| کد مطلب: ۱۷۵۷۹
دیپلماسی انقلابی

کارنامه سیاست خارجی شهید محمدعلی رجایی از حضور در سازمان ملل تا بیانیه الجزایر

دیپلماسی انقلابی

اگر مهدی بازرگان و ابوالحسن بنی‌صدر را که از ساختار سیاسی جمهوری اسلامی حذف شدند نادیده بگیریم، محمدعلی رجایی نخستین رئیس دولت در طراز جمهوری اسلامی شناخته شد که با وجود آنکه بیشتر از چند ماه سکان اداره کشور را در اختیار نداشت اما به‌عنوان الگوی دولت‌های جمهوری اسلامی ماندگار شد و هفته دولت نیز با شهادت رجایی و باهنر نامگذاری شد. اما رجایی در سیاست خارجی چه دیدگاهی داشت و کارنامه دولت کوتاه او در سیاست خارجی چیست؟

رجایی که در دوره نخست‌وزیری به‌خاطر اختلاف با بنی‌صدر نتوانست گزینه‌ای برای وزارت امور خارجه معرفی کند خود سرپرستی این وزارتخانه را برعهده گرفت و بیانیه الجزایر نیز با هدایت او برای پایان دادن به موضوع گروگان‌های آمریکایی میان ایران و آمریکا صادر شد. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز با گذشت یک ماه از نخست‌وزیری شهید رجایی آغاز شد و دولت او درگیر اداره جنگ شد و می‌بایست می‌توانست انزوای ایران در عرصه جهانی را بشکند؛ امری که تا مدت‌ها ایران از آن ناتوان ماند.

دوران کوتاه حکومتداری رجایی متاثر از سال‌های نخست انقلاب همراه با شعار و بدبینی به ساختارهای نظام بین‌الملل و دوری جستن از آنها گذشت و ایران نتوانست بهره چندانی از روابط بین‌المللی خود ببرد. بیانیه الجزایر نیز دستاورد بزرگی برای ایران در پی نداشت و درحالی‌که با مرگ شاه موضوع استرداد او منتفی شده بود تنها شر گروگان‌های آمریکایی را از سر ایران باز کرد و ایران نتوانست اموال بلوکه‌شده خود در آمریکا را بازپس بگیرد.

محمدعلی رجایی که بود؟

رجایی در زندگی‌نامه خودنوشت می‌گوید: «من محمدعلی رجایی در سال 1312 در قزوین در خانواده‌ای مذهبی متولد شدم. پدرم شخصی پیشه‌ور بود و در بازار مغازه خرازی داشت. در چهارسالگی او را از دست دادم و مسئولیت اداره زندگی ما به عهده مادر و برادرم افتاد، برادرم در آن موقع 13 سال داشت. من، طبق معمول به دبستان می‌رفتم؛ درسم را ادامه داده تا موفق به اخذ مدرک ششم ابتدایی شدم. بعد از آن به کار در بازار پرداختم و شاگردی را از مغازه دایی‌ام که خرازی بود، شروع کردم. حدود 14 سال داشتم که قزوین را به قصد تهران ترک گفتم. در تهران، ابتدا در بازار آهن‌فروشان به شاگردی مشغول شدم و مدتی را هم به دستفروشی گذراندم. بعد از مدتی دستفروشی، رفتم به تیمچه حاجب‌الدوله چند جایی شاگردی کردم و مجدداً به دستفروشی پرداختم که مصادف شد با دوران حکومت رزم‌آرا. روزی رزم‌آرا تصمیم گرفت که دستفروش‌های سبزه‌میدان را جمع کند و این باعث شد که بساط کاسبی ما را هم جمع کردند. همان موقع نیروی هوایی با مدرک ابتدایی برای گروهبانی استخدام می‌کرد و من هم با مدرک ششم ابتدایی، برای گروهبانی، وارد نیروی هوایی شدم.

