کارنامه دیپلماتیک علیاکبر ولایتی از انزوای ایران در دوران جنگ تا ناکامی در نفوذ قفقاز و آسیای مرکزی
وزارت به جای صدارت
علیاکبر ولایتی به ریاست دستگاه سیاست خارجی ایران برگزیده شد تا بتواند در کنار بیژن نامدارزنگنه، طولانیترین وزارت مستمر در تاریخ ایران را رقم بزند. امیرعباس هویدا با ۱۲ سال و شش ماه نخستوزیری رکورددار ریاست دولت در تاریخ ایران است اما این علیاکبر ولایتی است که با ۱۶ سال وزارت در یک وزارتخانه گوی سبقت را از هویدا در تکیه بر یک صندلی میرباید. ولایتی فرصت آن را داشت که در ۱۶ سال وزارت مستمر، ساختار دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران را بهگونهای پایهگذاری کند که تا اکنون سکاندار پشت پرده و حقیقی این ساختار خودش باشد و اکثر وزیران امورخارجه پس از خودش از کارمندان و معتمدان او باشند. اما آیا او وزیر امور خارجه موفقی بود؟ کارنامهای که ولایتی برای خود ترسیم میکند این است: «کسی که در سیاست خارجی کار کرده و مقداری هم در کار فرهنگی و تاریخی بوده و ریشهدارترین قسمت شخصیت بنده این است که پزشک هستم؛ پزشکی که در سیاست کار کرده و به فرهنگ و تاریخ هم علاقه دارد.».
علیاکبر ولایتی به جز دو سال اول انقلاب مرد شماره یک سیاست خارجی جمهوری اسلامی بوده است و ساختار روابط جمهوری اسلامی با جهان را پایهگذاری کرده است. ولایتی که از سال 1360 تا 1376 شانزده سال بر کرسی وزارت امور خارجه تکیه کرده بود، پس از آن نیز تاکنون 27 سال است که بهعنوان مشاور رهبری در امور بینالملل بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی اشراف دارد و وزیران امور خارجه و سایر دستگاههای مسئول نیز میدانند که باید نقش او را در شکلدهی و پایهگذاری سیاست خارجی جمهوری اسلامی در نظر داشته باشند.
ولایتی که سال 1360 گزینه مقبول رئیسجمهور وقت آیتالله خامنهای برای تکیه بر کرسی نخستوزیری بود پس از ناتوانی در جلب آرای نمایندگان مجلس بهعنوان وزیر امور خارجه معرفی شد و از آن زمان تاکنون مشاور و همراه معتمد رهبری بوده است.
ولایتی درباره شاخصترین وزیران امور خارجه پیش از خود که مورد توجهاش بود گفته «بین آنهایی که مقبولیت داشتند دکتر محمد مصدق بود که دورهای وزیر امور خارجه بودند، بعد نخستوزیر شدند و خوب کسی که خیلی انقلابی بود و سر ناسازگاری با استعمار داشت، دکتر سیدحسین فاطمی که اعدام هم شد.»
او مشخصاً در مورد مصدق معتقد است: «یکی از برجستهترین مبارزان ضداستعمار در کشورهای جهان سوم و اسلامی دکتر مصدق بود» که دیدگاهی نادر در میان مسئولان جمهوری اسلامی محسوب میشود. او که در دوران وزارتش بهخاطر سفرهای متعدد و کمحاصل و تلاش برای رابطه با کشورهای کوچک و کمتاثیر سوژه مجله فکاهی «گلآقا» بود، پس از اتمام دوران وزارت نیز به خاطر مشاغل متعدد مورد انتقاد قرار گرفت.
ولایتی که بود؟
علیاکبر ولایتی در ۴ تیر ۱۳۲۴ در روستای رستمآباد شمیران در خانوادهای متولد شد که تنها پسر خانواده میان پنج خواهر دیگر بود و از طریق پدرش که معلم قرآن بود وارد فعالیتهای سیاسی شد. او دوران دبستان و متوسطه اول را در رستمآباد، محل تولدش گذراند، و دوران متوسطه دوم را در دبیرستان جم قلهک پشت سر گذاشت. در کودکی و نوجوانی علاقه زیادی به مطالعه داشت، و زمان زیادی را به خواندن کتاب بهویژه کتب تاریخ اختصاص میداد. خودش درباره دورترین خاطره سیاسیاش میگوید: «پنج سالم بود، هفدهم اسفند ۱۳۲۹ که رزمآرا ترور شد. خاطرم هست که در منزل بودیم و صحبت بود که رزمآرا امروز جلوی مسجد شاه ترور شد.»
