| کد مطلب: ۷۹۴۸
با این روند به یک کشور وابسته تبدیل می‌شویم

با این روند به یک کشور وابسته تبدیل می‌شویم

اردشیر سنایی استاد روابط بین‌الملل در گفت‌وگو با هم‌میهن: هیچ برنامه‌ریزی مشخص و استراتژی روشنی در مورد مواجهه ایران با نظام جدید جهانی وجود ندارد

اردشیر سنایی استاد روابط بین‌الملل در گفت‌وگو با هم‌میهن:

هیچ برنامه‌ریزی مشخص و استراتژی روشنی در مورد مواجهه ایران با نظام جدید جهانی وجود ندارد

shahsavari shahb

شهاب شهسواری

خبرنگار گروه دیپلماسی

مقام‌های ارشد نظام جمهوری اسلامی به‌صورت مستمر این واقعیت را مورد اشاره قرار می‌دهند که نظام بین‌الملل در وضعیت گذار قرار گرفته ‌است و تحولات مهمی در عرصه نظم حاکم در جهان روی خواهد داد. اردشیر سنایی، استاد روابط بین‌الملل معتقد است که به‌رغم تاکید مکرر بر تحولات پیش رو در نظام بین‌الملل، هیچ استراتژی مشخصی در تهران با هدف آماده شدن برای این تحولات وجود ندارد. این استاد دانشگاه معتقد است که ایران به دلیل گرفتار شدن در کلاف پیچیده پرونده هسته‌ای ظرفیت خود را برای برنامه‌ریزی بلندمدت از دست داده‌است و در مسائل روزمره و یومیه‌اش گرفتار شده‌است. در ادامه متن کامل گفت‌وگوی هم‌میهن را با اردشیر سنایی، استاد روابط بین‌الملل، مطالعه می‌کنید.

فکر می‌کنید چه دیدگاهی در مجموعه حاکمیت نسبت به تحولات نظام جهانی وجود دارد؟

در نگاه اول به نظر نمی‌رسد که دیدگاه مشخص و منسجمی در ارتباط با تحولات نظام بین‌الملل، مراحل گذار و اینکه آینده نظام بین‌الملل چگونه خواهد بود، در مجموعه نظام و دولت سیزدهم وجود داشته‌باشد. چون اگر چنین دیدگاهی وجود داشت دست‌کم باید در برخی حرکت‌ها، مواضع، کنش‌ها و واکنش‌ها، مراودات دیپلماتیک و حل‌وفصل مشکلات با نظام بین‌الملل بازتاب چنین دیدگاهی را مشاهده می‌کردیم. به نظر نمی‌رسد که دیدگاه مشخصی وجود داشته‌باشد. اما از مجموع اقدامات و موضع‌گیری‌های سیاست‌گذاران دستگاه سیاست خارجی می‌توان یک موضوع را درک کرد. به نظر می‌رسد این احساس وجود دارد که شرایط در حال تغییر است و در این تغییر شرایط مرکز ثقل تحولات نظام بین‌الملل از غرب عالم به شرق عالم منتقل خواهد شد. احساس حاکمیت این است که ایران هم باید خود را در مجموعه این قدرت جدید جهانی که در شرق عالم شکل خواهد گرفت، جا دهد.

فکر می‌کنید مجموعه رفتارهای سیاست‌گذاران سیاست خارجی در مواجهه با این تحولات در نظام بین‌الملل، تا چه اندازه منافع ملی ایران را تامین می‌کند؟

اگر نگاه ما اینگونه باشد که این تغییر در نظام بین‌الملل شکل می‌گیرد یا در حال شکل گرفتن است، قاعدتاً باید بر مبنای این تغییر، راهبرد و استراتژی مشخصی تعریف کنیم، اهداف ملی روشنی را در نظر بگیریم، در دیدگاه‌مان نسبت به منافع ملی بررسی مجددی انجام دهیم، اولویت‌بندی‌هایمان را بازتعریف کنیم، در ائتلاف‌ها، اتحادها و مراودات خارجی بازنگری کنیم؛ همه مسائل سیاست خارجی براساس ذهنیتی که از نظم آینده جهانی در فکر سیاست‌گذاران وجود دارد باید بازبینی، بازتعریف و بازنگری شود. سوال این است که آیا چنین بازنگری‌ای در حال انجام است؟ من فکر نمی‌کنم که دستگاه‌های اجرایی جمهوری اسلامی یا دستگاه‌های تصمیم‌ساز و سیاست‌گذار ما در حال برنامه‌ریزی و عملیاتی کردن برنامه خاصی برای اقدام باشند. احساس من این است که مجموعه نظام در شرایطی قرار دارد که در حال پیشبرد مسائل روزانه و یومیه است، یعنی خیلی نگاهش اینگونه نیست که باید برنامه‌ریزی مشخص و استراتژیک داشته‌باشد و بر مبنای نگاه جدید کارهای جدیدی در پیش بگیرد. قاعده‌اش به این صورت است که اگر این احساس وجود دارد یا شواهدی دیده می‌شود که نظام بین‌الملل در حال تغییر کانون قدرت است و کانون قدرت در حال جابه‌جایی است و شرایط جدیدی شکل می‌گیرد، باید براساس نوع نگاه ما به شکل نظم آینده جهانی، اینکه تک‌قطبی، دوقطبی یا چندقطبی است و قطب‌های قدرت در کدام منطقه قرار دارند، باید تغییراتی را در نگاه به منافع ملی، اهداف ملی، استراتژی‌ها شکل بدهیم و بر مبنای آن عمل کنیم. دستگاه وزارت امورخارجه به‌عنوان مجری اصلی سیاست خارجی و دیپلماسی باید دستورالعمل مشخصی داشته‌باشد که چه کارهایی را می‌خواهد انجام دهد و مبتنی بر این تغییر، نگاه به کدام سو حرکت خواهد کرد و چه نوع راهبردهایی را در نظر می‌گیرد؛ برای رسیدن به منافع کلان‌مان. من بعید می‌دانم چنین دستور کاری در حال حاضر در دولت و کلیت حاکمیت وجود داشته‌باشد.

چه‌مسئله‌ای باعث شده‌است که عملکرد دستگاه سیاست خارجی به‌جای پیگیری یک استراتژی بلندمدت به پیگیری مسائل یومیه و روزانه خلاصه شود؟

اگر دستگاهی چه در حوزه داخلی و چه در حوزه خارجی درگیر مسائل یومیه است، نشان می‌دهد که یک جای کارش ایراد دارد و تا آن ایراد پیدا و رفع نشود، وضعیت همین خواهد بود و کماکان به همین صورت ادامه خواهد داد تا بتواند بر آن مشکلات غلبه پیدا کند یا مشکلات بر او غلبه پیدا کند یا قاعدتاً مشکلات بر او غلبه پیدا خواهد کرد.

وضعیت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به‌ویژه در ۲۰ سال اخیر، به‌گونه‌ای شده‌است که به دلیل شکل گرفتن پرونده‌ای به اسم پرونده هسته‌ای تمام ذهنیت‌ها، فکر، هزینه، انرژی و نیروی انسانی سیستم در مواجهه با تبعات برنامه هسته‌ای صرف شده‌است. مادامی که ما نتوانیم از پسِ بحث پرونده هسته‌ای و تحریم‌هایی که علیه ما وجود دارد بربیاییم، قاعدتاً نمی‌توانیم به فکر آینده باشیم، برنامه‌ریزی کنیم و راه توسعه را در پیش بگیریم. کشورهای همسایه ما در همین دو دهه، برنامه‌های کلان بلندمدتی را اجرا کرده‌اند که ما به دلیل وضعیت ویژه‌ای که در آن قرار داریم، در اجرای چنان برنامه‌هایی ناتوان بودیم. مثلاً ترکیه، امارات متحده عربی، قطر و عربستان مشخص است که دنبال چه چیزهایی هستند، چه مسیری را برای خودشان برنامه‌ریزی کرده‌اند؛ چه در بُعد داخلی و چه در بُعد سیاست خارجی. اما ما توانایی چنین برنامه‌ریزی‌هایی را نداریم. تا زمانی که از پسِ پرونده هسته‌ای که کلافی سردرگم شده و ما درون آن گیر کرده‌ایم و نه راه پس داریم، نه راه پیش و نمی‌دانیم چه کاری باید بکنیم، تا از شرش خلاص نشویم، همین وضعیت ادامه پیدا می‌کند. در این شرایط عملاً در مورد استراتژی‌های سیاست خارجی به همین صورت است که مسائل یومیه را پشت سر بگذاریم و ببینیم چه کاری از دست‌مان بر می‌آید و چو فردا شود، فکر فردا کنیم.

ما درگیر پرونده‌ای شده‌ایم که عملاً تمام سیستم را مشغول خود کرده و جز هزینه و تبعات منفی برای ما آورده‌ای در پی نداشته‌است.

در صحبت‌های مقامات کشور می‌شنویم که غرب در حال افول است. به نظر شما افول غرب چقدر حقیقی است؟

اینکه برخی از قدرت‌های جدید به‌عنوان قدرت‌های نوظهور شکل گرفته‌اند، یک حقیقت غیرقابل چشم‌پوشی است. مهم‌ترین قدرت نوظهور، چین است؛ که توانست با استفاده از مجموعه‌ای از ابزارها و برنامه‌ها خودش را در طول چند دهه به تدریج بالا بکشد و ظرفیت اقتصادی خودش را به شکل چشمگیری افزایش دهد و به قدرت دوم اقتصادی جهان تبدیل شود. چین خیز برداشته‌است که به قدرت نخست اقتصادی جهان تبدیل شود. در این استراتژی چین به دنبال افزایش نفوذ سیاسی و در پی آن افزایش قدرت نظامی خود هم هست. چین در حال افزایش دادن قدرت نرم خود برای استفاده در راستای ابرپروژه تبدیل شدن به ابرقدرت اول جهان است. این واقعیت غیرقابل چشم‌پوشی است که چین در حال تبدیل شدن به یک ابرقدرت جهانی است.

همزمان یکسری قدرت‌های جدیدی هم شکل گرفته‌اند و پا به عرصه رقابت‌های ژئوپلیتیک گذاشته‌اند؛ قدرت‌هایی مانند روسیه، هندوستان و یکسری کشورهایی که به‌تدریج در حال تبدیل شدن به قدرت‌های منطقه‌ای هستند. اما اینکه ما فرض بگیریم که قدرت در نظام بین‌الملل در حال چرخش است و از غرب عالم به شرق عالم منتقل می‌شود، باید بیشتر مورد تامل قرار بگیرد. نخست اینکه در مورد مجموعه شرق نمی‌توان هنوز مجموعه‌ای را به‌عنوان مجموعه شرق به‌عنوان یک قطب قدرت مورد اشاره قرار داد. درست است که همسویی‌هایی گاهی اوقات بین چین و روسیه شکل می‌گیرد، اما عملاً نمی‌توان این را به‌عنوان مجموعه غرب، یک کل نسبتاً منسجم دانست. در شرق مجموعه منسجمی هنوز شکل نگرفته‌است. روسیه عملاً وارد بحران اوکراین شده‌است و پا در باتلاقی گذاشته‌است که انتهای آن مشخص نیست. ضربه‌هایی که در طول یک‌سال‌ونیم گذشته به روسیه، چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ نظامی وارد شده‌است به‌تدریج چالش‌های بزرگ‌تر و بزرگ‌تری برای مسکو ایجاد می‌کند. چین خیلی تمایلی ندارد که خودش را در نظام بین‌الملل وارد چنین بازی‌هایی کند. چین حتی در موضوع حساسی مانند تایوان هم که مسئله تمامیت ارضی این کشور است، باز هم تمایل ندارد روش‌هایی مشابه آنچه روسیه در مقابل اوکراین پیش گرفت، در پیش بگیرد. چینی‌ها بیشتر علاقه‌مند هستند که از طریق همراهی با نظام بین‌الملل امور خود را پیش ببرند و خیلی به دنبال چالش و تقابل با نظام بین‌الملل نیستند.