بعد از مدتی با فدائیان اسلام همکاری می‌کردم و در جلسات آنان شرکت داشتم. مصدق هم فعالیتش در همان موقع در اوج بود و ما جذب این شعار فدائیان اسلام شدیم که می‌گفتند: همه کار و همه چیز تنها برای خدا و اسلام برتر از همه چیز است و هیچ چیز برتر از اسلام نیست و بالاخره اینکه احکام اسلام باید مو به مو اجرا شود. بعد از 4 سال اول نیروی هوایی که 28 مرداد اتفاق افتاد و من به همراه عده زیادی از افراد نیروی هوایی تصفیه شدیم و رفتیم به نیروی زمینی، در آن یک سال مبارزه، بچه‌هایی با ما تبعید شده بودند. برای اینکه برگردیم به نیروی هوایی، ارتش هم بعد از مدتی ناچار شد بگوید اگر نمی‌خواهید، استعفا بدهید و ما هم بهترین فرصت را دیدیم و استعفا کردیم.

مسئله‌ای که باید عرض کنم، اینکه به موازات این حرکت، از همان سالی که به نیروی هوایی آمدم، با آقای طالقانی آشنا شدم و تقریباً هرشب جمعه را در مسجد هدایت بودیم و هر روز جمعه ایشان یک جلسه داشتند در خانی‌آباد، منزل یک نانوایی بود و ما هم در خدمت‌شان بودیم و می‌توانم بگویم حدود 27 سال از نظر مسائل مذهبی و طرز تفکر و غیره، تحت تعلیم مرحوم طالقانی بودم و فکر می‌کنم از هر کسی به ایشان نزدیک‌تر بودم. مهندس بازرگان درماه رمضان ما را دعوت کرد به افطار و نهضت آزادی ایران اعلام کرد که ما جزء نفرات اولی بودیم که در نهضت ثبت‌نام کردیم. سپس کم‌کم به‌عنوان عضو نهضت آزادی در دبیرستان کمال مشغول تدریس بودم. در 11 اردیبهشت سال 1342 شناسایی شدم و به وسیله ساواک در قزوین دستگیر شدم و بعد از دستگیری منتقلم کردند به زندان و 15 خرداد 1342 را من در زندان قزوین بودم که عده‌ای هم با من در آنجا زندانی شدند در رابطه با 15خرداد؛ از جمله برادران، امانی بود. پنجاه روز آنجا زندان بودم تا اینکه به قید کفیل از زندان آزاد و بعد از محاکمه تبرئه شدم.

در سال 1346 با دوستانی که در زندان بودیم؛ من و آقای فارسی و آقای باهنر، سه نفری یک تیم شدیم و بقایای هیئت مؤتلفه را اداره می‌کردیم. بسیاری از این برادران که ستاد نمازجمعه را تشکیل می‌دهند آن موقع جزء سرشاخه‌های هیئت مؤتلفه بودند که بنده ‌هم به نام مستعار امیدوار در آن جلسات شرکت داشتم. جلساتی داشتیم تا اینکه کم‌کم برادران از زندان بیرون آمدند. کم‌کم یک سازمان جدید به وجود آمد، برای اینکه یک پوشش اجتماعی داشته باشد و کار سیاسی هم بکند به نام بنیاد رفاه و تعاون اسلامی نامیده شد. آقای فارسی رفت خارج؛ سر یک سال، قرار شد که من بروم کارهای آقای فارسی را ارزیابی کنم و اطلاعاتی بدهم و بگیرم و برگردم، پس مردادماه 1350 رفتم به خارج، اول پاریس بعد ترکیه، بعد سوریه؛ و آقای فارسی هم آمد سوریه و ما همدیگر را آنجا دیدیم.

با اکثر بنیانگذاران سازمان مجاهدین از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدایت که پای تفسیر آقای طالقانی بودیم، آشنا شده بودم. در سال 1347 یک‌بار سعید محسن برای عضوگیری به من مراجعه کرد، ولی به علت اختلافاتی که در برداشت‌مان نسبت به مبارزه داشتیم، من موافقت نکردم به عضویت این سازمان درآیم، منتهی شرعاً تعهد کرده بودم که تماس را به هیچ‌کس نگویم.» شهید رجایی چون رابطه‌ای نزدیک با مبارزات اسلامی روحانیت داشت و به‌خصوص در جلسات شهید بهشتی شرکت می‌کرد و در رابطه با سازمان مجاهدین هم بود، در آذرماه 1353 دستگیر شد و زیر شکنجه قرار گرفت.

