رابطه احزاب، قدرت و مردم
بابک مجیدی
خبرنگار
نهمین مجمع عمومی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی با حضور شخصیتهای برجسته این حزب و سایر شخصیتهای برجسته سیاسی از جمله، الیاس حضرتی، حسن رسولی، طاهره نقیئی، فرج کمیجانی، شهاب طباطبایی، محمد توسلی، محسن آرمین، غلامرضا ظریفیان، کیوان صمیمی، عباس آخوندی، محمود صادقی، عبدالله رمضانزاده، علیمحمد حاضری، محمد سالاری، عماد بهاور مهمانان این جلسه و همچنین آذر منصوری، هادی خانیکی، علی شکوریراد، فیضالله عربسرخی، ساجده عربسرخی، مرتضی مبلغ، محمود میرلوحی، فخرالسادات محتشمیپور، حسین کاشفی، سعید شریعتی، حسین نورانینژاد و سایر اعضای حزب در سرتاسر استانها در تالار لبینا برگزار شد. تعیین خط مشی حزب و راهبردهای کلان حزب در سال آینده، بررسی مسائل مهم سیاست داخلی و خارجی و مسائل توسعهای کشور از مهمترین موضوعات مورد بررسی اعضای حزب اتحاد ملت در این کنگره بود.
در ابتدای این نشست حسین کاشفی، از اعضای ارشد این حزب به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت:«این حزب و احزاب دیگر آمدهاند تا بتوانند مطالبات و خواستههای مردم را دنبال کنند. وقتی میگوییم ایران، متعلق به همه مردم ایران است، یعنی تکتک ایرانیان حق دارند برای سرنوشت و آینده خود و کشورشان نظر دهند و این یک وظیفه مهم است. انسان اگر به این وظیفه عمل نکند پس برای چه به این دنیا آمده است. ما در دنیای امروز شاهد انسانکشی، ظلم و زندانهای طولانیمدت هستیم. ما آمدیم انسان باشیم تا انسانها زندگی آزادانه خود را داشته باشند. این حزب متعلق به همه شما بوده و انشاالله با همراهی انسانهای آزاده، در جهت فراهم آوردن آزادی برای آینده و آیندگان با احساس مسئولیت در این مسیر گام برداریم. امیدواریم بتوانیم به آن امانتی که خداوند متعال به ما اعطا کرده است، وفای به عهد کرده و به وظیفه خود عمل کنیم.»در ادامه جلسه پیام سیدمحمد خاتمی، رئیسجمهوری دوره اصلاحات قرائت شد و آذر منصوری، دبیرکل حزب سخنرانی کرد که خلاصه آن در ادامه میآید:
پیام سیدمحمد خاتمی رئیسجمهور دوره اصلاحات به کنگره حزب اتحاد ملت:
نه جامعهمحور، نه قدرتمحور؛ انسانمحور باشیم
از اینکه اعضای حزب اتحاد ملت ایران اسلامی با وجود همه بیمهریها و نیز فضای نامناسب و خزانزده عرصه سیاست و اجتماع، همچنان در عرصه حاضرند، نشست میگذارند و بحث میکنند، میتوان به آینده امیدوار بود. البته حضور و فعالیت همه نهادهای مدنی و همه حزبها و تشکلها با گرایشهای مختلف مغتنم است. امیدوارم نشست سراسریتان نیز نتیجه مفیدی برای خودتان و برای جامعهای که آرمانهای بزرگ داشته و دارد ولی در عمل خود را از آن دور میبیند، داشته باشد.
جامعه بزرگ ما که به لحاظ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... حال و روز خوشی ندارد این روزها ماتمزده هم هست. از عملیات تروریستی وحشتناکی که هفته پیش در کرمان رخ داد و تعداد زیادی از مردم عزیز را به خاک و خون کشاند و ویرانیهای فراوانی پدید آورد. گرچه ملت شریف ایران امواج سهمگین تروریستی را از دیرباز از سرگذرانده است ولی این بار بهلحاظ حجم و وسعت فاجعه و تعداد شهیدان و مجروحان و آسیب دیدن انبوه زنان و مردان و کودکان، کمسابقه بود. اجازه بدهید اندکی از مسائل روز فاصله بگیریم و به سرچشمههایی که در پدید آمدن این وضع ناگوار تأثیر داشتهاند، نزدیک شویم.
