افشین حبیبزاده فعال سیاسی اصلاحطلب: شاهد تفکیک مرز تندروها با اصولگرایان واقعگرا هستیم
افشین حبیبزاده، فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو شورای مرکزی خانه کارگر، در گفتوگویی که با هممیهن داشت علت تولد حزبهای متعدد در بین اصولگرایان را اختلافنظرهای ریشهدار و افتراق گسترده آنها میداند.

افشین حبیبزاده، فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو شورای مرکزی خانه کارگر، در گفتوگویی که با هممیهن داشت علت تولد حزبهای متعدد در بین اصولگرایان را اختلافنظرهای ریشهدار و افتراق گسترده آنها میداند. او معتقد است که تولد حزب جدید هم در همین راستا قرار دارد و تندروها قصد دارند با اصولگرایان واقعگرا تفکیک مرز کرده و از بین قشر مذهبی – سنتی، طرفدار پیدا کنند.
به عنوان اولین سوال، تحلیل شما از تعداد بالای احزاب ثبتشده در ایران چیست؟
من به عنوان شخصی که سالهاست کار حزبی انجام میدهم، اعتقاد دارم که این رویهای که در کشور ما وجود دارد، رویه غلطی است. رویه اینطور شده است که افراد برای انجام دادن فعالیت سیاسی به جای اینکه به حزبی اضافه شوند که به خط فکری آنها نزدیک است، چند نفر دور هم جمع میشوند و یک حزب تشکیل میدهند. در روند بررسی این موضوع، میتوان به چند علت مختلف اشاره کرد. یکی از دلایل این است که این موضوع ریشه فرهنگی دارد و این ریشه در این است ما از روحیه همکاری بسیار ضعیفی برخوردار هستیم و متاسفانه این روحیه ضعیف، باعث میشود در صورت وجود اختلاف نظر، کمتر یکدیگر را تحمل کنیم.
به عبارت دیگر، نداشتن روحیه همکاری منجر به این میشود که ما کمتر کنار هم بنشینیم و دیدگاههایمان را به هم نزدیک کنیم و به همین علت روی دیدگاههایی که خودمان داریم پافشاری میکنیم و سعی میکنیم به هر ترتیب ممکن، آنها را به کرسی بنشانیم. در واقع ما خیلی علاقهای به گفتوگو با هم نداریم. همه اینها دست به دست هم میدهد که ما نتوانیم یکدیگر را تحمل کنیم و ترجیح میدهیم در فضایی باشیم که همه همنظر با ما باشند. علت دیگری که در این زمینه میتوان اشاره کرد، این است که کار ویژه حزب به صورت کلی، دستیابی به قدرت است تا از آن طریق بتوان به عقاید خودشان جامه عمل بپوشانند.
تمایل به حضور در قدرت طبیعی است اما وقتی احساس کنند در صورت حضور و ادغام در دیگر احزاب، نمیتوانند در قدرت حضور پیدا کنند، منجر به این میشود که خودشان دست به تشکیل حزب بزنند. در واقع فکر میکنند که از این طریق، امکان بیشتری برای دستیابی به قدرت دارند تا اینکه به احزاب دیگر اضافه شوند. این دو علت، دلایلی جدی است که میتوان به صورت جداگانه درباره هر کدام از آنها حرف زد.
وقتی نگاهی به احزاب فعال در ایران میاندازیم، میبینیم که تعداد احزاب فعالی که در بین اصولگرایان وجود دارد، به اندازه انگشتان یک دست هم نمیرسد. علت کم بودن تعداد احزاب فعال در بین اصولگرایان را چه چیزی میدانید؟
در کشور ما اگر بخواهیم جریانات کشور را به دو جریان چپ و راست یا همان اصلاحطلب و اصولگرا تقسیم کنیم، به تصور من، جریان تقسیم قدرت به این صورت است که اصولگراها خیلی احساس نیاز نمیکنند که برای کسب قدرت، نیاز به فعالیت حزبی داشته باشند. به عبارت دقیقتر، اصولگراها چه در انتخابات پیروز شوند و چه پیروز نشوند، چهرههای سرشناس آنها، معمولاً جایگاهی را برای خودشان در قدرت مفروض میدارند، در واقع خیالشان از حضور در قدرت راحت است. این موضوع باعث شده که اصولگراها، خیلی علاقه به فعالیت حزبی نداشته باشند.
اما در اصلاحطلبان، درست عکس این قضیه وجود دارد. اصلاحطلبان، تنها مسیری را که فراهم میبینند تا به قدرت دست پیدا کنند، از طریق رای مردم است و به همین علت تلاش میکنند که بتوانند با هماهنگی بیشتر در عرصه انتخابات حضور پیدا کنند و فعالیت سیاسی از طریق احزاب را یگانه مسیری میدانند که از طریق آن امکان دسترسی به قدرت را دارند. به همین علت است که شما میبینید تلاش کردهاند دور هم جمع شوند.
همین جبهه اصلاحات که تشکیل شده، سالهاست که مهمترین و اصلیترین جبهه سیاسی در جناح چپ است. اگرچه شاید در زمان انتخابات، بعضی اوقات دو یا سه لیست از سوی اصلاحطلبان وجود داشته اما همیشه لیست اصلی، از سوی جبهه اصلاحات معرفی شده است. این یکی از دلایل اصلی است که تبدیل به عامل ضعف در اصولگرایان و از آن طرف، تبدیل به عامل قدرت در اصلاحطلبان شده است.
