آشوری؛ متفکر «میان»
مقصود فراستخواه جامعهشناس:
مقصود فراستخواه جامعهشناس:
اگر این فرض موجهی باشد که بگوییم هر اندیشهای، پاسخ به مسئلهای است، در این صورت باید بپرسیم مهمترین مسئلهای که اندیشه آشوری در پاسخ به آن شکل گرفت چه بود؟ به گمان من مسئلهی مهمی که آشوری با آن درگیر شد، شکاف میان ما و غرب، شکاف موقعیت محلی و تاریخی ما با آفاق جهانی معاصرمان و همینطور شکاف ما با مدرنیت بود. اجازه بدهید بگویم شکاف ما با خودمان، لحظه حال ما با تاریخمان، تاریخی که از دست، پا و ذهن ما آویز شده بود. شکاف تجدد با سنت ما، همچنین آرمانها با امکانات ما. اکنون نوبت به این میرسد که پاسخ آشوری به این مسئله چه بود؟ آشوری در «میان» ایستاد و پاسخی که داد نوعی فکر مرزی و عمل مرزی بود. چطور او در میان ایستاد؟ پس از سرکوب جنبش ملی در دهه 1330 آشوری به حلقه «نیروی سوم» ملحق شده است. وقتی آشوری وارد جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران میشود این همان «میان ایستادن» است. در تاریخ شفاهی که از استاد آشوری داریم، توضیح داده شده که آشوری چگونه از کمونیسم روسی و نمایندگیاش در ایران یعنی حزب توده، ایراد میگیرد و همچنان به آرمانهای اجتماعی سوسیالیسم نیز قائل است. همچنین آشوری میان امر سیاسی و اجتماعی نفس
میکشد. برای بنده بهعنوان دانشآموز مهم است که چطور آشوری در مرزهای امر سیاسی و امر اجتماعی نفس میکشد، بدون اینکه امر سیاسی را نفی کند. آشوری متوجه شد که شکل زندگی سیاسی مردم با فرهنگ، اندیشه، حیات ذهنی و زبانی مرتبط است. طرح فکری و پژوهشی او این بود که شکل زندگی سیاسی به یک ساختار سیاسی منتقل شود. ما اگر سیاست آزاد و سیاست ملی ِ ایرانی میخواهیم، باید فکر آزادی و ایران توسعهیافته، فکر ملی، ذهن و زبانمان را توسعه دهیم. بههمیندلیل آشوری از زبان بسته و زبان باز صحبت میکند.
مسئله آشوری شکاف ملت و دولت در ایران است. در آن دوره آشوری پاسخ به این سوال را در خلیل ملکی دنبال میکند و او را جدی میگیرد. اگر میبینید رنجها و مطالبات کف جامعه با برخی سیاستهای دولت گره خورده است، اگر در مکان دولت، امینی و ارسنجانی اصلاحات ارضی را در دستور کار قرار دادند، مهم است که در مرز بایستیم. حضور خودآگاه انتقادی در مرزها و در «میان» اهمیت دارد. اگر مسئله توسعه ایران جز از طریق اصلاحات ارضی نمیتواند دوره رکود و عبور خودش را طی کند بنابراین نباید بهدلیل دور بودن این مسئله اصلاحات ارضی و به بهانه قرارگرفتن آن در مکان دولت، از آن چشمپوشی کرد بلکه باید بهصورت انتقادی، به گذار و تغییر در ایران ولو از طریق دولت کمک کرد. آشوری در دوره جوانی این هوشمندی را نشان میدهد و متوجه هوشمندی خلیل ملکی میشود. ملکی یک کنشگر جدی مدنی بود که از این حوزه توانست خودش را آماده کند تا در تجربه زیست سیاسی به یک ضرورت عمل مرزی نیز برسد؛ یعنی کنشگری که در عینحالکه کنشگر تحولخواه، آزاد و مستقل است اما وقتی راه رشد سرمایه به ناگزیر از راه اصلاحات ارضی میگذشت، در تجربه زیست رئال، به یک ضرورت «عمل مرزی» رسید. پس
اگر شما با دولتی مشکل دارید، نباید از فکر اصلاحات ارضی غافل بمانید، نادیدهاش بگیرید و تضعیفاش کنید.
استاد آشوری به این نتیجه رسید که درنهایت حقیقت در «میان» است. حقیقت در تصاحب من و در یک نقطه متمرکز نیست. همین سبب شد که آشوری توانست میان ما و مدرنیت بایستد. این نوعی سبک اندیشه و شیوه یادگیری آشوری است که متوجه میشود در دوره مدرنیته، لبههای تاریک و شکافی نیز وجود دارد و مشکل فقط در ایرانیبودن ما نیست، بلکه مشکل در جوامع مدرن نیز هست. چطور میشود یکچیزی هم راهحل باشد، هم مشکل؟ بههمینخاطر است که آشوری به نیچه روی میآورد. آشوری متوجه شد که منطقه میانی سیاست در ایران تخریب شده است. مشکل ایران در انقلاب 57 از کجا آمد؟ از اینجا آمد که هم مخالفان، هم حاکمان در دهههای 40 و 50 زمینه سیاستورزی را تخریب کردند. آن زمین واقعی سیاستورزی توسط حاکمان و مخالفان از بین رفت و فضای گفتوگو دیگر وجود نداشت. هردو بر سر ازبینبردن مکان مذاکره و چانهزنی سیاسی در زمین ایران همدست شدند و چنین بود که وقتی زمینی برای سیاستورزی و «منطقه مرزی» وجود نداشته باشد به مشکل میخوریم. مرز بهمعنای «اعتدال» و چنین کلمات و معانیای پیشپاافتاده نیست. منطقه مرزی بهمعنای «گفتوگو»، پیچیدگی و دشواری حلمسئلهها و فهمیدن آن است.
فضای رادیکالیزم و آوانگاردیزم انقلابی فراهم شد چون «منطقه مرزی» بهطور کامل از بین رفته بود. اجازه بدهید عرایضم را با سخنی از آشوری به پایان برسانم. پرویز ثابتی دست از سر آشوری برنمیداشت. آشوری توضیح میدهد که ثابتی او را دعوت میکند که هر حرفی دارید به ما بگویید بهجای اینکه در رسانهها منتشر کنید. آشوری در پاسخ به درخواست ثابتی میگوید: «شما میخواهید پنجمین قدرت جهانی شوید؟ مثلا چیزی در تراز جت میراژ فرانسه بسازید؟ اما این را بدانید جامعهای که جت میراژ دارد، آندره مالرو و سارتر دارد. شما چه چیزی دارید؟» پس من اگر بخواهم به تعبیر خودم سخنانم را به پایان برسانم، باید بگویم دولت در ایران میتواند صاحب موشک و انرژی هستهای شود چون قدرت در اختیار دولت است اما باید بداند که دولت میتواند صاحب موشک شود اما نمیتواند مالک حقیقت شود. حقیقت در جامعه و میانه است. حقیقت حوزه عمومی دارد، باید جامعه و متفکرانش را آزاد گذاشت تا حقیقت را جستوجو کنند.