| کد مطلب: ۱۰۴۵۱
تجـددطلب سنت‏‌مــدار

تجـددطلب سنت‏‌مــدار

مروری بر آثار و افکار عباس میلانی به بهانه انتشار کتاب جدید او: تجدد، سیاست، فرهنگ

مروری بر آثار و افکار عباس میلانی به بهانه انتشار کتاب جدید او: تجدد، سیاست، فرهنگ

به‌تازگی نشر «نو» کتابی به‌نام «درباره تجدد، سیاست، فرهنگ» منتشر کرده است؛ اثری به قلم عباس میلانی و مشتمل بر مجموعه مقالات و سخنرانی‌های این روشنفکر که در سه بخش «سیاست و حکومت در آمریکا»، «تحولات و موانع تجدد در ایران» و «برشی از زندگی و کارنامه برخی از فرهنگ‌سازان» گرد آورده شده‌اند و در آنها می‌توان شمایی از فعالیت‌های به‌خصوص یک‌دهه اخیر این استاد علوم سیاسی، مورخ و ایران‌شناس، نویسنده و مترجم و مدیر برنامه مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد را به تماشا نشست. میلانی در همین دهه به یکی از موثرترین روشنفکران ایرانی در حوزه عمومی بدل شده است و هم‌زمان با رواج گفتمان‌های ملی‌گرایانه و طرفدار تجدد در فرهنگ سیاسی ایرانیان، می‌توان بسیج برخی نیروهای سیاسی حول و حوش ایده‌های فکری او را نیز مشاهده کرد. با التفات به چنین اهمیت روزافزونی، در ادامه پس از شرح مختصری از حیات سیاسی و دانشگاهی، مروری بر مهمترین آثار او خواهیم داشت و می‌کوشیم از تاثیرگذارترین آفاق فکری‌اش پرده برداریم. آثار میلانی را به‌طور کلی می‌توان در سه دسته متمایز کرد. دسته نخست، ترجمه‌های اوست که به‌طور عمده به بازگردان آثاری در زمینه سنت مارکسیستی و توتالیتاریسم می‌پردازد. دسته دوم، تألیفات تاریخی او به‌خصوص درباره شخصیت‌های موثر دوره پهلوی است که در درانداختن طرحی نو و مناظره‌هایی نوین در تاریخ‌نگاری ایران معاصر از اهمیتی بسزا برخوردارند و درنهایت، دسته سوم که آن را می‌توان تأملات میلانی درباره تجدد ایرانی دانست. در ادامه مروری مختصر بر برخی از مهمترین آثار میلانی خواهیم داشت. روشنفکری که در سرگذشتی تعجب­‌برانگیز ، زمانی در قالب جریان‌های دست چپی به مخالفت با محمدرضاشاه می‌­پرداخت، بعدتر اما به نقد مارکسیسم رسید و عمده توش و توان خود را به نگاشتن تاریخ پهلوی اختصاص داد و اینک به دیوار نظام سلطنت مشروطه تکیه داده است. همچنین لازم به ذکر است که معرفی کتاب‌های ایشان که درایران منتشر شده فقط ازبعد فرهنگی ومعرفی کتاب است وبه معنی تایید یا موافقت با مواضع سیاسی ایشان نیست.

