مسئله خودکشی
نگاهی به دوگانهای که مرگ کیومرث پوراحمد در برابرمان گذاشت
نگاهی به دوگانهای که مرگ کیومرث پوراحمد در برابرمان گذاشت
از ظهر روز چهارشنبه، 16 فروردین که خبر آمد کیومرث پوراحمد در ویلایی در شهرک ساحلی انزلی به زندگی خود پایان داده است، بحث بر سر اینکه از اقدام او باید با عنوان «خودکشی»، «مرگ خودخواسته»، «پایان دادن به زندگی» یا «درگذشت» و «فوت» یاد کرد بالا گرفت. برخی، عملکرد رسانهها و شهروند- خبرنگاران را در فضای مجازی، در انتشار گسترده این خبر و جزئیات آن را تقبیح کردند و آن را حائز مصادیق «تشویق به تقلید» دانستند و برخی آن را فرصتی برای سوگواری جمعیِ جامعه ترومازدهای دانستند که مدتهاست اندوهی بزرگ را بیآنکه چشماندازی برای بهبود داشته باشد بر دوش میکشد. جامعه اندوهگینی که معتقد بود شرایط فعلی در سوق دادن نخبگان به مهاجرت یا خودکشی که مجید رضائیان، استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورنالیسم در گفتوگو با هممیهن دوسوی یک موضوع میداندشان مؤثر است بهگونهای که شخص وقتی میبیند نمیتواند «اینجا» را تحمل کند یا آن را ترک میکند یا دست به خودکشی میزند. سوگواری جمعی جامعه ترومازده تا آنجا پیش رفت که اقدام به انتشار عکسی از پیکر بیجان کیومرث پوراحمد در فضای مجازی هم کرد. اقدامی که اگرچه از یکسو با انتقاداتی گسترده مواجه شد اما از نظر امیرحسین جلالی ندوشن، روانپزشک اجتماعی قابلدرک بود و میشد آنچه را در چند روز اخیر، در رسانهها و فضای مجازی گذشت، بیآنکه بخواهیم تمامیتش را تائید کنم، نوعی تخلیه هیجانی و تلاش برای سوگواری دانست. نکتهای که نشان میدهد مدیران و مسئولانی که از تیترهای حاوی کلمات «خودکشی» و «مرگ خودخواسته» انتقاد میکنند باید نگاه خود را به این پدیدههای چندوجهی روانشناختی، جامعهشناختی، انسانشناختی و فلسفی تغییر دهند.
فرصتی برای سوگواری جمعی
امیرحسین جلالی ندوشن
روانپزشک اجتماعی
به عقیده من در رویکرد رسانهها و عملکرد شهروند- خبرنگاران در انتشار اخبار خودکشی تغییر مثبتی رخ داده است که در چند روز اخیر و در قبال اتفاق رخ داده برای کیومرث پوراحمد قابلمشاهده است. قاعدتاً نگاه ما نباید صفر و یکی باشد و باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که تغییرات آرامآرام رخ میدهند. ضمن اینکه باید در نظر داشت که جامعه در وضعیت بسیار ملتهبی قرار دارد و چه ما این التهاب را انکار کنیم و چه بر آتش آن بدمیم تفاوتی در اصل موضوع ایجاد نمیکند. جامعه، تجربیات تلخی را از سر گذرانده است و متأسفانه شاهد هیچگونه امکانی برای پردازش این تجربیات یا التیام آن در سطح کلان، دستکم بهصورت جدی، نیست. از آنسو، در کنار ترومایی که جامعه از سر گذرانده است، وضعیت اقتصادی و دورنمای تیرهوتار آن و ناامیدی و یاسی که در بسیاری از نظرسنجیها مشهود است، موجب میشود هر واکنشی منطقی به نظر برسد و عملکرد رسانهها و مردم حائز پرداختی هیجانی باشد. وضعیت موجود را میتوان براساس آنچه در مراسم سوگواری رخ میدهد نیز تحلیل و تبیین کرد. در اینگونه مراسم کسی از سوگواران نمیخواهد که به سوگواری نپردازند و اتفاقاً توصیه این است که غم، خشم
و اندوه خود را از این فقدان تخلیه کنند. آنچه در چند روز اخیر، در رسانهها و فضای مجازی گذشت، بیآنکه بخواهم تمامیتش را تائید کنم، نوعی تخلیه هیجانی و تلاش برای سوگواری است، هرچند ایراداتی داشته باشد. به نظر من مدیران و مسئولین باید نگاه خود را به این پدیدههای چندوجهی روانشناختی، جامعهشناختی، انسانشناختی و فلسفی تغییر دهند. به همان اندازه که تجویز میشود که نگاه به پدیده خودکشی میبایست چندوجهی و فاقد هیجان باشد، برخورد مدیران و سیاستگذاران هم با تروماهای جمعی اینچنینی باید واجد همان پیچیدگی باشد.
