فقط ترامپ میتواند به تهران برود/رئیسجمهور جدید آمریکا میتواند کاری را بکند که هیچ یک از رؤسایجمهور دموکرات از پس آن بر نیامدند
ترامپ شخصاً به گفت وگو با ایران علاقهمند بود، اما اطراف او را جنگطلبان ایدئولوژیکی مانند مایک پمپئو، وزیر خارجه و جان بولتون، مشاور امنیت ملی، فراگرفته بودند.
آنچه در این مطلب میخوانید، دیدگاه نویسنده آن است که صرفا با هدف آشنایی مخاطبان ایرانی با دیدگاهها و تحلیلهای رسانههای خارجی و توصیههایی که در مورد سیاست آمریکا در قبال ایران به دولت آینده آمریکا میشود، منتشر شدهاست و بالتبع نکات مطرح شده در آن الزاماموضع روزنامه «هممیهن» نیست.
ریچارد نیکسون، زمانی که سال ۱۹۷۲ میخواست سفر تاریخیاش را به چین انجام دهد، یادداشتهایی را برای خود نوشتهبود. در میان این یادداشتها، دستخطهایی وجود دارد که بالای یکی از آنها نوشته «آنها چه میخواهند؟» و بالای یکی دیگر نوشته «ما چه میخواهیم؟» نیکسون و مشاور امنیت ملی با استعداد او، هنری کیسینجر با انجام این سفر تاریخساز شدند و در روابط با چین که برای دههها منزوی شدهبود و روابطی با آمریکا نداشتند، گشایش ایجاد کردند.
نیکسون که در تمام دوران حرفهایاش به عنوان یک سیاستمدار، چهره خود را به عنوان یک مخالف نفوذ کمونیسم تثبیت کردهبود و به همین دلیل اعتبار کافی برای تعامل با چین داشت، بدون اینکه ضعیف به نظر برسد برای رهبری که تا این حد ویژگیهای محافظهکاری نداشت، چنین ابتکار شجاعانهای غیرممکن بود. ترکیب متناقضنمای شهرت جنگطلبانه با دیپلماسی عملگرایانه باعث شد تا مثل «فقط نیکسون میتواند به چین برود» رایج شود. این مثل شرایط و ویژگیهای خاصی که باعث آشتی تاریخی چین و آمریکا شد را تبیین میکند.
برای دولت منزویشده چین، آشتی با واشنگتن ضروری بود. اواخر دهه ۱۹۶۰ شکاف ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک میان چین و اتحاد جماهیر شوری تعمیق شدهبود. درگیریهای مرزی سال ۱۹۶۹ در امتداد رودخانه اوسوری نمایانگر خصومت روزافزون میان دو کشور بود. در داخل نیز اقتصاد چین با مشکل مواجه شدهبود. روابط با ایالات متحده آمریکا میتوانست زمینهساز تعامل اقتصادی و مدرنیزه شدن اقتصاد چین شود.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب آمریکا نیز، درست مثل رویکرد تندروانه نیکسون به چین، دیدگاه تندروانهای نسبت به ایران دارد. خروج از توافق هستهای برجام و اعمال مجدد تحریمهای آمریکا در قالب کارزار موسوم به «فشار حداکثری» قرار بود ایران را تحت چنان فشار اقتصادی قرار دهد که این کشور به دنبال یک توافق «بهتر» باشد. ترامپ در عین حال در اقدامی بیسابقه، ژنرال قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در ژانویه ۲۰۲۰ ترور کرد. با این حال، ترامپ بهرغم ادبیات تندش مکرراً ادعا کردهاست که دنبال تغییر نظام در ایران نیست و در عین حال خواهان روابط بهتر با این کشور است.
دونالد ترامپ سال ۲۰۲۴ در کارزار تبلیغات انتخاباتی خود گفتهبود که استفاده از سلاح هستهای «به تنهایی بزرگترین تهدید برای جهان» است. دونالد ترامپ در دور نخست ریاستجمهوریاش بارها تلاش کرد تا با مقامهای ایرانی گفتوگو کند. از جمله در ماه اوت سال ۲۰۱۹ به دنبال دیدار با محمدجواد ظریف، وزیر خارجه وقت ایران و در سپتامبر ۲۰۱۹ هم خواهان گفتوگو با حسن روحانی، رئیسجمهور وقت ایران بود.