ما در منطقهای بحرانی بهسر میبریم؛ بحرانهای بسیار پرهزینه که نمونه آن را در آنچه امروز در غزه و فلسطین مظلوم میگذرد، میبینیم. زنان و مردانی که از خانه خود رانده شدهاند و اگر در خانه خود هستند، همواره تحت فشار، تحقیر، سرکوب و در معرض کشته شدن و آسیب دیدن بودهاند، امروز تحت وحشیانهترین عملیات تروریستی هستند که مصداق نسلکشی، کشتار جمعی، نژادپرستی، جنایت جنگی و هر عنوان دیگری است؛ و آنچه باعث تأسف است اینکه، قدرتهای بزرگ هم از هیچ حمایتی، از این جنایت، کوتاهی نمیکنند و حتی جلوی قطعنامههایی که خواستار آتشبس فوری و امدادرسانی مناسب به مظلومان تحت فشار و غرقه در آتش و خون است نیز میگیرند. اقدام اسرائیل بارزترین مصداق ضدیت با حقوق بشر است و قدرتهای حامی او ادعا میکنند که مبنای نظم و کارشان اعلامیه حقوق بشر است و آنچه رخ داده است اینکه بزرگترین ناقضان حقوق بشر خود آنها و رژیمهای مورد حمایت آنان است. از سوی دیگر در ایران شاهد عملیات ننگین تروریستی وحشتناک بودیم که به نظر میرسد عامل اجرای آن یک جریان واپسگرای خشن است که نام و عنوان اسلامیت را نیز دزدیده است. آیا همین دو حادثه (و البته حوادث فراوان مشابه آن) کافی نیست که درک کنیم دنیای ما دنیای خون، سرکوب، خشونت و ضدیّت با انسان است؟ چرا چنین شده است؟
من بعد از حمله تروریستی به برجهای دوگانه آمریکا و پنتاگون و نیز اعلام ائتلاف برای جنگ با تروریسم از سوی آمریکا گفتم: من دو سوی قضیه را نوعی تروریسم میدانم یعنی آنها را دارای منطقی میدانم که نتیجهاش همین است و آن منطق این است که هر کس با ما نیست بر ما است و هر کس بر ماست باید نابود یا تسلیم مطامع ما شود و یا هرکس با ما نیست کافر و مرتد است و باید از میان برداشته شود و این منطق از یک بینش وحشتناک درمیآید. دوگانه خودی و غیرخودی؛ و خودی چنان دایرهی تنگ دارد که تقریباً همه کسانی که با سلایق و توهمات صاحب یا طالب قدرت مخالفند، غیرخودیاند.
ما از گوشه و کنار میشنویم که دین از جمله عواملی است که به انسان هویّتی میبخشد که از آن خشم و خون و کین بیرون میآید. این قضاوت نادرست و جفایی است که به دین میشود. بلکه این هویتهای بسته، ناشی از توهمات و تعصبات خودگِرویهای سودجویانه است که منشأ خشونت و جنگ میشود و صاحب آن از دین، از علم، از تکنیک و همه اینها ممکن است در جهت مقاصد شوم خود استفاده کند. اگر کسانی، اقوامی و گروههایی پیدا شوند که اثبات خود را در نفی دیگری بجویند صاحب هویت بسته میشوند.
مولا امیرالمومنین در فرمانی که به مالک اشتر میدهد، میفرماید: «تو (در مقام حاکم) مبادا نسبت به مردم (با هر گرایش و سلیقه و خصوصیت) چون درندهای خونآشام رفتار کنی... بلکه دلت را سرشار از مهر و محبت نسبت به مردمان کن که مردم دودستهاند، یا همکیشان تو هستند یا همانند تو در آفرینش. میبینید که امام، هویت ناشی از دینداری را در دایرهای وسیعتر قرار میدهد؛ «انسانیّت.» انسانیت اصل است، قومیت، نژاد، جنسیت و حتی دینداری بر این اصل میروید و طبیعی است که فرع و شاخه نمیتواند و نباید اصل را از بین ببرد. چنین بینشی اگر حاکم شد آنگاه صلح، آرامش، همزیستی و عدالت برقرار خواهد شد اما انسان و انسانیتی که مدار و محور باید باشد، فقط میلها و خواهشهای مادی نیست و انسانیت انسان در فایده مادی(Utility) خلاصه نمیشود. انسان از خرد، عاطفه و محبت برخوردار است و زندگی خوب برای همه انسانهاست و برخورداری از مزایای مادی و معنوی حق همگان است.
