علم روح وفاق جمعی
اگر کسی از آقای پزشکیان بپرسد شعار وفاقملی شما در مقام بیان، پیچیده نیست همه میفهمند که وفاق یعنی چه و چه اندازه ضروری است؛ ولی پرسش این است که مبنای وفاق میان مردم و درون حکومت چیست؟ به عبارتی، ما بر کدام محور باید توافق کنیم که از اختلافات ویرانگر فعلی مصون بمانیم؟
برداشت ما از سخنان گوناگون آقای پزشکیان این است که قانون و علم دو پایه اصلی هستند. البته پایه مهمتر علم است و قانون نباید در تعارض با آن باشد. علم نیز در نهاد دانشگاه باید تولید شود؛ ولی اتفاق بدی که در این سه سال اخیر رخ داده روح دانشگاه که تولید علم است، در حال افول و نزول است. سوهانی که در این سالها بر روح دانشگاه کشیدهاند، کارکرد دانشگاه را مختل کرده است. البته تولید علم متوقف نخواهد شد هر چند کُند شود ولی به بیرون از دانشگاه منتقل میشود و شده است.
این امر شاید از جهاتی منفی نباشد، زیرا تصمیمگیران در حوزه علم را از این اشتباه خارج میکند که میتوانند مانع تولید علم واقعی و شبهعلم در دانشگاه شوند. البته آنان هم مدعی علم هستند؛ ولی علم مورد نظر آنان چیزی در حد ایدئولوژی و شبهعلم است و نسبتی با علم تجربی و واقعی ندارد. همچنان که آموزههایی که در دوره آموزش عمومی و متوسطه تعلیم داده میشود، در موارد مهمی بهویژه در کتب اجتماعی و تاریخی و فکری اغلب فاقد اعتبار علمی است. فارغ از این نکته مثبت که نهاد علم توانسته در بیرون دانشگاه هم جای پای خود را باز کند؛ ولی این امر به قیمت نابود شدن نهاد دانشگاه تمام میشود که هزینههای فراوانی را از بودجه مردم به خود اختصاص میدهد.
بنابراین، شاید بتوان مهمترین خواست جامعه دانشگاهی را احیای این نهاد از طریق بازگرداندن وظیفه تولید علم به داخل دانشگاه دانست. در کنار این و لازمه تحقق این هدف، حرکت بهسوی استقلال دانشگاه است. اصولاً نهاد علم هنگامی قادر به تولید علم و خدمت به جامعه است که از هر نظر استقلال داشته باشد و الا نهاد وابسته به نهادهای قدرت و ثروت و سایر نهادهای دیگر بیش از اینکه در خدمت تولید علم واقعی باشد، در خدمت توجیه رفتار و ارزشهای جایی خواهد بود که به آن وابسته است.
از سوی دیگر، دانشگاههای ما از نسل اول تا حدی عبور کرده و وارد نسل دوم شدهاند و جز آموزش به پژوهش هم میپردازند. برخی از آنها وارد نسل سوم دانشگاهی شدهاند، یعنی بهجز آموزش و پژوهش به بهرهبرداری از پژوهش هم عنایت دارند؛ ولی این فرایند بهجای آنکه با تحول بهسوی نسل چهارم دانشگاهی حرکت کند، در مسیر عقبگرد و حتی نسل اول است که فقط متمرکز بر آموزش است. آن هم آموزشهایی که بهویژه در علوم انسانی و اجتماعی با تجربه بشر و اصول علمی سازگاری کافی ندارد و شبهعلم و خرافات است. بنابراین، یکی از بدترین سیاستهای سالهای اخیر نقض نسبی استقلال استاد و دانشگاه است.
پذیرش استاد عملاً از دست اعضای گروههای آموزشی خارج شده و به گروههای غیرمرتبط با علم واگذار شده است. ضوابط غیرعلمی در گزینش استاد حرف اول را در فرایند تخریب علم میزند. اخراجها از ضوابط علمی خارج شده است و ملاحظات سیاسی تعیینکننده شده است. زنده کردن گزینشها و تنگ کردن فیلترهای ورودی چه برای استادان و چه برای دانشجویان سطوح بالاتر، افق بدی را برای نهاد آموزش عالی و علم کشور ترسیم کرده است.
سهمیههای غیرعلمی و رانتمحور بلای جان این نهاد و تولیدات آن شده است. اعتراضات بنگلادش محصول همین سیاستهای سهمیهبندی است که آن کشور را با بحران بزرگی مواجه کرد. بنابراین، انتظار میرود که آقای پزشکیان نهتنها خرابیهای گسترده این سه سال را ترمیم کند که البته همه آنها هم قابلترمیم نیست، بلکه با بازسازی نهاد علم و اصلاح سیاستهای تبعیضآمیز در آموزش عالی، افق آینده را روشن و امید را نزد جوانان و دانشگاهیان زنده کند و مهمتر از همه اینکه علم بهعنوان روح وفاق جمعی یا همان شعار آقای پزشکیان است و تا هنگامی که این روح تجسم مناسب پیدا نکند، وفاق مورد انتظار هم شکل نخواهد گرفت.