری در آنها معامله میشوند که برای بار دوم و سوم خرید و فروش شدهاند و حالت موزهای پیدا کردهاند و ارزش مجموعهداری دارند. ماهیت کار حراجیها این است که کارهای نایاب و خاص را به دست مخاطبان برسانند. دلیلی ندارد کسی وقتی میتواند از خود هنرمند جوانی که صدها اثر هنری دارد، کاری را ارزانتر بخرد سراغ حراجیها بیاید.» از آنجایی که حقوق آثاری که در حراجیها خرید و فروش میشود اغلب متعلق به مالک اثر است و نه خالق اثر، ساختارهای اقتصادیاش با کالای غیرهنری تفاوتی ندارد. مناسبات بازاری به شکلی پیش میرود که شهرت هنرمندان در سن بالا یا حتی وقتی اتفاق میافتد که در قید حیات نیستند و عایدی چندانی برای روزهای جوانیشان ندارد. شهرت در سن و سالی رخ میدهد که هنرمند چندان توان و حوصلهای برای خلق آثار جدید ندارد. غمانگیزتر این است که اغلب هنرمندانی که آثارشان با قیمتهای میلیاردی به فروش میرسد مالک آثار نیستند و این عددهای میلیاردی به جیب هنرمند نمیرود. این رویدادها در واقع دورهمی مجموعهداران و گالریداران است. چون طبیعتا کارهایی از این جنس، کم هستند، فضای رقابتی برای فروششان ایجاد میشود که ثمره سیاست برگزارکنندگان است تا المانهای هنری اثر و منفعتش به برگزارکنندگان میرسد نه هنرمندان؛ قیمتهایی که اغلب حباب خوانده میشود به مناسبات اقتصادی غیرسالم، منسوب است و به جیب مجموعهداران میرسد.
منتقدان حراج
با مقایسه مناسبات اقتصادی ساختار هنر در دنیا و ایران به نظر میرسد کشورهای دیگر رفتاری منصفانهتر نسبت به هنرمندان دارند. شروین طاهری، پژوهشگر هنر در این خصوص میگوید:«این نوع حراجها در کشور ما مصنوعی و از بالا ساخته شده هستند و به توسعه هنر نمیانجامند و شکلی از شبکههای قدرت و به هم متصل را ایجاد میکنند که بر خلاقیت تولیدکنندگان آثار هنر اثر منفی میگذارند و هنرمندان را از مخاطب عمومی جدا میکنند. این رویکرد تنها به حراج مختص نمیشود اما در حراج تهران نمود بیشتری پیدا میکند. معمولا حراجها باید محصول مشارکت صنفی و فعالیت درونگروهی باشند نه اینکه از بالا و بیرون برایشان موضوعیت و فرم مشخص شود. از آنجایی که معنی هنر معاصر ما به شدت آشفته است و سندیکا و انجمن حساب شده و درستی ندارد، روابط درست و ارگانیک شکل نمیگیرد. آسیب این نوع سیاست در این است که این نوع بازارسازیها از پیش نوع محصولات و شکل تولید را هم تعیین میکند.»
هنر در حاشیه
در کشورهای دیگر راههای متعددی برای هنرمند وجود دارد. آرتآفرها و انواع بازارهای روزانه که موسسات فرهنگی یا مجموعهای از گالریدارها راهاندازی میکنند، امکان گردش مالی را برای هنرمندان به وجود میآورند. هنرمندان فرصت دارند از طریق گالری یا به شکل فردی در بازارچههای هنر شرکت کنند و چرخه قیمتگذاری وابسته یک گزینه نیست در واقع گروههای مختلفی درگیر این نمایشگاه هستند که واسطهای برای خریداران غیرحرفهای میشوند. از آن طرف امکان معرفی هنرمند به فضای عمومی بیشتر است. خیلی وقتها خود هنرمندان هزینه ورودی به بازارچهها را میدهند. اینجا یک فردی که دولتی بوده یک دفعه تصمیم میگیرد وارد عرصه هنر شود. بازار اقتصادی هنر هم نیازمند تولید و عرضه درست است نه بازارسازی توسط شبکه قدرت. رویداد حراج تهران تا حد زیادی نمایشی و مصنوعی است و هنرمندان را به چیزی امیدوار میکند که حقیقت ندارد و عملا دسترسی و رسیدن به آن نقطه غیرممکن است که منفعتش به هنرمند نمیرسد.