دشمنِ قابل احترام
هنری کیسینجر در باره ایران چگونه میاندیشید؟
هنری کیسینجر پنجاهوششمین وزیر امور خارجه، محقق معتبر آمریکایی و برنده جایزه صلح نوبل بود که به ایجاد نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم کمک کرد و ایالاتمتحده را در برخی از پیچیدهترین چالشهای سیاست خارجی خود رهبری کرد و در سن صدسالگی درگذشت. کارنامه او آمیختهای از جنگافروزی برای کشورهای کوچک و مشاوره برای قدرتمداران و سیاستهای سلطهجویانه او بود. رساله دکترای کیسینجر در سال 1954 در دانشگاه هاروارد درباره مترنیخ صدراعظم افسانهای اتریش بود که در کنار الکساندر تزار روسیه و سایر قدرتها، نظم ارتجاعی اروپا در قرن نوزدهم را ترتیب داده بودند؛ کاری که کیسینجر نیز در طول عمر دیپلماتیک خود انجام داد چیزی شبیه همین بود. او در واقع بیشتر شبیه مشاوران شاهان مستبد بود تا دیپلماتی در دوران دموکراسیها و حقوق بشر. او بهدرستی به دوران پیش از دموکراسی تعلق داشت. او دیپلماسی را بهعنوان بازی قدرتهای بزرگ و کشورهای استعماری سابق که در جهان به سرعت در حال استعمارزدایی دهههای 1960 و 1970 به خود میآمدند و میلیونها نفر که زندگیشان تحت تأثیر تصمیمها قرار میگرفت، تلقی کرد. رویکرد واقعگرایانه و ماکیاولیستی او به قدرت، جایی برای زندگی انسانها و کشورهای کوچک باقی نمیگذاشت. کیسینجر به یکی از دانشجویانش گفته بود: «اگر مجبور بودم بین عدالت و بینظمی، از یک سو و بیعدالتی و نظم، از سوی دیگر، یکی را انتخاب کنم، من همیشه دومی را انتخاب میکردم.» کیسینجر، مظهر واقعی سیاست بهمعنای ماکیاولیستی آن بود و معتقد بود که دولتها باید با محاسبات سرد و منفعت شخصی عمل کنند و هرگز تحت تأثیر احساسات قرار نگیرند و بهویژه ایالات متحده باید آنچه را که بهعنوان تمایل ریشهدارش به سمت ایدهآلیسم میداند، کنار بگذارد. او متهم به مشارکت و تشویق جنایات جنگ ویتنام تا نسلکشی پاکستان در بنگلادش تا کودتای خونین پینوشه در شیلی و کودتای نظامی و جنگ کثیف در آرژانتین تا جنایات در کامبوج و تیمور شرقی و پرونده واترگیت است. کیسینجر در سال 1976 به دریاسالار سزار آگوستو گوزتی، وزیر امور خارجه آرژانتین گفت: «اگر کارهایی وجود دارد که باید انجام شوند، باید آنها را به سرعت انجام دهید.»
کیسینجر با لهجه متمایز آلمانی، هوش سرشار و نوشتههای بلند، یکی از تأثیرگذارترین فعالان سیاست خارجی و امنیت ملی در دوران پس از جنگ جهانی دوم بود. کیسینجر بیش از 80 سال از سن 20سالگی، زمانی که به ارتش ایالات متحده پیوست تا نزدیک به مرگش، به حضور در واشنگتن ادامه داد تا در مورد استراتژی امنیت ملی ایالات متحده فعالیت کند. کیسینجر بهعنوان مشاور امنیت ملی و سپس وزیر امور خارجه در دولتهای نیکسون و فورد، طراح برخی از مهمترین و گاه بحثبرانگیزترین سیاستهای این دولتها بود. پس از کنارهگیری کیسینجر از سمت وزیر امور خارجه، او مشاور امور سیاست خارجی باقی ماند. به توصیه رونالد ریگان، کیسینجر ریاست کمیسیون ملی دوحزبی آمریکا را برعهده داشت و بعداً در هیئت مشاوران اطلاعات خارجی رئیسجمهور تحت ریاست رؤسایجمهور ریگان و جورج اچ دبلیو بوش، خدمت کرد. جورج دبلیو بوش در سال 2002 درباره او گفت: «بیشتر وزیران امور خارجه پیش از ترک سمت خود به اوج شهرت خود میرسند. جرأت میکنم بگویم که هنری کیسینجر شاید امروزه بیشتر از زمان خروجش از مسئولیت در جهان شناختهشده باشد... او مترادف دیپلماسی جهانی است.»