پس از آنکه در سال ۱۳۴۲ دیپلم گرفت در مدرسه قائمیه و سپس در دبیرستان جهانآراى قلهک تا سال ۱۳۵۰ به تدریس مشغول شد. ولایتی تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی کارنامه سیاسی چندان پررنگی نداشت و همین موضوع نیز زمانی که بهعنوان نخستوزیر معرفی شد از عوامل مخالفت مجلس با او بود. در مورد فعالیتهای سیاسی او پیش از انقلاب گفته شده به دلیل علاقهمندی پدرش به سیاست، با شرایط سیاسی آشنا شد و پس از آن به امور سیاسی روی آورد.
او به مناسبتهای مختلف در دبیرستان در اعتراض به سیاستهای شاه، همشاگردیهایش را به تعطیلی کلاسها و تظاهرات دعوت میکرد؛ به همین خاطر بارها در ساواک منطقه بازجویی شد و در ۱۷ سالگی در ساواک تهران برای او پرونده تشکیل شد. در ۱۷ سالگی در سال ۱۳۴۱ عضو جبهه ملی دوم شد؛ و به همراه شهید لواسانی، شهید لبافینژاد، دکتر معتمدی، دکتر جزائری و دکتر خادمی انجمن اسلامی پزشکان را که پس از دکتر شیبانی تعلیق شده بود، احیا کرد و تماسهای منظمی با گروههای سیاسی مختلف و روحانیت پیرو حضرت امام(ره) برقرار کرد.
خودش درباره ادامه ندادن فعالیت در این جبهه میگوید: «من برای فعالیت سیاسی، به دنبال بستری بودم. آن موقع تنها بستر سیاسی موجود، جبهه ملی و نهضت آزادی بود. بعد از فوت مرحوم آیتالله بروجردی، در ۱۶سالگی به حضرت امام رجوع کردم، در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که دیدم جبهه ملی راهش را عوض کرد، از آن جدا شدم و بعد از آن، ارتباطم به روحانیت و فعالان مذهبی منحصر شد.»
در سال ۱۳۴۳ در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد و پزشکی عمومی را در سال ۱۳۵۰ به پایان رساند. پس از آن بلافاصله در آزمون دستیاری رشته اطفال شرکت کرد و در سال ۱۳۵۳ با درجه تخصصی پزشکی کودکان از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. سپس فوقتخصص بیمارىهاى عفونى را در دانشگاه جانهاپکینز آمریکا پشت سر گذاشت. همین دوران تحصیل در آمریکا و احتمالاً آشنایی با زبان انگلیسی بود که راه این پزشک به ساختمان وزارت امور خارجه در باغ ملی را هموار کرد.
او همچنین پس از برگزیده شدن بهعنوان وزیر امور خارجه سه دکترای افتخاری نیز از دانشگاههای قزاقستان، گرجستان و تاجیکستان دریافت کرده است. پس از پیروزی انقلاب مدتی را معاون وزارت بهداری بود و در مجلس اول از سال ۱۳۵۹ تا سال ۱۳۶۰ حاضر بود و از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۶ در دولت آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی به مدت ۱۶ سال بهعنوان وزیر امور خارجه فعالیت میکرد.
او از سال ۱۳۷۶ مشاور رهبری در امور بینالملل است و همچنین ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضویت در شورایعالی انقلاب فرهنگی و احراز عنوان دبیرکل مجمع جهانی بیداری اسلامی را نیز تجربه کرد. در سال ۱۳۹۲ در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کرد. وی همچنین در دیماه سال ۱۳۹۵ از سوی مقام رهبری بهعنوان رئیس هیئت مؤسس دانشگاه آزاد اسلامی منصوب شد.