بزرگی چون ایمانوئل کانت که در نقد عقل نظری دائره و اعتبار آن را محدود میبیند و دستش را از رسیدن به «ذوات» کوتاه مینگرد ولی برای انسان اصالت قائل است. ریشه اصالت او را در اخلاق جستوجو میکند و درمییابد که اخلاق بدون معنویت و بدون «امر متعالی» بیمعنی است و به خدا و به جاودانگی روح میرسد نه از طریق عقل نظری بلکه بهعنوان لازمهی اخلاق و عقل عملی. بههرحال انسان اصل است ولی این انسان باید همه شئوناش دیده شود. با کمال تأسف جهان امروز علیرغم ظاهر زیبایش در خیلی از جاها سرشار از خشم و خشونت و غارت است.
در کشورهای به اصطلاح غیرپیشرفته انسان مظلوم در معرض دو سرکوب است؛ سرکوب مستقیم یا غیرمستقیم. نرم یا سخت. قدرتهای توسعهطلب و سرکوب حکومتهای غیرمردمی.
نکته آخر اینکه در میان جریانهای سیاسی جامعه ما از جمله اصلاحطلبان این پرسش جدی مطرح است که باید جامعهمحور بود یا قدرتمحور؟ من میگویم باید انسانمحور بود. البته هیچ حزب و جریان سیاسی نیست که به قدرت چشم نداشته باشد. منتها بعضیها قدرت را برای خود میخواهند و بعضی دیگر قدرت را برای خدمت به جامعه و مردم لازم میدانند.
جامعهمحوری و مردمگرایی ممکن است با شعارهای زیبا و عوامفریبانه باشد؛ همانکه به «پوپولیسم» معروف است. ولی جامعهمحوری حقیقی عبارت است از درک مشکلات و نیازهای واقعی مردم و همدلی با آنان و تلاش برای رفع آنها.
جامعهمحور و مردممدار بودن مستلزم امور زیر است:
انسان مسئول، خود را دقیقاً در موقعیتی قرار دهد و ببیند که دیگران هستند و احساس او را درک کند.
مشکلات و مسائل را دقیقاً بشناسد. مردم نوعاً دردها را حس و مشکلات را احساس میکنند و ممکن است قدرت تحلیل و تبیین آنها را نداشته باشند، ولی روشنفکر مسئول علاوه بر درک مشکلات، باید بتواند آنها را تحلیل و تبیین و ریشهیابی کند و شناخت جامعه را نیز نسبت به آنها عمق ببخشد.
تلاش کند برای یافتن راهحل مشکلات و رفع نیازها و نشان دادن آن راه به مردم و نیز به حاکمیت و قانع کردن او برای توجه به آن و اگر نشد وادار کردن او (البته از طرق خشونتپرهیز) به اصلاح امور همراه با مردم.
اینک که مجموعههای اصلاحطلب برخوردار از جبههاند باید همدلی و همآوایی نسبت به اصول و موازین مشترکی که جبهه حول آن پدید آمده است داشته باشند و حتی اختلافهای خود را که در جای خود محترم است بر اساس آن حلوفصل کنند. یکدلی و همصدایی جبهه خود یک اصل است.
گفتار دبیرکل
اصلاحطلبان و دفاع از حق مردم
آذر منصوری
دبیرکل حزب اتحاد ملت
در حالی نهمین کنگره حزب اتحاد ملت را برگزار میکنیم که تحولات سیاسی، منطقهای و بینالمللی، بیش و پیش از آن تغییرات همهجانبه جهانی، با سرعتی شتابان رقم میخورد. جهان امروز جهان تغییرات پرشتاب، تحولات و نوآوریهای سریع در همه عرصههای زندگی فردی و اجتماعی است؛ تحولاتی که همه عرصههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و در یک کلام، زندگی انسان را تحت تاثیر قرار داده است. کشورها و جوامعی که فرصتهای ناشی از این تحولات را درک نکنند و نگاهی واقعبینانه به آنها نداشته باشند، باید در انتظار مواجهه تهدیدهای روزافزون ناشی از این فرصت باشند.
