| کد مطلب: ۲۲۵۹۸
محاسبات اشتباه به حزب‏‌الله آسیب زد

محمد خواجویی مدیر گروه لبنان پژوهشکده خاورمیانه:

محاسبات اشتباه به حزب‏‌الله آسیب زد

محمد خواجویی، تحلیلگر مسائل لبنان در گفت‌وگو با هم‌میهن گفت: «ورود حزب‌الله به جنگ با اسرائیل، معادلات بازدارندگی در منطقه را تغییر داد؛ اساساً هدف بر این بود که این قدرت بازدارندگی، موجب عدم شکل‌گیری جنگ شود چراکه بازدارندگی سلاح زمانی عمل می‌کند که مورد استفاده قرار نگیرد».

مدیر گروه مطالعات لبنان پژوهشکده تحقیقات استراتژیک خاورمیانه افزود: «در نبود اتکای دبیرکل حزب‌الله، در کنار تضعیف مقاومت فلسطینی، طبیعتاً ایران دو بال قدرت خود در منطقه را دستکم تا یک دوره طولانی از دست داده است و این قدرت مانور ایران را در معادلات کنونی در منطقه کم می‌کند و طبیعتاً حتی ابزار فشار ایران در مذاکرات سیاسی را تا حدود زیادی از دست می‌دهد».

‌برای بیش از ١٨ سال، پس از جنگ ٣٣ روزه، حزب‌الله توانسته بود تا با ایجاد موازنه وحشت، بازدارندگی خود را در مقابل اسرائیل حفظ و افزایش دهد. بخشی از این موازنه با انتشار اخباری مبنی بر وجود سلاح‌های ایرانی در زرادخانه این حزب و مشخصاً وجود موشک‌های بالستیک شکل گرفته بود. تحولات هفته‌های اخیر اما این شائبه را ایجاد کرده است که آیا این بازدارندگی تنها یک پروپاگاندا بود و حزب‌الله بر فرض وجود موشک در جنوب، اجازه استفاده از آن را نداشته؛ تحلیل شما از این خدشه واردشده به بازدارندگی حزب‌الله چیست؟

من همچنان معتقدم که آن عنصر بازدارندگی وجود دارد؛ چرا این را می‌گویم؟ به این دلیل که به هرحال این وضعیت یعنی عدم جنگی بین دو طرف از سال ۲۰۰۶ تا سال ۲۰۲۳ وجود داشت، به هر صورت بر روی یک پایه‌ای استوار بود و این اتفاقی نبود. سال‌ها بین دو طرف، درگیری‌ها و جنگ‌هایی رخ داده بود و این فاصله که نزدیک به دو دهه می‌توانیم فرض کنیم، محصول آن موازنه‌ای بود که بعد از سال ۲۰۰۶ خلق شد. به هر حال، اشراف اطلاعاتی اسرائیل دستکم می‌تواند نشانه‌ای باشد بر اینکه، آنچه که حزب‌الله داشت، یک پروپاگاندا نبود و اسرائیل حداقل می‌دانست که توان حزب‌الله تا چه میزان است.

اگر حزب‌الله یک حریف ساده برای اسرائیل بود، این رژیم خیلی زودتر از اینها تلاش می‌کرد آن را از سر راه بردارد. بنابراین، آن ساختار بازدارندگی که از سال ۲۰۰۶ ایجاد شده بود کاملاً مبتنی بر توان دو طرف برای تخریب علیه همدیگر بود و همین امر باعث شده بود تا دو طرف میل به جنگ نداشته باشند و حتی فراتر از این‌ها، توان حزب‌الله، منجر به این امر شده بود که حتی در حوزه توافقات سیاسی نیز این قدرت کارساز و مؤثر باشد که مهمترین آن همان توافق دو سال قبل بین اسرائیل و لبنان بر سر تعیین مرزهای آبی بود.

بنابراین ما از یک مؤلفه واقعی صحبت می‌کنیم. منتها ورود حزب‌الله به جنگ با اسرائیل، معادلات را در آن منطقه تغییر داد؛ اساساً هدف بر این بود که این قدرت بازدارندگی، موجب عدم شکل‌گیری جنگ شود چراکه بازدارندگی سلاح زمانی عمل می‌کند که مورد استفاده قرار نگیرد. اتفاقاً حزب‌الله براساس محاسباتی که در سال ۲۰۰۶ داشت، وارد جنگ با اسرائیل شد چراکه از نظر توانمندی نظامی به خودش ایمان داشت اما در این مورد مسائلی را مدنظر قرار نداده بود که آن هم به این موضوع مرتبط بود که ذهنیت رزمی و جنگی حزب‌الله در تقابل با اسرائیل براساس معادلات سال ۲۰۰۶ شکل گرفته بود و بر مبنای همان نیز، حزب‌الله به جنگ اسرائیل رفت که من اکنون یک قدرت بازدارنده برای لبنان دارم و اسرائیل نمی‌تواند جنگ فراگیری علیه لبنان تحمیل کند و من می‌توانم این وضعیت فرسایش را تحمیل کنم و اتفاقاً حزب‌الله به دنبال جنگ فراگیر هم نبود و صرفاً میخواست اسرائیل را به صورت محدودی درگیر کند تا عامل ایذایی برایش باشد.