ولایتی چگونه وزیر شد؟
علیاکبر ولایتی که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی مدتی معاون وزارت بهداری بود و سپس به نمایندگی از مردم تهران وارد مجلس شورای اسلامی شد، پس از شهادت شهیدان رجایی و باهنر و انتخاب آیتالله سیدعلی خامنهای بهعنوان رئیسجمهور از سوی وی برای پست نخستوزیری به مجلس معرفی شد اما مجلس انقلابی حاضر به پذیرش وی که متمایل به جناح بازار تلقی میشد سرباز زد و در نهایت کرسی نخستوزیری به میرحسین موسوی رسید و در ۲۴ آذر ۱۳۶۰ پست پیشین میرحسین موسوی در کابینه شهید رجایی نصیب این پزشک شد.
خود ولایتی از آن رویداد اینگونه یاد میکند: «آن دوران من نماینده مجلس بودم و از سوی حضرت آیتالله خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودند، بهعنوان نخستوزیر معرفی شدم. من جزو هیچ گروهی نبودم، جز حزب جمهوری اسلامی. آن زمان یک گروه متشکل برای مقابله با این انتخاب در مجلس کار کرد که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود، من ایراد به آنها نمیگیرم، خُب نمیپسندیدند که من نخستوزیر باشم، آنها به دنبال نخستوزیری آقای مهندس موسوی بودند.»
به گفته هاشمیرفسنجانی در خاطراتش مخالفان ولایتی عنوان میکردند که او سابقه انقلابی چندانی ندارد و فعالیت سیاسی آشکار و بارزی نداشته است. ولایتی به جز یک پرونده سبک در ساواک که بیشتر مربوط به دوران دانشآموزیاش بود مسیر ترقی خود را در تحصیل طی کرده بود و بیش از آنکه بر سیاست متمرکز باشد بیشتر بر تحصیلات خود متمرکز بوده است.
انقلابیون همانقدر که در کشورداری تازهکار بودند در سیاست خارجی نیز تجربهای نداشتند و علیاکبر ولایتی تنها ربطی که به خارج داشت تحصیلی کوتاه در دانشگاه جانهاپکینز آمریکا و قدری زبانانگلیسی بود که البته همین هم غنیمتی بود. میرحسین موسوی وزیر انقلابی پیشین تجربه سکونت کوتاهی در آمریکا داشت. صادق قطبزاده و ابراهیم یزدی وزیران پیشین نیز سالها در فرانسه و آمریکا زندگی کرده و با گروههای مخالف رژیم شاه ارتباط داشتند.
هرچه ولایتی کمتجربه بود شرایط سیاست خارجی ایران در آن دوره خطیر و حساس مینمود. دنیا در اوج دوران جنگ سرد فضایی بهشدت دوقطبی داشت و ایران در این میانه شعار «نه شرقی، نه غربی» سر میداد. درحالیکه از یک سال پیش ایران درگیر جنگی تحمیلی و گسترده از سوی رژیم بعثی عراق شده بود و بهتازگی پرونده ۴۴۴ روز گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا در تهران با میانجیگری الجزایر میان ایران و آمریکا به پایان رسیده بود و آتش کینه میان دو کشور با ریاستجمهوری رونالد ریگان شعلهور و سوزان بود. شوروی نیز که در ابتدای جنگ ایران و عراق تلاش میکرد جانبداریاش از عراق را پنهان کند و در مواضع رسمی این جنگ را محکوم کند، کمکم از ایران روی برگردانده بود و روابط سردتر شده بود.
در چنین شرایطی علیاکبر ولایتی به ریاست دستگاه سیاست خارجی ایران برگزیده شد تا بتواند در کنار بیژن نامدارزنگنه، طولانیترین وزارت مستمر در تاریخ ایران را رقم بزند. امیرعباس هویدا با ۱۲ سال و شش ماه نخستوزیری رکورددار ریاست دولت در تاریخ ایران است اما این علیاکبر ولایتی است که با ۱۶ سال وزارت در یک وزارتخانه گوی سبقت را از هویدا در تکیه بر یک صندلی میرباید.