کودکی و نوجوانی: در دامان بزرگان

عباس ملک‌زاده‌میلانی در سال 1328 در تهران به دنیا آمد. پدرش که محمود نام داشت و تاجر بود، در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود. مادرش، زینت شادمان، اما به خانواده‌ای بیشتر سیاسی و فرهنگی تعلق داشت: «مادرم شیرزنی سرکش بود که در زمان و زمینی زاده شد که زنانش را مرغدل و گوش به فرمان می‌خواست. در هوش و ذکاوت، تدبیر و سیاست، دستکم همسنگ آن برادرانش بود که وکیل و وزیر، سناتور و امیر شدند. بارها به این اندیشیده‌ام که اگر مثلاً در انگلستان نیمه دوم سده 20 می‌زیست، چه‌بسا سیاستمداری توانا چون مارگارت تاچر می‌شد.» زینت به سیاست راه نیافت، اما برادران او در این میدان حضوری پررنگ داشتند. جلال‌الدین شادمان به نمایندگی مجلس و سناتوری رسید و آن‌گونه که خواهرزاده‌اش در «سی چهره» می‌نگارد: «یکی از وفادارترین، ماندگارترین و نزدیک‌ترین معتمدان شاه بود. واپسین جایگاه رسمی‌اش ریاست بنیاد پهلوی بود. درست در ماه‌های پیش از انقلاب. بااین‌همه پس از انقلاب حتی یک روز هم زندان نرفت.» دیگر برادران، ضیاء و کمال نیز هر یک مدارج رشد سیاسی را در مجلس، شهرداری و وزارتخانه آزمودند. معروفترین برادران شادمان، اما فخرالدین بود؛ استاد دانشگاه، قاضی، وزیردادگستری و کشاورزی و اقتصاد ملی، فرماندار خراسان، نایب‌التولیه آستان قدس رضوی و نویسنده یکی از مهمترین آثار درباره نحوه متجددشدن ما ایرانیان به‌نام «تسخیر تمدن فرنگی» (1326) که به «ملت بزرگ ایران» تقدیم شده اما نگارنده آن، از خطر ازخودبیگانگی فرهنگی آنها سخت هراسان بود و نقدی تند بر متجددان دروغین که آنها را «فکلی‌» می‌خواند، ابراز می‌داشت: «فکلی ایرانی بی‌شرم و نیمه‌زبانی است که کمی زبان فرنگی و از آن کمتر فارسی یاد گرفته و مدعی است که می‌تواند به زبانی که آن را نمی‌داند تمدن فرنگستانی را که نمی‌شناسد برای ما وصف کند.» شادمان فکلی‌ها را به‌مثابه خطرناکترین دشمنان ایران و زبان فارسی در دو گروه نمادین حسینقلی آقا (فکلی عصر ناصری) و هوشنگ هناوید (فکلی عصر پهلوی) به مخاطبان می‌نمایاند و خطر آنها را از گروه سوم، یعنی شیخ وهب روفعی (سنت‌گرایان فقیه‌نما و متحجر) مهلک‌تر می‌پندارد. ازنظر او ملل مواجه با سیل تمدن فرنگی دو راه پیش‌رو دارند: تسلیم بی‌قیدوشرط به غرب یا تسخیر داوطلبانه و «با افتخار» آن به «راهنمایی عقل» و به‌مدد «زبان فارسی» به‌مثابه «یگانه وسیله تسخیر تمدن فرنگی» و با روش «ترجمه» کتاب‌های غربی که «آینه تمام‌نمای دانش اروپایی» هستند. این کتاب بعد از دهه‌ها مهجورماندن، در آغاز دهه 1380 با مقدمه‌ای از عباس میلانی به طبع مجدد رسید و این امر در آشنایی بیشتر نسل جوان محققان ایرانی با اندیشه‌های شادمان تاثیری قابل‌توجه داشت.