ساواک خیلی انتظار داشت که از من اطلاعات زیادی به دست بیاورد. آن سال که من کمیته را می‌گذراندم، واقعاً جهنمی بود که بیست روز تمام مرا می‌زدند و هیچ مسئله‌ای را هم عنوان نمی‌کردند و فقط اظهار می‌کردند که حرف بزن یا اینکه روزها چندین ساعت سرم را به پنجه‌هایم به حالت رکوع می‌بستند و اظهار می‌کردند که درجا بزنم و اینکه صلیب می‌کشیدند و می‌بستند و آویزان می‌کردند تا اینکه صحبت کنم. ما هم روزها و شب‌ها کتک می‌خوردیم و 14 ماه این مسئله طول کشید. یکی از روزهای ماه رمضان، درست نیمه ماه رمضان بود، تولد امام حسن(ع) من را یک روز ساعت 8 بردند تا ساعت یک بعدازظهر که هنگام برگرداندن حالم طوری بود که مرا کشان کشان به سلولم آوردند. آن روز یکی از روزهای خیلی خوب زندگی من بود و خیلی خوشحال بودم که روزه هستم و شکنجه می‌شوم. یادم هست که در اتاق شکنجه و یا در سلولم بیشتر اوقات آیه یا منزل السکینه فی‌قلوب المومنین را تکرار می‌کردم. وقتی شکنجه می‌شدم، مجبورم می‌کردند که بر روی پاهای تاول‌زده بدوم. آنجا قسمت‌هایی از دعا را که قوعلی خدمتک جوارحی... این قسمت‌های دعا را تکرار می‌کردم.

اردیبهشت و خرداد 57 را به صورت تبعیدی در زندان عادی به سر می‌بردم و آنجا هم برای ما یک کلاس بود و تجربیاتی هم در آنجا اندوختیم. در آبان 1357 روز عید غدیر در سایه مبارزات مردم مسلمان از زندان آزاد شدیم و به این ترتیب دوران بازداشتم را گذراندم. بعد از آنکه از زندان بیرون آمدم، در تشکیلات انجمن اسلامی معلمان وارد شدم؛ با این تشکیلات کار می‌کردم تا پیروزی انقلاب. انقلاب که پیروز شد، من هم از همان ابتدا نزدیک به مرکز مبارزه، یعنی مدرسه رفاه و کمیته استقبال امام که در آنجا حضور داشتم و کم و بیش عهده‌دار مسئولیت‌هایی بودم و به‌عنوان یک خدمتگذار کوچک، حرکت کردم تا انقلاب پیروز شد و در آموزش و پرورش به‌عنوان مشاور وزیر آموزش و پرورش شروع به فعالیت کردم.

وزیر آموزش و پرورش که استعفا کرد، ابتدا به‌عنوان کفیل و بعد به‌عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شدم. مدت تقریباً یک‌سالی وزیر آموزش و پرورش بودم که نسبتاً دوره خوبی بود و خوشحال و راضی بودم. نزدیکی‌های انتخابات بود که یک شب برادرمان هاشمی تلفن کرد و از من خواست که برای نمایندگی مجلس کاندیدا شوم. ولی من اظهار تمایل کردم که وزارت آموزش و پرورش را حفظ کنم. ایشان پیشنهاد کردند که «به مجلس بیایید و اگر امکان وزیر شدن نبود، لااقل بتوانید به‌عنوان نماینده خدمت کنید.» حرف ایشان را پسندیدم و کاندیدای نمایندگی شدم و برای نمایندگی مجلس انتخاب شدم. بعد از یکسری گفت‌وگوهایی که اکثر هم‌میهنان عزیزم مطلع هستند، من به نخست‌وزیری رسیدم. نخست‌وزیری را به‌عنوان یک تکلیف شرعی انقلابی پذیرفتم و از صمیم قلب می‌گفتم که دارای یک کابینه 36 میلیونی هستم. انتخاب به ریاست‌جمهوری را با آراء 13میلیونی امت حزب‌الله و شهید داده، ادای تکلیف الهی و رسیدن به فوز عظیم در راه اسلام و خدمت به جمهوری اسلامی می‌دانستم.»