ولایتی فرصت آن را داشت که در ۱۶ سال وزارت مستمر، ساختار دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران را بهگونهای پایهگذاری کند که تا اکنون سکاندار پشت پرده و حقیقی این ساختار خودش باشد و اکثر وزیران امورخارجه پس از خودش از کارمندان و معتمدان او باشند. اما آیا او وزیر امور خارجه موفقی بود؟ کارنامهای که ولایتی برای خود ترسیم میکند این است: «کسی که در سیاست خارجی کار کرده و مقداری هم در کار فرهنگی و تاریخی بوده و ریشهدارترین قسمت شخصیت بنده این است که پزشک هستم؛ پزشکی که در سیاست کار کرده و به فرهنگ و تاریخ هم علاقه دارد.»
ولایتی و مدیریتش در دوران جنگ
مهمترین پروندهای که علیاکبر ولایتی با آن مواجه بوده، پرونده جنگ ایران و عراق است؛ پروندهای که در پایان آن به گفته خود ولایتی، اختیار کامل و مطلق در آن داشت: «سوال دیگر که کردم امام فرمودند هرچه خود ولایتی صلاح دید همان را عمل کند یعنی اختیار کامل و مطلق دادند».
وزارت امورخارجه در دوران هشتساله جنگ تحمیلی نقش ستاد سیاسی جنگ را برعهده داشت و باید میتوانست با پشتیبانی سیاسی، موقعیت ایران را در نبرد با عراق تقویت کند. آنچه در عمل در جنگ هشتساله روی داد انزوای ایران با وجود تجاوز و آغاز جنگ از سوی عراق بود. دستگاه سیاست خارجی ایران طی هشت سال جنگ نهتنها نتوانست عراق را بهخاطر آغاز جنگ و تجاوز به کشور همسایه محکوم و منزوی کند، حتی پس از کاربرد سلاحهای ممنوعه شیمیایی توسط عراق نیز کارنامه موفقی از خود بروز نداد.
عراق با وجود ارتکاب انواع جنایتهای بینالمللی از حمایت شرق و غرب برخوردار بود و دستگاه سیاست خارجی ایران نتوانست با درک شکافهای موجود در نظام بینالملل به یارگیری و تقویت موقعیت ایران دست بزند. شاید همین خاطره از خود ولایتی گویای میزان نفوذ ایران در صحنه بینالمللی باشد.
ولایتی در رابطه با انزوای ایران در دوران جنگ میگوید: «ایران میخواست از ژاپن وانت تویوتا بخرد. چون صنعت ماشینسازی در ایران هنوز پیشرفت نکرده بود. اما ژاپن میگفت شاید شما از این وانت استفاده دوگانه بکنید! مثلاً برای انتقال نیروی نظامی در جبههها مورد استفاده قرار دهید. بنابراین آن را به ما نفروختند. در برهه دیگری ما پس از رایزنیهای فراوان موفق شدیم مقداری سیم خادار از واسطهایی خریداری کنیم اما وقتی به مرز روسیه رسید، اجازه ورود آن را به ایران ندادند. درحالیکه شوروی به عراق تانک تی 72، موشک اسکاد و انواع جنگندههای دیگر میفروخت. البته امروز سیاست روسیه با آن زمان متفاوت شده است. در همان ایام بود که به یکباره هشت موشک به شعاع 100 تا 200 متری ساختمان وزارت خارجه شلیک شد. پس از آن سفیر شوروی در تهران یک وقت فوری از من خواست و گفت: من به شما مژده بدهم که کشورم اجازه عبور سیمخاردار را داده است.»
تنها رفقای سیاسی ایران در آن دوران به دشمنان صدام در دنیای عرب محدود میشد که نه از دوستی صرف با ایران که از سر دشمنی با دیکتاتور عراق در کنار ایران بودند و البته به جز محموله موشکهای اسکاد روسی که لیبی به ایران داد کمک چندانی هم از آنها بر نمیآمد. در این دوران هرچند هر دو بلوک شرق و غرب زمینههای نزدیکی به ایران را داشتند، دستگاه سیاست خارجی ایران با درک وضعیت نظام بینالملل و شناخت صحیح از اختلافات و منافع کشورها میتوانست به یارگیری بیشتری برای ایران بپردازد اما در عمل هیچ ابتکار عمل ویژهای از خود بروز نداد.