او در گشایش درهای رابطه با چین به روی جهان غرب نقش داشت و نقش اصلی تنشزدایی با اتحاد جماهیر شوروی را برعهده داشت که تنشها را در طول جنگ سرد کاهش داد؛ که بازتابی از اعتقاد او به توازن قدرت بهعنوان یک اصل نظم جهانی بود. کیسینجر دریافتکننده تعدادی جوایز و تقدیرنامه است. در سال 1945، به دلیل خدمات شایستهاش، نشان ستاره برنزی از ارتش ایالات متحده را دریافت کرد. او در سال 1973 جایزه صلح نوبل را دریافت کرد، همان سالی که نظرسنجی گالوپ از آمریکاییها او را بهعنوان تحسینبرانگیزترین فرد در جهان معرفی کرد. او همچنین بالاترین افتخار غیرنظامی کشور، مدال آزادی ریاستجمهوری، در سال 1977 و مدال آزادی را در سال 1986 دریافت کرد.
دوست وفادار شاه
کیسینجر از زمان مشاور امنیت ملی و وزارت امور خارجه نیکسون روابط نزدیکی با محمدرضاشاه پهلوی داشت و سقوط او از قدرت را در دوران کارتر تماشا کرد و پس از آن از معماران اصلی سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در قبالِ ایران بود.
رهام الوندی در کتابی از انتشارات آکسفورد با عنوان «نیکسون، کیسینجر و شاه» گزارش مفصلی از سه اپیزود تاریخی کلیدی در مشارکت نیکسون-کیسینجر-پهلوی ارائه میدهد که جنگ سرد جهانی را بسیار فراتر از مرزهای ایران شکل داد. این کتاب با ارائه گزارشی از روابط نزدیک این سه دولتمرد به بررسی ظهور برتری ایران در خلیجفارس میپردازد، زیرا دولت نیکسون به شاه برای پر کردن خلأ ایجادشده توسط خروج بریتانیا از منطقه در سال 1971 تکیه داشت. این اثر سپس به اوج مشارکت پس از دیدار تاریخی نیکسون و کیسینجر در سال 1972 میپردازد. زمانی که شاه موفق شد آمریکا را به جنگ مخفیانه خود علیه عراق در کردستان بکشاند و در نهایت، بر زوال شراکت در زمان جانشین نیکسون، جرالد فورد، از طریق تاریخچه مذاکرات شکستخورده از 1974 تا 1976 برای توافق بر سر صادرات هستهای ایالات متحده به ایران تمرکز میکند که کیسینجر بهعنوان مخالف ایران هستهای محور آن را تشکیل میداد. در مجموع، این اپیزودها ظهور سقوط مشارکت ایران در جنگ سرد با ایالات متحده را در دهه رسوایی جنگ ویتنام و واترگیت ترسیم میکنند.
کیسینجر توسط رسانههای آمریکا متهم شده است که با شاه برای افزایش قیمت نفت در دهه 1970تبانی کرده است تا ایران بتواند تسلیحات بیشتری از ایالات متحده بخرد تا براساس دکترین نیکسون به ژاندارم خلیجفارس تبدیل شود. این رسانهها بر این باورند که این خرید تسلیحاتی ظاهراً به مالیخولیای شاه دامن زد و به انقلاب 1979ایران و متعاقب آن بحران گروگانگیری تهران کمک کرد. همانطور که دنراتر در یک برنامه تلویزیونی گفت: «ما برای مسلح کردن شاه بهای جهنمی پرداختیم.»