موضوعی که حزب‌الله مدنظر قرار نداده بود، توان اطلاعاتی و تکنیکی و نظامی اسرائیل بود که در طول این دو دهه، پیشرفت بسیار زیادی داشت و این در محاسبات حزب‌الله نبود. برای مثال، بسیاری از فرماندهان ارشد حزب‌الله در میدان جنگ شهید نشدند و در خانه‌هایشان هدف قرار گرفتند. یا در عملیات پیجری که محصول سال‌ها عملیات اطلاعاتی اسرائیل بود، حزب‌الله دقیقاً از نقطه‌ای که فکر می‌کرد مزیت دارد و آن ارتباط از طریق پیجرها بود، ضربه خورد. آن موضوعی که در محاسبات حزب‌الله برای ورود به جنگ مدنظر قرار گرفته نشد، دقیقاً همین استراتژی معروف «هزار ضربه چاقو» اسرائیل بود که این را توان اطلاعاتی و تکنیکی اسرائیل برایش ایجاد کرد.

زمانی، حزب‌الله متوجه این موضوع شد که نقطه اوجش همان انفجار پیجرها بود و بدون اینکه گلوله‌ای شلیک شود، بسیاری از نیروهای حزب‌الله در میوه‌فروشی و نانوایی مورد هدف قرار گرفتند و این پیچیدگی جنگ را نشان داد. آن چیزی که به باور من الان به حزب‌الله آسیب زده است، نه نداشتن توان نظامی که ضربه خوردن فرماندهان ارشد و رهبران حزب‌الله باعث شده که این مجموعه امروز یک مجموعه بدون سر باشد.

اتفاقاً در سطح نیروهای بدنه، حزب‌الله همچنان نیروهای کمتری را از دست داده است اما این نیروها نیاز به توان عملیاتی و رهبری دارند. وقتی ما شاهد هستیم که کل هرم فرماندهی شهید شدند و می‌توان گفت در فقدان نیروهای مؤثر از جمله خود آقای نصرالله، آقای صفی‌الدین و آقای قاووق، الان عملاً توان فرماندهی این حزب وجود ندارد و به نظر می‌رسد از الگوی هسته‌های مقاومت تبعیت می‌کند که مجموعه‌های مقاومت در تلاش هستند تا ضرباتی را به اسرائیل وارد کنند. یکی از ضربات مهم دیگری که به حزب‌الله وارد شده، ضربه خوردن به توان ارتباطی این مجموعه است.

امروز بسیاری از کسانی که داخل حزب‌الله هستند برای برقراری ارتباط عادی با یکدیگر دچار مشکل هستند. این باعث می‌شود که حتی اگر حزب‌الله امروز هم دارای یک توان نظامی بالا باشد، به دلیل نداشتن این ساختار فرماندهی مشخص و یک ساختار ارتباطی نتوانسته از ابزارهای خود برای برگرداندن معادله علیه اسرائیل استفاده کند.    

‌شهادت سیدحسن نصرالله، معناهای مختلفی برای حزب‌الله، لبنان، منطقه و از همه مهمتر ایران خواهد داشت؛ معنای فقدان این رهبر کاریزماتیک و قدرتمند حزب‌الله که این بال محور مقاومت را به جواهر ایران در منطقه تبدیل کرده است، چیست و چه میزان حضور منطقه‌ای تهران را تحت تاثیر قرار خواهد داد؟

به باور من، حزب‌الله بعد از ۴ دهه از تولدش تا حالا، عملاً به نقطه اتکایی برای ایران بدل شده بود و ما شاهد بودیم که پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، عملاً آن بخش عملیاتی سپاه و مدیریتش در حوزه مسائل منطقه‌ای دستکم در حوزه لبنان و سوریه، بیشتر تحت فرماندهی آقای نصرالله بود و این ایران بود که بعضاً چه فرماندهان نظامی و چه مقامات سیاسی، از آقای نصرالله مشورت می‌گرفتند به این معنا که آن مجموعه به حدی از بلوغ رسیده بود که این ایران بود که به آن اتکا داشت.