این روزها یکی از اخباری که در حوزه احزاب شنیده میشود، اعلام موجودیت یک حزب جدید در بین اصولگرایان که همسو و همراستا با تندروهای آنها است، میباشد. تحلیل شما از این ماجرا چیست؟
ما در بین جریان اصولگرا با افتراق بسیار زیادی روبهرو هستیم. خصوصاً در مقطعی که گروهی از آنها قدرت را بهدست میگیرند، شاهد افتراق بیشتری میشویم. به نظر میرسد این جدا بودن از هم و اختلافنظرهایی که دارند، در شیوهها و راهکارهای رسیدن به اهداف، وجود دارد. شاید به همین علت است که در زمان برگزاری انتخاباتها، این موضوع را میبینیم که جبهههای مختلفی در بین اصولگراها تشکیل میشود، درحالیکه در جبهه مقابل که اصلاحطلبان هستند، کمتر شاهد این موضوع بودهایم.
به نظر من، ریشه اصلی به همان اختلافاتی برمیگردد که در بین اصولگرایان وجود دارد و بعضاً این اختلافات به قدری شدید است که منجر به این میشود که تعدادی از آنها به سمت تشکیل یک گروه و یا حزب جدید بروند. این اختلاف، در جامعه سالهاست مشهود شده است. بعضاً هم پیش میآید که اعلام میکنند بر سر یک موضوع مشخص اتفاقنظر دارند، اما زمان که میگذرد، نداشتن اتفاق نظر خودش را به نمایش میگذارد و میبینیم که حتی در خصوص همان موضوعی که به صورت مشترک بر سر آن اتفاقنظر پیدا کرده بودند هم اختلاف دارند و این اختلاف در کلام و عملکرد آنها به صورت کامل مشخص است.
این تشکیل حزب جدید از سوی نزدیکان دولت قبل را در همین راستا میتوان تحلیل کرد. برداشت من این است که این روند در بین اصولگرایان همچنان ادامه خواهد داشت. به عبارتی تا زمانی که آنها نتوانند به یک مبنای مشترک برسند و بر سر آن مبنای اختلافات را کنار بگذارند، این ماجرا دنبالهدار خواهد بود. البته در اصلاحطلبان هم این اختلاف نظر وجود دارد اما میزان شکاف و اختلافنظر، با اصولگرایان قابل مقایسه نیست. شاید بتوان گفت که اصلاحطلبان در این زمینه، چند قدم از اصولگرایان جلوتر هستند و به همان دلایلی که اشاره کردم، توانستهاند یکدیگر را تحمل کنند، در کنار هم بنشینند و با یک هدف مشترک کار را پیش ببرند.
در سالهای پایانی دولت احمدینژاد، ما شاهد تولد جبهه پایداری از دل دولت او بودیم و حالا نوبت به حزبی رسیده که یکی از چهرههایی که زمانی نزدیک به سیدابراهیم رئیسی بود، در رأس آن قرار دارد و پیش از آغاز به کار، بیانیه دادن با ادبیات تندروها را آغاز کرده است. به نظرتان، این حزب جدیدی که قرار است تشکیل شود، قرار است روی چه مسائلی مانور دهد؟
یکی از شکافهای جدی که در اصولگرایان قابل شناسایی است، گرایش به واقعگرایی در بخشهایی از جناح اصولگراست. ما قبلاً، این گرایش را کمتر مشاهده میکردیم اما چند سالی است که گرایش به واقعگرایی در بخشهایی از اصولگرایان شدت گرفته است. این یک بخشی از شکافی است که میتوان ذکر کرد. یک بخش دیگر، گرایشهای شدید سنتی است که میتوان گفت در مقابل گرایشی که واقعگرا هستند شکل گرفته است که این هم بخشی از شکاف اصولگرایان را به خود اختصاص داده است و این شکاف به نظر میرسد که در حال عمیقتر شدن است.
من برداشتم این است که گرایش شدید سنتی در بخشی که در حال شکلگیری است وجود دارد و در حال مرزبندی بین خودشان و افرادی هستند که گرایش واقعگرایی دارند. فکر میکنم، پایگاه اصلیشان را در بین اقشار مذهبی – سنتی تعریف کردهاند و فکر میکنند که میتوانند آن پایگاه را به خود اختصاص دهند. البته باید به این نکته توجه کرد که این رقابت، رقابت اصلاحطلبی و اصولگرایی نیست، پایگاه رای و طبقه اصلاحطلبان که مشخص است. این ماجرایی که در پیش است، بیشتر رقابت بین اصولگرایان است و ما شاهد تفکیک مرز بین اصولگرایان تندرو با اصولگرایان واقعگرا هستیم. از این منظر است که میخواهند حزب جدیدی تشکیل دهند.
شما گفتید که نگاه افرادی که این حزب را تشکیل دادهاند، به خود اصولگراها و به دست آوردن بدنه از بین همانها بستگی دارد. به نظرتان از این حزب در بین خود اصولگراها استقبال خواهد شد؟
من خیلی بعید میدانم که در بین خود اصولگراها هم با استقبال روبهرو شوند. به نظر میآید که کلیت جامعه در حال حرکت به سمت واقعگرایی است و بیشترین چیزی که مد نظر دارد، بروز کارآمدی در حاکمیت و دولت است. چون جامعه به دنبال کارآمدی و افزایش کیفیت زندگی و حکمرانی است، بعید است که این حزب بتواند موفقیتی پیدا کند و پایگاه اجتماعی به دست آورد و در نهایت در این رقابت درونی که در بین اصولگرایان وجود دارد، تصور من این است که آن بخش واقعگرایان به موفقیت بیشتری دست پیدا خواهند کرد.