قطعنامه ۵۹۸ که به پایان جنگ حکم داد از نگاه ایران آنچنان خنثی و بیفایده بود که ایران تا یک سال از پذیرش آن اجتناب کرد و تنها پس از آن بهطور مستقیم از سوی آمریکا در خلیجفارس مورد حمله قرار گرفت تا وادار به پذیرش آن شود.
ولایتی از جلسه شورای امنیت برای رسیدگی به حمله آمریکا به هواپیمای ایرانی اینگونه یاد میکند: «ما برای ساقط شدن هواپیمای ایرباس توسط آمریکا به شورای امنیت شکایت کردیم. از طرف ایران من رفتم و از طرف آمریکاییها بوش پدر که معاون ریگان بود. ما دوتا به شورای امنیت رفتیم، مطرح کردیم و آنجا ما از آمریکاییها انتقاد کردیم و به درگیری لفظی من و آقای بوش هم کشید و بعداً هم آمریکاییها محکوم به پرداخت غرامت شدند، ولی خب، جنایت آنها که با دادن پول پاک نمیشد. ما از آنجا که به فرودگاه برگشتیم گفتند که امام تصمیم گرفتند قطعنامه را بپذیرند.»
پس از پذیرش قطعنامه نیز آنچه که سازمان ملل را به شناسایی عراق بهعنوان متجاوز و آغازگر جنگ رهنمون کرد نه ابتکارات و تواناییهای ولایتی و دستگاه زیرمجموعه که حمله صدام به کویت بود.
ولایتی این دوره را سختترین دوران وزارت خود میداند و میگوید: «در مجموع سختترین مذاکره، مذاکرات مربوط به صلح ایران و عراق بود که سال ۶۷ تا ۶۹ طول کشید. عراقیها پایبند به آن چیزی که گفتند نبودند و دیگر اینکه میخواستند چیزی را که در جنگ به دست نیاورده بودند در مذاکره به دست بیاورند. قریب به دو سال طول کشید و لطف خداوند بود که صبر کردیم و مقاومت کردیم. این نکتهای است که خیلیها نمیدانند و سختی کار ما هم همین بود.»
محمدجواد لاریجانی یکی از معاونان ولایتی در این دوره میگوید: «در برههای تحت فشار آمریکا، شورای امنیت سازمان ملل متحد به ایران اخطار داد که اگر موضع خود را نسبت به قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت روشن نکند، قطعنامه جدیدی صادر خواهد شد که ایران را تحت فشار بیشتر میگذارد. تمام کارهای کارشناسی و نظر مسئولان بر این بود که نباید اجازه داد چنین قطعنامهای صادر شود. آقای ولایتی در اتاق آقای شیخالاسلام (معاون عربی) جلسه برگزار کرد و مرا که مسئول مذاکرات قطعنامه ۵۹۸ بودم صدا کرد و گفت: «تا من وزیر خارجهام، اجازه نمیدهم که این قطعنامه قبول شود[۲۵] درست دوازده ساعت بعد، مرحوم حاج احمدآقا(ره) زنگ زدند و گفتند که حضرت امام فرمودهاند بروید نیویورک و آنها را متقاعد کنید که قصد رد کردن نداریم. همین قطعنامه ۵۹۸ که در تمام طول مذاکرات از طرف آقای ولایتی به عنوان قرارداد «ترکمانچای» و عنصر «حرامزاده» معرفی میشد، به محض پذیرش، تبدیل به امامزاده شد و تازه آقای ولایتی مینازد که قرارداد ۱۹۷۵ و مرزها را هم صیانت کردهاست.»
در سایه حمله صدام به کویت نظام بینالملل درصدد مجازات دیکتاتور عراق برآمد و درحالیکه تدارک حمله نظامی به عراق را میدید گزارشی مبنی بر اینکه عراق آغازکننده جنگ بوده منتشر کرد و البته گزارشی که باز هم سودی برای ایران در پی نداشت و نتوانست غرامتی برای ایران در برداشته باشد درحالیکه کویت دو سال پس از پایان جنگ ایران و عراق مورد حمله واقع شده بود موفق شد غرامت صدمات جنگ را از محل صدور نفت عراق توسط سازمان ملل در همان سالهای اولیه پس از جنگ اول خلیجفارس دریافت کند.
