عطریانفر در جلسه رونمایی و بررسی کتاب خاطرات مرحوم هاشمی؛
هاشمی چهرهای متفاوت در انقلاب است
بخش چهارم و پایانی نشست رونمایی و بررسی کتاب خاطرات مرحوم هاشمی سال ۱۳۸۰ به میزبانی روزنامه «شرق» با سخنان محمد عطریانفر همراه بود.
به گزارش هممیهن آنلاین، بخش چهارم و پایانی نشست رونمایی و بررسی کتاب خاطرات مرحوم هاشمی سال ۱۳۸۰ به میزبانی روزنامه «شرق» با سخنان محمد عطریانفر همراه بود که او نیز همسو با سیر گفتههای سیدرضا صالحیامیری سعی داشت از نگاهی فراتر و کلانتر از کتاب و جدای از تمرکز بر خاطرات سال ۱۳۸۰ به تبیین و تحلیل شخصیت آیتالله هاشمی بپردازد و با این جمله ارزیابی خود را آغاز میکند که «آیتالله هاشمی یک شخصیت چندوجهی است که به تناسب زمان وجهی از این وجوه شخصیتی ایشان نوری از این منشور و رفتاری را از خود نشان میدهد بنابراین چنین فردی با این ویژگی در آن جایگاه قرار دارد که مورد عشق و نفرت یک جامعه قرار گیرد». در نتیجه به باور این تحلیلگر سیاسی «اگر طیفی در برابر مرحوم هاشمیرفسنجانی زمین را به آسمان دوختند، نمیتوان یقه آنها را گرفت چون موضوع آنقدر بزرگ است که این نفرت را از زاویه نگاه همان افراد توجیهپذیر میکند و در مقابل هم موضع عشق و ارادت تعلق و دلبستگی به مرحوم هاشمی است».
عطریانفر ارزیابی خود را با تقسیمبندی دوران زندگی آیتالله هاشمی به هفت تا ۹ مرحله و برهه مختلف ادامه میدهد که آن مرحوم در این مقاطع نقش مبتکر، مؤسس و قهرمان را داشته است و با این نکات، این تحلیلگر سیاسی به موضوع سختیها و تلاش آیتالله هاشمی برای راهاندازی متروی تهران اشاره کوتاهی دارد که «چگونه آن مرحوم توانست ذهن بسیط جامعه مخاطب در نمازجمعه را به یک امر بسیار ضروری (مترو) توجیه کند، آنهم در متن تحولاتی که جنگ آسیبهای زیادی به اقتصاد ملی وارد کرده بود، تا جایی که بیش از ۶۰ درصد بودجه دولت به این موضوع (جنگ) اختصاص داشت».
تشریح دورههای مختلف زیست آیتالله هاشمی
عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی در سایه تقسیمبندی زندگی آیتالله هاشمی به ادوار مختلف، نخستین دوره را ناظر به دوره نهضت میداند که به گفته او در این مقطع نهضت، آن مرحوم مانند برخی مبارزان نبوده است که زیر چتر مبارزه در برابر رژیم پهلوی که انسجام پیدا کرده بود، یک رفتار عادی داشته باشد و بههمیندلیل عطریانفر تأکید دارد که عملکرد آیتالله هاشمی متفاوت از مبارزان دیگر بوده که این تفاوت عملکرد در بزنگاهها خود را نشان داده است.
در تشریح و تبیین بیشتر این موضوع، محمد عطریانفر میگوید که «آیتالله هاشمی میدید اتفاقات عجیبی در ایران رخ میدهد و امام هم یک شخصیت تبعیدی در یک کشور ستمپیشهای مانند دوره بعث عراق بود و اینجاست که مرحوم هاشمی نقش یک مبتکر را ایفا میکند».