گذار از جامعه تکلیفمحور به جامعه حقمحور
جامعه ما بهعنوان بخشی از این جهان تغییر، چهبسا با سرعتی بیش از متوسط جهانی، در معرض چنین تحول روزافزونی بوده و هست. از پیشرفتهای تکنولوژی و فنآوری و ارتباطات گرفته تا تغییرات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی. نتیجه اینکه در نگاه و نظر نسل جوان آنقدر دستخوش تغییر و تفاوت شده است که آنها را با باورها و ارزشهای نسلهای پیش از خود بیگانه ساخته است.
مهمترین بُعد این تحول، گذار از جامعه تکلیفمحور به جامعه حقمحور است. این جامعه بیش و پیش از آنکه خود را در قید و بندهای تکلیف و عمل به آن ببیند، در جستوجوی اعاده حق خود است؛ حقوقی که تصور میکند، نادیده گرفته شده و یا آنکه با تبعیض، بیعدالتی و زیر پا گذاشتن، حقوق انسانی او نقض شده است. به همین دلیل ما و همه کنشگران سیاسی، اجتماعی، مدنی و اهل قلم و از همه مهمتر زمامداران کشور باید این تحول را درک کرده و آن را بپذیریم، محترم بدانیم و عملاً به آن پاسخی شایسته بدهیم.
جامعه امروز حق خود میداند نظام حاکم بر خود را انتخاب و اراده خود را در همه شئون کشور حاکم کند. این جامعه نسلهای پیش از خود را که امروز در مصدر امور هستند، مخاطب قرار داده و سوال میکند، چرا حقی که برای خود قائل بودید برای ما قائل نیستید. مگر رهبر انقلاب به هر نسلی این حق را نمیداد که خود نظام حاکم بر خود را انتخاب کنند. اگر بنای به رسمیت شناختن این حق نبود، اساساً چه نیازی به انقلاب و تغییر نظام بود؟
مردم حق دارند زینتبخش انتخابات صوری نباشند
این مردم همچنین حق خود میدانند، زینتبخش انتخاباتی صوری، بیاثر، فاقد معنی و مفهوم واقعی انتخابات نباشند. مشارکت مؤثر در انتخابات بیش و پیش از آنکه برای ملت و جریانهای سیاسی یک وظیفه یا تکلیف باشد، یک حق مسلم است. این حق را نه میشود از آنها گرفت، نه مصادره به مطلوب کرد و نه استفاده از آن را تحت هر شرایطی تنها به شهروندان تکلیف کرد. این نهادهای حاکمیتی هستند که اگر خود را مکلف به تأمین آزادی انتخابات کنند، امکان دسترسی همه ملت به استیفای حقشان و مشارکت در انتخابات را فراهم میکنند.
داشتن یک زندگی آبرومندانه حق جامعهای است که همواره در بزنگاههای سخت صبوری پیشه کرده است. اعتراضات چندوجهی سالهای اخیر از دیماه ۹۶ گرفته تا آبان ۹۸ و شهریور ۱۴۰۱ نشان داد، زیر پوست شهر انباشتی از نارضایتی و خشمِ نهفته است که در فرصتهای مناسب بروز پیدا میکند. این جامعه نباید هر روز نگران آن باشد که آیا سفره فردا از سفره امروز کوچکتر خواهد شد یا نه؟ با تورم ۴۰ درصد و افزایش دستمزد ۲۰ درصدی طبیعی است که حقوق و دستمزد اقشاری مانند کارگران، معلمان، بازنشستگان، صنوف مختلف و اقشار حقوقبگیر کفاف خرج یومیهشان را نمیدهد. رشد درصد جمعیت زیر خط فقر کشور گویای آن است که با چه سرعتی طبقه متوسط ایران در حال فقیر شدن و لشکر فقرا در حال فقیرتر شدن است.
اگر نام این وضعیت را نمیتوان ناامنی گذاشت، پس چه نامی شایسته این روند نزولی کوچکتر شدن سفرههای مردم است؟ با افتخار میگویم یکی از موفقترین دولتها که توانست با کنترل نرخ تورم و متناسب کردن حقوق و دستمزدها با نرخ تورم، رفاه نسبی را برای این قشر برقرار کند، دولت سیدمحمد خاتمی بود. طبعاً اگر دولتهای بعدی این مسیر دولت اصلاحات را در سیاست داخلی و سیاست خارجی ادامه میدادند، امروز با این وضعیت اداره کشور و جمعیت زیر خط فقر مواجه نبودیم.
