نتایج سکوت، کتمان و خدمت به قدرت عالمان دین
محسن آرمین، فعال سیاسی و مفسر قرآن در مراسم شبهای قدر که توسط گروه آموزش مشترک احزاب اتحاد ملت، توسعه ملی و مجمع ایثارگران برگزار شد، به ایراد سخنرانی با موضوع «قرآن و عالمان سوء» پرداخت که در ادامه بخشهایی از آن را میخوانید:
پیش از آغاز سخن یاد بانوی قرآنپژوه دکتر شجاعی را گرامی میدارم و برای او که با الهام از قرآن در بهبود وضعیت اجتماعی و فرهنگی زنان جامعه ما تلاشهای فراوان داشت، آرامش ابدی آرزو میکنم. همچنین پیش از آغاز بحث تأثر و انتقاد خود را از آلام ملت مظلوم فلسطین که قربانی ددمنشی و جنایات وحشیانه رژیم نازیسم و نژادپرست اسرائیل قرار دارند، اعلام میکنم. این میزان توحش در تاریخ بینظیر است. جهان نیز هرگز شاهد این حجم از رسوایی اخلاقی و چشم بستن به روی جنایات، نسلکشی و آوارگی یک ملت نبوده است. از خداوند متعال میخواهیم هرچه سریعتر به رنجها و مصائب ملت مظلوم فلسطین پایان بدهد.
عالمان سوء از نگاه قرآن
بحث من درباره عالمان سوء است، سوء از نگاه قرآن به معنی بدی و بدکرداری است. با اطمینان میتوان گفت هیچ کتاب آسمانی به اندازه قرآن به مسئله علم، تعقل و دانش توجه نکرده است. همانگونه که میدانید اولین آیات نازلشده آیات سوره علق است، «اقراء بسم ربکالذی خلق» که جزو اولین آیات نازلشده بر پیامبر هستند و در آن پروردگار به پیامبر با تعلیم، آموزش و قلم توصیههایی میکند. توصیف با تعلیم و قلم از تمامی اوصافی که میتوان برای خدا برشمرد، آن هم در اولین آیات وحی، تصادفی نیست و حکایت از اهمیتی است که قرآن برای مقوله علم، تعلم و تعلیم قائل است. آیات دیگری از این دست نیز در اولین آیات نازله قرآن وجود دارد، از جمله «نون و القلم و ما یسطرون» که پروردگار به قلم و نوشتن سوگند خورده است.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه و مقصود از قلم و ما یسطرون میگوید: «خدای سبحان در این آیه به قلم و آنچه با قلم نوشته میشود یاد کرده است و منظور از قلم، مطلقِ قلم و مطلقِ هر نوشتهای است که با قلم نوشته میشود و از این جهت این سوگند را یادکرده است. این بدان معنی است که قلم و نوشته از اصیلترین نعمتها است و خدای تعالی بشر را با آن هدایت کرده و به وسیله آن معانی نهفته درون دلها را ثبت میکند و انسان به وسیله قلم و نوشتن میتواند هر حادثهای را که در پس پرده، مرور زمان و بعد مکان قرار گرفته است، در نزد خود حاضر کند. در سوگندهای قرآن قاعده بر این است که به چیزی سوگند یاد میشود که یا خود فینفسه اهمیت دارد و یا با جواب سوگند و موضوع سوگند ارتباط دارد. در مورد سوگند نون والقلم و ما یسطرون هر دو جنبه لحاظ شده است. یعنی هم قلم و نوشتن ارزش و اهمیت دارد که مبنای تمدن بشری است و اگر قلم و نوشتن در کار نبود و تجربههای بشری انباشته نمیشد، امکان انتقال علوم و معارف بشری وجود نداشت، اساساً تمدنی شکل نمیگرفت و هم از این جهت که این نوشتن و قلم با موضوع و جواب سوگند که نبوت پیغمبر و وحیانیت کتاب آسمانی است، کاملاً مرتبط است.
در کتابهای آسمانی نظیر تورات و انجیل هرگز قلم، نگارش، علم و تفکر آن جایگاهی که در قرآن دارند را نداشتند. بلکه برعکس تعقل و تفکر مذمت شده و آنچه مشهور است برخلاف شعارش که ذکر میشود ایمان بیاور، آگاه شو، در قرآن برعکس آن ذکر شده و میفرماید که آگاه شو و بعد ایمان بیاور. ایمانی آگاهانه و از سر آگاهی! این تفاوت بین قرآن و کتابهای آسمانی دیگر وجود دارد. در قرآن آیات بسیار قابل تأملی داریم، برای مثال در آیه 10سوره ملک میفرماید: «وَقَالُواْ لَوۡ کُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا کُنَّا فِیٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ» اگر ما میشنیدیم و گوش شنوا داشتیم یا میاندیشیدیم، از اصحاب دوزخ نبودیم. اگر میشنیدیم را حمل بر شنیدن سخن پیامبر یا وحی الهی بدانیم، تعقل باید این باشد که اگر میاندیشیدیم و از قدرت تفکر و تعقل خود استفاده میکردیم، چنین سرنوشتی نداشتیم. گویی که در این آیه خداوند دو راه را برای هدایت انسان مطرح میکند؛ یک راه وحی و دیگری راه عقل، تفکر، تأمل و دانش است.
این آیه با روایت معروفی که میگوید خداوند دو پیغمبر برای انسان فرستاده است، یک پیغمبر ظاهر، انبیا و اولیاء الهی و دیگری پیغمبر باطن که عقل است، مترادف است. آنچه که در ادیان دیگر داریم یا به این میزان از توجه به علم و تفکر در اسلام نیست و یا اساساً عکس این موضوع در آن ادیان مطرح است. در مسیحیت تاکید بر این است که اول باید ایمان آورد و بعد آگاه شد، شرط آگاهی ایمان است و تا ایمان نباشد، آگاهی معنا ندارد. یا در تورات مخالفت با علم و تعقل اساساً با آفرینش انسان گره خورده است، آنجایی که از داستان خلقت انسان سخن میگوید که از درخت معنا به صراحت در تورات آمده است که درخت معرفت و علم و آگاهی است؛ گویی که خداوند اساساً انسان آگاه و عالم را در تورات رقیب خود میداند. در تورات در سفر پیدایش، فصل سوم آمده است که خداوند گفت: «همانا انسان مثل یکی از ما شده است که عارف به نیک و بد گردیده، اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات بخورد تا به ابد زنده بماند. یعنی آگاهی انسان را به امری که ممکن است او را به رقیبی برای خدا تبدیل کند، تعبیر کرده است.»
علم و جهل در قرآن
یکی از راههایی که میتواند ما را به ارزش علم و عالم و تفکر در قرآن واقف کند، استعارههایی است که در قرآن درباره علم و جهل به کار میرود. استعاره حیات، نور، زندگی و بصیرت را قرآن برای علم به کار میبرد و متقابلاً استعاره مرگ، ظلمت را برای جهل به کار میبرد و این نشاندهنده اهمیت این مقولات از نظر قرآن است. بحث من در این گفتار منحصر به عالمان دین است. با توجه به این تذکر، به همان میزان که قرآن از علم و عالم و دانشمند تجلیل میکند، بلکه شدیدتر و بیشتر از آن عالمان سوء و دنیاطلب را تقبیح و نکوهش میکند. این مسئله را نیز در کمتر کتاب آسمانی سراغ داریم. علت چیست؟ چرا عالمان سوء در این حد مورد مذمت قرآن هستند؟ علت احتمالاً این است که قرآن کتاب هدایت است و مقصود و مقصد اصلی قرآن مثل هر کتاب آسمانی دیگری هدایت انسان است.
چراکه هدف انبیا اساساً در پرستش خدای یکتا، باور به اینکه این جهان، یک جهان اخلاقی است و فعل و عمل و گفتار ما نتیجه متناظر خود را میبیند، قیامتی در کار است که نسبت به اعمال ما واکنش متناسب نشان میدهد و بعد مسئله فلاح و رستگاری اخروی مطرح میشود. لذا هر عاملی که مانع انسانها از پیمودن این راه و رسیدن به فلاح و رستگاری شود و نقش و کارکرد آن به تعبیر قرآن «صدّ عن سبیلالله»، به معنی ممانعت از راه خدا باشد، در قرآن مذمت شده است. از این جهت آیات بسیاری که کافران در برابر انبیا به ستیزه برخاستند، به اشکال مختلف مانع بندگان شدند در پیمودن راه خدا به شدت نکوهش شدند. اما معمولاً زمانی که حرف از صدّ عن سبیلالله میشود چیزی که در ذهن خطور میکند این است که کسانی با زور و اسلحه و حصر مانع راه خدا میشوند، در برابر انبیا میایستند و با جنگ و کشتار و شکنجه مانع از این میشوند که بندگان خدا راه خدا را در پیش گیرند.
هرچند یکی از مصادیق صدّ عن سبیلالله این مسئله است، اما بدترین مصادیق سد عن سبیلالله این موارد نیستند، بهویژه در دنیای امروز که به لطف تکنولوژی امکان محدودکردن انسانها در فهم مسائل وجود ندارد. شاید بدترین شکل سد راه خدا تحریف در آموزهها و تعالیم انبیا و آموختههای دینی است و از این جهت قابل درک است که چرا مسئله عالمان سوء در قرآن تا این حد مهم شده و مورد مذمت قرآن قرار میگیرند. چراکه نقش عالمان دین از نظر قرآن ایجاد آگاهی و تبیین و تبلیغ تعالیم و آموزههای دینی و هدایت الهی است. حال عالمان دینی که کارکردی عکس این دارند یعنی با تحریف آموزههای دین مانع درک مردم از حقیقت دین میشوند در واقع کاری که میکنند، صدّ عن سبیلالله است و به همین دلیل به شدت مورد مذمت قرآن هستند. قرآن درباره عالمان سوء عمدتاً در قالب عالمان یهود سخن میگوید به این دلیل که پیغمبر و مسلمانها بهویژه در مدینه بیشتر با قوم یهود و عالمان یهود درگیر بودند و از این جهت آیات بسیاری را در قرآن مییابید که به بهانه مسئله عالمان یهود و نقشی که در برابر پیغمبر ایفا میکنند به نقد عالمان سوء میپردازد.
نقد قرآن به سکوت عالمان
روش قرآن اساساً همین است و آموزههای وحی با واقعیات جامعه و زمانه خود کاملاً در پیوند است. اما روشی که قرآن اتخاذ میکند، چیست؟ قرآن این واقعیات را بهانه میکند تا حقیقتی را برای مخاطبان خود مطرح کند. حقیقتی که به بهانه این واقعیت و رخدادها در زمان گذشته بیان میشوند محدود به زمان خاصی نیستند و در هر نسلی قابل مطرح شدن هستند. از این جهت اگر بخواهیم نقش و نگاه قرآن به عالمان سوء را دریابیم، نگاه قرآن در آیات به عالمان یهود و چالشی که با عالمان یهودی دارد، بهترین زمینه برای درک این موضوع است که موضع قرآن نسبت به عالمان سوء چیست.
در قرآن عالمان سوء از دو جهت مورد نقد قرار میگیرند. یکی از این مشخصات، سکوت است؛ سکوت در برابر تهدیدها و بدعتها. عالمانی که در برابر انحرافات و بدعتها سکوت میکنند. قرآن در سوره مائده از گروهی از یهودیان یاد میکند: «وَ تَرى کَثِیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» و بسیاری از آنان را میبینی که در گناه شتاب میورزند و حرامخواری میکنند و چه بد عمل میکنند. در ادامه همین آیه قرآن از عالمان یهودی انتقاد میکند و میگوید: چرا عالمان الهی، ربانیون و دانشمندان اینها را از گناه و حرامخواری نهی نکردند. مفسران این سوال را مطرح کردند که چرا قرآن درباره یهودیان «لَبِئسَ ما کانُوا یَفعَلُونَ» را به کار میبرد و درباره عالمان یهود میفرماید «لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ».
این سوالی بود که فخر رازی مطرح کرد. علت این است که ساختن دلالت قویتر از فعل و عمل دارد. اما شاید علت این باشد که در واقع عالمان سوء با سکوت خود در برابر تحریفها و انحرافها اساساً یک بنایی را میگذارند. یک ساختاری را با سکوت خود شکل میدهند که تحریف و انحراف را به یک امر متعارف تبدیل میکند و از این جهت قرآن سکوت عالمان در برابر انحرافات و تهدیدها را اینگونه تعریف میکند که با این سکوت ساختاری شکل میگیرد که در آن گناه، انحراف و تحریف به یک امر متعارف و عادی تبدیل میشود. اما سکوت عالمان دین چیست؟
خدمت به قدرت و نقد شدید قرآن به آن
امام حسین(ع) خطبه معروفی به نام خطبه منا دارد. نقل است که این خطبه سال 59 یا 58 هجری و یکی دو سال قبل از مرگ معاویه در منا مطرح شده است. اصحاب پیغمبر در این دوره مرجع مردم و عالمان دین هستند و امام این گروه را مورد انتقاد قرار میدهد که چرا در برابر جنایات، انحرافات و تحریفهایی که معاویه در دین خدا ایجاد کرده، سکوت میکنید؟ در بخشی از این خطبه امام به آیه سوره مائده که در بالا اشاره کردم استناد و آن را تفسیر میکند. ظاهر مسئله در این آیه گناه و انحرافاتی است که برخی از مردم به آن دچار هستند اما باید به برداشت امام از این آیه تأمل کنیم. امام در تفسیر این آیه خطاب به مردم میفرماید که ای مردم از موعظه و پندی که خدا به اولیای خود کرده و از سرزنش و بدگویی که از روحانیون اهل کتاب کرده، عبرت بگیرید.
یعنی در اینجا نیز امام به آیاتی استناد میکند که عالمان یهود مورد انتقاد و نکوهش قرار میگیرند و به این ترتیب امام حسین(ع) بیان میکنند که این نکوهش اختصاصی به عالمان یهود به این دلیل که یهودی هستند، ندارد، بلکه مسئله عالمانی هستند که میتوانند اینگونه در برابر انحرافات و تحریفات سکوت کنند. آنجا که میگوید چرا عالمان و روحانیون اهل کتاب جامعه خود را از فساد، گناه و حرامخواری باز نداشتند و در ادامه در شرح این آیه، امام میگوید خدا عالمان یهود را به این دلیل مورد نکوهش قرار داده است چراکه آنها ظالمان و ستمگرانی را که در برابر چشمانشان به منکر و فساد عمل میکردند، این ظالمان را میدیدند و آنها را از این کار نهی نمیکردند.
حالا یا با انگیزه این که مورد بخشش و عطای این ظالمان قرار گیرند و یا از ترس اینکه مورد محدودیت و حصر و حبس قرار گیرند. در واقع این سخنان ما از این جهت مهم است که علت این سکوت را امام حسین(ع) در دو چیز میداند؛ «رَغبَةً فیما کانوا یَنالونَ مِنهُمُ، و رَهبَةً مِمّا یَحذَرونَ». در جاهای دیگر خطبه نیز به همین دو نکته اشاره میکند. اما مشخصه دوم که از نظر من مهمتر است و قرآن تاکید بیشتری بر آن دارد و با لحن شدیدتری بر آن تاکید میکند، مسئله سکوت نیست، مسئله کتمان و خدمت به قدرت است. کتمان معنای عامتری از سکوت دارد و به تعبیر بنعاشور مفسر مشهور معاصر تونسی، کتمان یعنی عدم اخبار از آن چیزی که باید از آن خبر داشت و میگوید کتمان یا به صورت الغاء حرص و تعریض است و یا دست بردن در کتاب خدا و از بین بردن آیات خدا است و یا تأویلها و تفسیرهای بعید برای مقابله با روح آیات الهی است. اینها همه مصادیق کتمان است.
بیش از عالمان ساکت، عالمانی که کتمان میکنند مورد نکوهش و سرزنش قرآن هستند و از این واژه در قرآن بارها و بارها برای بیان کاری که این گروه انجام میدهند، استفاده میشود. کتمان در واقع به معنای دگرگون و یا وارونه نشان دادن حقیقت، تحریف حقیقت و تأویل حقیقت به صورت باطل است که به تعبیر قرآن شیوه رایج عالمان سوء در ادیان است. کتمان بهعنوان مثال بدین معنی است که سهونیممیلیارد دلار اختلاس شود و رقم بزرگی است که نشان میدهد یک سیستم مشکل دارد و آنوقت به جای اینکه واقعیت مطرح شود، اینگونه مطرح شود که اشکالی ندارد، یک نفر دزدی کرده و بعد هم معلوم شده. یعنی واقعیت را وارونه و تحریف کردن! تحریف نیز دو نوع است، زمانی نسبت دادن دروغ و خلاف واقع به خدا معنی تحریف دارد و تقدس بخشیدن به امیال نفسانی با انتصاب آنها به خدا است. اما نوع دیگر تحریف آن است که کتاب خدا را میخوانند و آن را به نحو دیگری معنا و تفسیر میکنند. قرآن بر این شیوه نیز تاکید دارد و تعبیر قرآن به گونه دیگری بیان میشود که شما فکر کنید حرف خداست در صورتی که اینگونه نیست.
این نوع تحریف بدتر از نوع اول است، در اینجا با سوءاستفاده از آیه قرآن و روایت چهرهای از اولیاءالله را نشان میدهند که غیرواقعی و وارونه است و معنایی وارونه به نام کتاب خدا و پیغمبر مطرح میشود تا رانت و فساد خود را توجیه کنند و برای این منظور به راحتی چهره کتاب خدا و پیغمبر او را وارونه میکنند. تصویر وارونه و مشوشی از مولا علی به دست میدهند تا بتوانند رانت و فساد خود را به راحتی توجیه کنند. یکی هم نیست که به اینها بگوید مگر در حکومت علی هر روز فسادهای چند هزار میلیارد درهمی رخ میداد؟ مگر در حکومت علی رانت و رشوه وجود داشت و عالمنمایانی چون شما اساساً امکان عرض اندام داشتند و میتوانستند در کنار حضرت علی قرار بگیرند؟ درباره پیغمبر هم همینگونه است. پیغمبر ما هم در اهداف خود موفق نبود. یکی نیست به اینها بگوید مگر هدف پیامبر چه بود؟ مگر چیزی جز ابلاغ رسالت بود؟ مگر بارها قرآن خطاب به پیامبر نمیگوید من رسالت خود را انجام دادم و آنچه را که باید ابلاغ میکردم و اگر پذیرفتند فبها و اگر نپذیرفتند بگو خدا برای من کافی است.
وظیفه پیغمبر این نبود که حکومت کند و حالا شما میگویید پیغمبر به اهداف خود نرسید. یعنی اینها حاضر هستند رسالت الهی را ناقص جلوه دهند برای اینکه فساد و رانت خود را توجیه کنند. «الفقهاء أمناء الرّسل» روایت معروفی از امام صادق به نقل از پیغمبر است که میگوید فقیهان و امینها امانتداران رسولان هستند. معمولاً به ادامه این روایت کمتر پرداخته میشود که میگوید: «مالم یدخلوا فیالدّنیا» یعنی تا زمانی که آلوده به دنیا نشدند امانتداران پیغمبران هستند. از پیغمبر سوال شد که دخول فیالدنیا به چه معنا است و فرمودند:«اتّباع السّلطان» یعنی پیروی کردن از قدرت و در ادامه میفرمایند: «فأذا فعلوا ذلک فاحذروهم علی دینکم» بدین معنی که از دین خود بترسید و از اینها فاصله بگیرید.
سخنانم را با آیه دیگری به پایان میبرم. در بسیاری از موارد قرآن از این دسته از عالمان با لفظ کتمان سخن میگوید، در سوره بقره این مورد بسیار زیاد است چراکه چالش با یهودیان در سوره بقره از آیات 30 تا 160 الی 170 ذکر شده و به نقد عملکرد و رفتار یهودیها با عالمان یهودی میپردازد و واژه کتمان در این سوره بیش از سورههای دیگر استفاده شده است. در آیه 159 و 160 سوره بقره میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ ۙ أُولَٰئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَـٰٓئِکَ أَتُوبُ عَلَیۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ» میفرماید بعد از اینکه وحی را برای مردم فرستادیم و در کتاب آن را آشکار کردیم، آن را کتمان میکنند، اینها مورد لعنت و از رحمت خدا به دورهستند. مطابق این آیه کتمان دین به عدم بیان یا تحریف و نسبت دادن خواستههای خود به خداست که اینگونه در قرآن مورد شماتت قرار میگیرد. اما آیه بعد از این نیز بسیار جالب است که در آن تأویل یکبار عوض میشود. در این آیه میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ» یعنی آنها که کفر میورزند و در حال کفر میمیرند، اینها مورد لعنت خدا و دوری از رحمت خدا هستند.
زمانی که این دو آیه را در کنار هم قرار دهیم، آیه اول درباره عالمان سوء است که بهخاطر کتمان دین مورد لعنت خدا هستند و در آیه بعد از اینها به کسانی که کفر میورزند تعبیر میکند که اگر توبه کنند، توبه آنها پذیرفته میشود، اما گروهی که کفر میورزند و توبه نمیکنند و به تحریف دین خدا ادامه میدهند، اینها مورد لعنت خدا و فرشتگان و مردم هستند. من در آیه دیگری ندیدم که درباره تعبیر دیگری از لعنت مردم استفاده شده باشد. قرآن در برابر کفار و مشرکان که در برابر حق ایستادند بعضاً ادبیات و لحن شدیدی دارد اما هیچگاه این تعبیر به کار نرفته است که مردمان لعنت بفرستند. قرآن درباره عالمان سوء تعبیری به کار میبرد که درباره هیچ گروه دیگری در قرآن به کار برده نمیشود، که آن نیز باز هم در سوره بقره (آیه 174)آمده است: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا ۙ أُولَٰئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» کسانی که آیات خدا را کتمان و تحریف میکنند و برای دنیا و مطاع زودگذر دنیا دینفروشی میکنند، اینها چیزی جز آتش به خود اضافه نمیکنند و بعد تعبیر میکند که خدا با اینها حرف نمیزند و اینها را پاک نمیکند. آتش دوزخ در واقع نتیجه اعمال ماست و همین اعمال است که در روز قیامت به آتش تعبیر میشود و این اعمال در روح و روان ما اثری گذاشته است که تجلی آن در دنیا چیزی است که از آن به آتش تعبیر میشود و این آتش هست تا زمانی که جانی که آلوده شده پاک شود و بعد به بهشت میرود.
اما در مورد این گروه خداوند میفرماید که آنها را پاک نمیکند. جالب است که این تعبیر در قرآن درباره هیچ گروه دیگری حتی عمیقترین دشمنان و مشرکان پیغمبر هم به کار نمیرود. یک آیه دیگر در قرآن در سوره آل عمران آمده است که همین تعبیر در آن است: « إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَٰئِکَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» آنان که عهد خدا و سوگند خدا را به بهایی اندک بفروشند اینان را در آخرت بهرهای نیست و خدا با آنها سخن نگوید و در قیامت بدانها ننگرد و پاکیزهشان نگرداند. این آیه نیز درباره عالمان سوء است و از هیچ گروه دیگری در قرآن اینگونه تعبیر نشده است.
عکس: ایرنا