قصه‌های تهران و سانفرانسیسکو

عباس میلانی در چنین خانواده‌ای پرورش می‌یابد. در سال 1345 از دبیرستان فنی اوکلند فارغ‌التحصیل می‌شود و مدرک لیسانس خود را در علوم سیاسی و اقتصاد از دانشگاه برکلی کالیفرنیا دریافت می‌کند. او در سال 1353 نیز دکترای خود را در رشته علوم سیاسی از دانشگاه هاوایی اخذ می‌کند و در دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتی فعلی) به تدریس مشغول می‌شود. بااین‌همه، او در این دوران به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران» نیز هست؛ گروهی مائوئیستی متشکل از جوانان عضو حزب توده که نسبت به واکنش حزب در قبال تحولات دهه 1330 ایران و انفعال رهبران محافظه‌کار آن انتقاد داشتند و با این ارزیابی که در ایران با توجه به شکست برنامه اصلاحات ارضی و ایستایی وضعیت، کشور در مرحله فئودالی و ماقبل سرمایه‌داری است، راهکار را چنین تجویز می‌کردند: نیروی پیشتاز باید نظیر نمونه انقلاب چین، در میان دهقانان به یارگیری بپردازد. لورفتن عضویت میلانی در سال 1356، منجر به صدور حکم 12 سال «حبس جنایی درجه یک» برای او شد؛ در دادگاهی که او ارمغان «ابرقدرت‌ها و امپریالیست‌ها» را «آیه‌های هرج‌ومرج و وطن‌فروشی» خواند و «مبارزه با این بی‌وطنان» را علت «کشیده‌شدن» خود به تشکیلات کمونیستی قلمداد کرد. بخت اما با او همراه بود و در نخستین دوره‌های آزادی زندانیان سیاسی در اواخر حکومت پهلوی، از حبس رهید. بعدازانقلاب، میلانی از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۶ استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود. پس از آن نیز مدتی استاد تاریخ و علوم سیاسی و رئیس دانشکده در دانشگاه نوتردام دو نامور در کالیفرنیا بود. در سال ۱۳۸۰ او به‌عنوان یکی از پژوهشگران مؤسسه هوور انتخاب شد و بدین‌ترتیب نوتردام را به مقصد استنفورد ترک کرد. کتاب: Tales of Two Cities A Persian Memoir (قصه‌های دو شهر: خاطره‌ای ایرانی) که در سال 1996 به انگلیسی منتشر شد، شرح حالی خودنوشت است از زندگی میلانی از دوران نوجوانی تا میانسالی؛ زمانی که او در 15 ‌سالگی تهرانی را که هنوز روزهای رونق نفتی را به خود ندیده است، به مقصد سانفرانسیسکوی آوانگارد ترک کرد و بعدتر در بازگشت با شهری نونوار اما تب‌آلود و سیاست‌زده مواجه شد. در زندان شاه با روحانیونی که بعدتر در قامت رهبران جمهوری اسلامی نامور شدند، هم‌سلول‌ شد و درنهایت سرخورده از رویاهایی که در سر می‌پروراند، راهی جز تبعیدی خودخواسته نیافت: «قصه‌های دو شهر نه‌تنها اودیسه روشنفکری محکوم به تبعید است، بلکه پیام امید و درنهایت رستگاری برای تعداد فزاینده‌ای از مردمی است که مجبور به ترک وطن و اقامت در آمریکا شده‌اند.»

مارکسیست تجدیدنظرطلب

نخستین آثار میلانی در دوران پس از انقلاب 57، ترجمه‌هایی هستند که او در حوزه مارکسیسم‌شناسی به مخاطبان عرضه می‌دارد. «چین بعد از مائو» یکی از آنهاست؛ اثری شامل متن استعفای شارل بتلهایم، اقتصاددان فرانسوی و به تعبیر روزنامه لوموند یکی از «شاخص‌ترین مارکسیستهای جهان سرمایه‌داری» از ریاست انجمن دوستی چین و فرانسه، نامه نیل برتون به بتلهایم و پاسخ متعاقب بتلهایم به برتون. بتلهایم که سوسیالیسم شوروی را چیزی جز «سرمایه‌داری دولتی» برآمده از مصادره انقلاب مردمی 1917 به‌دست شاخه‌ای تندرو از روشنفکران روسیه نمی‌دانست، در کنار دیگر متفکران نئومارکسیست چون پل سوئیزی، آندره گوندر فرانک و سمیر امین، چین مائو را نمونه‌ای از توسعه غیرامپریالیستی تلقی می‌کرد که در آن توسعه با هدف سود و انباشت ثروت پیش نمی‌رود، بلکه به رفع نیازهای مردم می‌اندیشد. بتلهایم در چنین تحلیلی نگاهی مثبت نیز به انقلاب فرهنگی مائو داشت زیرا معتقد بود این انقلاب، بر تقسیم‌بندی کاذب «کار یدی» و «کار روشنفکری» غلبه کرد. با مرگ مائو اما در سیاست‌های رهبران جدید چین تغییراتی معنادار به عمل آمد که بتلهایم را برآشفت، زیرا این تحولات را «جهشی واقعی رو به عقب» می‌دانست.

