خانهای برای روشنفکری دینی
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

مهدی معتمدیمهر: حضور روشنفکران دینی در جنبش دوم خرداد موثر بود
نمیتوان از تحولات یک قرن اخیر ایران صحبت کرد و نقش روشنفکران دینی را در این تحولات نادیده گرفت. مهمترین محل تولید اندیشه برای روشنفکران دینی هم شاید حسینیه ارشاد بود. هدف از ساخت حسینیه در آن زمان، ایجاد یک مرکز مذهبی و فرهنگی برای مردم فرهیخته و روشنفکر بود و به همین دلیل حسینیه به صورت فضایی مدرن و امروزی طراحی و به شکل تماشاخانه ساخته شد. حسینیه ارشاد نخستین مکان مذهبی در ایران بود که در آن مردم به جای زمین، روی صندلی مینشستند. به گفته حسن یوسفیاشکوری حسینیه ارشاد نخستین جایی بود که مذهبیها به جای صلوات برای سخنران دست میزدند. اما چهار دهه بعد از آن، روشنفکران دینی، خانهای برای خود ندارند. بعد از وفات میناچی، برنامه مهمی در حسینیه ارشاد برگزار نشده. آن هم در شرایطی که روشنفکری دینی، از سوی سلطنتطلبان، نوع بزک کرده ارتجاع معرفی میشود و در مقابل، بنیادگرایان مذهبی هم اصلاحطلبان را متهم به بیدینی میکنند. البته همین محرم امسال، یکی دو برنامه مذهبی در کلابهاوس برگزار میشود و خانه اندیشمندان علوم انسانی هم از بعضی چهرههای روشنفکری دینی مثل ناصر مهدوی دعوت کرده است. اما هیچکدام از این برنامهها، نتوانستهاند تا به عنوان یک شاخص، محل شناختهشدهای برای گردآوری چهرههای روشنفکری دینی باشند که بتواند گرایشهای مختلف سیاسی اصلاحطلب را زیر یک سقف جمع کند. درباره فراز و فرود حسینیه ارشاد و دیگر کانونهای روشنفکری دینی با مهدی معتمدیمهر، عضو بنیاد فرهنگی بازرگان، گفتوگو کردهایم که در پی میآید.روشنفکری دینی که چهرههای شاخص آن در سده اخیر فعالیتشان را در مکانهایی مانند حسینیه ارشاد هماهنگ و برگزار میکردند، در تحولات سیاسی و اجتماعی ما چه جایگاهی داشته است؟
قیام عاشورا به مثابه مهمترین و فراگیرترین جنبش اصلاحی و عدالتخواهانه پس از اسلام تاکنون بوده است و یادآوری میکنم که اثرات این جنبش عظیم سیاسی و فکری همچنان در دنیای اسلام و بهویژه در جوامع شیعهنشین جریان دارد و هنوز هم آبشخور مبارزات ستمستیزانه و ضداستبدادی و ضداستعماری شیعیان به شمار میرود که بسته به پایگاه اجتماعی طیفهای گوناگون سیاسی و اجتماعی، نتایج و ظهورات متفاوتی دارد. قیام عاشورا حاوی جواز مبارزه با سلطان جائر است و حال آنکه پیش از آن، چنین القا میشد که خروج بر حاکم ستمگر جایز نیست و به منزله ارتداد محسوب میشود. در واقع، آنچه عاشورا را فراتر از یک رویداد تاریخی، به «فلسفه تاریخ» و در تراز یک «نگرش» ارتقا میدهد، همین وجه است که بیعدالتی حاکم را مترادف با انعزال و زوال بیعت با او میداند. سنتگرایان اگرچه در مواردی به جنبههای اجتماعی این قیام توجه داشته و حتی در مسیر مبارزات سیاسی با سلاطین و حاکمانی که ناقض ارزشها و ظواهر دینی بودهاند، از آن بهره گرفتهاند، اما عموماً به وجوه مناسکی و آئینی این قیام و در راستای استقرار و تقویت شور و هیجانات ایمانی توجه داشته و به