قرائت متحجر و قرائت رحمانی از دین
جامعه امروز حق خود میداند تا سبک زندگی خود را انتخاب کند و سالهاست یکی از نمادهای بارز آن را در موضوع انتخاب پوشش زنان ایران میبینیم. اصرار بر پذیرش یک نوع سبک زندگی، آن هم در جامعه متکثر ایران، یکی از دلایل افزایش شکاف بین حاکمیت و ملت است. چهبسا به همان میزان که حاکمیت اصرار بر نمادهای منتسب به خود، آن هم با هزینه کردن از دین دارد، جامعه نیز به اشکال مختلف دست به مقاومت میزند و این مقاومت به وضوح دیده میشود. هر نوع مداخله حاکمیت در این حوزه، آن هم با خرج کردن از دین رحمانی اسلام، به نتیجه عکس انجامیده است. نمیشود وقتی رتبه شکاف جنسیتی ایران در پایینترین سطح شاخصهای جهانی قرار دارد و حقوق بنیادین زنان ایران نادیده گرفته میشود، از آنها انتظار داشت به سبکی از پوشش تن دهند که مطلوبِ حاکمیت است. اگر امروز زنان ایران از حق انتخاب پوشش خود کوتاه نمیآیند، یکی از دلایل آن نادیده گرفتن همین حقوق انسانی و وجود بیعدالتی جنسیتی آنهاست. جامعه امروز ایران حق خود میداند تا از بین دو قرائت از دین، یعنی قرائت متحجر، انحصارطلبانه و قیممآبانه یا قرائت رحمانی، انسانگرا و پاسخگوی مقتضیات زمان، خود انتخابگر باشد و قرائتی از دین با اکراه بر او تحمیل نشود. اصرار یکسویه و مکرر بر قرائتهای خشک و خشن و جزمگرایانه که حق زیست انسانی را از شهروندان سلب میکند و ناقض این حقوق انسانی و اجتماعی اوست، موجب شده است تا بخش مهمی از جامعه حتی به قرائتهای رحمانی از دین نیز روی خوش نشان ندهد و کار به جایی برسد که دلیل همه ناکامیها و محرومیتهای خود را به دین فارغ از اینکه چه قرائتی از آن ارائه شود، نسبت دهد.
آنچه جامعه امروز حق خود میداند
جامعه امروز ما حق خود میداند که شاهد ارج نهادن و بر صدر بودن فرهیختگان، نخبگان و برجستگان علمی کشور باشد و هر روز شاهد آن نباشد که افراد کممایه و ناتوان بر مصادر کشور برکشیده شوند و کشور را به قهقرا ببرند. همانطور که[امام] علی(ع) فرمودند: چهار عامل ضایع کردن اصول (مسائل مهم)؛ سرگرم شدن به فروع (امور کماهمیت)؛ به کار گماردن افراد فرومایه و کنار گذاردن انسانهای فاضل و توانا موجب شکست «دولتها» میشود.
مردم ایران امروز حق خود میدانند که خواهان جامعهای باشند که در آن نخبگان، کارشناسان مجرب و تکنوکراتهای دلسوز ارج ببینند و از منزلتی والا برخوردار باشند و بتوانند با آسودگی به کشورشان خدمت کنند نه آنکه با قدرناشناسیها و تحقیرها مجبور به جلای وطن شوند و در کشورهای دیگر قدر و منزلت یابند و حتی به انحاء مختلف ترغیب به مهاجرت شوند. دانشجویان بسیاری به دلیل حضور یا همراهی با اعتراضات پس از مرگ مظلومانه مهسا، با حکم کمیتههای انضباطی از تحصیل محروم، تعلیق و تبعید شدند. همچنین اساتید بسیار آزادهای که به اتهام انتقاد نسبت به این روند و یا همراهی با معترضان به انحاء مختلف از اخراج و بازنشستگی تا لغو قرارداد و محرومیت از استخدام و از حضور در دانشگاه محروم شدند. این محرومیت و محدودیت تضییع آشکار حق شهروندان این کشور است که در حاکمیت یکدست به امری عادی تبدیل شده است. جامعه امروز ما حق خود میداند که خواهان حضور نظامیانی باشد که تأمینکننده واقعی اقتدار ملی و امنیت همگانی باشند. کسانی به شغل شریف نظامیگری و دفاع از تمامیت ارضی کشور اهتمام کنند که همانگونه که از ابتدا وعده داده شده بود و در همه کشورهای توسعهیافته شاهد آن هستیم، حق دخالت در امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را نداشته باشند. دخالت آشکار و پنهان نظامیان در عرصههای غیرنظامی، همانطور که بنیانگذار جمهوری اسلامی بر آن تاکید صریح داشتهاند، مفسدهانگیز شده است.