البته در حوزه‌های سخت‌افزاری، طبیعتاً نقطه اتکای حزب‌الله همچنان ایران بود. در نبود این نقطه اتکا، در کنار تضعیف مقاومت فلسطینی، طبیعتاً به این معنا بود ایران دو بال قدرت خود در منطقه را دستکم تا یک دوره طولانی از دست داده است و این قدرت مانور ایران را در معادلات کنونی در منطقه کم می‌کند و طبیعتاً حتی ابزار فشار ایران در مذاکرات سیاسی را تا حدود زیادی از دست می‌دهد. به هر حال فعالیت این گروه‌ها ابزار فشاری برای ایران در مذاکراتش با غرب بود و امروز این ابزار فشار وجود ندارد؛ طبیعتاً این وضعیت موجب می‌شود هم از نظر عملیاتی و هم از نظر سیاسی، ایران در یک موقعیت ضعیف‌تری از قبل قرار بگیرد.

‌همچنین درحالی‌که حزب‌الله حتی برای اعلام نام دبیرکل جدید دچار مشکل است، تهران چگونه می‌خواهد جایگاه خود را در فضای داخلی لبنان و همزمان با تلاش احزاب اپوزیسیون مقاومت برای ورود به پروسه انتخاب رئیس‌جمهور حفظ کند؟ 

بی‌تردید، تضعیف حزب‌الله، بر روی آرایش نیروهای سیاسی در داخل لبنان هم تاثیر خواهد گذاشت چراکه حزب‌الله یک جایگاه نظم‌ساز در لبنان داشت. این قدرت نظم‌ساز در حال حاضر عملاً تضعیف شده است و اتفاقاً نقطه مزیت حزب‌الله و نقطه تمایز حزب‌الله در مقابل گروه‌های سیاسی، سلاح این گروه بود و باعث شده که عملاً دست برتر را حتی در معادلات سیاسی داشته باشد. به نظر می‌رسد تحولات هفته‌های اخیر، آرزوی دیرین دشمنان حزب‌الله بوده که با مجموعه‌ای روبه‌رو باشند که ناگزیر هم‌وزن احزاب دیگر در پارلمان است و نقطه مزیتی نسبت به سایرین نداشته باشد.

بی‌تردید فکر می‌کنم تضعیف حزب‌الله از نظر نظامی و تشکیلاتی باعث می‌شود از نظر سیاسی نیز وضعیت این مجموعه آسیب ببیند، هرچند به باور من به دلیل اینکه حزب‌الله یک پایگاه مشخص طایفه‌ای دارد و حامیان مشخصی دارد که سهم مشخصی از پارلمان دارد و فعلاً آلترناتیوی نیز در مقابلش وجود ندارد، ضربه‌ای از نظر تعداد نمایندگان پارلمان در آینده هم نخواهد خورد اما موضع آن‌ها را قطعاً تضعیف خواهد کرد.

البته مسئله اینجاست که ما باید آینده این تحولات را نیز ببینیم؛ هنوز جنگ به پایان نرسیده و حزب‌الله از اندک توان نظامی خود استفاده می‌کند تا بتواند اسرائیل را در یک جنگ فرسایشی قرار دهد اما با این حال حزب‌الله امروز قابل مقایسه با گذشته نیست و تا زمان بازیابی، این خلأ سیاسی بر فضای لبنان اثر خواهد گذاشت و الان در شرایطی هستیم که تحرکاتی آغاز شده تا بلوک نزدیک به غرب تلاش کند تا گزینه مدنظر خود را به صحنه انتخابات ریاست‌جمهوری بیاورد و ما شاهد فشارهایی از جانب آمریکا هستیم تا گزینه مدنظر خودشان یعنی آقای ژنرال جوزف عون، فرمانده ارتش را به‌عنوان گزینه اصلی کاندیدای ریاست‌جمهوری مطرح کنند اما این به معنای آن نیست که اثرگذاری حزب‌الله در تعیین رئیس‌جمهور در پارلمان از بین رفته است و حزب‌الله و هم‌پیمانانش همچنان تعداد نمایندگان و آرای مشخصی دارند و طبیعتاً به اندازه سهم‌شان صاحب رای هستند و می‌توانند اثرگذار باشند اما طبیعتاً ضعیف‌تر از گذشته است.

با این حال اگر حزب‌الله در این جنگ فرسایشی با اسرائیل نتواند موفق شود، در آینده شاهد تاثیرات سیاسی بزرگتری در لبنان خواهیم بود و فضای لبنان به شکلی از توازن بین گروه‌های سیاسی بازخواهد گشت. 