ترامپ بعد از پایان دوران ریاستجمهوریاش هم از تمایلش برای متحول کردن روابط ایران و آمریکا سخن گفت. ماه اوت سال ۲۰۲۴ ترامپ در مصاحبهای گفت: «من نمیخواهم به ایران بدی بکنم... ما میخواهیم دوستانه رفتار کنیم اما آنها نمیتوانند سلاح اتمی داشتهباشند.» این رفتار دوستانه به چند دلیل در دور نخست ریاستجمهوری ترامپ اتفاق نیفتاد.
نخستین دلیل این بود که ترامپ شخصاً به گفتوگو با ایران علاقهمند بود، اما اطراف او را جنگطلبان ایدئولوژیکی مانند مایک پمپئو، وزیر خارجه و جان بولتون، مشاور امنیت ملی، فراگرفتهبودند. جان بولتون برای سالیان دراز از «بمباران ایران» حمایت کردهبود. برای مثال سال ۲۰۱۴ پمپئو پیشنهاد دادهبود که تاسیسات هستهای ایران بمباران شود و گفتهبود: «کمتر از ۲۰۰۰ سورتی پرواز برای نابودی توانایی هستهای ایران لازم است.» بولتون هم در گذشته چندین بار خواهان بمباران برنامه هستهای ایران شدهبود.
این دو نفر نقش محوری در مانعتراشی در مقابل دیپلماسی بین دو کشور بازی کردند. برای مثال زمانی که ظاهراً رند پل، از جانب ترامپ، ظریف را به اتاق بیضی کاخ سفید دعوت کردهبود، جان بولتون بر اساس کتاب خاطراتش در واکنش به این اقدام نامه استعفای خودش را آماده کرد. هرچند ظریف، براساس دستورات تهران این دعوت را رد کرد و به همین دلیل تحریم شد، اما همین واقعه نشان میدهد که بولتون تا چه اندازه مخالف دیپلماسی با ایران بود.
علاوه بر این کتاب خاطرات تازه ظریف، پایاب شکیبایی، نشان میدهد که چگونه پمپئو شخصاً جلوی ابتکار مسکو را در ژوئیه ۲۰۲۰ گرفت. بر اساس این ابتکار قرار بود تهران و واشنگتن با گامهای متقابل رفع تحریم و محدودیت برنامه هستهای ایران، اختلافاتشان را کاهش دهند. این بخت دیپلماسی بین تهران و واشنگتن به لطف مداخله دیپلمات ارشد وقت آمریکا از بین رفت.
دلیل دوم این بود که در دور نخست ریاستجمهوری ترامپ، جایگاه ژئواستراتژیک ایران نسبت به وضعیت کنونی بسیار مطلوبتر بود. در آن دوران تهران نیازی به گفتوگو با واشنگتن برای کاهش تنش در منطقه نداشت. در واقع ایران کاملاً برعکس عمل کرد. زمانی که شینزو آبه، نخستوزیر وقت ژاپن ژوئن ۲۰۱۹ به تهران سفر کرد تا بین ایران و ایالات متحده آمریکا میانجیگری کند، آیتالله علی خامنهای، رهبر معظم ایران، هرگونه گفتوگو با واشنگتن را رد کرد و گفت: «من هیچ پاسخی به پیام ترامپ ندارم و نخواهم داد.
به شما یک مطالبی را میگویم اما به او هیچ پیامی نمیدهم، چون ترامپ را شایسته مبادله پیام هم نمیدانم.» ماه سپتامبر ۲۰۱۹ شورشیان حوثی تحت حمایت ایران، به تاسیسات نفتی عربستان سعودی حمله کردند و نیمی از تولید نفت روزانه این کشور را متوقف کردند. ایران موضعی قاطعانه و با اعتمادبهنفس داشت و در فعالیتهای منطقهایاش آرایشی تهاجمی داشت. تهران همزمان با این رویکرد، توسعه برنامه هستهایاش را آغاز کرد و محدودیتهایی را که بر اساس توافق هستهای به آن پایبند بود را کنار گذاشت.
دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ فرصتی منحصربهفرد برای بازتعریف روابط ایران و ایالات متحده آمریکا ایجاد میکند. با کنار رفتن افراد تندرویی مانند پمپئو و بولتون از دولت، ترامپ تیمی از افراد وفادار را گردهم آوردهاست که با دیدگاههای او همراستا هستند. این تحول نهتنها موانع دیپلماسی را برطرف میکند اما مسیری برای بازبینی رویکرد به تهران ایجاد میکند که اولویت آن براساس توافقهای بدهبستانی باشد و نه یکدندگی ایدئولوژیک. نامزد کردن سناتور مارکو روبیو برای منصب وزارت خارجه و انتصاب مایک والتز به عنوان مشاور امنیت ملی، نمایانگر ترجیح ترامپ برای انتخاب متحدانی است که با دیدگاه کلی او اشتراکنظر دارند. هر چند روبیو، رقیب پیشین ترامپ و یک تندرو در سیاست خارجی است، امروز به حامی جدی ترامپ بدل شدهاست.
والتز نیز پیشینه تندروی در قبال چین و حمایت از کارزار فشار حداکثری دارد. هر دو نفر بهرغم شهرت تندروی و جنگطلبی که دارند، تمایل کامل خود را برای حمایت از دستور کار ترامپ نشان دادهاند. این موضوع احتمال موافقت آنها با توافق احتمالی با تهران را تقویت میکند. هرچند ترامپ ممکن است از سوی جمهوریخواهان سنا با فشار مواجه شود. سناتور تام کاتن، جنگطلب ضدایران از جمله این سناتورها است. ترامپ در مقابل چنین مانعتراشانی باید همان کاری را که خوب بلد است انجام دهد: به غریزهاش اعتماد کند و در مقابل فشار سیاسی تسلیم نشود.
در طول یک سال گذشته، محیط استراتژیک ایران تغییر کرده است و به اندازه دور نخست ریاستجمهوری دونالد ترامپ، از آزادی عمل برخوردار نیست. از آوریل ۲۰۲۴ تاکنون، متحدان غیردولتی ایران در منطقه بهخصوص حزبالله به شدت ضعیف شدهاند و رهبری آنها توسط اسرائیل ترور شدهاند. ایران با از دست دادن ستونهای استراتژی دفاع رو به جلوی خود، با گرفتاریهای زیادی در سیاستهای امنیت ملیاش مواجه شدهاست.
تهران میتوانست تصمیم بگیرد با یک آزمایش هستهای جایگاه خود را از یک کشور در آستانه هستهای به یک کشور دارای سلاح هستهای بدل کند اما چنین اقدامی میتوانست با حملات پیشگیرانه آمریکا و اسرائیل مواجه شود آمریکا و اسرائیل بارها اعلام کردهاند که یک کشور مسلح به سلاح هستهای را تحمل نخواهند کرد.
از لحاظ داخلی هم ایران به شدت نیازمند رفع تحریمها و مدرنیزاسیون است. اقتصاد ایران بعد از سالها قرار گرفتن زیر فشار تحریمهای شدید دچار مشکل شدهاست و واحد پول ایران بخش بزرگی از ارزش خود را در مقابل دلار از دست دادهاست. رهبران ایران از وضع جاری باخبر هستند. در واقع رئیسجمهور کنونی ایران، مسعود پزشکیان بر مبنای شعار مذاکره برای رفع تحریمها در انتخابات پیروز شد.
هرچند ایران توانست طوفان دور نخست را با ترامپ پشت سر بگذارد، اما یک دوره چهارساله دیگر از فشار حداکثری همزمان با تنشهای منطقهای تحملناپذیر خواهد بود. در نتیجه ایرانیها هم به یک توافق تمایل دارند. در واقع برخی شواهد اینگونه نشان میدهند که برخی مقامهای ایرانی از همین حالا تماسهایشان را با مقامهای دولت بعدی ترامپ آغاز کردهاند؛ از جمله ادعاهایی در مورد دیدار با ایلان ماسک که روابط نزدیکی با دونالد ترامپ دارد.
تجربه دولتهای بایدن و اوباما نشاندهنده چالشهای ذاتی است که در تلاشهای دولتهای دموکرات برای توفیق در روابط با دولتهای دشمن با آن مواجه میشوند. هر دو دولت، چه دولت باراک اوباما از طریق انعقاد برجام و چه دولت جو بایدن از طریق تلاش برای احیای آن به دنبال دیپلماسی با ایران بودند اما هر دو دولت به دلیل مماشات با ایران مورد انتقاد قرار گرفتند. در عوض ترامپ به دلیل رویکرد قاطعانهاش در دور نخست و تحول در تیم امنیت ملیاش در دور دوم، مانند نیکسون و چین در جایگاه منحصربهفردی برای رسیدن به توافق با تهران قرار گرفتهاست.
ایران در هر توافق بالقوه با آمریکا، دو مطالبه کلیدی را اولویت میدهد. اول رفع تحریمها برای تثبیت وضعیت اقتصادی و دو حفظ برنامه غنیسازی اورانیوم در داخل ایران. از آنجا که دوران شعار غنیسازی صفر مدتهاست پشت سر گذاشتهشدهاست، گفتوگو در خصوص محدودیتهای سخت بر میزان غنیسازی اورانیوم توسط ایران، تنها مسیر پیش روی واشنگتن است. این محدودیتها باعث خواهد شد که میزان و سطح اورانیوم غنیشده توسط ایران در سطح غیرنظامی باقی بماند و زمان گریز هستهای ایران را به شکل چشمگیری افزایش دهد و نظارت بینالمللی را برای تضمین اجرای تعهدات ایران مورد اطمینان قرار دهد.
چنین توافقی با ایجاد توازن میان اصرار ایران بر حفظ برنامه غنیسازی و نگرانیهای بینالمللی در خصوص اشاعه هستهای، میتواند اولویتهای دو طرف را مدنظر قرار دهد. درحالیکه در توافق برجام زمان گریز هستهای ایران (زمان مورد نیاز برای ساخت میزان کافی از مواد شکافپذیر برای تولید بمب هستهای) ۱۲ ماه تعیین شدهبود، اکنون این زمان به دو هفته کاهش پیدا کردهاست. واشنگتن در چارچوب تلاشهای دیپلماتیکش میتواند از ایران بخواهد که توافق پروتکلهای الحاقی را با آژانس بینالمللی انرژی اتمی تصویب کند تا میزان بیشتری از شفافیت و تعهد به وجود بیاید.
علاوه بر موضوع هستهای، ایالات متحده میتواند به ایران فشار وارد کنند تا فعالیتهایش را در خاورمیانه، بهویژه در زمینه حمایت از نیروهای نیابتی مانند حزبالله و حوثیها، که به صورت مستقیم بر ثبات منطقه و امنیت اسرائیل تاثیر میگذارند، کاهش دهد. ایران با نفوذ فوقالعادهای که بر حزبالله دارد میتواند فرآیند تبدیل شدن این گروه را به یک گروه صرفاً سیاسی تسهیل کند. (گفته میشود درخواستی مشابه در سالهای اول دهه نخست ۲۰۰۰ به ایران ارسال شده، اما اجابت نشدهاست.) هرچند رابطه ایران و حزبالله بسیار قدرتمندتر است، اما ایران نفوذ معناداری هم بر حوثیها دارد و نقش آنها را در پویاییهای کلانتر منطقهای شکل میدهد. یک رویکرد دیپلماتیک که بتواند این خواستهها را در بر بگیرد میتواند زمینهساز خاورمیانهای باثباتتر باشد.
درست مانند ابتکار عمل تاریخی نیکسون در مورد چین، ترامپ هم با یک نقطه عطف تاریخی مواجه است که میتواند روابط ایران و آمریکا را متحول کند و اثری پاکنشدنی از ترامپ در تاریخ سیاست خارجی آمریکا بر جا بگذارد. هرچند با توجه به خصومتهای عمیق میان واشنگتن و تهران، آشتی کامل همچنان غیرمحتمل است، اما توافقهای هدفمند و مبتنی بر بدهبستان که به منافع دوجانبه اولویت بدهند، میتوانند تاثیر معناداری بر جا بگذارند.
چنین رویکردی میتواند فرصتی برای کاهش تنش در خاورمیانه ایجاد کند و به آمریکا اجازه خواهد داد تا تمرکز استراتژیک خود را مورد بازنگری قرار دهد و بهخصوص بر روی نفوذ روزافزون چین در جهان تمرکز کند. این رویکرد عملگرایانه، هرچند که بعید است همه اختلافها را برطرف کند، اما میتواند به صورت بنیادین جهتگیری روابط ایران و ایالات متحده را تغییر دهد و اهداف بلندمدت آمریکا در منطقه پیچیده و شکننده خاورمیانه را پیش ببرد.