دیدگاه رجایی در رابطه با سیاست خارجی

محمدعلی رجایی پس از کشمکش میان مجلس و بنی‌صدر در 18 مرداد 1359 به‌عنوان نخست‌وزیر به مجلس پیشنهاد شد و با حمایت شهید بهشتی و حزب جمهوری اسلامی توانست با 159 رای موافق به‌عنوان نخستین نخست‌وزیر انتخابی جمهوری اسلامی دست پیدا کند. توافق بر سر اعضای کابینه چالش بعدی میان رجایی و بنی‌صدر بود و در نهایت بنی‌صدر با سه نفر که توسط رجایی برای کابینه نامزد شده بودند مخالفت کرد. بنی‌صدر با میرحسین موسوی به‌عنوان وزیر امور خارجه به دلیل «خودسر» بودن، بهزاد نبوی به‌عنوان وزیر امور اجرایی به دلیل چپ‌گرایی و عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و محسن نوربخش به‌عنوان وزیر اقتصاد مخالفت کرد. پس از مذاکره‌های بسیار، نهایتاً بهزاد نبوی توسط بنی‌صدر پذیرفته شد و محسن نوربخش به‌عنوان قائم‌مقام وزیر اقتصاد منصوب شد اما وزارت امور خارجه تا زمان خلع بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری بدون وزیر باقی ماند.

ضعف جمهوری اسلامی در سال‌های نخست پیروزی انقلاب در روابط خارجی نیز منجر به کاهش اهمیت وزارت امور خارجه شده بود و عملاً کشور در حوزه بین‌المللی روابط چندانی نداشت. بحران گروگان‌های آمریکایی نیز به قطع روابط خارجی دامن زده بود و درحالی‌که کشورهای بلوک غرب روابط خود را با ایران قطع کرده بودند، جمهوری اسلامی به دلیل اختلاف ایدئولوژیک با بلوک شرق نیز روابط خوبی نداشت و آغاز جنگ با عراق که رابطه نزدیکی با شوروی داشت، به این فاصله دامن زده بود. عضویت ایران در اجلاس کشورهای غیرمتعهد نیز تحت‌الشعاع جنگ ایران و عراق بی‌ثمر شده بود و ایران از آن نیز بهره چندانی نمی‌برد. در واقع روابط ایران در این دوره به چند کشور رقیب رژیم بعثی عراق در جهان عرب محدود شده بود. در چنین شرایطی دیدگاه‌های منفی رهبران جمهوری اسلامی نیز به نظام بین‌الملل نیز به کاهش حضور ایران در عرصه جهانی دامن زد.

شهید رجایی در زمینه سیاست خارجی بر این باور بوده که «ما سیاست را براساس اعتقادات‌مان بنا می‌کنیم و چون اعتقاد ما عوض نمی‌شود، اصول سیاست خارجی ما هم عوض نمی‌شود.» رجایی کشورهای خارجی را در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران به چهار گروه کشورهای برادر، کشورهای دوست، کشورهای بی‌طرف و کشورهای متخاصم تقسیم می‌کرد. او این تقسیم‌بندی را به دلیل وجود دیدگاه در سیاست خارجی ضروری می‌پنداشت و تدوین سیاست خارجی را بدون این تقسیم‌بندی غیرممکن می‌دانست.

او معتقد بود که باید براساس اهداف و خط مشی ما، با خانواده‌ی سیاسی جهان برخورد کنیم. در یک نگاه کلی، سیاست خارجی دولت شهید رجایی انقلابی و منعکس‌کننده نوعی آرمان‌گرایی اسلامی بود و عملاً نظام نوپای جمهوری اسلامی را در برخورد با واقعیت‌های رایج در عرصه روابط بین‌المللی دچار برخورد و مواجهه با اندیشه‌ها و قدرت‌های بزرگ و نظام‌های سلطنتی در کشورهای اسلامی کرد.

شهید رجایی در رابطه با ساختارهای نظام بین‌الملل معتقد بود: «قدرت سازمان ملل کمتر از قدرت کشورهای غیرمتعهد است. برای اینکه باز این امید است که کشورهای غیرمتعهد به خودشان متکی باشند درحالی‌که سازمان‌ها هر چه بزرگ‌تر می‌شوند در اختیار ابرقدرت‌ها قرار می‌گیرند و در جهت آنها حرکت می‌کنند. در مجامع بین‌المللی چیزی عاید ما نمی‌شود. وقتی برای شرکت در سازمان ملل عازم بودم خدمت امام رفتم. امام فرمودند از این مجامع چیزی عاید ما نمی‌شود.»

