نسخه پاک مارادونا
رسید به آنچه حقاش بود. شاید خیلی زودتر باید میرسید. شاید در همان جام اولاش، ۲۰۰۶، زمانی که اگر در زمین میماند
رسید به آنچه حقاش بود. شاید خیلی زودتر باید میرسید. شاید در همان جام اولاش، ۲۰۰۶، زمانی که اگر در زمین میماند، اگر خوزه لوئیز پکرمن کمی بیشتر به آن جوان جاماولی اعتماد میکرد، کار با آلمان به پنالتی و آن حذف دردناک نمیکشید. شاید در جام دوماش، ۲۰۱۰، اگر بهجای دیهگوی بزرگ در زمین و کوچک برای بیرون زمین، سرمربی توانمندی روی نیمکت داشتند. شاید در جام سوماش، ۲۰۱۴، اگر هیگواین آن توپهای صددرصدی فینال را خراب نمیکرد یا اگر گلزنی جنگجو مثل کارلوز تهوز جای او در زمین بود. حتی شاید در جام چهارماش، ۲۰۱۸، اگر سرمربی و یارانش اندکی از توان همتیمیهای امروزش را داشتند و در همان مرحله اول حذفی به قهرمان، همین فرانسه، نمیخورد.
اما شیرینی این قمار آخر، مستی این جرعه آخر جام چنین نمیشد، اگر آن شایدها پیش از این محقق شده بود و در یکی از آن چهار دوره دستانش کاپ قهرمانی جهان را لمس کرده بود. اما او میخواست جام را تا قطره آخر سر بکشد. میخواست آخرین بازی ملیاش (البته شاید)، با بیشترین لذت ممکن، با بیشترین هیجان ممکن، با بیشترین تعلیق ممکن، همراه شود و جام جهان را چنین به همه جهان هدیه کند. میراثی که در همین یک بازی برجای گذاشت، کم از گنج جهان نبود.
و البته، بدمنهای این نمایش بزرگ هم، نمایشی درخور داشتند. از کیلیان امباپه که برای اولینبار پس از جف هرست (۱۹۶۶) در یک بازی فینال۳گل زد تا هوگو لوریس که در هفتمین دقیقه وقتهای تلفشده وقت عادی بازی، شوت مهارناشدنی او را از زیر طاق دروازه درآورد و حتی داور لهستانی که پنالتی مشکوک دوم را گرفت تا فرانسه برای سومینبار دروازه آرژانتین را فرو بریزد.
و البته در لشکر خودی هم، ستارگان کم نبودند که پیمان خود را وفادارانه جامه عمل پوشاندند. از آنخل دیماریا که به سبک قهرمانیهای قبل آرژانتین در المپیک و کوپا آمهریکا، زننده گل شد و یک پنالتی هم گرفت تا مارتینز که همچون گویهگوچهآی جام ۹۰ که برای دیهگوی بزرگ حکم دست خدا را داشت، با مهارهایش آرژانتین را اول از دام هلند رهاند و در آخر به جام رساند. این، غیر از آن مهار محشرش در دقیقه ۱۲۲ بود که یکتنه آرژانتین را از تسلیم شدن نجات داد.
اما این بازی بزرگ، تنها یک بازی کوچک بود، در برابر بزرگترین بازی عمرش. پیچیدهترین و دشوارترین پرسش تاریخ فوتبال: او بهتر است یا دیهگو؟ تا دیشب، همه میگفتند یک جامجهانی در کارنامهاش کم دارد تا برسد به مارادونا. همان اسطورهای که تا دو سال قبل که زنده بود، لیونل مسی هیچ جام ملی در کارنامهاش نداشت. اما او در این دو سال، یک قهرمانی قارهای، یک قهرمان بینقارهای و یک قهرمانی جهان کسب کرده است. شاید، خرافهبافان حق داشته باشند بگویند: «مسی در دام طلسم مارادونا مانده بود.»
ولی فارغ از خرافهها، آن پرسش به گمانم همچنان پابرجاست. نه از نظر فنی، که شاید هنوز دربارهاش بتوان اماواگر آورد و مثلا تحول ناپولی در آستانه حذف از لیگ ایتالیا و رساندن آن به قهرمانی کالچو و یوفا را با تیمهای باشگاهی رده اول مسی مقایسه کرد که مثلا پس از رفتن ژاوی هرناندز و آندرس اینیستا، نتوانست تاج و تخت بارسا را در اسپانیا و اروپا نگه دارد.
اما تفاوت اصلی میان دیهگو و مسی، نه درون زمین که بیرون بازی بود. نمیخواهم داستانهای تکراری مارادونا را بازگو کنم؛ همه کموبیش میدانند، مستندهای متعدد آن را دیدهاند، کتابهایش را خواندهاند و مسنترها اخبار او را به یاد دارند. آنچه مارادونا نداشت و مسی داشت، زندگی سالم بود. نمیتوان با قطعیت گفت مسی یا مارادونا از نظر فنی و حتی توان رهبری، کدامیک برترند؛ اما این را میتوان با قاطعیت گفت و بر سر آن توافق داشت که لیونل مسی، در قیاس با دیهگو مارادونا انسان پاکتری است. دستکم، تصویر و روایتی که از زندگی هریک در دست داریم و وضعیت خانوادگی و مهمتر از همه، تداوم حرفهای مسی این را میگوید: او، نسخه پاک مارادونا است. آنقدر پاک و حرفهای که آدم ته دلش میگوید او اگر بخواهد، میتواند چهار سال بعد هم برگردد و دوباره معجزه کند. درباره پاکیاش، کافی است همان خاطره معروف مارادونا را به خاطر آوریم که چون در آسایشگاه روانی، هیچ دیوانهای باور نکرده بود که کسی میتواند مارادونا باشد، با خود گفته بود: «حالا فهمیدم چه ظلمی به مارادونا کردم. اگر دیهگو اشتباه نمیکرد و قدر مارادونا بودن را میدانست، خیلی بزرگتر از این
میشد که شد.» و اگر اینگونه میشد، شاید نه مسی، نه پهله، نه رونالدو، نه پلاتینی و نه هیچ ستاره دیگری در برابر او جز دایرههایی کمسو نبودند.
و حال، دو سال پس از رفتن دیهگو، مسی قهرمان جهان است. و آرژانتین پس از ۳۶ سال بر بام دنیای فوتبال ایستاد. کافی است جای هواداران آرژانتین باشید تا بفهمید ۳۶ سال یعنی چه. کافی است به خاطر آورید لیست ستارگانی که آرژانتین در این ۳۶ سال داشت و در سودای قهرمانی جهان ماندند: از خود مارادونا در ۹۰ و ۹۴ تا کانیجیا، گویهگوچهآ، باتیستوتا، ردودندو، آیالا، پابلو آیمار، سورین، اورتهگا، ریکلمه، ورون، زانتی، تهوز، ماسکرانو، هیگواین، آگوئرو و دهها ستاره نامدار بزرگترین باشگاههای اروپا که در این ۳۶سال آمدند و رفتند و هر بار با موجی از امید، هواداران را به لب چشمه بردند و تشنه بازآوردند و چنین است که برای این هواداران، نوشیدن از این چشمه دستنایافتنی، همچون رسیدن گیلگمش به چشمه عمر جاودان میماند. و این است، کار انسان-خدایان. کار مارادونا. کار مسی...