دیگر کتابی که میلانی در این دوره ترجمه می‌کند، «بنیادهای مسیحیت» اثر کارل کائوتسکی، مارکسیست ارتدوکس و از رهبران اولیه حزب سوسیال دموکرات آلمان است. کائوتسکی در این اثر، بنا به پیش‌فرض‌های ماتریالیستی خود، درکی مادی‌انگارانه از پیدایش مسیحیت در امپراتوری روم به دست می‌دهد و ضمن تشریح تاریخ قوم یهود، تولد مسیحیت را به برآمدن و شورش گروهی از پرولتاریاهای یهودی در امپراتوری رو به زوال اخلاقی روم منتسب می‌کند. آنتونیو گرامشی فیلسوف، روزنامه‌نگار و سیاستمدار کمونیست ایتالیایی متفکر بعدی است که میلانی برای ترجمه برمی‌گزیند و بدین‌ترتیب در سال 1359، کتابی با نام «دولت و جامعه مدنی» راهی بازار می‌شود. همان‌طور که میلانی در مقدمه این اثر شرح می‌دهد، درک غیرارتدوکس گرامشی در نقطه مقابل جزم‌اندیشی‌های اقتصادزده‌ کسانی چون کائوتسکی و اکونومیست‌های انترناسیونال دوم قرار دارد و همین او را رهنمون شده است به اعتنایی ویژه به نقش هژمونی فرهنگی طبقه غالب ازطریق نهادهای برسازنده روبنا و مفهوم جامعه مدنی به‌مثابه «کلیت پیچیده و پوینده‌ای از نهادها و روابط و تشکیلات و سنن «خصوصی» و عمومی که بین دولت و ابزار قهریه و قانونی آن ازیک‌سو و زیربنای اقتصادی ازسوی‌دیگر، قرار دارد».

با این تفاسیر در سیر ترجمه‌های میلانی گام‌هایی از مائوئیسم به مارکسیسم ارتدوکس، سپس نومارکسیسم فرهنگی دیده می‌شود؛ امری که شاید بتوان آن را فاصله‌گیری از صورت‌بندی‌های جزمی و جبری مارکسیسم به صورت‌های انتقادی‌تر آن دانست. درهمین‌زمینه اما آن ترجمه‌ای که چونان گذار میلانی از این ایدئولوژی می‌تواند درک شود، بازگردان او از اثر عظیم و سه‌جلدی لشک کولاکوفسکی، متفکر لهستانی و منتقد مارکسیسم باشد که در دهه 1380 منتشر شد: «جریان‌های اصلی در مارکسیسم: برآمدن، گسترش و فروپاشی». این اثر را می‌توان یکی از دقیق‌ترین ردیه‌ها بر اندیشه مارکسیستی آن هم از قلم نویسنده‌ای دانست که خود زمانی به این مکتب تعلق‌خاطری تام داشت، اما به‌‌مرور نسبت به حقانیت آن دچار تردید شد و درنهایت در این اثر سترگ، ادعای شکاف میان نظریه‌های مارکسیستی و نظام‌های سیاسی کمونیستی را مردود شمرد و فجایع نظام‌های واقعاً موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست.

منتقد توتالیتاریسم

آنچه در نقد میلانی از مارکسیسم بیش از هر چیز نمودی آشکار دارد، فاجعه توتالیتاریسم حاکم بر حکومت‌های کمونیستی است. ازهمین‌منظر است که او در سال 1359 ترجمه‌ای از رمان دوران‌ساز میخائیل بولگاکف، «مرشد و مارگریتا» عرضه می‌کند؛ اثری که می‌دانیم نویسنده آن، در چه شرایط دشواری در دوران جباریت استالین آن را نگاشت و البته تا دو دهه بعد نیز مجوز انتشار آن صادر نشد. میلانی که در چاپ اول کتاب، ویرایش متن را به هوشنگ گلشیری سپرده بود، چهاردهه بعد، ویراستی جدید از این ترجمه به دست داد و در مقدمه آن چنین نوشت: «نه‌تنها در ایران، بلکه در سطح جهانی نیز ارج این رمان شگفت‌انگیز هر روز بیشتر شناخته می‌شود و هرچه بیشتر و بیشتر درمی‌یابیم که نکته‌سنجی‌ها و طنزش بی‌زمان است. می‌فهمیم که به‌شکلی کم‌بدیل از زشتی‌ها، خودفریبی‌ها، و زیان‌های ادبی و عاطفی رژیم‌های جبار و توتالیتر پرده بر می‌دارد. نشان می‌دهد که این رژیم‌ها هر کجا که باشند... چه شوروی زمان استالین، چه نسخه‌بدل‌های دیگرش... همه جزمیاتی مشابه دارند و عنادی آشتی‌ناپذیر با فکر و خلاقیت آزاد... هنر مقاوم علیه استبداد را ماندگارتر از استبداد زورآور می‌داند» و درنتیجه مخاطبان چنین آثاری متوجه می‌شوند که جباران «با همه کتاب‌سوزی‌ها و سانسورها و داغ و درفش‌های‌شان گره بر باد می‌زنند. می‌توانند در کوتاه مدت «دستنوشته‌ها» را به گمان خود بسوزانند اما دیر یا زود «دستنوشته» از زیر غبار کتمان و خفقان بیرون می‌آید و جایگاهش را در جهان ادب و اندیشه پیدا می‌کند.»

