زبانباز و زبانِ باز
محسن خلیلی استاد علوم سیاسی من از دوسال پیش، زمانی که به کانادا سفر کردم، حدود ۱۸-۱۷کتاب با خودم آوردم که یکی از آنها «فرهنگ علوم انسانی» بود. چون بهشدت به آ
محسن خلیلی
استاد علوم سیاسی
من از دوسال پیش، زمانی که به کانادا سفر کردم، حدود 18-17کتاب با خودم آوردم که یکی از آنها «فرهنگ علوم انسانی» بود. چون بهشدت به آن نیاز داشتم و احساس میکردم چه در نوشتههایم، چه در خواندههایم باید بارها به این کتاب رجوع کنم. از ابتدای دوران دانشجویی یعنی سال 1364 یکی از افرادی که به توصیه مرحوم دکترجواد شیخالاسلامی آثارشان را بهشدت دنبال میکردم و میخواندم و برای بهبود نثر بسیار از آن استفاده میکردم، نوشتههای داریوش آشوری بود. برای همین برای سخنرانی در این جلسه دوعنوان به ذهنم رسید که عنوان هردو هم از نوشتارهای دکتر آشوری الهام گرفته شد. یکی فارسی دریوری و فارسی دری و یکی هم زبانباز و زبانِ باز. وقتی شروع کردم تا مطالعهای اندک و مجدد درباره برخی آثار ایشان داشته باشم، دیدم که چقدر این چهار کلمه با هم ارتباط عمیق دارند. زمانی که میخواهیم با هم حرف بزنیم یا چیزی را بنویسم و دچار مفاهمه شویم که من اسم این فرآیند را «زبانچرخانی و قلمزنی» میگذارم، به 6چیز نیاز داریم؛ حرف، کلمه، گزاره، جمله، بند و متن. با لحاظ کردن این 6 مولفه وقتی به آثار آشوری نگاه میکنیم متوجه میشویم که ایشان چه کمک عجیب و شدیدی به ساخت واژگانی در علوم انسانی بهویژه در ایران و در رشته علوم سیاسی کردند. ما وقتی از زبانچرخانی و قلمزنی حرف میزنیم چند نکته را باید مدنظر داشته باشیم. یکی اینکه این زبانچرخانی و قلمزنی در دل تاریخ و بین آدمها رخ میدهد و فراتاریخی نیست، انباشتی و بدهوبستانی و رفتوبرگشتی است. امر ناگهانی هم نیست که احساس کنیم میتوانیم با آن کنار بیایم و بهسرعت بتوانیم کلمهای را بسازیم یا مفهومی را ابداع کنیم. دانش بشری به تعبیر استاد آشوری در جاهای مختلف ویژگیهای گنجواژهای دارد و بهنظرم از سهجزء تشکیل شده است. word ، concept و megaconcept، واژه، جستار و ابرجستار. در تعبیر اولیه اگر دقت کنیم میبینیم که واژگان خیلی ساده و کمحجم هستند. مفاهیم و جستارها پرحجماند ولی ابر جستارها و ابرمفاهیم بسیار پرحجم و پیچیدهاند. اگر من بخواهم یک مثال بزنم؛ مثلا ما از دو کلمه جنگ و صلح استفاده میکنیم برای اینکه رخدادها و آنچه در تاریخبشری اتفاق افتاده را نامگذاری و متمایز کنیم. اما وقتی از مفهوم یا جستار حرف میزنیم، باید به سطح دیگری برسم. مثلا کلمه «حکومت» در علوم سیاسی. ولی موقعی که این مفاهیم میخواهند در کنار یکدیگر قرار بگیرند، این مفاهیم و جستارها دو نوع هستند. برخی از این مفاهیم و جستارها را میتوان مفاهیم لاغر نام گذاشت مثل پیمان که اینها thin concept هستند و بهراحتی میتوان آنها را فهمید. اما برخی مفاهیم و کلمات ضخیم هستند که به آنها thick concept میگویند که بسیار عمیق و بهتعبیری باردارند و در دل خودشان مفاهیم و کلمات دیگری را دربردارند. بزرگترین کاری که داریوش آشوری انجام داد، کمک به همه ما در برگردانی و فارسیگردانی این واژگان و مفاهیمی است که بسیاری از آنها را نمیفهمیدیم چون متعلق به تاریخ و فرهنگ دیگری هستند. من موقعی که از این دو تعبیر فارسی دریوری و فارسی دری بیرون آمدم و بهتعبیریدیگر به زبانباز و زبانِ باز رسیدم، دریافتم که ما از زبانِ باز در علوم انسانی که ایشان برای ما به ارمغان آوردند، بسیار بهره بردهایم. سه تا مثال میزنم. ما فرهنگی داریم تحتعنوان فرهنگ فارسی. برای نمونه کلماتی است که میرجلالالدین کزازی زمانی که ترجمههای گوناگون انجام داده جمعآوری و منتشر کرده است. با مراجعه به آن، متوجه میشویم از نظر زیباییشناسی یاریرسان هستند اما بهنظر نمیرسد که بتوانند به فهم مفاهیم گوناگون کمک کنند. نکته دوم اینکه وقتی به آثار برخی مترجمان در ایران دقت میکنیم، میبینیم آنها کوشش کردند نثر دقیق همزمان با دوره نگارش آن اثر را داشته باشند. مثلا ترجمهای که مرحوم دریابندری از «بازمانده» کازوئو ایشی گوروانجام داده است. او یک دوره نثر درباری و مطنطن قاجاری را خوانده و بعد این کتاب را ترجمه کرده است. یا مهدی سحابی در ترجمه «بچههای نیمهشب» سلمان رشدی و «زمان از دست رفته» مارسل پروست. کار آشوری اما فراتر از اینهاست. در کنار وجه زیباییشناسی، دقت او در انتخاب واژگان کمک زیادی به فهمپذیری زبان کرده است. بدین ترتیب او به مفاهمه ما بهشدت کمک کرده و این مفاهمه باعث شده است که به تعبیر زیبا و دقیق استاد آشوری، از دوره نثر پرطمطراق پرگوی زبانباز به زبانِ باز دسترسی پیدا کنیم.