تنها نکته مهم و تفاخرآمیز کارنامه ولایتی در جنگ ایران و عراق، ایستادگی دستگاه سیاست خارجی بر سر تمامیت ارضی ایران و اجبار صدام حسین به پذیرش دوباره مفاد معاهده الجزایر بود که البته این ایستادگی نیز در سایه نیاز صدام به صلح پیش از حمله به کویت و با ابتکار خود صدام در نامهنگاری با هاشمیرفسنجانی روی داد.
در مجموع علیاکبر ولایتی با وجود آنکه از اعتماد کامل رهبران جمهوری اسلامی و اختیار کامل در حوزه کاریاش برخوردار بود، هرگز ابتکار و خلاقیت شاخص و بارزی از خود نشان نداد و مهمترین ویژگیاش تبعیت محض از مقامات عالیرتبه نظام بود.
علیاکبر ولایتی که در دوران وزارت با سفرهای مکرر به کشورهای کوچک اقصینقاط جهان سوژه نشریه فکاهی «گلآقا» شده بود در تمام دوران وزارت تنها یک بار بهطور جدی در معرض استیضاح و اعتراض مجلس قرار گرفت؛ آن هم پس از سفر چائوشسکو دیکتاتور رومانی به تهران بود. چائوشسکو تنها چند روز پس از بازگشت از تهران با انقلابی فراگیر در رومانی سرنگون و اعدام شد و کم مانده بود ولایتی را هم در جایگاه خود متزلزل کند. مجلسیها به وزارت امور خارجه معترض بودند که چگونه دیکتاتوری در آستانه سرنگونی را به تهران دعوت کرده و آبروی بینالمللی ایران را نیز در معرض آسیب قرار داده است. پاسخ ولایتی در این باره این است که «فروپاشی اروپای شرقی و شوروی برای همه غیرقابل پیشبینی بود.»
فروپاشی شوروی
تحول مهم دیگری که در دوران وزارت ولایتی روی داد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال ۱۳ کشور از میان ویرانههای آن بود؛ تحولی که امید میرفت به احیای نفوذ تاریخی ایران در قلمروهای پیشین خود در آسیای مرکزی و قفقاز شود. اما ولایتی در این زمینه نیز نشان داد موفق نبوده است کسی که در جایگاه وزیر خارجه معتقد بود «فروپاشی شوروی برای ما آن زمان به این شکلی که پیش آمد قابل پیشبینی نبود»، طبیعتاً کارنامه موفقی نیز از خود به جای نمیگذاشت.
کشورهای این دو حوزه در میراث تاریخی و فرهنگی با ایران اشتراک داشتند و بهخاطر محصور بودن در خشکی برای اتصال به آبهای آزاد نیز به گزینه ناگزیرشان ایران، نیاز داشتند. اما ولایتی که پس از فروپاشی گفته بود ایران از دریچه مسکو به آسیای مرکزی و قفقاز وارد خواهد شد در همان مسکو پشت درهای دولتمردان روس ناکام ماند.
تلاش ابتدایی ایران برای نفوذ در این مناطق نیز با تبلیغات زیاد و شوق فراوان همراه بود. ترکمنستان، قزاقستان، تاجیکستان، ازبکستان، آذربایجان، ارمنستان و گرجستان فرصتهای ایران برای گسترش نفوذ در این مناطق بودند و علیاکبر ولایتی نیز در کنار هاشمیرفسنجانی سفرهای متعددی به این کشورها داشت و با اکثر رهبران این کشورها دیدار کرد.
هرچند عمده رهبران آسیای مرکزی و قفقاز به سنت حکومتهای استبدادی به رابطه با رهبران اصلی علاقه داشتند و اعتنای چندانی به وزیر امور خارجه تابع نداشتند. برخلاف هاشمیرفسنجانی که در روابط با رهبران این کشورها تا حدودی خلاقیت شخصی به خرج میداد و میتوانست روابط فردی با آنان ایجاد کند ولایتی در برقراری روابط فردی نیز موفقیتی نداشت. ولایتی در کارنامه طولانی ۱۶ سال وزارت نتوانست با هیچ رهبر و شخصیت شاخص خارجی روابط نزدیک و مؤثری داشته باشد و وزارت او عملکردی متوسط و میانهحال از یکنواختی و روزمرگی بود.
ایران در آسیای مرکزی و قفقاز از همه رقبای منطقهای و بینالمللی خود عقب ماند و ترکیه، عربستان سعودی، اسرائیل و آمریکا گوی سبقت را از ایران ربودند. این کشورها که با فروپاشی شوروی در همه زمینههای اقتصادی نیاز به یاری داشتند بازارهای خود را به روی رقبای ایران گشودند و ایران تنها حرف و شعار و ایدئولوژی به آنها تعارف کرد؛ چیزی که آنان در ۷۰ سال حکومت شوروی به وفور دریافت کرده و از آن سیر بودند.
علیاکبر ولایتی در ۱۶ سال وزارت خود بههیچوجه بر تقویت جنبههای اقتصادی وزارت امورخارجه و لزوم توجه به این جنبه از سیاست خارجی توجه نکرد که دستگاه دیپلماسی میتواند در جذب سرمایهگذاری خارجی به کشور و همچنین گسترش نفوذ اقتصادی در سایر کشورها کمک کند و اساساً مسائل اقتصادی یکی از مهمترین جنبههای رقابتهای دیپلماتیک است.
کارنامه او در زمینه کمک به توسعه اقتصادی کشور نیز کارنامه موفقی نبود و همچنان که به جنگ نیز کمک جدی نکرده بود در دوران سازندگی نیز عملکردی متوسط و میانهحال داشت که بود و نبودش تفاوت چندانی نداشت. روابط جمهوری اسلامی ایران در این دوران هم هیچ عملکرد درخشانی نداشت حتی با طرح پروندههایی چون گروگانهای آمریکایی در لبنان و یا حمله به پایگاه آمریکایی در عربستان و حمله به مراکز یهودیان در آرژانتین و حادثه تروریستی لاکربی و یا حادثه میکونوس دچار چالشهای عمیق شد که تقریباً در اکثر آنها بدون مدارک قوی و مستدلی جمهوری اسلامی متهم و گاهی محکوم شد و تاوانهای سختی بابت آن پرداخت کرد و در تمام اینها علیاکبر ولایتی بهجای بازیگری فعال، تماشاگری منفعل بود و در نهایت «به بیان مظلومیت» میپرداخت و از «مانعتراشی آمریکاییها برای بیان سخنان ایران» مینالید همچنان که در استفاده صدام از سلاحهای شیمیایی نالیده بود.
در پایان دوران وزارت ولایتی روابط ایران با عربستان تیره بود و سفیران کشورهای اروپایی همگی تهران را ترک کرده بودند و روابط ایران با اروپا و غرب تیره و تار شده بود و کشورهای همسایه نیز دست کمی از همین شرایط نداشت. چین و روسیه نیز هنوز در سیاست خارجی ایران از جایگاه ویژهای برخوردار نبودند و اساساً روسیه پس از فروپاشی درگیر بحرانهای داخلی بود و در سیاست عمومی نیز میان همراهی با غرب یا برگزیدن سیاستی مستقل سردرگم بود. بنابراین زمانی که ولایتی وزارت امورخارجه را ترک کرد هیچ پل سالمی برای ارتباط با دنیای خارج باقی نمانده بود و ایران در اوج مظلومیت پس از تحمل جنگی طولانی و خانمانبرانداز در انزوا و تنهایی رها شده بود.
مشاور امور بینالملل رهبری
علیاکبر ولایتی پس از ترک وزارت امور خارجه بهعنوان مشاور رهبری در امور بینالملل و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی کار خود را آغاز کرد اما به سرعت بر این فهرست افزود و در همه جنبههای مورد علاقهاش از فرهنگ تا سیاست خارجی و از پزشکی تا جهان اسلام به ایفای نقش و عهده گرفتن مسئولیت ادامه داد.