در ادامه همین سنت نقد توتالیتاریسم، میلانی در دهه 1360 دست به ترجمه مقالات و متن‌هایی دیگر زد که از پس چندین تجدید چاپ، اینک در هیبت کتاب «چند گفتار درباره توتالیتاریسم» در دسترس خوانندگان است و در آن این متنها قرار دارند: «مفتش بزرگ» داستایوفسکی، «رساله عملی برای یک انقلابی» سرگئی نچایف، انقلابی آنارشیست روس، «ذهن دربند» چسلاو میلوش شاعر لهستانی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1980، «رمان و اروپا» میلان کوندرا و «توتالیتاریسم و فضیلت دروغ»، لشک کولاکوفسکی. آنگونه که میلانی خود در پیشگفتار این کتاب می‌نویسد: «توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد. درعین‌حال هر گز به انسان آن‌چنان‌که هست، رضایت نمی‌دهد و سودای از نو ساختن انسان را در سر دارد. شرط نخست این بازسازی نوعی فراموشی تاریخی است. دولت توتالیتاریستی خاطرات مردم را تیول خود میداند. انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند.» چنین حکومتی «چون برای فردیت احترامی قائل نیست، چون انسان را وسیله‌ای برای تحقق آرمان‌های محتوم و مکتوم تاریخ یا ذات برتر دیگری چون نژاد یا ذوات ملکوتی به‌حساب می‌آورد، پس ارجی برای عرصه خصوصی فرد قائل نیست و دولت را محق و درواقع مکلف می‌کند که بر تمام لحظات زندگی یک‌یک انسان‌ها نظارت کند و حتی خلوت ذهن آدمی را هم عرصه‌ای خصوصی نمی‌داند و اداره آن را هم در دست قدرت خود می‌خواهد.»

خانه‌تکانی تاریخ پهلوی

برای بسیاری از ایرانیان نام میلانی بیش از هر چیز با کتاب «معمای هویدا» گره خورده است؛ کتابی بسیار پرفروش در ایران دهه 1380 که نخست به زبان انگلیسی نوشته شد، اما بعدتر و با وجود انتشار ترجمه‌ای از آن، نویسنده ترجیح داد خود آن را دوباره به فارسی نیز بنویسد. میلانی آن‌گونه که خود نقل می‌کند، در آغاز قرار بوده است متنی 2500 کلمه‌ای درباره امیرعباس هویدا برای دایره‌المعارف ایرانیکا بنویسد. خود چنین دعوتی را با روی گشاده پذیرفته بود، زیرا آن را امری «مهم» اما درعین‌حال «آسان» دریافته بود. تصور اولیه او اما غلط از آب درآمد: «هرچه بیشتر کاویدم، بیشتر دریافتم که هویدا را نمی‌شناسم. متوجه شدم که هویدای واقعی با هویدای خیال من اشتراک چندانی ندارد. دومی حتی کاریکاتور خوب اولی هم نبود.» نتیجه چنین حیرتی، عزم بازخوانی و بازسنجی تاریخ‌ بود: «پذیرفتم که به‌نوعی خانه‌تکانی تاریخی محتاجیم. به‌نظرم رسید که فرضیات، گمان‌ها و جزمیات پیشین را وا باید گذاشت و شناخت هرکس را از نو با پیروی از روش پیشنهادی دکارت آغاز کنیم. او می‌گفت در جست‌وجوی روش علمی، لازم دانستم که همه فرضیات پیشین را نادیده و نپذیرفته بگیرم و در همه‌چیز شک کنم جز در وجود ذهنیتی شکاک. ما نیز در ارزیابی ذهن و زندگی هر کس باید به گمانم، با این فرض شروع کنیم که هیچ‌چیز قابل اعتنا و اعتمادی درباره‌اش نمی‌دانیم. باید این فرض را بپذیریم که دانسته‌ها و شنیده‌های پیشین‌مان شاید به‌قصد گمراهی‌مان بوده و تنها با ذهنی پالوده از رسوبات گذشته می‌توان به گرته‌ای از حقیقت دست یافت.» نتیجه این تردید و تلاش، البته اثری خیره‌کننده ازنظر نثر نغز و نظم موزون فصول، ممتاز از بابت دسترسی و مراجعه به آرشیوهای فراوان و مصاحبه‌های شفاهی و پیشتاز در عرضه روایتی سراسر متفاوت از سنخ‌های رایج تاریخ‌نویسی ایرانی است. در پرتو چنان مزایایی، البته معدود خطاها در استناد و سوگیری‌ها در استدلال نیز رنگ می‌بازند و چندان به چشم نمی‌آیند. «معمای هویدا» را بدین‌سان باید سرآغازی بر تاریخ‌نویسی و زندگینامه‌نویسی مدرن در ایران دانست؛ کمااینکه بسیاری از آثار تاریخی که در دو دهه اخیر دراین‌زمینه نوشته شده‌اند، آشکار و پنهان از نثر و نظم و نظام آن سرمشق برداشته‌اند.

