بازگشت پرچالش حزبالله به صحنه سیاست
جنگ اخیر برای حزبالله هزینهها و خسارتهای بیسابقهای را رقم زده است. وضعیت کنونی این جنبش هیچ شباهتی با وضعیت آن پیش از ۸اکتبر سال ۲۰۲۳ که تبادل آتش با رژیم اسرائیل را در ادامه عملیات ۷ اکتبر حماس آغاز کرد، ندارد.
محمد خواجویی مدیرگروه مطالعات لبنان پژوهشکده تحقیقات استراتژیک خاورمیانه: پس از اجرایی شدن نیمبند و شکننده توافق آتشبس اسرائیل و لبنان از ۲۷ نوامبر، این پرسش به میان آمده که اولویت حزبالله لبنان در شرایط پساجنگ چیست؟واقعیت این است که جنگ اخیر برای حزبالله هزینهها و خسارتهای بیسابقهای را رقم زده است. وضعیت کنونی این جنبش هیچ شباهتی با وضعیت آن پیش از ۸اکتبر سال ۲۰۲۳ که تبادل آتش با رژیم اسرائیل را در ادامه عملیات ۷ اکتبر حماس آغاز کرد، ندارد.
حزبالله در این جنگ، رهبران ارشد و موثر خود و در صدر آن سیدحسن نصرالله و هرم فرماندهی نظامی و نیز بسیاری از فرماندهان میانی و نیروهای میدانی زبده خود را در حملات اسرائیل از دست داد. سامانه ارتباطی حزبالله و بسیاری از مراکز نگهداری و ذخیره تسلیحاتی آن نیز مورد هدف قرار گرفت. بیش از یک میلیون نفر که عمده آنها از بدنه اجتماعی حزبالله بودند آواره شدند و بسیاری از منازل و ساختمانهای غیرنظامی مناطق حامی حزبالله نابود شدند.
اما بزرگترین خسارت برای حزبالله، از دست دادن قدرت بازدارندگی بود که این جنبش بعد از جنگ سال ۲۰۰۶ برای لبنان خلق کرده بود؛ این همان چیزی بود که حزبالله سالها با اتکای به آن، داشتن سلاح خارج از چارچوب دولت برای خود را موجه میکرد. این مزیت، افزون بر اینکه باعث ارتقای قدرت ملی لبنان در برابر اسرائیل شده بود، وزن حزبالله را در عرصه داخلی این کشور نیز در این سالها بالا برد و عملاً به این حزب نوعی «حق وتو» در عرصه حکمرانی میداد و رقیبان و مخالفانش را نیز در موضع ضعف قرار میداد.
ورود حزبالله به جنگ سوریه برای کمک به دولت بشار اسد و جلوگیری از گسیل تروریستها به داخل خاک لبنان گرچه باعث تعارضاتی بین حزبالله با برخی از گروههای لبنانی شد اما موفقیت حزبالله در کنار ایران و روسیه برای تحکیم قدرت اسد و عقب راندن مخالفان مسلح سوری در سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶، وزن حزبالله را در فضای داخلی لبنان به شدت افزایش داد؛ بهطوریکه بعد از آزادسازی حلب در سال ۲۰۱۶ و تحکیم قدرت اسد، زمینه منطقهای و داخلی برای انتخاب میشل عون بهعنوان رئیسجمهوری لبنان که متحد تمامعیار حزبالله بود فراهم کرد. اما امروز همه این صحنه تغییر کرده است.
توان نظامی و رهبری حزبالله به شدت آسیب دیده و دیگر مزیتی تحت عنوان تامین قدرت بازدارندگی برای لبنان را در دست ندارد؛ بهویژه اینکه اسرائیل با حملات خود حتی بعد از توافق آتشبس عملاً دست برتر خود در معادلات امنیتی با لبنان را تثبیت کرده است. در این میان سقوط غافلگیرانه و سریع بشار اسد در سوریه، ضربهای دیگر به حزبالله وارد کرده است؛ از یک سو تامین تسلیحات از مسیر سوریه عملاً ناممکن شده است و از سوی دیگر، بلوک حامی مقاومت در لبنان که یکی از تکیهگاههای آن دولت سوریه بود، وزن سابق را نخواهد داشت.
در چنین وضعیت بغرنجی، آنچه برای حزبالله مهم است، بازسازی تشکیلاتی خود و نیز بازسازی وضعیت خود در داخل لبنان چه در بدنه اجتماعی حامی خود و چه در میان طوایف و احزاب سیاسی دیگر است. بهعبارت دیگر در شرایط بغرنج کنونی در منطقه و اجرای سختگیرانه توافق آتشبس، اولویت حزبالله چندان موضوع بازسازی بنیه نظامی خود نیست؛ چه اینکه امکان آن را نیز به راحتی ندارد.
تضعیف جناح نظامی حزبالله و پیشقراولی جناح سیاسی در این جنبش نیز در این جهتگیریها موثر خواهد بود. به عبارت دیگر، در کوتاهمدت و میانمدت، در حزبالله، سیاست بر میدان غلبه خواهد داشت و ما با حزبالله آرامتری روبهرو خواهیم بود که از جبهههای منطقهای خارج و تمرکز خود را در داخل لبنان خواهد گذاشت. چه اینکه ریشه حزبالله نیز در داخل لبنان است و اقتضائاتی چون مبارزه با اشغالگران اسرائیلی، مسبب اصلی شکلگیری چنین جنبشی در حدود چهار دهه پیش بود. در شرایط کنونی نیز حزبالله ناگزیر به سمت مستحکم کردن پیوندهای خود در لبنان است.