علیاکبر ولایتی اکنون بیش از دهها عنوان و مسئولیت برعهده دارد؛ شورایعالی مرکز تحقیقات سل، هیئتامنای دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، کنگره دوسالانه بینالمللی بیماریهای ریوی مراقبتهای ویژه و سل، شورای راهبردی روابط خارجی، شورای امپیاچ دانشگاه شهیدبهشتی، گروه اخلاق و حقوق پزشکی دانشگاه بهشتی، شورایعالی پیوند اعضای دانشگاه شهید بهشتی، شورایعالی شعبه بینالملل دانشگاه شهیدبهشتی، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورایعالی انقلاب فرهنگی تنها بخشی از عناوین و مسئولیت ولایتی است.
علیاکبر ولایتی که ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام را برعهده دارد در عین حال از زمان تحویل وزارت امور خارجه ریاست دانشگاه مسیح دانشوری را بر عهده گرفته و همزمان رئیس هیئت مؤسس و هیئت امنای دانشگاه آزاد نیز محسوب میشود. با وجود همه اینها علاوه بر پزشکی، موضوع سیاست خارجی یکی از محوریترین مشغولیتهای ولایتی در این سالها بوده البته در کنار برنامههای طولانی تلویزیونی در موضوعات تخصصی تاریخ و فرهنگ و تمدن! در همین سالها همچنین دهها جلد کتاب تخصصی که هر کدام به سالها تحقیق و پژوهش نیاز دارد به نام علیاکبر ولایتی منتشر شده که پرکارترین و متخصصترین پژوهشگران و استادان تاریخ و ادبیات نیز این تعداد اثر تولیدشده نداشتهاند.
ولایتی که به انتشار مجموعههای چندجلدی علاقهمند است مجموعههای «دانشنامه جوانمردی» و «تقویم تاریخ: فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» و مجموعه چهارجلدی «تاریخ علم در فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» و «دائرةالمعارف پزشکی اسلام و ایران» و مجموعه دهها جلدی «آفرینندگان فرهنگ و تمدن اسلام و بوم ایران» و مجموعه سیزدهجلدی «تاریخ کهن و معاصر ایران زمین» را منتشر کرده است اما شاید تنها کتابهای «تاریخ سیاسی و نظامی جنگ عراق با ایران» و کتاب خاطرات او با عنوان «آن سوی دیپلماسی» که تجربیات او در دوران وزارت امور خارجه را در بر میگیرد دو کتاب قابل اعتنای او باشد که براساس اسناد اداری و البته با تلاش همکاران ولایتی در وزارت امورخارجه منتشر شدهاند.
مراسم رونمایی کتاب «آنسوی دیپلماسی» در نمایشگاه کتاب سال گذشته که بدون حضور خود ولایتی برگزار شد بهخوبی موقعیت و جایگاه او را نشان میدهد. در این مراسم دو وزیر امور خارجه اسبق جمهوری اسلامی ایران یعنی سیدکمال خرازی و سیدعلیاکبر صالحی به سخنرانی پرداختند که سیدکمال خرازی در عین حال رئیس شورای راهبردی روابط خارجی را برعهده دارد که بهصورت غیررسمی عالیترین نهاد سیاست خارجی جمهوری اسلامی محسوب میشود. علاءالدین بروجردی، رئیس اسبق کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی و حمیدرضا آصفی، سخنگوی اسبق وزارت امور خارجه دو فرد دیگر این مراسم بودند که در عین حال از آنان با عنوان مشاوران علیاکبر ولایتی نیز یاد شده است.
علیاکبر ولایتی یکی از خوشاقبالترین سیاستمداران تاریخ جمهوری اسلامی است که همواره ستاره اقبالش در اوج بوده است. ولایتی که اکنون 79 سال سن دارد و بیماری و کهولت سن در آخرین تصاویرش به روشنی آشکار شده است، دستکم تا سال گذشته در سیاست خارجی نقش ایفا میکرد و بهعنوان مشاور امور بینالملل رهبری به کشورهای مختلف سفر کرده و پیامهای مهمی را میان رهبر جمهوری اسلامی ایران و رهبران جهان ردوبدل میکرد. ولایتی که اکنون در آستانه دهه هشتم عمرش قرار دارد همچنان مرد نخست سیاست خارجی در جمهوری اسلامی است؛ هرچند که در کارنامه طولانیاش اقدام شاخص و بارزی برای عرضه نداشته باشد.