دومین اثر مهم میلانی در این حوزه، اما کتاب «نگاهی به شاه» است که آن نیز نخست به انگلیسی، سپس به فارسی منتشر شد. در اینجا هم نویسنده ضمن بهره‌مندی از کثیری از آرشیوها و گفت‌وگو با بسیاری از افراد مطلع، اثر را چونان رمانی خواندنی و تودرتو و در «ملتقای تاریخ و قصه» نوشته است و کوشیده ضمن نظرداشتن به طرحی کلی از زندگی و سرنوشت آخرین پادشاه ایران، مخاطب را با سویه‌های از زندگی خصوصی او و بسیاری دیگر از اطرافیان او آشنا سازد و در ضمن به پرسش چرایی وقوع انقلاب اسلامی در ایران پاسخی بدهد. پاسخ میلانی بیش از هرچیز بر غفلت شاه از قدرت‌یابی نیروهای مذهبی و تمرکزش بر سرکوب نیروهای جبهه ملی و گروه‌های چپ‌گرا ازیک‌سو و استبداد روزافزونش در اواخر عمر در کنار تعلل اعجاب‌برانگیزی که در تصمیم‌گیری در لحظات بحرانی از خود نشان می‌دهد، ازسوی‌دیگر تاکید دارد اما جز این، او نظیر مورد هویدا، در اینجا نیز قصد ندارد روایتی بدون تنش و تضاد ارائه کند و شخصیت‌ها و روندهای تاریخی را به‌شکل اموری کاملاً هماهنگ به ما بنمایاند. برعکس، در روایت میلانی تناقض‌های تراژیک شخصیتی و خلاف‌آمد عادت‌های تاریخی و سوگیرهای کلان ساختاری، همه، نقشی پررنگ دارند و تاریخ بیش‌ازآنکه عرصه «حتمیت» باشد، جولانگاه «امکان» است و نمی‌توان نقش «تصادف» را یکسره از روند امور کوتاه دانست. درنهایت نتیجه‌گیری نهایی میلانی در آخرین سطور کتاب درباره محمدرضا پهلوی چنین است: ایران را سخت ولی بد دوست داشت.

از دیگر آثار مهم میلانی در حوزه تاریخ‌نگاری همچنین می‌توان به آثاری چون «سی چهره» در دو جلد، «نامداران ایران» که در اصل به انگلیسی نوشته شده است و عنوان آن چنین است: Eminent Persians: The Men and Women Who Made Modern Iran, 1941-1979، و کتاب The Myth of the Great Satan: A New Look at America's Relations with Iran اشاره کرد. در اثر نخست، میلانی به 60 نفر از دوستان و آشنایان و همکارانش که در زندگی او موثر بوده‌اند و با نگاه به آنها می‌توان شمایی از تحولات ایران معاصر نیز پیدا کرد، می‌پردازد. کتاب دوم اما از 150 نمایه از مهمترین مبتکران ایران در فاصله زمانی جنگ جهانی دوم تا انقلاب اسلامی تشکیل شده است و شامل معرفی سیاستمداران، کارآفرینان، شاعران، هنرمندان و اندیشمندانی است که ایران را «با موفقیتی درخشان و پیامدهایی گاه وحشتناک وارد عصر مدرن کردند». کتاب سوم همان‌طور که از نامش هویداست، به «اسطوره شیطان بزرگ» نظر دارد و به روابط ایران و آمریکا در گذر تاریخ نظر می‌افکند؛ روابطی که ازنظر میلانی فقط با درکی اسطوره‌ای که ازقضا مناسبات قدرت در داخل ایران نیز از آن منتفع می‌شود، می‌توان بدان ذیل گفتمان «شیطان بزرگ» نگریست؛ حال آنکه درکی جزئی‌بین و تاریخی‌نگر، نشانگر پیچیدگی روابط این دو ملت است، بنابراین بر مورخان است که با خوانش مجدد این تاریخ پر فرازونشیب، درکی واقعی‌تر و عینی‌تر از آن به دست دهند.

