| کد مطلب: ۳۶۵۷۱

ایران برای کدام ایرانیان؟ارزیابی دو بیانیه بر سر حوادث ارومیه و بررسی اختلافات تحت عنوان تعریف ملت و اقوام

مردم ایران از هر قوم و قبیله‌‎ای که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ و نژاد و زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد شد

ایران برای کدام ایرانیان؟ارزیابی دو بیانیه بر سر حوادث ارومیه و بررسی اختلافات تحت عنوان تعریف ملت و اقوام

«زمانی یک ملت شکل می‎گیرد و هم‌وطن بودن مفهوم پیدا می‎کند که همه اقوامی که در این سرزمین زندگی می‌کنند و با هم سرنوشت مشترک و گذشته مشترک داشتند؛ اراده مشترک و آینده مشترک هم داشته باشند، یعنی ملتی واحد است که علاوه بر گذشته مشترک، آینده مشترک هم برایش متصور باشد. برای اینکه این آینده مشترک ساخته شود ما نیازمند پروژه ملت‌سازی بدون تبعیض هستیم.» این سخنان بخشی از گفت‌وگوی مفصل سیدهاشم آقاجری، استاد تاریخ دانشگاه تربیت‌مدرس و تحلیلگر سیاسی است که یکی دو روز پیش از نوروز 1404 منتشر شد.

هاشم آقاجری copy

موضوعی که این تاریخ‌پژوه در مصاحبه مذکور به آن پرداخته بود، مقوله «مقایسه ناسیونالیسم رضاشاهی و ناسیونالیسم مصدقی» بود. آقاجری مهمترین وجه افتراق این دو نحله فکری-سیاسی را در به رسمیت شناختن تکثر در ناسیونالیسم مصدقی و عدم پذیرش تکثر و تلاش اقتدارگرایانه برای متحد‌الشکل کردن همه مردم در ناسیونالیسم رضاشاهی عنوان کرده بود. البته این داستان و موضوع پذیرش تکثر اقوام، مذاهب و اندیشه‌‎ها در مسیر شکل‌گیری دولت-ملت در پی بروز دولت‎های مدرن، بحث جدیدی نیست و بسیاری از اندیشمندان و تحلیلگران به اشکال گوناگون به آن پرداخته‎اند؛ حتی در اصل نوزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز به آن اشاره شده است:«مردم ایران از هر قوم و قبیله‎ای که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ و نژاد و زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد شد.»

البته که برخی تحلیل‌گران بر این باورند که در برخی دیگر از اصل‌های قانون اساسی به اشکال مختلف این موضوع مورد بی‌توجهی قرار گرفته است، اما در کل به نظر می‌رسد، تلاشی برای پذیرش وبه رسمیت شناختن این تکثر حداقل در پی دو انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی که به نوعی حرکت ایران به سمت شکل‌گیری یک دولت مدرن بود، به چشم می‎خورد. حالا چرا این موضوع را مطرح می‎کنیم؛ بخش عمده آن به دلیل رخداد، سوءتفاهم یا سوءرفتاری است(بنا بر برداشت‎های مطرح شده طی یک ماه اخیر) که در روزهای منتهی به نوروز 1404 و در ایام نوروز رخ داد.

در پی وقوع این حوادث دو بیانیه که اولی امضای 800 چهره از اندیشمندان، دانشگاهیان،‌ متخصصان، هنرمندان، نویسندگان و کارشناسان خطاب به دولت چهاردهم را پای آن داشت. بیانیه‌ای که با عنوان «نوروز را قربانی سیاست نکنید» منتشر شد. دومین بیانیه اما با تیتر «به تعلیق سیاست تن‌نخواهیم داد»باعنوان جمعی از دموکراسی‎خواهان آذربایجان در پاسخ به بیانیه اول منتشر شد و امضای 1061  چهره ذیل آن درج شده بود. در ادامه نگاهی به هر دو بیانیه خواهیم داشت و تلاش خواهد شد به این پرسش پاسخ داده شود که جامعه امروز ایران با چه فرمول و برنامه‌ای می‎تواند بدون تنش به زندگی مسالمت‌آمیز خود بپردازد؟

بیانیه اول و تاکید بر ایران بر اساس اشتراکات

روز 17 فروردین‌ماه بیانیه‌ای 800 امضایی با عنوان «بیانیه هشدارآمیز گروهی از متخصصان، هنرمندان و کارشناسان درباره‌ برخی سیاست‌های فرهنگی و پیامدهای مخاطره‌آمیز آن برای کشور» در فضای رسانه‎ها منتشر شد که به موضوع «حوادث ارومیه و ضعف دولت در مسئله اقوام» اشاره داشت. در ابتدای این بیانیه به برهه حساس کنونی و مشکلات کشور اشاره کرده و آمده است:«ورود غیرکارشناسی بخش‌هایی از حاکمیّت از جمله قوه مجریه به «مباحث قومی» به جای تمرکز و توجه به ابرچالش‌های پیش‌روی کشور و ملّت ایران، خود زمینه‌ساز چالش‌های بزرگ‌تری شده است.» 

پس از آن به بیان آنچه در آستانه نوروز 1404 رخ داد پرداخته است؛ موضوعی که شاید با شنیدن اخبار آن صرفاً که «در آستانه نوروز 1404 خورشیدی، در اقدامی کم‌سابقه زمینه برگزاری مراسمی با عنوان «پیشواز از نوروز» و سپس «جشن نوروز» از سوی نهادهای مربوطه دولتی در برخی از استان‌های غرب و شمال‌غرب کشور فراهم شد، بدون اینکه از پیش، برنامه‌ریزی دقیق و کارشناسی‌شده‌ای درباره نحوه برگزاری و اجرای آن تدوین و تنظیم شود. در جریان برگزاری این مراسم، گاه شاهد بروز برخی رخدادها بودیم که نباید به سادگی از کنار آن گذشت.

شوربختانه برابر برخی تصاویر و اخبار منتشرشده، آنچه که با عنوان مراسم «پیشواز از نوروز» در برخی از استان‌های غرب و شمال‌غرب کشور از جمله استان کُردستان و استان آذربایجان غربی رخ داد، فروکاستن نوروز از یک جشن بزرگ ملّی ایرانی، به یک مراسم خُرد قومی و طایفه‌ای و محلّی بود! بی‌تدبیری دستگاه‌های مسئول و عدم آگاهی و تقلید ناشیانه از برخی کشورهای همسایه، که نوروز، جشن ملّی‌شان نیست و دولت‌هایشان، دست‌کم تاکنون آن را به رسمیّت نشناخته‌اند، در برپایی این برنامه‌های ناشیانه در استان‌های غرب و شمال‌غرب کشور، بی‌تأثیر نبوده است.

آیا تصادفی بود که نهادهای مسئول، مجوّز و زمینه برگزاری چنین مراسم تقلیدی و برساخته‌ای را فراهم کردند؟! از سوی دیگر شاهد بودیم، گردهمایی دیگری در شهر ارومیه در تاریخ دوّم فروردین ۱۴۰۴ خورشیدی و به بهانه روز شهادت حضرت امام علی(ع)، با فراخوان وابستگان به نهادهای عمومی و دولتی که بعضاً تقابل عریان ایشان با هویّت و مدنیّت ایرانی و به‌ویژه زبان ملّی پارسی،‌ زبانزد خاص و عام است و با حضور تأییدآمیز مقامات سیاسی - امنیتی استان آذربایجان غربی برگزار شد که با نمادها و شعارهای نفرت‌پراکنانه قومی شماری از افراطی‌های قوم‌گرا و تجزیه‌طلب، رفتارهای سخیف آنان و تهدید دیگر هم‌میهنان با چماق‌های یک شکل به میتینگی از نفرت‌پراکنی قومی و سیاسی مبدّل شد».

در ادامه این بخش آمده است که «همچنین اقدام مقامات کشوری و منطقه‌ای در اجازه دادن به «تفکیک قومیتی» در برگزاری جشن ملّی نوروز، جز در راستای مطامع و منافع دشمنان ایران نبوده است و نخواهد بود. نوروز، جشن ملّی و میهنی ایرانیان است و نمی‌تواند محلّ منازعات کاذب و مصنوعی قومی و قبیله‌ای باشد. از همین‌رو نحوه عملکرد دستگاه‌ها و نهادهای دولتی در استان‌های غرب و شمال‌غرب کشور، به‌ویژه در استان‌های آذربایجان غربی و کُردستان، از نگاه ما اقدامی بغایت نگران‌کننده و تحریک‌کننده و شایسته نکوهش است.»