این مسئله در اطلاعیه انجمن علمی روانپزشکان ایران نیز موردتوجه قرار گرفت. در این اطلاعیه به این نکته اشاره شد که مرگ پوراحمد در هنگامهای رخ داد که رنجی عمومی دامانمان را گرفته و کسانی را گرفتار احساس یاس، بیآیندگی، درماندگی و میل به تباهی خود نموده است. تورم مهارگسیخته و افزایش روزافزون هزینههای زندگی از عوامل جدی افزایش یاس و افت سطح سلامت روانی اجتماعی است و افزایش خودکشی یکی از تظاهرات آن است. پس چنانکه اگر گزارش هواشناسی احتمال طوفان دهد دستگاههای مسئول در وضعیت آمادهباش قرار میگیرند و تدابیر پیشگیرانه اتخاذ میکنند اکنون نیز وظیفه نظام سلامت و شورای اجتماعی کشور است که چنین رویهای را در پیش گیرد.
بازنگری روند نادیده گرفتن واقعیتها
مجید رضاییان
استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورنالیسم
مسئله خودکشی کیومرث پوراحمد و انتشار اخبار آن در رسانهها را از سه زاویه میتوان بررسی کرد. ما در علم ارتباطات معتقدیم که یک جامعه پویا از مزیتی به نام «نرخ مشارکت» برخوردار است. «نرخ مشارکت» فارغ از میزان آن، موجب مبتلا نشدن جامعه به «بنبست ارتباطی» میشود. بنبست ارتباطی زمانی رخ میدهد که «نرخ مشارکت» به حداقل رسیده باشد و اینجاست که موضوعی به نام «بحران مشروعیت» مطرح میشود. زمانی که جامعه در پی بهحداقل رسیدن نرخ مشارکت دچار بنبست ارتباطی میشود در وضعیت بغرنج بحران مشروعیت قرار میگیرد. به باور من خودکشی کیومرث پوراحمد، راوی «قصههای مجید» که به همه ما امید داده تلنگری بسیار بزرگ است و میتوان آن را نشانهای در اثبات این ادعا تلقی کرد که جامعه دچار «بنبست ارتباطی» است. از زاویه دوم میتوان به این موضوع پرداخت که در علم ارتباطات و جامعهشناسی ارتباطی مسئلهای به نام سرمایه اجتماعی مطرح است که شامل نخبگان و افراد تأثیرگذار بهعنوان بالاترین رده هرم جامعه، میشود. به عقیده من زمانی که این افراد دست به مهاجرتهای گسترده میزنند، اقدامشان را میتوان در همگرایی با پدیده خودکشی تعبیر کرد. مهاجرتهای گسترده و خودکشی، هر دو، یک موضوع را در دو معنا مطرح میکنند. شخص نمیتواند «اینجا» را تحمل کند و یا آن را ترک میکند یا دست به خودکشی میزند. پس ما باید به مسئله خودکشی کیومرث پوراحمد از این منظر هم نگاه کنیم که چرا نخبگانمان را که سرمایه اجتماعی جامعه را تشکیل میدهند از دست میدهیم؟ مسئله تأسفبار سوم که بر جامعه هنری ما مستولی است و در جامعه روزنامهنگاری هم قابلمشاهده است، یاس و ناامیدی است. یک پای این جوامع در عینیت (objectivity) است و این عینیت نه قابلانکار نیست و نه میتوان آن را پنهان کرد. پس از این زاویه هم میتوان به موضوع نگریست که جامعه هنری و جامعه روزنامهنگاری ما، مشترکا دچار یاس و ناامیدی است. این سه زاویه را که در کنار یکدیگر بگذاریم متوجه مسائل بسیاری خواهیم شد و من امیدوارم کسانی که وضعیت امروز جامعه ایران و بهویژه سرمایهای بزرگ به نام نخبگان را تحلیل میکنند چه در حوزه فرهنگوهنر و چه در حوزه روزنامهنگاری، به این مسئله توجه کنند؛ توجهی که میتواند از مسیر تئوری هابرماس رخ دهد. تئوری هابرماس نمیگوید صرفاً گفتوگو کنید به این معنا که با هم حرف بزنید، میگوید گفتوگو زمانی رخ میدهد که معنا مبادله شود و مبادله معناست که ما را به تفاهم میرساند. پس مسئلهای که نیازمند آن هستیم بازنگری در نادیده گرفتن واقعیت و کماعتنایی به آن است. ما میتوانیم از مسیر بازنگری به گفتوگو و تبادل معنا بپردازیم و جامعه هنری و روزنامهنگاری را از این وضعیت بیرون آوریم. کاری که به باور من انجام دادن آن حتی همین امروز هم بسیار دیر است هرچند انجام دادنش بسیار بهتر از انجام ندادنش است.