بعد از برههها، عضو حزب کارگزاران به مقطع آغاز تحرکات در آستانه پیروزی انقلاب ورود میکند که به اعتقادش «در آن مقطع تمام شخصیتهای برجسته متأثر از حوزه فکری امام در تدارک و در تلاش این هستند که خودشان را به پاریس برسانند و در محضر امام باشند». محمد عطریانفر با وجود آنکه متذکر میشود قصد مواجهه با این افراد نیست، اما به گفته او، آنها سعی میکردند پیشنهاد یا راهکاری را درباره آینده انقلاب و ایران به امام ارائه دهند و دراینبین تنها کسی که به پاریس نمیرود، آیتالله هاشمی بود چراکه او ضرورت حضور در ایران را جدی میدانست. این تحلیلگر سیاسی به برهه استقرار امام در مدرسه رفاه در خیابان ایران هم اشاره میکند که در آن مقطع هم باز برخی چهرهها سعی داشتند در بطن و متن کانون انقلاب حضور ملموس داشته باشند، ولی باز هم مرحوم هاشمیرفسنجانی آنجا نبود، کمااینکه این فعال رسانهای تأکید میکند که آیتالله هاشمی در بهشت زهرا و مراسم سخنرانی امام هم حضور نداشتند و به نظر او «همه این نکات از جذابیتهای شخصیتی مرحوم هاشمی است که او را از دیگر چهرههای انقلاب متفاوت میکند».
تفاوت نگاه امام و مرحوم هاشمی به مبارزات سیاسی و مبارزات مسلحانه
در ادامه بحث محمد عطریانفر در پاسخ به تفاوت نگاه امام و مرحوم هاشمی درباره مبارزات سیاسی و مبارزات مسلحانه قائل به این است که آیتالله هاشمی به سطحی از مبارزات مسلحانه در دوره نهضت اعتقاد داشتند که بعدا از آن عبور کردند و پیرو آن به تحرکات سیاسی مشخصا سازمان مجاهدین خلق اشاره دارد که به موضوع بهرام آرام میرسد. باوجوداین عضو حزب کارگزاران تأکید میکند که «مرحوم آیتالله هاشمی از جنس مبارزانی نبود که بر پایه تئوری مبارزات مارکسیستی وارد صحنه انقلاب شده باشند» و به اذعان او، «ایشان آزمون و خطا داشتند و دراینبین لاجرم و اجتنابناپذیر بوده که شخصیتی مانند امام یک سنگ محکی باشد که اگر نگاهی در تعارض با ایشان قرار گیرد، افراد خود را اصلاح کرده و از مواضعشان عقبنشینی کنند»، کمااینکه عطریانفر میگوید: «در موضوع سازمان مجاهدین خلق چنین اتفاقی روی میدهد». چون به بیانش «مرحوم آیتالله هاشمی تلاش کرد که امام را در عرصه حمایت از سازمان مجاهدین خلق با خود همراه کند، اما امام مقاومت میکرد». البته تحلیلگر حوزه سیاسی دلیل تلاشهای مرحوم هاشمی برای حمایت از مبارزات مسلحانه را این میدانست که «آیتالله هاشمی در بطن و متن مقطع نهضت واقعا مبارزه میکرد و سعی داشت آنچه را که میفهمیده، به امام منتقل کند» اما عطریانفر این را هم خاطرنشان میکند که «مرحوم هاشمی پیروی صرفی هم از تحولات نداشت»، کمااینکه به گفته او «آیتالله هاشمی با امام مباحثه میکرد و اگر در نهایت فرمان یا رأی قطعی از طرف امام صادر میشد، آن مرحوم تبعیت میکرد».
در ادامه میزگرد محسن هاشمی هم درباره تبیین تفاوت نگاه مرحوم هاشمی و امام درباره مبارزات مسلحانه یا مبارزات سیاسی به شائبه تهیه سلاح از سوی آیتالله هاشمی برای ترور حسنعلی منصور ورود میکند و به نقل از آن مرحوم (هاشمی) تأکید دارد که «هیچگاه سلاحی با هدف ترور حسنعلی منصور به فداییان و مؤتلفه داده نشد». البته فرزند مرحوم هاشمی این را هم محتمل میداند که شاید آیتالله سلاحی به آنها (مؤتلفه/فدائیان) داده باشد، اما مشخصا این سلاح برای این منظور داده نشده است که از آن در ترور منصور استفاده کنند و اصلا معلوم نیست که اگر سلاحی هم داده شده باشد، آن سلاح در ترور منصور استفاده شده باشد.