رجایی در رابطه با آمریکا نیز معتقد بود: «ماهیت آمریکا برای ما روشن است. برای ما کارتر و ریگان فرقی ندارند. ما می‌دانستیم که برای آنها حقوق بشر هم مسخره است. هدف ما در گروگان‌گیری لانه جاسوسی، عمدتاً سیاستی بود که می‌خواستیم آمریکا را رسوا کنیم و به‌عنوان جنایت‌کار در دنیا معرفی کنیم که تا حد زیادی در این امر موفق بوده‌ایم. آمریکا در ایران سفارتخانه نداشت، این یک لانه جاسوسی بود. آمریکا در این لانه جاسوسی برای روزنامه‌ها تصمیم می‌گرفت و در هر کاری دخالت می‌کرد. دانشجویان پیرو خط امام با تسخیر سفارتخانه و افشای اسناد آن، این مسئله را ثابت کردند. اشغال این جاسوس‌خانه، سبب محاصره اقتصادی و انزوای ما شد که به نظر من یکی از ثمربخش‌ترین نتایج این حرکت انقلابی بود. وقتی آمریکا محاصره اقتصادی می‌کرد امام جالب‌ترین و عمیق‌ترین جمله را در رابطه‌ با این برخورد بیان کردند و آمریکا با شنیدن این جمله کمرش شکست. زیرا امام نگفت هر جور باشد خوراک و ماشین به دست می‌آوریم بلکه گفت ما هر روز، روزه می‌گیریم. این جمله بود که کمر آمریکا و هم‌فکران او را در صحنه مبارزه حق و باطل شکست.»

رجایی در مورد صادرات نفت ایران نیز بر این باور بود که «هدف انقلاب ما پاک‌سازی جامعه و تصفیه استثمارگران و انگل‌های جامعه بود. در این روند ممکن است ما سبب بیکاری هم شده باشیم. اما تورم بیشتر ناشی از تحریم اقتصادی و جنگ است. بگویید ببینیم کدام کشور است که دچار تورم نباشد؟ ما نفت را برای سوزاندن و استفاده‌های مادی نمی‌خواهیم. بلکه از آن در جهت مبارزه با امپریالیسم استفاده خواهیم کرد چراکه از نفت هم می‌شود به‌عنوان سلاح استفاده کرد.»

حضور در سازمان ملل

4285605

26مهرماه سال 1359 محمدعلی رجایی، نخست‌وزیر وقت ایران در سازمان ملل متحد حضور یافت. رجایی در کسوت نماینده ایران پس از اخذ تایید از سوی امام خمینی(ره)، برای شرکت در جلسه شورای امنیت، راهی نیویورک شد. درجریان این نشست، رجایی، حمله سازمان‌دهی‌شده عراق به خاک ایران، نقض حقوق انسانی و کمک‌های غرب به دولت عراق را با شفافیت هرچه تمام‌تر تشریح و اعلام کرد: «نمی‌توان و نباید زیر چکمه‌‌ها و رگبارهای دشمن، با آتش‌بس موافقت کرد».

۲۶ مهرماه ۱۳۵۹، محمدعلی رجایی، نخست‌وزیر وقت جمهوری اسلامی ایران با حضور در جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد به بیان دیدگاه‌های جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با جنگ تحمیلی پرداخت. وی در این جلسه رژیم بعث عراق را آغازگر جنگ دانست و عمل این رژیم را به شدت محکوم کرد. رجایی با اشاره به جنایات رژیم عراق علیه مردم ایران، مسئولیت مهم سازمان ملل متحد و شورای امنیت را در دفاع از مظلومان یادآور شد.

رجایی همچنین درباره مسائل مهم جهان از جمله اشغال فلسطین به دست صهیونیست‌ها، تجاوز ارتش سرخ شوروی به افغانستان و... صحبت کرد. رجایی در بخشی از سخنانش گفت که «ما در شرایطی به اینجا آمده‌ایم که کشورمان در میان آتش جنگ برافروخته از سوی دولت بعث و نامردمی عراق می‌سوزد و نیز در شرایطی هستیم که واقعه زلزله الجزایر به‌نوبه خود مردم و امام ما را سخت اندوهگین ساخته و بسیار متأسفیم که به‌علت شرایط جنگ نتوانستیم آن‌چنان که باید در جهت برآوردن نیازهای مردم برادر و مسلمان آنجا اقدام کنیم.»

