اول از خودمان شروع کنیم!
روز دوشنبه گذشته حوالی ظهر بود. طرحی را که برای جلد تازهترین شماره مجله آگاهی نو کشیده بودم، روی صفحه اینستاگرامم منتشر کردم. شمایلی از رضا پهلوی که ماسکی در د
روز دوشنبه گذشته حوالی ظهر بود. طرحی را که برای جلد تازهترین شماره مجله آگاهی نو کشیده بودم، روی صفحه اینستاگرامم منتشر کردم. شمایلی از رضا پهلوی که ماسکی در دست دارد؛ ماسکی که ناراحت و گریان است. هنوز دقایقی از انتشار طرح نگذشته بود که سیل عظیمی از کاربران هوادار پهلوی و سلطنت، پای این پست سرازیر شدند و کامنتها یک به یک زیر طرح، منتشر میشد. کامنتهایی پُر از خشونت کلامی، ناسزا و توهین به من و خانوادهام. از محتوای بسیاری از نظرات میشد حدس زد که حتی کارهای قبلیام در نقد وضعیت موجود کشور را ندیدهاند!
این مقدسسازی کور، بسیار ترسناک و عجیب بود. حدود دو سال است که از روی علاقه، هر شب بریدههای روزنامه اطلاعات را از سال 56 به اینسو در استوری اینستاگرامم منتشر میکنم. بیشتر برای تلنگر به خودم و به قصد مطالعه بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران. بسیاری از اتفاقات این روزهای جامعه ما، شباهت تام به رویدادهای همان روزها دارد؛ گویی تاریخ، نعلبهنعل در حال تکرار است! دقیقه به دقیقه کامنتها بیشتر میشد تا آنکه حوالی ساعت چهار و نیم عصر، روی صفحه اینستاگرام پیامی برایم آمد که اطلاع میداد این پُست بهدلیل محتوای خطرناک و بهواسطه ریپورتها، از صفحهام پاک شده است!
برایم بسیار عجیب بود که مگر چه محتوای عجیبی را منتشر کردهام که باید از طرف اینستاگرام حذف شود؟ به فاصله کوتاهی پُست تازهای منتشر کردم و به مخاطبان، اتفاق پیشآمده را اطلاع دادم. در بخشی از کپشن خطاب به توهینکنندگان نوشتم که خوب است هنوز قدرتی پیدا نکردهاند، وگرنه از کسانی که علیهشان در حال مبارزه هستند، تندتر و خشنتر عمل خواهند کرد! اینبار حجم زیادی از پیامهای حمایتآمیز برایم آمد، بسیاری پست را استوری و از اتفاق پیشآمده ابراز تاسف کردند. استقبال از این پست، بهمراتب بیشتر از پست قبلی بود! البته مخالفان با همان کامنتهای توهینآمیز همچنان در صحنه حاضر بودند. آنها از طرحم برداشت توهین به رضا پهلوی داشتند و از من میخواستند که اگر جسارت دارم، طرح برخی مسئولان کشور را بکشم!
خلاصه تاختوتاز عجیبی در جریان بود و برخی دوستان که به این شیوههای خشن معترض بودند در قالب استوری و پُست به نقد عملکرد هواداران رضا پهلوی پرداختند. حوالی ساعت نهونیم شب بود و در حال ریفرِش نوتیفیکیشنها بودم که ناگهان دیدم پست اولیه که توسط اینستاگرام حذف شده بود، دوباره سر جایش برگشت! برخی کاربران هم این نکته را در قالب کامنت گوشزد کردند. دوباره پستی را منتشر کردم و این ماجرا را به اطلاع مخاطبان صفحه رساندم. نمیدانم چه اتفاقی افتاد که خود اینستاگرام تصمیم به برگرداندن پست گرفت! خبر این ماجرا در چند سایت و کانال تلگرامی منتشر شد. آنچه این اتفاق را قابلتوجه میکند تکرار چندینباره این شیوه در مقابل منتقدان از گروههای مختلف است. جالب آنجاست که اکثر این گروهها داعیه آزادیخواهی دارند و دلیل مبارزه خود را رسیدن به جامعهای آزاد اعلام میکنند. اما آیا ما آزادیخواهیم؟ آیا آزادی زمانی مطلوب است که برای همفکران ما باشد؟ چهقدر معنای آزادی برایمان روشن و شفاف است؟ آیا معنای واقعی «آزادی»، آزادی منتقد نیست؟ آیا همه این تلاشها برای رسیدن به جامعهای نیست که اندیشههای مختلف با دیدگاههای متفاوت، یکدیگر را
بهرسمیت شناخته و در کنار هم به زندگی مسالمتآمیز بپردازند؟ پس این حجم تناقض در اندیشه و عمل را چطور میتوان توجیه و تحلیل کرد؟ آنها که مرتب میگویند در شرایط فعلی نباید هیچ انتقادی به معترضان وضع موجود کرد و استدلال خود را بههم نخوردن اتحاد، بیان میکنند و مژدهی «فردای آزادی» را میدهند، آیا برای این سوال پاسخی دارند که «وقتی در زمان شکلگیری، خود را نقد و مورد سوال قرار ندهد؛ دیگر چه زمانی امکان اصلاح و پالایش خود را خواهد داشت؟» واقعیت تلخ آن است که برخی از ما در فضای پیشآمده با پارهای از رفتارهایمان در حال تبدیلشدن به همان چیزهایی هستیم که ظاهرا در برابرش به مبارزه برخاستهایم! بهنظر میرسد پیش از آنکه بخواهیم ساختاری را تغییر دهیم باید به تغییر و ارتقای اندیشه و رفتار فردیمان دست بزنیم. با اندیشه انحصارطلبانه، هر ساختار دموکراتیک هم که در یک جامعه مستقر شود، توسط همان شهروندانی که ذهنهای انحصارطلبانه دارند، ساقط و سرنگون خواهد شد. استبداد، از ذهنهای ما زائیده میشود و پیکر جامعه را در بر میگیرد. کاش هرکدام، از خودمان شروع کنیم.