بازخوانی تاریخ تجدد ایرانی

میلانی را باید یکی از مدافعان راسخ و مبلغان ثابت‌قدم تجدد در ایران دانست. درک او اما از تجدد پیچیدگی‌هایی دارد که بی‌توجهی بدان‌ها رهزن اندیشه خواهد شد. میلانی در مقدمه کتاب «تجدد و تجددستیزی در ایران» که مجموعه‌ای از مقاله‌های اوست، راه‌های رسیدن به تجدد در جوامع مختلف را گوناگون می‌داند، اما بر آن است که جوهر تجدد را می‌توان در چند اصل خلاصه کرد. او مایه مشترک همه تحولات منتج به مدرنیته را «فردگرایی» می‌داند و رعایت حقوق فردی، عرفی‌شدن سیاست، تحدید مذهب به عرصه معنویات خصوصی انسان‌ها، رواج تردید و تفکر عقلانی، شکل‌گیری جامعه و دولت براساس قرارداد اجتماعی و تمایز میان حوزه‌های عمومی و خصوصی را ازجمله مقومات تجدد برمی‌شمارد. بر همین مبناست که او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند و بر اهمیت درون‌نگری نقاد پای می‌فشرد. این برداشت میلانی ازقضا با برخی نشانه‌ها در سایر فعالیت‌های او نیز برجسته می‌شود، زیرا در چنین فهمی از تجدد، مقاله‌، رمان، جستار، زندگینامه‌نویسی و خاطره‌نویسی اهمیتی اساسی در بیانگری «من» آدمی دارند. گویی بر این دسته از متون، نسبیت و تردیدی حاکم است که با قطعیت و یقینی که شالوده توتالیتاریسم است، در تعارض می‌افتد.

میلانی جز این درکی ویژه نیز از رابطه سنت و تجدد نیز دارد. او این دو را متضاد یکدیگر تعریف نمی‌کند بلکه بر آن است که با استفاده از روش «نوتاریخی‌گری» می‌توان درکی پویا از سنت و نحوه تجدید سنت و متجددشدن آن پیدا کرد؛ درکی مبتنی بر پیوست تجدد به سنت، نه گسست این دو جهان. بر همین اساس میلانی این ایده را که مفاهیم مدرن در بنیاد خود غربی هستند، به چالش می‌کشد و معتقد است: «اگر بتوانیم متون مهم گذشته را از نو سخن بیاوریم، یعنی تارو پودشان را بشکافیم، ساختمان‌شان را بشناسیم، زبان‌شان را حلاجی کنیم، مبانی و مبادی فلسفی‌شان را بفهمیم، اگر بکوشیم چون باستان‌شناسی محتاط و مجرب، ذهنیت و جهان‌بینی مستتر در هر یک از این متون را بازسازی کنیم و رابطه این ذهنیت را با ساخت قدرت زمانش دریابیم، شاید از این راه بتوانیم بالمآل، ذهن و زبانی نقاد و خود‌بنیاد بیابیم که هم از قید سنت فارغ است، هم از تقلید و تعبد از غرب، هم رنگ و هم بافتی بومی دارد، هم پشتوانه‌ای جهانی.» چنین درکی هم قرابت میان سنت و تجدد را امکانپذیر می‌داند، هم تعامل میان ایران و غرب را.

نمونه‌ای قابل‌توجه از خوانش مدنظر میلانی را می‌توان در مقاله «سعدی و سیرت پادشاهان» که میلانی آن را به «ادیب ایران‌دوست»، دکتر جلال متینی تقدیم کرده است، یافت: «سعدی اوج و انتهای «عصر نوزایش» سقط‌شده ایران بود.» او در توضیح این گزاره کلیدی که جان‌مایه برداشت‌اش از تجدد ایرانی متقدم بر تجدد غربی است، می‌افزاید: «در سده‌های چهارم، پنجم و ششم هجری / دهم، یازدهم و دوازدهم میلادی، بزرگانی چون فردوسی، ابن‌سینا، خیام و بیهقی، فرهنگی پویا و پاینده و به‌قول مجتبی مینوی «درخشنده‌ترین دوره تاریخ ملت ایران» را پی ریختند. بسیاری از اجزای مهم این فرهنگ، همسو و گاه گاهی پیش‌تر از غرب، به سوی نوعی تجدد سیاسی و فرهنگی ره می‌سپرد.» از نظر میلانی اجزای خردمدار این فرهنگ پویا اما نخست در اثر حمله مغولان و سپس به دست صفویه که «میخواستند ایمان و ایقان فقه و شریعت را جانشین جویندگی و شک فلسفی کنند» نابود شدند و در نتیجه «نوزایش ایران» نیز «سقط شد». میلانی سعدی را در این زمینه اندیشمندی شاخص می‌پندارد و ستایشهایی را که کسانی چون ویکتور هوگو و دیدرو از او ابراز داشته‌اند و حتی این طعنه را که برخی او را «ماکیاول ایران» نامیده‌اند، نشانه‌ای می‌گیرد دال بر اینکه «انگار روشنفکران تجددطلب غرب زودتر از ما می‌دانستند که سعدی هم‌کیش و هم‌مسلک آنان است.» در مقابل چنین درکی از اهمیت سعدی نزد غربیان، عموم متفکران نسل اول تجددخواهی ایرانی، فرض را بر این نهاده بودند که تجدد بر ویرانه سنت بنا می‌شود و بنابراین شعار مجله «تجدد» در تبریز را سرلوحه خویش قرار می‌دادند: «نترسید، نوشتجات پیشینیان را با آب بیقدری و انتقاد بشویید.» میلانی اما با این برداشت سنت‌ستیزانه از تجدد مخالفت دارد: «تجدد واقعی بیش از هر چیز نوعی خودشناسی نقاد است. اگر از تجدد تکرار طوطی‌وار تجربه غرب را مراد نکنیم، آنگاه می‌بینیم یکی از وجوه اصلی تجدد، نوزایاندن جنبه‌های بارورسنتی ا‌ست که زیر بار تنگ‌نظری‌های الهیات مکتوم و مسکوت مانده بود. در یک کلام، تجدد ایران نیز در گرو بازخوانی دقیق و نقادانه متونی چون گلستان است.»

این ایده را میلانی و مریم میرزاده در کتاب «انسان‌گرایی در سعدی» نیز پی می‌گیرند و این نکته را متذکر می‌شوند که اگر بن‌مایه نوزایش اروپا را گونه‌ای تازه از «انسان‌گرایی» (اومانیسم) بدانیم که درکی نو از انسان و جایگاهش در طبیعت عرضه می‌دارد، می‌توان سویه‌های از این اومانیسم را در آثار سعدی نیز یافت. برای نمونه سعدی «به «انسان کامل» و لغزش‌ناپذیر باور نداشت» و «دگرگونی و تنش و تضاد را در انسان ناگزیر می‌دانست.» مولفان کتاب می‌گویند، از نظر سعدی ریشه‌های اخلاق را باید «انسانی» در نظر گرفت و مگر نه اینکه این امر خود یکی از «مهمترین نمودهای انسان‌گرایی تجدد است»؟ نیز آنها معتقدند به‌زعم سعدی، زبان و روایت ساده از گفتن حقیقت پیچیده عاجز است، بنابراین با خواندن همه نوشته‌های شاعر ایرانی می‌توان به «نسبی بودن و پیچیدگی و دگرگونگی حقیقتی که او می‌گوید پی برد.» آنها به آینده این سنخ تجدداندیشی نیز در ایران بسی امیدوارند: «تجدد راستین ایرانی که چندی است در کشور گسترش یافته است، نه شیفته و مرعوب ناآگاه غرب است، نه دلزده به همان اندازه ناآگاه از سنت ایران. نه دلباخته جزم اندیش، نه منکر نقش اسلام است. با بهره آیین مهر و مانی و زرتشت، در ساختن ذهن و زبان ایرانی و دین‌های ابراهیمی هم آشناست. چنین تجددی تنها با بازیابی و شناخت نقادانه سنت ایران شدنی است. چنین شناختی در عین اشراف بر سنت ایران باید دستاوردهای نقد و نظر امروزی جهانی را هم بشناسد.»

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • بوروکراسی در جهان مدرن برای نظم‌بخشی به امور جاری زندگی به‌وجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.

  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار