هشدار بهموقع
یک محور فرهنگ سیاسی دموکراتیک این است که آدمها اهل گفتوگو میشوند، یک محور دیگرش این است که آدمها اهل مدارا میشوند، یک محور دیگر این است که چقدر جامعه حاضر میشود تفاوتها را بپذیرد و در پذیرش تفاوتها، حاضر باشد خشونت را از خودش دور کند.
من سعی میکنم کتاب را در یک چارچوبی بگذارم و بگویم که چرا در ایرانِ امروز، کتاب بهموقعی است. کتاب با شرح مفصلی بر نظریهها آغاز میشود و به شرح دو سه دهه قبل میپردازد که این خوشبینی وجود داشت که اگر فضای رسانهها گسترده شود، به دموکراتیک شدن و فرهنگ سیاسی دموکراتیک کمک خواهد کرد.
بعد از اینکه مفصل درباره نظریههای دموکراسی و در آخر به فرهنگ سیاسی میپردازد، آدم احساس میکند که کتاب میخواهد بگوید توئیتر به عنوان یک رسانه چگونه میخواهد این فرهنگ سیاسی را متحول کند و چه امیدی وجود داشته که توئیتر مانند بقیه رسانهها بیاید و به فرهنگ سیاسی دموکراتیک کمک کند.
این حداقل تصوری است که در دهه 70 و 80 شمسی وجود دارد. یک محور فرهنگ سیاسی دموکراتیک این است که آدمها اهل گفتوگو میشوند، یک محور دیگرش این است که آدمها اهل مدارا میشوند، یک محور دیگر این است که چقدر جامعه حاضر میشود تفاوتها را بپذیرد و در پذیرش تفاوتها، حاضر باشد خشونت را از خودش دور کند. چقدر این جامعه همبستگیاش تقویت میشود؟ انتظار این است که توئیتر این فضا را فراهم کند.
بعد ایشان وارد بررسی تجربی میشود و شروع به تحلیل این موضوع میکند که در توئیتر فارسی چه میگذرد. خواندن این کتاب برای جامعه رسانهای و بهخصوص برای سیاستگذار رسانه اهمیت دارد.
در این تحلیل تجربه، محمد رهبری کشف میکند که 1- براساس شواهد تجربی، قبیلههایی در توئیتر شکل گرفته که این قبیلهها فقط دیدگاه خودشان را تقویت میکند و وارد دشمنی و تعارض با قبیله مقابل میشوند. این دو قبیله با هم حرف نمیزنند، میجنگند. 2- اگر توئیتر قرار است مدارا را تقویت کند، ایشان آمده بخشی از ناسزاها را آورده و نوشته که فضای توئیتر، فحاشترین، تندخوترین و متعارضترین بخش رسانه است.
ایشان یک فصلی دارد با عنوان «وسطباز خفهشو». در یک جامعهای که میخواهد به سمت دموکراسی برود، اتفاقاً آدمهایی که وسط میایستند و یک نگاه به دو طرف میاندازند و سنجش خردآمیزی میکنند، مهم هستند اما در توئیتر، در لحظاتی که خرد ضروری است، چیزی که ترند میشود همان «وسطباز خفهشو» است. از این جهت کتاب محمد رهبری نهیب جالبی به جامعه ایران است و آنجاست که خیلی خوشحال میشود که براساس آمارها تنها سه درصد جامعه ایران در توئیتر هستند که این سه درصد تقریباً دو میلیون اکانت میشود و از این تعداد، حدود 140هزار اکانت فعال وجود دارد و در بین اینها هم تعداد محدودی بازیگران جدی هستند.
به شکل وحشتناکی توئیتر تاکید بر ساختن یک جامعه سیاه دارد. بعد با روند رشد اکانتها نشان میدهد که در توئیتر، آنهایی که از همه تندروتر هستند و از همه بیشتر رنگ خردستیزی به خود میگیرند، حمایتکننده بیشتری پیدا میکنند.
فصل آخرش خیلی فصل هشداردهندهای است که عنوان فصل «رادیکالیسم، فردگرایی و چندپارگی» است. من اینطور بگویم که یک جامعهای وجود دارد که آرزوی دموکراسی دارد ولی کنشگران سیاسی مهمش به این سه درد درگیر هستند. در پس این کتاب یک هشدار خیلی مهم نفهته است که سیاستگذار در ایران اتفاقاً پالسها و واکنشها و ارزیابیاش از عرصه سیاست را از همین فضای تندِ رادیکال و پارهپاره میگیرد.
این خیلی خطر بزرگی است که سیاستگذار در هر نوعی، قضاوتش بر جامعه بر چنین فضای مداراگریز باشد. در این صورت ممکن است خیلی خطاهای راهبردی توسط آن سیاستگذار صورت گیرد. تحلیل دادههای آقای محمد رهبری میگوید که همبستگی اجتماعی به وضوح در فضای توئیتر تضعیف میشود.
به همین علت این کتاب را میتوان کتابی بهموقع دانست. بهموقع از این جهت که این کتاب دارد هشدار میدهد که ببینید، فعال سیاسی حواست باشد که در فضایی کار میکنی که اولاً سه درصد جامعه را شامل میشود و در بین همان سه درصد هم تعداد کمی محدود هستند اما همین سه درصد به شدت مهم هستند چون این توئیتر در اینستاگرام و تلگرام هم بازنشر میشود و مهمتر اینکه روی ذهن سیاستگذار هم تاثیر میگذارد.
این مواردی که اشاره کردم، خوبیهای کتاب محمد رهبری است. هشدار بهموقعی است درباره آنچه در توئیتر میگذرد و همچنین درباره اینکه، چه بر سر فرهنگ سیاسی ایران میآورد. یادتان باشد این آدمهایی که در توئیتر هستند، اگر بخواهند در فضای بیرون وارد یک فرهنگ سیاسی شوند، احتمالاً همه میراثی که در توئیتر با خودشان جمع کردهاند را به عرصه عمومی میآورند.
اما آنچه که محمد رهبری انجام نمیدهد و به نظرم وظیفه جامعهشناسی و ارتباطات است، این است که توضیح نمیدهد که توئیتر در همه جوامع همین بلا را سر جوامع میآورد یا خیر؟ یا اینکه توئیتر در جامعهای که احزابش را ابتر کرده و اجازه کنش سیاسی متکی بر یک رفتار انسانیتر در فضای بیرون را نمیدهد، تلخ میشود؟ اینجا یک بررسی تطبیقی لازم است.
فرضیه من این است که اگر جامعهای اجازه دهد در بیرون، آدمها کنش غیررسانهای داشته باشند و در آنجا با یکدیگر، همزیستی سیاسی سامانمند انجام دهند، تمام خصومت به درون توئیتر ریخته نمیشود. این چیزی است که به گمان من، آقای محمد رهبری بخواهند در کتاب دیگری به آن بپردازند و دست به مقایسه بزنند که آیا بدکارکردیهای توئیتر در ایران محصول ذات توئیتر است یا محصول این است که شما در جامعهای حضور دارید که اجازه فعالیت سیاسی بیرون از توئیتر را به شکل سامانمند ندارید. اگر این پاسخ دوم مثبت باشد، خیلی هشدار بزرگی به طرف سیاستگذار است.