اگر بخواهیم جمع‌بندی کنیم، درست است که شاید به دلیل شکل‌گیری قدرت‌های نوظهور در نظام بین‌الملل، در بعضی از موارد کشورهای غربی و مجموعه غرب قدرت‌شان نسبت به گذشته کمتر شده‌است؛ اما هنوز نمی‌توانیم از چیزی با عنوان زوال غرب یا نابود شدن غرب یا انتقال قدرت در نظام بین‌الملل از غرب به شرق نام ببریم؛ هنوز ابزارها و شواهدی که می‌تواند این تحول را در نظام جهانی شکل دهد، دیده نمی‌شود و نمی‌توانیم براساس این شواهد بگوییم که کانون قدرت در نظام بین‌الملل از غرب به شرق منتقل می‌شود. اگر چنین دیدگاهی در کشور ما شکل گرفته‌است که قدرت در حال جابه‌جایی از غرب به شرق است و ما باید در این مجموعه در کنار شرق قرار بگیریم، با شواهدی که در نظام بین‌الملل فعلاً وجود دارد، چندان تطابق ندارد.

ما در تحولات جاری نظام بین‌الملل چه مسیری را طی می‌کنیم؟ آیا ما هم در حال تبدیل شدن به یک قدرت نوظهور هستیم یا اینکه در حال تبدیل شدن به یکی از اقمار یک قطب احتمالی در نظام آینده جهانی؟

به نظر می‌رسد با شواهدی که دیده‌می‌شود ما بیشتر به سمت اضمحلال و از بین رفتن حرکت می‌کنیم. در همه ابعاد، هرچند مقام‌ها و مسئولان تکرار می‌کنند که کشور در حال پیشرفت است و ما قدرت ویژه‌ای به دست آورده‌ایم، اما آنچه دیده می‌شود این است که مجموعه و کلیت نظام برداشت اشتباهی، هم از توان و قدرت کشور و هم از جایگاه ما در نظام بین‌الملل دارند. به نظر می‌رسد که ما در شرایط فعلی حتی از کشورهای کوچک‌تر منطقه هم عقب افتاده‌ایم و در حال درجا زدن و پس‌رفتن هستیم. کافی است نگاهی به وضعیت کشورهایی مانند قطر، عمان، امارات متحده عربی، عربستان سعودی و ترکیه بیندازیم. همه این کشورها یا در گذشته از ما کوچک‌تر و ضعیف‌تر بوده‌اند و یا در بهترین حالت در حد ما بوده‌اند، ما عملاً از دایره قدرت‌های تاثیرگذار منطقه به تدریج در حال حذف شدن هستیم؛ از مسیرهای ترانزیتی، کریدورهای حمل و نقل و مسیرهای ژئوپلیتیک در حال کنار رفتن هستیم؛ مدت‌هاست از مدار مباحث اقتصاد منطقه‌ای و بین‌المللی خارج شده‌ایم. در بحث قدرت نظامی هنوز حرفی برای گفتن داریم، اما اینکه این قدرت نظامی تا چه حد می‌تواند سایر مؤلفه‌های قدرت ما را هم تقویت کند، جای سوال دارد. اگر بخواهیم جمع‌بندی کنیم، نهایتاً می‌توان گفت که جمهوری اسلامی ایران به یکی از کشورهایی تبدیل شده‌است که به چین یا روسیه وابسته هستند و این دو قدرت هم هر جور که دوست دارند و به فراخور شرایط بین‌المللی با کارت ما بازی می‌کنند. یکی از تازه‌ترین نمونه‌های این رفتار دو قدرت شرقی با جمهوری اسلامی ایران همین بیانیه‌هایی بود که چینی‌ها و روس‌ها با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس در مورد تمامیت ارضی ایران دادند. به نظر نمی‌رسد که ما توانسته‌باشیم ارزیابی درستی از شرایط و توان و ظرفیت و امکانات و جایگاه‌مان در جهان آینده داشته‌باشیم. نباید فراموش کرد که ما مطابق سند چشم‌انداز ۲۰ساله قرار بود که سال ۱۴۰۴ قدرت نخست منطقه باشیم. یک‌سال‌و‌نیم مانده به این تاریخ، به‌سادگی می‌توان در مورد اینکه آیا به این هدف رسیده‌ایم یا نه، صحبت کرد.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
آخرین اخبار