محسن هاشمی به موضعگیری برخی چهرهها مانند مهدی عراقی درباره تأکیدشان بر تهیه سلاح در ترور حسنعلی منصور از طرف آیتالله هاشمی هم میپردازد که به گفته او شاید این موضعگیریها برای تعریف از آیتالله هاشمی باشد که از ایشان یک چهره شجاع و مبارز ترسیم کنند. دراینبین به موضوع تهیه سلاح از طرف آیتالله هاشمی هم اشاره میکنند، اما محسن هاشمی این را هم متذکر میشود که «این افراد در ادامه همه موضوعات را به گونهای به هم وصل میکنند که گویا مرحوم هاشمی در جریان ترور حسنعلی منصور قرار داشته است. درصورتیکه آیتالله هاشمی مسئله را بهدرستی تکذیب کردند و هیچگاه هم به خاطر این مسئله در سیستم (پهلوی) محاکمه نمیشوند». در موضوع ارتباط آیتالله هاشمی و سازمان مجاهدین خلق نیز محسن هاشمی این سازمان را منشعبشده از نهضت آزادی میداند که به شیوهای با آن مرحوم ارتباط برقرار کرده بودند چون به گفته او «از یک سو همسران برخی از اعضای سازمان مجاهدین خلق مانند بدیعزادگان و آلادپوش در مدرسه رفاه تدریس میکردند و اتفاقا بههمیندلیل مدرسه در همان زمان شاه دو بار بسته شد و در سوی دیگر هم چون دوره اول، سازمان مجاهدین خلق با نحله اسلامی شکل گرفته بود بنابراین به دنبال افرادی بودند که در گرایشهای اسلامی به آنها کمک کند و به همین واسطه از آیتالله هاشمی هم بهره میگرفتند». اینها علاوه بر آن است که محسن هاشمی میگوید: «سازمان مجاهدین به کمکهای مالی هم نیاز داشتند. در نتیجه از مرحوم هاشمی برای گرفتن وجوهات استفاده میکردند».
با این حال مدیر دفتر نشر معارف انقلاب این را هم متذکر میشود که «پس از ایجاد انحراف ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین خلق و شهادت شهید واقفی، آیتالله هاشمی با انحراف ایدئولوژیک و عقیدتی سازمان مجاهدین مبارزه کرد، تا جایی که مورد تهدید وحید افراخته قرار گرفت» و در یک مورد دیگر به نقل از آیتالله هاشمی این خاطره را هم روایت میکند که «در جلسهای وحید افراخته کُلت خود را روی میز گذاشت تا به نحوی آن مرحوم را تهدید کند» که به گفته محسن هاشمی، «آن زمان هنوز موضوع ترور شهید واقفی هم افشا نشده بود». البته او این را هم بیان میکند که «پس از دستگیری وحید افراخته بسیاری از اتهامات با اعترافات و اقرارهای او علیه آیتالله هاشمی مطرح شد که آن زمان ایشان (آیتالله هاشمی) خارج از کشور بودند و به او اطلاع دادند مجموعه اتهامات به قدری سنگین است که شاید شما را اعدام کنند، بنابراین صلاح نیست که فعلا به کشور بازگردید. با این حال مرحوم هاشمی به کشور بازگشت چراکه او اعتقاد داشت حضور در ایران و متن مبارزات بیش از مبارزات خارج از کشور اثرگذار است».
محسن هاشمی این را هم به نقل از خاطرات آیتالله مورد تأکید قرار میدهد که «اگرچه ایشان هیچگاه حرکتهای مسلحانه را تشویق نمیکردند و به دنبال آن نبودند، اما در عین حال آن مرحوم قبول داشت که یک حرکت مسلحانه میتواند برای انقلاب خوراک فکری و خوراک حرکت و پیشرفت ایجاد کند. بنابراین آیتالله هاشمی با وجود آنکه حرکت مسلحانه را کار چندان درستی نمیدانست، باور داشت تا حدی میتواند مفید باشد».
دستاوردهای دولت خاتمی، محصول نگاه هاشمی بود
در ادامه سخنان محسن هاشمی، مجددا محمد عطریانفر به بازخوانی مقاطع مختلف پس از انقلاب و نقش آیتالله هاشمی در آن برههها میپردازد و در مثالی بر مسئله جنگ تحمیلی متمرکز میشود که به گفته وی، «از زمانی که آیتالله هاشمی بهعنوان فرمانده جنگ انتخاب شد، وضعیت کاملا تغییر پیدا کرد» و زمانی هم که موضوع صلح پیش آمد، عطریانفر میگوید «آیتالله هاشمی آن را با قدرت جلو برد. تا جایی که آن مرحوم تأکید داشتند من را فرمانده صلح بدانید». عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران خاطرهای را هم از مقطع پایانی جنگ به نقل از حسن روحانی روایت میکند که گفته بود «در مسیر بازگشت از مسجدسلیمان به تهران، آیتالله هاشمی گفت که تمام شد و زمانی که روحانی پرسید چه تمام شد؟ نامه محسن رضایی را به او (روحانی) نشان داد». آن زمان به نقل از حسن روحانی، «آیتالله هاشمی از صمیم قلب خوشحال بود؛ چون بنا بر یک تدبیر کاملا درست، باور داشت زمانی میتوان صحنه نبرد را به آتشبس رساند که فرماندهان خط مقدم به اتمام جنگ اذعان داشته باشند، وگرنه از همان ابتدا میتوانستند دستور پایان جنگ را صادر کنند. اما هنر مدیران این است که بهینه رفتار کنند و به صرف داشتن قدرت دستور نمیدهند».