نقطه عطف حضور رجایی در سازمان ملل به کنفرانس مطبوعاتی وی برمی‌گردد، زمانی که نخست‌وزیر ایران در برابر دوربین رسانه‌های جهان پای برهنه خود را روی میز گذاشت و گفت: «من به مدت دو سال در زندان‌های رژیم شاه معدوم، زندانی کارتر و آمریکا بودم. آثار شکنجه و سختی‌هایی که در زندان بر من روا شد، بعد از چهار سال هنوز بر بدنم نمایان است. من دو سال تمام ضربات شلاق‌های کارتر را بر پای خود احساس کردم و این در حالی است که ما با گروگان‌ها در جاسوس‌خانه، رفتاری کاملاً انسانی داریم.»

این اقدام نخست‌وزیر ایران، از اتفاقات کم‌سابقه در سازمان ملل بود. پس از این سخنرانی و با بالا گرفتن حملات عراق علیه ایران، فرصت حضور در نشست‌های مجمع عمومی سازمان ملل در سال‌های بعد از مقامات ایرانی گرفته شد و مقامات کشورمان به مدت هفت سال امکان حضور در این نشست را نیافتند. سخنرانی محمدعلی رجایی از سخنرانی‌های به‌یادماندنی مقامات ایرانی در سازمان ملل متحد است.

وی در نطق خود با تاکید بر تجاوز عراق به ایران به‌عنوان آغازگر حمله و تحمیل‌کننده جنگ میان دو کشور، تاکید کرد که «پایان عادلانه جنگ جز با سرکوب و مجازات تجاوزگر امکان‌پذیر نخواهد بود.» محمدعلی رجایی اولین مقام بلندپایه ایرانی بود که بعد از انقلاب اسلامی به سازمان ملل رفت. البته وی نه برای شرکت در مجمع عمومی که برای شرکت در جلسه شورای امنیت سازمان ملل به نیویورک سفر کرد.

وی در این سخنرانی گفت: «خداوند دوست ندارد کسی سخن درشت را فریاد بکشد مگر وقتی‌که مورد ستم قرار گرفته باشد. ما در شرایطی به اینجا آمده‌ایم که کشورمان در میان آتش جنگ برافروخته از سوی دولت بعث و نامردمی عراق می‌سوزد؛ و نیز در شرایطی هستیم که واقعه زلزله الجزایر به نوبه خود مردم و امام ما را سخت اندوهگین ساخته و بسیار متأسفیم که به علت شرایط جنگ نتوانستیم آن‌چنان که باید در جهت برآوردن نیازهای مردم برادر و مسلمان آنجا اقدام نمائیم. من دیروز مستقیماً از جبهه جنگ عازم اینجا شدم. کشته‌ها و مجروحینی را که دیدن آنان دل هر انسانی، هرچند کم‌احساس را به درد می‌آورد، به چشم خود نظاره کردم. موشک‌های ۹ متری زمین به زمین که به شهر دزفول پرتاب شده، قسمت اعظم شهر را بر سر مردم شریف و قهرمان آن دیار خراب کرده است.

در دزفول متجاوز از ۳۰ کودک مجروح کمتر از شش ماه را که هم‌اکنون در بیمارستان این شهر بستری هستند، دیدم. ارتش صدام حسین به بهانه‌های واهی که بهتر است حتی گفته شود بدون بهانه، به خاک ما تجاوز کرده، مراکز تولیدی و اقتصادی و به‌خصوص مناطق مسکونی ما از جمله بیمارستان‌ها و مؤسسات آموزشی را منهدم می‌نماید و مردم بی‌گناه ما را به قتل می‌رساند. دنیا باید بداند که ارتش فریب‌خورده صدام به هیچ چیز رحم نمی‌کند و خاطرات حمله هیتلر را دوباره در یادها زنده کرده است. صدام برای ادامه چند روز بیشتر حکومت خود با دوازده لشکر و با متجاوز از ۲۵۰۰ تانک و صدها هواپیمای جنگی و جنگ‌افزارهای فراوان دیگر به مردم کشور ما که دوران بازسازی جمهوری اسلامی را شروع کرده‌اند، سبعانه حمله‌ور شده است.»