جامعه شفاف و پرسشگر
مردم ما حق خود میدانند که خواهان جامعهای شفاف و پرسشگر باشد تا همه اصحاب قدرت در حوزه اختیارات خود به جامعه پاسخگو باشند که مردم بتوانند در مورد عملکرد آنها قضاوت کنند و تصمیم بگیرند. در دنیایی که شتابان در حال تغییر و تحول است، تکنولوژی جدید ارتباطی با سرعت و شتاب که همه چیز را قابل مشاهده کرده است، توسل به شیوههایی نظیر فیلترینگ، طرح صیانت و محدود کردن رسانهها و شبکههای اجتماعی راه به جایی نخواهد برد. ریزش مخاطبان برای رسانهای که باید ملی باشد، اما غیرملی عمل میکند، نشان میدهد، اصرار بر این رویه نهتنها موجب بازدارندگی جامعه از دسترسی به این تکنولوژی و فناوریهای جدید نمیشود، بلکه با تشدید بیاعتمادیها، بر شکاف بین حاکمیت و ملت خواهد افزود.
عدم به رسمیت شناختن این حق بیش و پیش از آنکه به جامعه آسیب برساند، حاکمیت را در شکلگیری پروندههای عجیب فسادهای سازمانیافته غافلگیر خواهد کرد؛ فسادهایی که چون سازمانیافته است، رسیدگی به آنها و محاکمه عاملان و آمران آن نیز با اما و اگر همراه است و یا اینکه به دلیل غلبه روابط رانتی، به سرانجام نمیرسد. ناگفته پیداست که این فسادها چه تاثیری بر باور افکار عمومی و میزان اعتماد به حاکمیت خواهد داشت. جامعه ما حق دارد از رسانههای آزاد و مصون از سانسور برخوردار باشد تا بتوانند با نقد زمامداران در همه سطوح، مستمراً بر آنها نظارت داشته باشند تا هر روز شاهد فسادهای نجومی دیگری نباشیم.
قوه قضائیه مستقل
حق جامعه ایران است که از قوه قضائیه مستقل برخوردار باشد. مطمئن شود که اولویت حکومت، مبارزه واقعی با فساد، اجرای تام و تمام عدالت، حاکمیت بلاشرط و بیتنازل قانون است. جامعه انتظار دارد از یک سو با زمینهها و عوامل شکلگیری فسادهای سازمانیافته مقابله شود و از سوی دیگر، در مواجهه با منتقدان و مخالفان برخی سیاستها، رویکردها و رفتارهای حاکمیت، اتهامات امنیتی جای خود را به اتهامات سیاسی داده و حداقل طبق همین قانون جرم سیاسی موجود رسیدگی شود. هرچند جای هیچ منتقد و مخالف خشونتپرهیز و مدافعان حقوق بشر در زندان و حصر نیست. سالهای پیاپی در چند انتخابات مکرر، شهروندان مطالبه رفع حصر را از مسیر صندوق رای پیگیری کردند، اما نهتنها به این خواسته ترتیب اثر داده نشد، گویا متأسفانه محصوران عزیز بدون حکم قضایی، به حصر مادامالعمر محکوم شدهاند.
جامعه امروز حق خود میداند تا نحوه تعامل کشور با جهان را تعیین کند و به تنشهای خسارتبار با بخش قابل توجهی از جهان، که باعث فقر و تنگدستی گسترده و عمیق در کشور شده، خاتمه دهد. سیاست خارجی نامتوازن و نگاه یکسویه به شرق و نیز نادیده گرفتن ظرفیتهای دیپلماتیک در جهان امروز و غلبه میدان بر دیپلماسی موجب شده است تا جامعه ایران از یک سیاست خارجی عزتمند محروم شود. این جامعه نمیخواهد زیر سلطه هیچ قدرتی باشد، نمیخواهد هیچ کشوری با کارت ایران بازی کرده و در بزنگاههای سخت ما را تنها بگذارد یا بر سر تمامیت ارضی ما معامله کند. این جامعه حق خود میداند تا سیاست خارجی در مسیری قرار بگیرد که از همه ظرفیتهای جهان برای کمک به رشد اقتصاد، سرمایهگذاری، کاهش نرخ بیکاری، فقر، توسعه همهجانبه و ارتقاء جایگاه ایران استفاده کند.