‌آیا این برداشت درست است که فضای جامعه شیعه لبنان دچار نوعی ناامیدی و سرخوردگی از حمایت جمهوری اسلامی ایران پس از ترور آقای نصرالله شده است که این موضوع را در سوال خبرنگاران از وزیر امور خارجه در سفر به بیروت نیز شاهد بودیم؟ اقدامات پسینی تهران برای کنترل این ناامیدی را چگونه ارزیابی می‌کنید و چه اقداماتی باید از سوی ایران صورت بگیرد؟

این وضعیتی که شما به آن اشاره کردید کاملاً وجود دارد و خود من با خیلی از لبنانی‌هایی که صحبت می‌کنم این نظر و دیدگاه را منعکس می‌کنند، حالا یا خودشان معتقد به این دیدگاه هستند و یا فضایی را ترسیم می‌کنند که این دیدگاه در آن شکل گرفته است و این سوال خیلی در فضای لبنان و به‌ویژه در دو هفته اخیر مطرح شد که چرا ایران حزب‌الله را تنها گذاشت؟

فضای احساسی هم که پس از شهادت سیدحسن نصرالله و فرماندهان نظامی، در لبنان شکل گرفته و تهاجم گسترده اسرائیل موجب شده تا اینگونه فضاها و پرسش‌ها بیشتر مطرح شود که ایران که متحد ما بود الان کجاست؟ صرف‌نظر از اینکه چنین انگاره‌ای اساساً درست باشد یا خیر یا اساساً قرار بوده که ایران در چنین وضعیتی در چه سطحی مداخله کند؛ به هر حال ما با وضعیتی مواجه هستیم که قابل انکار نیست و آن نفوذی که ایران در لبنان و به‌ویژه در طایفه شیعه داشت، الان با یک سوال و با یک ابهام روبه‌رو شده است که چرا ایران در بزنگاه در کنار ما قرار نگرفت. عملیات وعده صادق، حداقل آن ایده‌های بسیار بدبینانه مبنی بر اینکه ایران بر سر حزب‌الله معامله کرده است را کنار زد اما کاملاً نتوانسته این وضعیت را ترمیم کند.

به هر حال این انتظار را بخش زیادی از لبنان و بدنه حزب‌الله داشت که در نقطه‌ای که حزب‌الله زیر ضرب قرار گرفت و یکی پس از دیگری فرماندهان این گروه شهید می‌شدند، نقطه ورود ایران بود و چرا ایران ایستاد تا بازی به انتها برسد و اصلی‌ترین چهره یعنی دبیرکل حزب‌الله شهید شود تا ورود کند. در این برهه البته اینگونه به نظر می‌رسد که تهران نیز به این دیدگاه رسید که شاید باید زودتر عمل می‌کرد و اساساً یکی از دلایل شکل‌گیری عملیات وعده صادق نیز همین بود تا چهره مخدوش‌شده ایران را در میان حامیانش ترمیم کند چراکه ایران همیشه بر روی این بدنه حامیان حساب کرده و نمی‌خواهد این‌ها به تهران بدبین شوند که آنها را تنها گذاشته است.

طبیعتاً این مسئله نیاز به بازسازی دارد و زمان‌بر است و سرعت تحولات در لبنان به حدی زیاد بوده که اساساً شرایط را حتی برای ایران غیرقابل باور کرده و همین عامل باعث شده همه طرف‌ها به دنبال مقصر بگردند. آن چیزی که به حزب‌الله آسیب زد و آن را به این نقطه آورد، محاسبات اشتباهی بود که در این جنگ از سوی حزب‌الله صورت گرفت و باعث شد داشته‌هایی که عملاً بعد از سال ۲۰۰۶ کسب کرده بود از بین برود بی‌آنکه دستاورد خاصی را رقم بزند چراکه این جنگ عملاً تاثیری بر میدان جنگ غزه نداشت.

به هر حال یک نکته‌ای را نیز فراموش نکنیم که تفاوت ایران با این گروه‌ها این است که یک دولت است و طبیعتاً محدودیت‌های زیادی دارد کمااینکه در ایران یک تلقی وجود دارد و در دستگاه‌های رسمی کشور نیز تبلیغ شده که این گروه‌ها متحد ایران هستند و مثل یک دژ محکم برای ایران امنیت می‌آورند، پس اگر قرار باشد که ایران اقدامی حمایتی صورت دهد، کل آن دیدگاه زیر سوال می‌رود. البته من نمی‌خواهم بگویم این انگاره الزاماً درست یا غلط است اما مسئله اینجاست که ایران به عنوان یک دولت، محدودیت دارد تا بتواند جنگی تمام‌عیار را علیه اسرائیل در حمایت از لبنان در پیش بگیرد مضاف بر اینکه در خود ایران هم این تحلیل وجود داشت که حزب‌الله توان رویارویی با اسرائیل را دارد و به نظر می‌رسد که بخشی از این تحلیل کاملاً اغراق‌آمیز بود. 

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
آخرین اخبار