بازسازی مناطق آسیبدیده در جنوب و منطقه بقاع لبنان و نیز جنوب بیروت، یکی از دغدغههای اصلی حزبالله است که موفقیت در این پروژه میتواند در حفاظت از بدنه اصلی حامی حزبالله یعنی طایفه شیعه در لبنان بسیار حیاتی باشد. بهویژه اینکه کمتر از دو سال دیگر انتخابات پارلمانی در لبنان برگزار خواهد شد و برای حزبالله و متحد آن جنبش امل بسیار حیاتی است که بتوانند همچون ادوار گذشته تمامی ۲۷ کرسی سهمیه طایفه شیعه را کسب کنند و اجازه ندهند جریان سوم معارضی در این طایفه شکل بگیرد.
افزون بر این حزبالله نیاز به بازسازی روابط خود با احزاب و طوایف دیگر لبنان دارد؛ بهویژه اینکه در جریان جنگ اخیر برخی از احزابی که روابط نزدیکی با حزبالله داشتند، همچون حزب مسیحی جریان ملی آزاد به رهبری جبران باسیل مخالف ورود حزبالله به این جنگ بودند.
حزبالله به دنبال احیای دوباره پیوندهای خود با فضای سیاسی لبنان است تا اولاً قدرت اثرگذاری خود را در فضای سیاسی لبنان بهرغم آسیبهایی که در جنگ اخیر متحمل شده حفظ کند و ثانیاً اجازه ندهد پروژه حداکثری غرب و متحدانش یعنی خلع سلاح کامل حزبالله عملیاتی شود. البته واضح است که وزن سیاسی حزبالله متأثر از شرایط جدید، کاهش یافته است و فضای سیاسی لبنان به سمت نوعی تکثر و تعادل قدرت میان نیروها حرکت کرده است. اصلیترین پرونده سیاسی کنونی در لبنان، انتخاب رئیسجمهوری و متعاقب آن معرفی نخستوزیر و تشکیل دولت است.
بیش از دو سال است که لبنان فاقد رئیسجمهوری است و دولت کنونی به ریاست نجیب میقاتی نیز فاقد صلاحیتهای کامل قانونی است و عنوان دولت «پیشبرد امور» یا همان دولت موقت را یدک میکشد. تکثر بالای موجود در پارلمان کنونی و نبود یک بلوک متحد دارای اکثریت باعث شد بعد از پایان دوره ششساله میشل عون در سال ۲۰۲۲ تاکنون، رئیسجمهوری جدید از سوی پارلمان برگزیده نشود. جنگ اخیر و تضعیف حزبالله و سقوط بشار اسد، وضعیت را بغرنجتر و پیچیدهتر کرده است؛ بهگونهای که وزن سیاسی بلوک حزبالله و متحدانش برای اثرگذاری بر این روند همچون سابق نیست.
به همین علت هم هست که در روزهای اخیر گفته میشود سلیمان فرنجیه، رهبر حزب مسیحی جریان المرده که گزینه اصلی حزبالله برای جایگاه ریاستجمهوری بود، عملاً و تحت تاثیر آرایش جدید نیروهای سیاسی، از صحنه کنار رفته است. در این میان برای حزبالله به ظاهر راه دیگری جز نزدیکی به متحد قدیمی خود یعنی جریان ملی آزاد به رهبری جبران باسیل و پذیرش کاندیداهای مدنظر او نیست.
هرچند که مشکل حزبالله این است که متحد شیعی خود یعنی جنبش امل به رهبری نبیه بری رابطه خوبی با باسیل ندارد و کسب حمایت ۶۵ کرسی به عنوان اکثریت مطلق در پارلمان متکثر کنونی دشوار است؛ بهویژه اینکه مخالفان این روند با داشتن حد نصاب لازم برای آبستراکسیون میتوانند از تشکیل چنین جلسهای که نتیجهاش پیروزی رقیب باشد جلوگیری کنند.
اما مشکل فراتر از اینهاست؛ تضعیف حزبالله در جنگ اخیر و متعاقب آن کاهش نقشآفرینی سیاسی آن در فضای داخل و متعادل شدن نیروها در لبنان باعث شده در اتمسفر سیاسی این کشور امکان برای انتخاب رئیسجمهوری که حامی حزبالله باشد و تنها حمایت بلوک مقاومت را داشته باشد، بسیار اندک است. لبنان همیشه دماسنج خاورمیانه است. آرایش نیروها و قدرتها در منطقه، در شکل کوچک آن در لبنان پدیدار میشود. در شرایطی که در کل منطقه شاهد تضعیف نقش ایران و محور مقاومت هستیم، طبیعی است که این شرایط در لبنان نیز منعکس شود.
بنابراین شانس حضور یک شخصیت غربگرا و یا دستکم، شخصیتی که مخرج مشترک همه جریانهای سیاسی در لبنان باشد بسیار زیادتر از انتخاب شخصیتی نزدیک به ایران و محور مقاومت همچون دوره قبل است. قرار است در روز ۹ژانویه جلسه پارلمان لبنان برای انتخاب رئیسجمهوری جدید برگزار شود. با وجود برخی امیدواریها برای باز شدن گره انتخاب رئیسجمهوری، هنوز اما و اگرهای زیادی وجود دارد و شانس موفقیت و ناکامی جلسه ۹ژانویه به یک اندازه است.
مهمترین دلیل آن نیز به احزاب و گروههای مخالف حزبالله برمیگردد که سقوط بشار اسد آنها را نسبت به روند تحولات آینده امیدوار کرده و منتظرند رویدادهای پیش رو چون انتخاب ترامپ و فشار بیشتر به ایران، وزن این گروهها را بسیار بیشتر کند تا جایی که بتوانند گزینههای حداکثری خود را در جایگاه ریاستجمهوری بنشانند.