عطریانفر در ادامه بازخوانی تاریخی خود، برهه تأسیس دولت توسط آیتالله هاشمی را هم پیش میکشد و متذکر میشود: «این دولت با هزار میلیارد دلار خسارات مستقیم و غیرمستقیم ناشی از هشت سال جنگ تحمیلی مواجه بود که توانمندی اقتصادی و زیرساختی ما را تحت تأثیر قرار داده بود و از این رقم حدود ۳۰۰ میلیارد دلار، خسارت مستقیم و ۷۰۰ میلیارد دلار هم به شکل غیرمستقیم به اقتصاد ضربه وارد کرده بود». بااینحال، تحلیلگر مسائل سیاسی میگوید: «مرحوم هاشمی با دولتش بنیانها را از نو تعریف کرده و تا جایی تقویت شد که بنا بر تعبیر سعید لیلاز، یکی از سه دوره شکوفایی اقتصاد ایران در یک قرن گذشته است که از سال ۶۸ تا سال ۸۴ ادامه پیدا میکند». در تشریح بیشتر این بازه زمانی، عضو حزب کارگزاران دولت اصلاحات را هم ادامه مسیر آیتالله هاشمی میداند و با استناد به گفتههای سیدرضا صالحیامیری، باور دارد «دستاوردهای دولت سیدمحمد خاتمی که خودش پرورشیافته اندیشه و تدابیر مدیریتی گفتمان آیتالله هاشمی بود، در امتداد نگاه آن مرحوم بود». در ادامه، محمد عطریانفر به رغم آنکه به ظرفیتهای شخص سیدمحمد خاتمی اذعان دارد، همزمان دستاوردهای دولت خاتمی را محصول آیتالله هاشمی میداند.
عضو حزب کارگزاران در جمعبندی ادوار مذکور بر این نکته تأکید دارد که «لباس رئیس دولت بر قامت آیتالله هاشمی کوتاه بود. به ادبیات دیگر آن مرحوم بزرگتر از دولت بود. به این معنا که آیتالله هاشمی دولتمرد نیست، بلکه یک هدایتکننده جریان است». این از نکاتی است که از منظر عطریانفر، آن مرحوم را از دیگر چهرههای سیاسی متفاوت و متمایز میکند. در سایه آنچه مطرح شد، این تحلیلگر حوزه سیاسی به موضوع نقد مرحوم هاشمیرفسنجانی نیز اشاره دارد و دراینباره خاطرنشان میکند: «چهرههای سیاسی از همه جریانهای چپ و راست کشور از زاویه نگاه و منظر خود توقعاتی از آیتالله هاشمی دارند و با این نگاه به دنبال تحلیل شخصیت آن مرحوم هستند». این در حالی است که عطریانفر با طرح این سؤال خطاب به منتقدان میگوید: «چه کسی میتواند آیتالله هاشمی را نقد کند؟!»