پس از این سخنرانی بود که نمایندگانی از سوی دولت آمریکا، خواستار دیدار و مذاکره با نخست‌وزیر ایران شدند، اما شهیدرجایی به علت سیاست‌های سلطه‌جویانه آمریکا و جنایاتش در جهان، با این درخواست موافقت نکرد. هفت سال پس از سفر رجایی، آیت‌الله خامنه‌ای نخستین رئیس‌جمهور ایران بود که گام در مجمع عمومی سازمان ملل گذاشت. آیت‌الله خامنه‌ای هم مانند محمدعلی رجایی، صدام را به هیتلر تشبیه کرد و خواستار «استفاده از تجربه دادگاه نورنبرگ و طرح تنبیه عراق به عنوان متجاوز به منظور تضمین امنیت منطقه» شد.

بیانیه الجزایر

بحران گروگان‌های آمریکایی در ایران 444 روز به طول انجامید و ایران که در مرحله نخست، استرداد شاه و قول آمریکا برای عدم دخالت در امور داخلی ایران و همچنین آزادسازی اموال بلوک‌شده ایران در آمریکا را به‌عنوان شروط آزادی گروگان‌ها اعلام کرده بود با مرگ شاه نخستین شرط ایران از بین رفت و ایران برای دست یافتن به سایر موارد مدنظر خود به میانجیگری الجزایر تن داد.

بهزاد نبوی از سوی محمدعلی رجایی مدیریت مذاکرات را برعهده داشت. مسئول آمریکایی مذاکره‌کننده این قرارداد، قائم مقام وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا، وارن کریستوفر و نماینده الجزایر برای میانجیگری، محمدصدیق بن‌یحیی، وزیر خارجه الجزایر بود. مذاکرات و امضای این قرارداد نیز، در منزل سفیر ایالات متحده در الجزایر صورت پذیرفت. در نهایت این مذاکرات منجر به صدور دو بیانیه از سوی دولت الجزایر شد که پس از پذیرش دو کشور لازم‌الاجرا قلمداد می‌شد.

در این دو بیانیه پیش‌بینی شده بود ایران گروگان‌های آمریکایی را آزاد کند و آمریکا در امور داخلی ایران مداخله نکند. آزادی گروگان‌‌های آمریکایی تعهدی بود که به سرعت توسط ایران صورت پذیرفت اما عدم دخالت آمریکا در امور داخلی ایران حواله به آینده بود و در عمل نیز ضمانتی برای اجرای آن وجود نداشت. آمریکا همچنین متعهد شده بود فرمان اجرایی ۱۲۱۷۰ و تحریم‌های تجاری و اقتصادی را لغو و دارایی‌های مسدودشده ایران را آزاد کند؛ امری که در عمل روی نداد.

هر دو کشور متعهد شدند که طرح دعاوی قضایی اتباع آن‌ها و دولت‌ها علیه یکدیگر، در دادگاه‌ها و نهادهای قضایی بین‌المللی را پایان داده و دعاوی خود را به نهادی موسوم به دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا ارجاع دهند. آمریکا می‌بایست اطمینان دهد که هر گونه تصمیمات دادگاه‌های آمریکا در رابطه با انتقال دارایی‌های محمدرضاشاه و حکومت پیشین ایران را، مستقل از «اصل مصونیت شاه» اجرا خواهد کرد. بدهی‌های ایران به نهادهای آمریکایی پرداخت شود.

تنها دستاورد روشن بیانیه‌های الجزایر تاسیس دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا است که تاکنون بالغ بر چهار هزار دعوا را رسیدگی کرده است. دیوان مرکب از ۹ داور (۳ داور منتخب ایران، ۳ داور منتخب آمریکا و ۳ داور ثالث منتخب ۶ داور دیگر) است. این داوران در ۳ شعبه مستقل دیوان، که هر شعبه متشکل از ۳ داور است (یک داور منتخب ایران، یک داور منتخب ایالات متحده آمریکا و یک داور مرضی‌الطرفین یا ثالث) به دعاوی ارجاع‌شده رسیدگی می‌کنند.

ریاست کل دیوان به‌عهده یکی از داوران ثالث است که از سوی داوران منتخب ایران و آمریکا به این سمت انتخاب می‌شود و به مسائل اساسی دیوان نظیر تفسیر بیانیه در هیئت عمومی دیوان که مرکب از تمامی داوران است، رسیدگی می‌شود. مقر دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا در لاهه هلند است. آراء دیوان در 38 جلد توسط انتشارات گروسیوس چاپ شده است. نیکولا میشل حقوقدان سوئیسی، از سال ۲۰۱۷ به‌عنوان داور و رئیس دیوان مشغول فعالیت است.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار