دین و ملیت از ایران ما در جهان مدرن مراقبت می کند/گفتوگو با غلامرضا ظریفیان استاد بازنشسته تاریخ دانشگاه تهران
غلامرضا ظریفیان، استاد بازنشسته تاریخ دانشگاه تهران و فعال سیاسی اصلاحطلب در گفتوگو با هممیهن توضیحاتی درباره نزدیککردن اعتقادات مذهبی و دیدگاههای ملیگرایانه با پایان جنگ دوازدهروزه در آستانه محرم و همبستگی که میان مردم شکل گرفت ارائه کرده است که در ادامه میخوانید.

غلامرضا ظریفیان، استاد بازنشسته تاریخ دانشگاه تهران و فعال سیاسی اصلاحطلب در گفتوگو با هممیهن توضیحاتی درباره نزدیککردن اعتقادات مذهبی و دیدگاههای ملیگرایانه با پایان جنگ دوازدهروزه در آستانه محرم و همبستگی که میان مردم شکل گرفت ارائه کرده است که در ادامه میخوانید.
جنگ دوازدهروزهای که به وجود آمد منجر به ایجاد همبستگی میان مردمی شد که بهویژه در سالهای اخیر از حاکمیت که عنصر اصلی آن اسلام بود دور شده بودند. همزمانی پایان جنگ با ایام محرم و شرایطی که به وجود آمد آیا این امکان را فراهم میکند که اعتقادات مذهبی و دیدگاههای ملیگرایانه به همدیگر نزدیک شوند؟
بخشی از این مسئله بحثی تاریخی است. ما ایرانیها همواره و در طول تاریخ دستی بر آسمان و پایی بر زمین داشتیم و دوگانه دنیای دینوی و مینوی هیچوقت در فرهنگ ایرانی وجود نداشت. فرهنگ ایرانی همواره با طیفهای رنگینکمانی خود دستی بر آسمان داشت. ممکن است برخی پایبند شریعت بودند و برخی نه اما ایرانیها عموماً یک ساحت معنوی داشتند که سعی میکردند به اشکال مختلف آن را تعبیر کنند. این مسئله قبل از اسلام نیز بوده که عموماً به خدای واحد و روز رستاخیز اعتقاد داشتند و در عین حال به سرزمین خود علاقهمند بودند و برای آن تلاش کردند و به این دلیل که موقعیت ژئوپلیتیک این سرزمین خاص بوده، همواره در معرض دو پدیده مهاجرت اقوام مختلف و هجوم گروههای مختلف قرار داشت.
بنابراین تمام تلاش ایرانیان این بوده است که سرزمین خود را حفظ و از آن مراقبت کنند و در میان بیش از صد تهاجمی که در پهنه سرزمین ما صورت گرفته، شاید یکدهم آن را هم به هیچ کشوری تهاجم نکرده باشیم و این روحیه مدارا، تحمل و پذیرش اقوام مهاجر و حتی مهاجم در مردم ایران در طول تاریخ نهادینه بوده است. در واقع ترکیب دوگانه دین و ایرانیت بدون اینکه شکل ایدئولوژیک و ستبر پیدا کند، همواره با همدیگر تعامل داشته است. در ادامه و زمانی هم که اسلام وارد کشور شد، ایرانیها به این دلیل که به خوبی اقتباس میکردند و هر چیز خوبی را دریافت و از آن استفاده میکردند، در نتیجه همواره با پدیدههای نو با استقبال خوبی روبهرو میشدند و با آن برخورد میکردند و نه ایرانیت را در برابر دین قرار میدادند و نه بالعکس و در عین حال نگاه آنها به دین نیز نگاه رنگینکمانی بود.
بسیاری عمیقاً دیندار بودند، بسیاری به ظاهر اهل شریعت نبودند اما ساحت معنوی را همواره با خود داشتند و در عین حال از اینکه همواره در یک خانه به نام ایران بودند و همچون یهودیها و برخی دیگر سرگردان نبوده و همه هویت خود را در همین مکان پیدا میکردند، ایران برایشان بیش از یک سرزمین بوده است و از دل همین ایران، بزرگان جهانی از رودکی گرفته تا خیام و حافظ و ابنسینا و... با همین فرهنگ مدارا و دوستی و محبت رشد و نمو کردند و هیچگاه تقابل با هم بین دین و ملیت وجود نداشته است.
البته، متاسفانه در بستر تاریخی هر بخشی از اینها تبدیل به یک قطب شده، برای مثال فرقههای مختلف مذاهب دین را قطبی میکردند؛ در قدیم حنفی و تشیع و شافعی و امثالهم و در دوره جدید ناسیونالیسم افراطی تبدیل به ایدئولوژی شد و هر وقت بخشی از ملت به ایدئولوژی تبدیل شد و دیگری را رد کرد و فقط خود را محوریت و حق مطلق قرار داد، یک تقابل جدی ایجاد کرد که چهبسا سیاسی بوده است که حاکمان آن مسئله را بزرگ کردند، مانند دوران سلجوقی که حاکمان بخشی از گرایشات دینی را بزرگ کردند و بقیه گرایشهای فکری را سرکوب کردند و در پی آن قطبی شدن موجب میشود سرمایههای ایران و همبستگی ایران آسیب ببیند و مغولها کل ایران را درنوردند و به آن آسیب بزنند. بنابراین هر وقت بخشی از دین و یا ملیت قطبی شد، حاصل آن این بود که بخش زیادی از نیروهای خوب از ایران مهاجرت کردند. در درون ایران نیز اندیشمندان و متفکران در بخشهای مختلف به حاشیه رفتند و با نوعی کاهش سرمایه اجتماعی روبهرو شدیم و همبستگی به دلیل همین دوگانهسازیها و افراطیگریها به شدت آسیب دید.
اتفاقی که در کشور ما رخ داد و هجومی که به هویت تاریخی و سرزمین ما شد، یک بار دیگر جامعه ما را متوجه کرد که آن هجوم، هجوم به ایران و روایت ایران و سرزمین بزرگی است که ایرانیها در طول تاریخ آن را حفظ کردند. در واقع در میان مردم این احساس ایجاد شد که هویت تاریخی و ایران ما در معرض تهدید است و نوعی همبستگی ملی ایجاد شد که باید از این هویت و موجودیت دفاع کند. در نتیجه ما باید به مسئله داشتنِ هم دین درست و هم ملیت درست برگردیم و آنها را در مقابل همدیگر قرار ندهیم و از این سرمایه عظیم حداکثر استفاده را بکنیم و راه بازدارندگی این هجوم ددمنشانه رژیم صهیونیستی، برگشت به ایران است که باید قدر آن را بدانیم.
در جنگ هشت ساله میان ایران و عراق عنصر دین، بهویژه تکیه به وقایعی همچون کربلا و عاشورا برای حفظ تمامیت ارضی کشور بسیار اثرگذار بود. آیا در جنگ دوازدهروزه دین این کارکرد را داشت؟
این جنگ کوتاهمدت بود و از طرفی نیز جنگ الکترونیک و هوش مصنوعی و نقطهزنی بود. از نظر من الان برای قضاوت در مورد این مسئله زود است اما معتقدم اگر دین را ایدئولوژی کنیم؛ به معنای چیزی که دیگری را قبول ندارد و با ملیت هم چنین رویکردی در پیش بگیریم، هر دوی اینها آسیبزا هستند. اگر با دین به عنوان یک باور بسیار سیال برخورد شود، میتواند نقش بسیار موثری در ایجاد آرامش و فضای اطمینان خاطر و انسجامبخشی داشته باشد. ایران در درون خود هم دین و هم ملیت و تساهل و تسامح دارد و اینها از کانونهای بسیار مهم تابآوری و مقاومت هستند و هر دوی آنها سرمایهاند و باید به تناسب علایق مردم از این سرمایه برای توسعه هرچیزی و از جمله مقاومت استفاده کرد.
بخش قابل توجهی از برنامههای مذهبی الان در کشور ما در اختیار حاکمیت است و به نظر میرسد در دهههای اخیر انتقاد و اعتراض به حاکمیت در قالب کاهش اعتماد به آن کمانه کرده و به دینداری نیز آسیب رسانده است. چطور میشود مانع افزایش این آسیب شد؟
الان در ایام محرم هستیم و بخش زیادی از آنچه که در جامعه ما رخ میدهد، حاکی از آن است که جامعه قرائت خودش را انجام میدهد و اینگونه نیست که با یک جامعه منفعل روبهرو باشیم. بله، حکومت به این دلیل که از ثروت بیشتر و امکانات بیشتر و رسانه قویتری برخوردار است، طبیعتاً در این بخش پررنگتر است اما فکر میکنم راه استفاده از ظرفیت رهاییبخش دین این است که قرائت جامعه از دین نیز حضور داشته باشد چراکه اگر حکومت بخواهد قرائت خود از دین را تحمیل کند، به جامعه آسیب زده است و ممکن است بخشی از جامعه دین را کنار بگذارد. این موضوع درباره ملیت نیز وجود دارد، ملیت نیز یک امر سیال و نه ایدئولوژیک است.
حکومت باید از یک سو همه این قرائتها و گرایشهای مختلف دینداری در جامعه را به رسمیت بشناسد و در عین حال تلاش کند تا با استفاده از علما دینداری درست، منطقی و عقلانی متکی بر عدالت را در میان مردم ترویج کند و از طرف دیگر این دینداری را در مقابل ملیت قرار ندهد. از سوی دیگر تعلق به سرزمین و میراث آن باید تقویت شود تا دین و ملیت بهعنوان دو بال که به همدیگر مدد میرسانند، مانند چند هزار سال گذشته، امروزه نیز از ایران ما در جهان مدرن مراقبت کند و تواناییهای آن را به جهان مدرن عرضه کند.
آیا با اتفاقات رخ داده این پتانسیل به وجود آمد که احساسات ملی و باورهای مذهبی را با هم تلفیق کرد و این امکان وجود دارد که در ادامه فاصله میان مردم و حکومت کمتر شود؟
این به شکل طبیعی وجود دارد، اما مهم این است که ما نخواهیم آن را دستکاری کنیم. نباید ایران را به نفع دین مصادره کنیم و یا دین را به نفع ایران مصادره کنیم. همه اینها جزئی از ایران است و اگر برخورد طبیعی با آن انجام شود به گونهای که خودمان را متولی ندانیم و مردم را برای تعیین سرنوشت و باورهای خودشان ذیصلاح بدانیم، هر دوی این سرمایهها میتواند به شکل طبیعی و مثل آنچه که در طول تاریخ بوده به کمک کشور بیاید. اما اگر دائم بخواهند آن را مصادره به مطلوب کنند و اینگونه بیان شود که تنها دین است که بازدارنده است، آن هم با قرائت خودشان از دین، یا تنها ملیگرایی صرف را نجاتدهنده بدانیم، این دوقطبیها بیش از آنکه کمک کنند، آسیبزا خواهند بود.
اتفاقی که رخ داد یک هشدار بزرگ به حکمرانی و یک ظرفیت خوب برای مردم بود، مبنی بر اینکه این ظرفیت تاریخی از بین نرفته است و تنها کمی غبار گرفته بود. حکمرانی ما الان باید متوجه شود که میتواند هم به کمک دفع این خطر بیاید و هم توجه کند که میتوان با همین ظرفیت ایران را ساخت و توسعه داد. یک هشدار بزرگ این اتفاق این بود که باید به جامعه بازگشت، چراکه جامعه ضعیف به نفع یک دولت نیست، همچنان که یک دولت ضعیف به نفع جامعه نخواهد بود. در نتیجه هم دولت باید غنی شود و ماموریتهای خود را برای یک زندگی شرافتمندانه برای مردم فراهم کند و هم جامعه باید غنی شود تا بتواند از سرمایههای خود حفاظت کند.