و در پاسخ به آن، وی ضمن به رسمیت شناختن نقد فرودستترین افراد جامعه به بالادستترین مسئولان، تأکید دارد: «اگر به دنبال خروجی مثبت و سازنده از نقد آیتالله هاشمی هستیم، باید فردی این انتقاد را داشته باشد که به لحاظ جامعیت، هویت، مدیریت و احاطه بر موضوعات، یک رتبه از آیتالله هاشمی بالاتر باشد و فعلا چنین فردی وجود ندارد». بنابراین به گفته او، «مرحوم هاشمی مظلوم بود و تنها». در پایانبندی، محمد عطریانفر به بازه زمانی ۴۰ساله از سال ۱۳۶۰ و بعد از کناررفتن بنیصدر اشاره دارد که نوعی ثبات سیاسی و اقتصادی در کشور حاکم شد و تا سال ۱۴۰۰ ادامه پیدا کرد. البته او روی کار آمدن دولت رئیسی و تحولات سه سال اخیر را سرفصل جدیدی در تاریخ ایران میداند که باید به شکل جداگانه روی آن بحث کرد. با این وجود، عضو حزب کارگزاران در فاصله چهار دههای بین ۱۳۶۰ تا ۱۴۰۰ که ۱۰ دولت روی کار آمده است، تصریح میکند که از این تعداد دولت میتوان با عدد و رقم و آمار از هفت دولت یعنی دو دولت میرحسین موسوی در زمان جنگ، دو دولت مرحوم هاشمیرفسنجانی، دو دولت سیدمحمد خاتمی و دولت اول حسن روحانی دفاع کرد که البته عطریانفر دولت دوم روحانی را هم از جنبههایی قابل دفاع میداند. با این وجود و در کل اشاره میکند که هفت دولت مذکور، تجربه ۲۸ساله مدیریت ناشی از محوریت شخص آقای هاشمی بود و این جزء آثار ارزشمند و تجربههای گرانقدر وی است که آن مرحوم به کشور ما هدیه کرد و رفت.
از هنر جنگ و مذاکره تا چهره میانجیگر
با توجه به آنچه گفته شد، سیدرضا صالحیامیری نیز نکاتی را مطرح کرد. او ابتدا به ساکن یادآور شد که برای تبیین و تحلیل یک شخصیت میتوان از دو منظر ورود کرد که نخست ناظر بر روندشناسی و سیر زندگی افراد است که در قالب زندگینامه و بیوگرافی جای میگیرد؛ کمااینکه به گفته او، بسیاری از نوشتههای کنونی زندگینامه افراد محسوب میشود. اما در روش دوم، این تحلیلگر سیاسی تأکید دارد که برای شناخت حقیقی شخصیت یک فرد باید نقطههای کانونی و حیاتی زندگی آن فرد مطالعه شود و وی برای مثال درباره فردی مانند آیتالله هاشمی به مقاطعی مانند هاشمی و جنگ به شکل خاص تمرکز میکند و میگوید: «همان فردی که با قدرت در زمان جنگ مبارزه میکند، شهامت امضای صلح را هم دارد و اینگونه است که آقای هاشمی در چند ساحت قرار میگیرد؛ کمااینکه فردی که جنگجو است، مذاکره و صلح بلد نیست و کسی که اهل مذاکره باشد، نمیجنگد». اما وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی تکرار میکند که «آیتالله هاشمی در زمان جنگ مردانه جنگید و در زمان مذاکره هم با تمام قدرت تلاش کرد که به صلح برسد». این تحلیلگر سیاسی برای تبیین هرچه بیشتر نقش و جایگاه میانجیگر آیتالله هاشمی این را هم خاطرنشان میکند: «آن مرحوم در زمانی که ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را بر عهده داشت، دفتر کارش را به محلی برای گفتوگو و وفاق ملی با همه چهرههای سیاسی تبدیل کرده بود. بنابراین از سیداحمد خاتمی تا بهزاد نبوی در این دفتر رفت و آمد داشتند». از منظر وی، «مرحوم هاشمی هیچگاه از میانجیگری سیاسی به دنبال منافع شخصی نبود، بلکه هدف نهاییاش نجات ملی بود و در این میانجیگری هم صادقانه برخورد میکرد». لذا در مقام نتیجهگیری، دکتر صالحیامیری با این جمله سخناش را ادامه میدهد که «آیتالله هاشمی پیامرسان نبود. او اتصالدهنده جریانهای سیاسی برای وفاق ملی بود». سرفصل پایانی نشست هم به موضوع انتقاد اختصاص داشت و در مبحث انتقاد از آیتالله هاشمی، وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز همسو با گفتههای محمد عطریانفر تأکید دارد: «باید از رویکرد تقدسگرایی نسبت به آن مرحوم دوری کرد و قطعا باید یک رویکرد انتقادی به آیتالله هاشمی داشته باشیم»؛ چون به باور او، «هیچ چهره سیاسی در هیچ برهه تاریخی وجود ندارد که مجموعهای از همه فضایل باشد و هیچگونه خطا و اشتباهی از سوی او سر نزده باشد». به گفته او، «اگرچه همه راهبران در مقاطع مختلف زیست خود آزمون و خطا دارند، اما باید در تحلیل کلان آن شخصیت، خروجی را بسنجیم و به برایند توجه داشته باشیم».