گسترش روحیات شیعی و بسط اجتماعی عشق به اهلبیت رسولالله و در ترازی هویتی و تمایزبخش با اهل سنت علاقه نشان دادهاند و در مقابل، روشنفکران دینی و حتی برخی روشنفکران سکولار با برجسته کردن عناصر اجتماعی این جنبش، بر پیام عدالتخواهانه، استبدادستیزانه و حتی اصلاحجویانه آن تمرکز کردهاند. این رویکرد در خلال انقلاب اسلامی ایران که حیطه انگیزش و پیروزی آن، حاصل همکاری کمنظیر روحانیت سنتی و روشنفکران دینی بود و نیز دیده میشد و بر همین اساس، سنتگراها از مناسبتهای این قیام مانند تاسوعا، عاشورا و اربعین در چارچوب مساجد و هیاتهای مذهبی و مهدیه تهران و نظایر آن بهره میگرفتند و روشنفکران دینی از وجوه آرمانی و اصلاحی آن در چارچوب سازمانهای مدرن مانند حسینیه ارشاد یا مسجد هدایت یا کانون نشر حقایق اسلامی. به طور خیلی خلاصه در خصوص روشنفکری دینی و جایگاه آن در تحولات سیاسی و اجتماعی سده اخیر نکاتی را مطرح میکنم. از شهریور 1320 به بعد، سه جنبش عمده مارکسیستی، ملی و اسلامی ظهور میکنند که بر عمده مناسبات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ایران موثر واقع میشوند. جنبش مارکسیستی با حزب توده ایران و جنبش ملی یا نهضت ملی با نماد مصدق و جبهه ملی شناخته میشوند و جنبش اسلامی، خود در برگیرنده دو طیف سنتگرایان و روشنفکران دینی بوده است. مراد از روشنفکران دینی، آن جریان فکری، فرهنگی و اجتماعی است که بعد از شهریور 1320 توسط زندهیادان مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آیتالله طالقانی پایهگذاری و عهدهدار رسالتی فراتر از نوگرایان اسلامی شد که سابقهای طولانی و به قدمت اسلام و بهویژه تحولات پس از عصر پیامبر(ص) داشت و همواره نگران انحرافاتی بود که پس از فوت پیامبر(ص) حادث شده است و از اینرو، خود را موظف به اصلاح این انحرافات میدانست و مسلمانان را مواجه با پرسش بنیادین «چرا از غرب شکست خوردیم؟» میدید. روشنفکران دینی برخلاف سنتگرایان، اولاً گذشتهگرا نبودند و راهحل عبور از انحرافات را بازگشت به «سلف» نمیدیدند و بلکه نگاه به آینده داشتند و تداوم دینداری مومنِ مسلمانِ معاصر را در گرو سازگاری میان مفاهیم دنیای جدید مانند آزادی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و دموکراسی، باارزشها و مبانی اصیل دینی معرفی میکردند و دوم آن که باور داشتند، حرکت به سوی مدرنیته به جنبشی فراگیر و مردمی ارتقا نخواهد یافت، مگر آن که به پرسش «چرا توسعه نیافتهایم؟» پاسخ داده و درصدد بومی کردن مفاهیم عصر جدید برآییم و بومی شدن مفاهیم در ایران، یعنی ایرانیزه و اسلامیزه شدن. روشنفکری دینی از حیث آن که خود را موظف به نوسازی و تغییر در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از وضع موجود به وضع مطلوب میداند و به پذیرش مسئولیت اجتماعی در مسیر تحولات کلان جامعه قائل است و نیز از بابت تعهدی که به عنصر عقلانیت دارد، با روشنفکران سکولار اشتراکاتی عمیق دارد، اما از سوی دیگر، باور دارد که نوسازی اجتماعی و نیل به توسعه و دموکراسی، بدون همکنشی، همسویی و همافزایی با نوسازی در تمام بنیانهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی از جمله دین (به مثابه یک بنیان اجتماعی و نه صرفاً معرفتی الهیاتی) غیرممکن و ناپایدار است. این برداشت روشنفکران دینی از یک سو متاثر از درک ضرورتهای دنیای مدرن در مسیر پیشرفت مادی و تعالی اخلاقی مردم و آشنایی عمیق با ریشههای تحولات اروپا و از سوی دیگر منبعث از آشنایی عمیق ایشان پیرامون ظرفیتهای اجتماعی و سیاسی و ایمانی آموزههای قرآنی در راستای فرآیند دموکراسی، توسعه و حقوق بشر بود. آنان به خوبی میفهمیدند که نیل به انقلاب صنعتی، رشد سرمایهداری، حقوق زنان، آزادی، لیبرالیسم و دیگر جوهرهای مدرنیته، بدون حضور جنبش پروتستانتیسم و ترویج و امتزاج نگرش عقلانی (عقل مدرن و متعارف بشری) در بنیانهای دینی ممکن نبود و فراگیر نمیشد. روشنفکران دینی به خوبی میدانستند که سابقه ظهور عقلانیت در دینداری، زمینه اجتماعی موثری را فراهم آورد که مردم اروپا را از مقاومت در برابر ارزشهای جهان مدرن مانند آزادی و دموکراسی و حقوق بشر منصرف کرد و سبب شد تا این مردم، ارزشهای دنیای مدرن را معارض با باورهای اصیل مسیحی داوری نکنند. آسیبشناسی جنبش مشروطه به پیشگامان روشنفکری دینی میآموخت که تا میان ارزشهای مدرن با مبانی اصیل دینی آمیختگی و سازگاری ایجاد نشود، نمیتوان انتظار تحولی اساسی در ساحت سیاست، فرهنگ و اقتصاد را داشت و از این رو به فراست دریافتند که مهمترین عوامل توسعهنایافتگی ایران و چهبسا دیگر کشورهای مسلمان در دو چیز خلاصه میشود: استبداد سیاسی و خرافات مذهبی (اعم از شیعه و سنی).
حسینیه ارشاد چه تاثیری در کنشگری سیاسی قبل از انقلاب داشت؟
چنین دریافتی سبب شد که پیشگامان روشنفکری دینی علاوه بر تداوم حضور فرهنگی خویش که از شهریور 1320 آغاز شده بود، پس از سقوط دولت ملی دکتر مصدق در نهضت مقاومت ملی حضور و مشارکت فعال پیدا کردند و بعدها در جبهه ملی دوم و در جریان تاسیس نهضت آزادی ایران نیز همین هدف را دنبال کردند. اما سلطه ساواک و تحمیل و رشد فزاینده فضای امنیتی بعد از 15 خرداد و انسداد مطلق سیاسی که راه را بر هر فعالیت حزبی غیرممکن ساخته و منجر به حدود شش سال حبس و تبعید برای مهندس بازرگان و یارانش شده بود، در فضایی که جریانات سنتگرای اسلامی و مارکسیستها گفتمان انقلابی را ترویج میکردند و قرائنی بر یک تحول اساسی دیده میشد، روشنفکران دینی را به اندیشه ایجاد پایگاهی انداخت که تبلور آن در جلسات گوناگون و در نهایت، تاسیس حسینیه ارشاد عینیت یافت. چنانچه به نقش عظیم دکتر شریعتی و دیگر روشنفکران دینی ایران در مجموعه تحولات ناظر بر جنبش فراگیر و مردمی انقلاب اسلامی قائل باشیم، باید توجه کنیم که این ظرفیت انسانی هرگز بدون بهرهگیری از ظرفیت نهادی موسسه حسینیه ارشاد و پیش از آن، نهادهایی از این دست مانند کانون نشر حقایق اسلامی و نظایر آن به نتیجه نمیرسید. شریعتی منهای حسینیه ارشاد، فراتر از یک استاد دانشگاه نبود و طبیعتا نمیتوانست در کنار طبقات گوناگون مردم قرار گیرد و چنین نقش تحولبخشی را در عرصه عمومی ایفا کند.
بعد از پیروزی انقلاب چطور؟ آیا این نهاد توانست جایگاه خود را همچنان حفظ کند؟
روشنفکران دینی همچنان توانستند نقش تحولآفرین خود را پس از انقلاب ادامه دهند. هم در عرصه سیاسی و هم در عرصه فرهنگی و دینی. طرح گفتمان اصلاحات سیاسی در همان بهمن 1357 با تکیه بر عناصری مانند قانونگرایی، حقوق بشر، دادرسی عادلانه، آزادی و دموکراسی و اثرگذاری بر ساختار قدرت و تبدیل «آزادیخواهی» به تراز گفتمان سیاسی غالب که بعدها در دهه هفتاد و متعاقب جلسات کیان و جنبش دوم خرداد تبلور یافت، مرهون همین حضور موثر است. باید توجه داشت که جنبش اصلاحات در دوم خرداد 1376، تنها ظهور و بروز اجتماعی پیدا کرد اما پیش از آن هم وجود داشت و مطرح بود و به همین دلیل توانست جامعه و بسیاری از فعالان سیاسی را که در دهه نخست انقلاب، «آزادی» را لوکس و مطالبهای بورژوایی به حساب میآوردند، به اولویت «توسعه سیاسی» متقاعد سازد. در بعد اصلاحات دینی نیز مجموعه فراوان سخنرانیها و کتابهای مهندس بازرگان که بالغ بر دویست اثر میشود و تولیدات فکری و قلمی دیگر روشنفکران دینی در این حوزه حتماً موثر بوده است، اما این فعالیتها چندان منتفع از فضای حسینیه ارشاد نبود و عموماً در منازل افراد و به نحو محدود در قالب جلسات دعای کمیل یا جلسات سخنرانی انجمن اسلامی مهندسین برگزار میشد.
چرا در سالهای اخیر، روشنفکران مذهبی نتوانستند جایگزینی برای حسینیه ارشاد پیدا کنند؟ ضرورتی احساس نمیشد؟ روشنفکر شاخصی نبود یا مسائل امنیتی مانع شد؟
طبیعی است که موانع امنیتی نقش بسیار مهمی در این خصوص داشته است. در دهه شصت که اصولاً امکان استفاده از حسینیه ارشاد وجود نداشت. پس از فوت مهندس بازرگان در دی 1373 تا اوایل سال 1386 در دوران احمدینژاد، استفاده از سالن حسینیه ارشاد، عموماً محدود به جلسات یادبودی بود که برای پیشگامان روشنفکری دینی مانند بازرگان، شریعتی، طالقانی و دکتر سحابی برگزار میشد. یکی دو سمینار بزرگ و چندین دوره کلاسهای نهجالبلاغه هم در حسینیه ارشاد برگزار شد، اما حسینیه ارشاد یک موسسه بزرگ است و ظرفیتی بیش از آن را دارا بوده و هست که هیچگاه پس از انقلاب از آن به درستی و کمال، بهرهبرداری نشد. اما علاوه بر موانع امنیتی باید به برخی تنگنظریها و اعمال سلیقههای مدیران حسینیه و بهویژه مرحوم آقای میناچی هم اشاره کرد. اگر ایشان واقعبینانه و مسئولانهتر عمل میکرد، چه بسا پس از مرگ ایشان، جایگزینی از تبار روشنفکران دینی در مدیریت حسینیه ارشاد باقی میماند و میتوانست حضوری حداقلی را تامین کند. همچنین دلایل دیگری از جمله نحوه تعامل نگاه سنتی با مفاهیم مدرن از جمله «آزادی و دموکراسی» که اساس روشنفکری دینی ایران بر آن متمرکز است و بحران کلی «دین» در جامعه ایران است که متاثر از تجربه سیاسی چند دهه اخیر به شمار میرود و امروزه از آن به دینگریزی نسل جوان تعبیر میشود و به یک عبارت، نهتنها روشنفکری دینی و بلکه کلیت دینداری را با بحران مواجه کرده است.