در بخش دوم آن نیز به جایگاه نوروز در ایران باستان و اهمیتش پرداخته و در بخش سوم از ناکارآمدی دولت چهاردهم گفته است و این ایراد را از دولت گرفته که «در مجموعه ده‌ها سخنرانی و نوشته عالی‌ترین مقام اجرایی کشور، بارها واژگانی چون «قومیّت»، «قوم»، «اقلیّت» و مانند آن به نادرستی و نابه‌جا به کار رفته است و حتی در کمال تعجّب از «حقوق طبیعی» و «حقوق شهروندی» شهروندان ایرانی به عنوان «حقوق قومی» آنان یاد شده است! حال پرسش این است؛ در شرایطی که تمامی حقوق آحاد ملّت ایران، ذیل مفهوم دقیق، شایسته و درست «حقوق شهروندان ایرانی» احصا می‌شود، چرا آقای مسعود پزشکیان و اطرافیان تأثیرگذار ایشان، اصرار و تأکید مؤکّد دارند که با نگاه قومی و رویکرد قومی و مذهبی، به عموم مردم نگریسته شود یا حقوق‌شان از این منظر مطرح گردد؟! آیا این رویکرد، تصادفی است یا دلایل دیگری دارد؟! آیا به پیامدهای مخرّب چنین کاربردهای غیرعلمی ولی با بار حقوقی و تبعات بسیار آگاه‌اند؟!»

بعد از این هم در بخش چهارم به «سوء‌استفاده و تحریف اصل پانزدهم قانون اساسی کشور و طرح کارشناسی‌نشده «آموزش زبان‌های قومی و محلّی»، آن‌گونه که مطرح‌کنندگانش در هیئت وزیران (ازجمله سخنگو و معاون پارلمانی قوه مجریه) و برخی نمایندگان مجلس می‌گویند و اصرار می‌کنند، بی‌هیچ گمان و گزافه‌ای، موجب تضعیف زبان ملّی و رسمی کشور، یعنی زبان تمدّنی، دیرسال، نجیب و بارور فارسی می‌گردد و نتیجه این تضعیف نیز تکه‌پاره شدن زبانی و فرهنگی و سرانجام از هم‌گسیختگی ارکان کشور و... است.»

در بخش پنجم هم فحوای سخن‌شان این بود که «شوربختانه و در کمال شگفتی شنیده شده که استانداران و مدیران برخی مناطق و اعضای شورای شهر برخی شهرها، در نشست‌های رسمی اداری با مدیران استان و شهرستان، به زبان محلّی سخن می‌گویند! حتی استاندار خوزستان، آن‌هم در استانی با زبان‌های محلّی متنوع، عید سعید فطر را به یک زبان محلّی تبریک گفته است و با این کار خود، «عیدی دینی» را به «عیدی قومی» تقلیل داده است!» بخش ششم هم که موضوع رؤسای‌جمهور استانی که به استانداران در دولت نسبت داده شده و مسئله فدرالیسم که برخی در پی آن مطرح کردند اشاره شده است.

در پایان هم هشدار داده‌اند که «اکنون که دشمنان ملّت ایران به دنبال فعّال کردن گسل‌های قومی در کشور هستند تا به مقاصد شوم خود برای بر هم زدن یکپارچگی ایران عزیز دست یابند، آیا وقت آن نرسیده است تا مسئولان و مدیران ناکارآمد و بعضاً موافق با رخدادهای ناگوار پیش‌گفته در برخی استان‌ها، از کار برکنار و برای اقدامات مخرّب و یا سکوت همراه با تأیید خود، مؤاخذه شوند؟... ما امضاکنندگان این بیانیه، ضمن هشدار دوباره به دولتمردان درباره اتخاذ رویکردهای غیرکارشناسی و وفاق‌سوزی که در پیش گرفته‌اند، یادآور می‌شویم که چنین روش‌هایی به جز تهدید انسجام و امنیت ملّی و تقویت واگرایی و منازعات خانمان‌سوز محلّی، آورده دیگری برای کشور و ملّت بزرگ ایران ندارد...»

البته که امضاکنندگان این بیانیه احتمالاً دغدغه بسیار نسبت به ایران دارند و قرار نیست در اینجا شک و شبهه‎ای به آن وارد کنند؛ اما آیا این امضاکنندگان به تکثر و تنوع در کشور و ضرورت به رسمیت شناختن آن در کنار حفظ حقوق شهروندی این افراد به‌عنوان بخشی از دولت مدرنی که تحت عنوان دولت- ملت شناخته می‎شود، توجه داشته‎اند و آیا در هنگام نوشتن این بیانیه به این فکر کرده‎اند که کُردهای ایرانی هم همان‌قدر ایرانی هستند که فارس‌زبانان و قرار نیست به یکی به خاطر دیگری حمله شود؟

بیانیه دوم، ضرورت توجه به تکثر

در پی انتشار بیانیه 800 امضایی که مورد توجه بسیاری هم واقع شد؛ بیانیه‌ دیگری از سوی جمعی‌ از دموکراسی‌خواهان آذربایجان در پاسخ به بیانیه فوق با عنوان «به‌ تعلیق‌ سیاست‌ تن‌ نخواهیم‌ داد» منتشر شد که به امضای بیش از 1000 نفر رسید و در آن هم به حمایت از فعالیت دولت چهاردهم در توجه به اقوام و تلاش برای کاهش تبعیض‎ها در این مناطق اشاره کرده بود و هم بر ضرورت پذیرش تکثرگرایی توجه داشت. این بیانیه هم مانند بیانیه اول دارای بخش‎های مختلفی بود و در بخش اول به «بحران‌های‌ فراگیر، انتخاب‌های‌ دشوار» پرداخته که در آن آمده است:«از سویی‌ بی‌اعتنایی‌ به‌ مطالبات جمعی‌ یک‌ ملت‌ متکثر، مقاومت‌ در برابر دگرگونی‌های‌ اجتماعی، و بی‌اعتمادی‌ ساختاری‌ به‌ تنوع فرهنگی‌، کشور را به‌ سوی‌ انسداد بیشتر و واگرایی‌ سوق داده است‌.

از طرف دیگر نگرش تهدیدزا به‌ مناسبات بین‌المللی‌، ایران را بیش‌ از هر زمانی‌ در معرض خطر تهاجم‌ خارجی‌ و یا فروپاشی‌ داخلی‌ قرار داده که‌ امیدواریم‌ با تعاملی‌ خردمندانه‌، بردبارانه‌ و هم‌گرایانه‌ حل‌ شود.» در بخش بعدی آن این جمعیت «افق‌ سیاسی» خود را «از گذشته‌ تا به‌ امروز» توضیح داده و گفته‎اند:«ما ضمن‌ پایبندی‌ به‌ حفظ‌ یکپارچگی‌ سرزمینی‌ ایران معتقدیم‌، تحقق‌ این‌ امر تنها با بازخوانی‌ و بازتعریف‌ از هویت‌ ملی‌ و ایران برپایه‌ی‌ تکثر و تنوع ممکن‌ است‌؛ آن‌هم‌ وقتی‌که‌ گفتمان مسلط‌ از هویت‌ ملی‌، ایران را نه‌ به‌ مثابه‌ فضایی‌ مشترک برای‌ همزیستی‌، بلکه‌ به‌ یک‌ ایده‎‌ نژادی‌/آریایی‌ و زبانی‌/فارسی‌ فروکاسته‌ و تبعیض‌، نابرابری‌ و محرومیت‌ مردمان پیرامونی‌شده اعم‌ از ترک، کُرد، عرب، بلوچ، ترکمن‌ و دیگران را بنیان گذاشته‌ است‌ و به‌جای‌ گفت‌وگو اغلب‌ به‌ سیاست‌های‌ انکار، سرکوب و ستیز پناه می‌برد. از این‌رو قویاً باور داریم‌ بازآرایی‌ ایران در یک‌ هیئت‌ دموکراتیک‌ و عاری‌ از تبعیض‌ و نابرابری‌ مستلزم توسعه‌ی‌ متوازن، پایان تک‌زبانگی‌ و تمرکززدایی‌ از قدرت است‌.»

آنها در ادامه بیانیه از پزشکیان حمایت کرده و گفته‎اند:«از نگاه ما، انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری‌ هرچند با معیارهای‌ یک‌ انتخابات آزاد و منصفانه‌ فاصله‌ داشت‌ و مشارکت‌ زیر پنجاه درصدی‌ نشان داد که‌ اکثریت‌ مردم نسبت‌ به‌ بخشی‌ از سیاست‌های‌ پیشین‌ نظام بی‌اعتمادند و از آن ناراضی‌اند...البته‌صراحت‌ لهجه‌ی‌ پزشکیان درباره‌ رفع‌ تبعیض‌ و نابرابری‌ و لزوم توسعه‌ی منطقه‌ای ‌متوازن در مناطق‌ پیرامونی‌، در کنار دفاع او از حق‌ آموزش زبان مادری‌ و تمرکززدایی‌ و شخصیت‌ نسبتاً مستقل‌ متفاوت سیاسی‌اش از اصلاح‌طلبان و اصولگرایان و گفتمان مرکزگرایانه‌ نیز عاملی‌ بود که‌ این‌ پیروزی‌ را ممکن‌ ساخت..»

آنها در بخش بعدی این بیانیه به بیانیه 800 امضایی واکنش نشان داده و آن را «انعکاس ترس اقتدارگرایانه‌‌ از ایران چندصدایی‌» عنوان کرده‎اند و آورده‎اند:«از همان روزهای‌ نخستین‌ پیروزی‌ پزشکیان، جریان‌هایی که‌ با ایده‎‌ عدالت‌، تمرکززدایی‌ و توسعه‌‌ متوازن و منطقه‌ای‌ سر ناسازگاری‌ دارند، پروژهای‌ تمام‌عیار برای‌ بی‌اعتبارسازی‌ دولت‌ را آغاز کرده‎اند...هدف واقعی‌ این‌ هجمه‌ها، نه‌‌فقط‌ شخص‌ رئیس‌جمهور، بلکه‌ عاملیت‌ سیاسی‌ و تاریخی‌ مردمان پیرامونی‌ ایران است‌؛ همان‌هایی‌ که‌ در یکی‌ از سردترین‌ مقاطع‌ حیات سیاسی‌ کشور، تصمیم‌ گرفتند به‌ جای‌ انفعال، بی‌تفاوتی‌ یا براندازی‌، مشارکتی‌ حداقلی‌ اما معنادار را رقم‌ بزنند.

آنان که‌ در برابر وضعیت‌ خطرناک«تعلیق‌ سیاست‌» ایستادند و نشان دادند که‌ هنوز هم‌ می‌توان از دل ساختار رسمی‌ قدرت، دریچه‌ای‌ هرچند کوچک‌ برای‌ شنیدن صداهایی‌ متفاوت گشود.» آنها درباره بیانیه مذکور گفته‎اند:«رویکرد محوری‌ بیانیه‌ بازتولید ترس است‌؛ ترسی‌ از تکثر، تفاوت، و این‌که‌ ایران را بتوان نه‌ تک‌صدا و تک‌چهره، که‌ چندصدایی‌ و چندریشه‌ فهمید. از نگاه ما ترس‌پراکنی‌ پیرامون زبان‌های‌ غیرفارسی‌ نوعی‌ فرافکنی‌ برای‌ تثبیت‌ انحصار فرهنگی‌ و زبانی‌ موجود است‌؛ نه‌ از سر دغدغه‌ای‌ راستین‌ برای‌ زبان فارسی‌ یا همبستگی‌ ملی‌. به‌ همین‌ بهانه‌ نویسندگان بیانیه‌ در لایه‌های‌ پنهان این‌ متن‌، خواستار نظمی‌ سخت‌گیرانه‌تر در سیاست‌های‌ فرهنگی‌ ایران شده‎اند.»

در بخش دیگر این بیانیه نیز تصریح شده است:«اجازه ندهید دفاع از کثرت فرهنگی‌، در زرورق اتهام «تجزیه‌طلبی‌» پیچیده شود؛ شما را فرامی‌خوانیم‌ تا به‌ واسطه‌‌ اتهامات بی‌سابقه‌ی‌ تجزیه‌ و خیانت‌ به‌ دولت‌، نشانه‌های‌ بحران در دولت‌-ملت‌ مدرن و وطن‌پرستی‌ و ملی‌گرایی‌ ایران را ببینید که‌ در خارج برای‌ حمله‌ نظامی‌ اسرائیل‌ فرش قرمز پهن‌ می‌کند و در داخل‌ زیرپای‌ دولت‌ را خالی‌ می‌کند، درحالی‌که‌ نیاز کشور در این‌ شرایط‌، ایجاد همگرایی‌ بین‌ همه‌‌ مردمان ایران و یادآوری‌ وظیفه‌ی‌ دولت‌ در حمایت‌ از حقوق شهروندی‌ همه‌‌ اتباع آن است..»

در ادامه این بیانیه به جایگاه آذربایجان و نقش مردم این خطه در سیاست ایران پرداخته و در پایان هم با اشاره به وحدت و محرومیت قومیت‎ها در کشور آمده است:«باور داریم‌ می‌شود ملت‌ ایران را فراتر از قوم، دین‌، مذهب‌، نژاد، جنسیت‌ بازتعریف‌ کرد و برای‌ تمام ساکنان این‌ کشور حقوق و فرصت‌های‌ برابر فراهم‌ کرد و می‌توانیم‌ با یکدیگر به‌ یک‌ زندگی‌ شادمانه‌ و همزیستی‌ مسالمت‌آمیز برسیم‌.»

این بیانیه اگرچه تصویر تقریباً ترسناک و شاید اغراق‌آمیزی از بیانیه 800 امضایی و دیدگاه امضاکنندگان آن ارائه می‎دهد اما در تلاش است آن ضرورت بازتعریف مفهوم ملت را در مسیر پذیرش تکثر بیان کند و در توجه به آنچه در قانون اساسی در اصل پانزدهم درباره آموزش زبان مادری است نیز تاکید کرده است. البته که در اینجا گاهی بی‌توجه به نقش زبان فارسی در ایران و برخی کشورهای هم‌زبان بوده و آن را نادیده گرفته است.

سخن آخر 

اینکه طبیعتاً انتظار می‎رود که به عقاید و باورها و سنن همدیگر در کشور احترام بگذاریم، اینکه بالاخره اقوام مختلف حق برپایی مراسم برپایه سنت‌های خود را دارند و قرار نیست که همگی به یک سلیقه و شیوه جشن و عزا داشته باشند، اینکه ایرانیان فقط شیفتگان آداب و رسوم ایران باستان و یا صرفاً فارسی‌زبانان نیستند؛ موضوعاتی هستند که در بسیاری از موارد در پی تعریف و بازتعریف مفاهیم مختلف به‌ویژه در زمینه حقوق شهروندان مطرح شده است.

بالاخره این اقوام مختلف که به‌عنوان هموطن در یک قلمرو حکومتی زندگی می‎کنند، باید احساس شهروندی داشته باشند هم موضوعی است که بعید به نظر می‌رسد دلسوزان این سرزمین با آن مخالفتی داشته باشند. از جمله موضوعاتی که در این راستا می‎شود به آن اشاره کرد، همین بحث «حقوق شهروندی» است که در دهه‎های اخیر به عنوان یکی از ضرورت‎های تحقق دولت‌های مدرن و شکل‎گیری دولت‌های ملی مورد توجه بسیاری از فعالان سیاسی، اجتماعی و تحلیلگران قرار گرفته ‎است؛ از باب همین پذیرش تکثر می‎آید و ارزیابی آن در ادوار مختلف نیز دستمایه بسیاری از تحقیقات شده است؛

از جمله احمد زیدآبادی، فعال سیاسی که در کتاب الزامات سیاست در عصر ملت- دولت بارها بر ضرورت توجه به این موضوع درباره همه آنها که اتباع کشور در مقام شهروند محسوب می‎شوند، اشاره دارد؛ البته که او از اصطلاح «ملی‌گرایی واژگونه» در بخشی از این مقابله با کثرت‌گرایی و دستاوردهای ملت - دولت استفاده می‎کند؛ او در کتاب خود اینگونه توضیح داده است:«آنچه به عنوان گفتمان مسلط ملی‌گرایی [در تاریخ سیاسی ایران و عصر حاضر] از آن یاد شد، بعضاً واکنش به پاره‌ای از نابسامانی‎های اجتماعی و فشارهای سیاسی، متاسفانه رنگ و بوی نفرت و تفرعن نژادی به خود گرفته و با عنصر «غیرستیزی» درآمیخته است.»

البته این را هم می‌دانیم که زبان رسمی فارسی است و بر اساس قانون مکاتبات رسمی و موارد دیگر باید به این زبان انجام گیرد؛ اما فراموش کردن این نکته که حفظ فرهنگ‌های مختلف از جمله وظایف جوامع است و اگرچه زبان فارسی زبان رسمی است اما معنایش حذف زبان‌های کردی، لری، ترکی و... از فرهنگ این مناطق نیست. ما بدون حفظ این تفاوت‌ها نمی‎توانیم ملت‌سازی درست و بدون تبعیضی را تجربه کنیم.

با مرور تاریخ جدید ایران و بر اساس تحقیقاتی که برخی اساتید حوزه تاریخ انجام داده‌اند آشکار می‌شود که این کشور با دو پروژه ملت‌سازی شکست‌خورده مواجه بوده است؛ اول آنچه که در دوران صفوی با محوریت مذهب شکل گرفت و نتیجه‎اش مشخص است و دیگر تلاش برای پروژه بر اساس آریایی بودن و بی‌توجهی به سایر اقوام همان چیزی که در دوره پهلوی نیز پیگیری شد و در پی انقلاب 57 حوادث در مناطق کردنشین، آذربایجان و خوزستان و... را در پی داشت.

همان چیزی که زیدآبادی نیز در کتابش به نوعی دیگر و در ذیل ملی‎گرایی مطرح می‎کند که تازه «تقلیل مفهوم ملی‌گرایی به نوعی تفرعن و تبختر نژادگرایانه بود» و دولت پهلوی آن را «نه به‌عنوان شالوده‌ای برای مشارکت عموم طبقات اجتماعی در امر اداره حکومت و برخورداری از حقوق شهروندی، بلکه بهانه حذف و طرد نیروهای منتقد و مخالف خود قرار داد و به این ترتیب ملی‌گرایی را چون پوستینی وارونه درآورد.» و این روزها با مفاهیمی از جمله آنچه به عنوان پروژه «ایرانشهری» سیدجواد طباطبایی، اندیشمند ایرانی مطرح می‎شود که به تلفیقی با «غیرستیزی» رسیده است؛ موضوعی که زیدآبادی و آقاجری هر دو بر آن نقد دارند و زیدآبادی در این باره نوشته است:«طباطبایی در بخشی از آثارش، به جای توجه به ایران به عنوان دولت- ملت، به نوعی از اندیشه ملی‎گرایی تندروانه که می‎تواند به نفی ضروریات یک جامعه تکثرگرا منجر شود، یاد می‌کند.»

حالا در پی اتفاقات ماه‎های اخیر دیدگاه‌های مطرح در این رخداد چه آنها که به دنبال تاکید بر فرهنگ ایرانی در بیانیه اول بودند و چه آنها که به دنبال تعریف هویت قومی هستند و در نهایت آنها که نسبت به عواقب این دو قطبی‌سازی‎ هشدار می‎دهند؛ بنابر آنچه در سیر تاریخی ایران مدرن و در ترسیم چشم‌انداز آینده مطرح می‎شود، باید به دنبال مفهوم مشخصی از وطن، ایرانی بودن و... باشند. 

شاید آنها که ایران را برای همه ایرانیان می‎خواهند با این نظر هاشم آقاجری درباره ایرانی بودن موافق باشند:«ایرانی یک مفهوم نژادی نیست؛ ایرانی یک مفهوم تاریخی و فرهنگی و مهمتر از آن یک مفهوم مدنی است که باید با مشارکت همه شهروندان ایران دائماً تولید و بازتولید شود. یعنی هویت چیزی نیست که برای یک بار و همیشه تولید شود و تمام شود؛ هویت در واقع چیزی است که با همکاری و مشارکت به‌خصوص بر اساس میراث مشترک و اراده و آینده مشترک باید ساخته شود.» قاعدتاً با تأسی به چنین دیدگاه‌هایی می‌توان امید داشت که ستیزها، تقابل‌‌ها و سوءتفاهم‌ها در میان ساکنان این سرزمین کاهش یافته و موجب دفع تهدیدات علیه ایران شود.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه سیاست
پربازدیدترین
آخرین اخبار