جامعه امروز ایران از بحرانها و چالشهای کهنه و نو رنج میبرد. از نقض عدالت آموزشی گرفته تا بحران آب و آلودگی هوا، بحرانهای زیست محیطی، ریزگردها، خشک شدن دریاچه ارومیه، دریاچهها و تالابهای مهم نهتنها امروز، بلکه آینده ایران را تهدید میکند. مدیریت این بحرانها مثل مدیریت بحرانهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی از ناعدالتی قومی و مذهبی گرفته تا مسائل مختلف سیاست داخلی و مدیریت اجرایی گرفتار ناکارآمدی است و بحران ناکارآمدی در تعارض با حقوق مصرح مردم در قانون اساسی است.
اصلاحطلبان و اصلاح نارساییها
ما بهعنوان نیروهای اصلاحطلب که خواهان اصلاح نارساییها، کاستیها و انحرافهای خواسته و ناخواسته هستیم، باید به جامعه متحول و پویای امروز بیاندیشیم و با دردها و مطالبات این جامعه همراه باشیم. اعتراضات نشان داد که این جامعه و نسل نو تا چه حد از حاکمیت و نخبگانی که تا پیش از این مرجعیتی نسبی داشتند، عبور کرده است. مسئله مهم همراه شدن با جامعه، شناخت مقتضیاتی است که لازمه آن شناخت همین تحولات است.
امروز ما با نسل یا نسلهایی مواجه هستیم که نمیتوان برای آنها تعیینتکلیف کرد. آنها این تحولات را رصد میکنند و تنها با اشاره یک انگشت، به همه اطلاعات و اخبار دسترسی پیدا میکنند و مدام در حال مقایسه زندگی، جامعه و حاکمیت کشور خود با دیگر کشورهای جهان هستند. تاب تبعیض و بیعدالتی را ندارند و به ارزشهای نسلهای گذشته و پیش از خود اعتنایی نمیکنند.
در این شرایط اصلاحطلبان پس از آنچه که به گفته سیدمحمد خاتمی، سیاستورزی مرسوم اگر نگوییم که ممتنع شد، با صخره ستبر بنبست مواجه شده است، باید ضمن آنکه در مسائل عدیده پیشرو اصلاحطلب میمانند، بتوانند طرحی نو در اندازند. اصلاحطلبان باید بپذیرند پایگاه اصلی قدرت آنها همین مردمی هستند که بیش از هر زمان احساس میکنند که حقوقشان نادیده گرفته شده است. جامعهای که نهتنها بخش بزرگی از آن از این شیوه حکمرانی عبور کرده، بلکه امید چندانی به نخبگان و جریانهای سیاسی موجود اعم از احزاب و افراد برای اعاده حق خود ندارد، انتظار دارد راهی برای رهایی از وضعیت نامطلوب و داشتن آیندهای روشن باز شود.
اصلاحطلبان و دفاع از حقوق قانونی مردم
اصلاحطلبان برای آنکه بخواهند در ساختار قدرت تاثیرگذار باشند و با اصلاح شیوه حکمرانی، کشور را در مسیر توسعه پایدار قرار دهند، برای آنکه بخواهند نمایندگی مطالبات مردم را از آنِ خود کرده و قدرت بیقدرتان باشند، برای آنکه بخواهند جامعهای قدرتمند و دولتی توانا داشته باشند، باید از حقوق مصرح و قانونی همه شهروندان ایران فارغ از تفاوتهای موجود دفاع کنند. مردمی که به فراخوانهای مکرر این جریان سیاسی برای دستیابی به حقوق خود پاسخ مثبت میدادند، امروز بیش از هر زمان دیگری احساس بیپناهی میکنند. بنابراین گام اول اصلاحطلبی همدلی با همین مردم و دفاع از حق آنهاست.