در زمان وقوع انقلاب ایران، کیسینجر مسئولیتی در دولت دموکرات کارتر نداشت با این حال مورد رجوع و مشاوره دولت وی قرار گرفت. او در این باره گفته است: «در مورد دخالت خودم در رویدادهای اخیر که از قضا به ابتکار دولت شروع شد، در هفته اول ژانویه 1979، یکی از مقامات ارشد وزارت امور خارجه از من برای یافتن اقامتگاه شاه در ایالات متحده کمک خواست. به من اطلاع دادند که دولت ما به این نتیجه رسیده که اگر حکومت بختیار از تلاشهای آیتالله خمینی برای به دست آوردن قدرت کامل جان سالم به در ببرد، شاه باید ایران را ترک کند. اگر میتوانستم اقامتگاه مناسبی در آمریکا پیدا کنم، شاه بر تردید خود غلبه میکرد و خروجش را تعجیل میکرد. من در تحلیل شک کردم اما درخواست را پذیرفتم. برای کمک با دیوید راکفلر تماس گرفتم. آقای راکفلر ابراز همدردی شخصی خود با شاه و همچنین عدم تمایل خود را برای مشارکت در کاری که ممکن است روابط مالی بانک چیسمنهتن با ارگانهای دولتی یا شبهدولتی ایران را به خطر بیندازد، ابراز کرد. سپس به برادرش نلسون متوسل شدم. با کمک او محل سکونت مناسبی پیدا شد. یک هفته بعد شاه ایران را ترک کرد. دو هفته بعد نلسون راکفلر درگذشت. بنابراین نقش بعدی دیوید راکفلر به سختی برخلاف ملاحظات اقتصادی اتفاق افتاد. انگیزه او برای اجرای میراث برادر فقیدش و نشان دادن این نکته بود که ملت ما به متحدی که به ما وفادار بوده، وفادار خواهد بود؛ این دیدگاه من نیز بود و همچنان باقی است. کمتر از دو ماه بعد - در اواسط ماه مارس - یکی دیگر از مقامات ارشد وزارت امور خارجه از من خواست تا شاه را که مدتی را در مراکش گذرانده بود، از درخواست ویزای آمریکا منصرف کنم تا اوضاع در تهران حل شود. با کمی عصبانیت نپذیرفتم. سپس به دیوید راکفلر نزدیک شد. او هم نپذیرفت. وقتی راکفلر و من پرسیدیم که آیا دولت به شاه کمک خواهد کرد تا در کشور دیگری پناهنده شود، به ما گفتند که هیچگونه کمک رسمی در نظر گرفته نشده است. این را عمیقاً اشتباه میدانستم و هنوز هم میدانم. تقریباً چهار دهه بود که هر رئیسجمهور آمریکا با اشتیاق کمک شاه را پذیرفته و او را دوست مهم ایالات متحده معرفی کرده بود. پرزیدنت ترومن در سال 1947 به شاه بهخاطر حمایتش از آرمان متفقین در طول جنگ جهانی دوم نشان لیاقت اعطا کرد و در سال 1949 او را به خاطر «شجاعت و دوراندیشی» و «صداقت در رفاه مردمش» تحسین کرد. پرزیدنت آیزنهاور در سال 1954 بهخاطر «رهبری روشنفکرانه» شاه، به او ادای احترام کرد. پرزیدنت کندی در سال 1962 از شاه به دلیل «تلاش بهخاطر بهترین شرایط برای مردمش» ستایش کرد. پرزیدنت جانسون در سال 1964 از شاه بهعنوان «پادشاه اصلاحطلب قرن بیستم» تمجید کرد و در سال 1965 «خرد و شفقت» او را ستود. پرزیدنت نیکسون در سال 1969 اعلام کرد که شاه «انقلابی از نظر پیشرفت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی» به وجود آورده است. پرزیدنت فورد در سال 1975 شاه را «یکی از دولتمردان بزرگ جهان» نامید. پرزیدنت کارتر در سال 1977 ایران را بهعنوان «جزیره ثبات در جهان» ستود و در سال 1978 شاه را به دلیل «نگرش مترقی» او که «منبع بسیاری از مخالفتها با او در ایران بود» تحسین کرد. چنین نقلقولهایی را میتوان بیپایان ادامه داد.»
این روایتها نشان میدهد که شاه در زمان سقوطش از حمایت و همراهی دوستان قدیمیاش در آمریکا بیبهره شده بود و دولت کارتر او را در جریان مشکلات به حال خود رها کرده بود. کیسینجر به صراحت مخالف چنین رفتاری بود و معتقد بود آمریکا باید با متحدان وفادار خود، وفادارانه رفتار میکرد. دیدگاه محافظهکارانه او که معتقد به حمایت بیچونوچرا از متحدان مستبد آمریکا بود، برخلاف رویه حقوقبشری دولت کارتر بود. کیسینجر در مصاحبه با واشنگتنپست توضیح میدهد که چگونه پس از مراکش توانسته موافقت دولت باهاما و مکزیک را برای اقامت شاه کسب کند و برای تحصیل کودکانش در آمریکا تلاش کرده است. او همه این اقدامات را بخشی از قدردانی خود از یک متحد وفادار توصیف کرده است. او بر این باور بود که «من شک ندارم که حکومت شاه در دوران طولانی حکومتش مرتکب اشتباه شده است. مسئله این است که پس از چهار دهه ارتباط نزدیک، در دوره آوارگی شاه، چقدر مناسب است که آنها را مطرح کنیم؟ من عمیقاً در مورد پیامدهای طرد او نگران بودهام. سایر دوستان ایالات متحده در منطقه، در موقعیتهای نسبتاً خطرناک و شاید حتی شرایط داخلی پیچیدهتر - رهبرانی که برای تکامل معتدل کل منطقه ضروری هستند - به چه نتیجهای میرسند؛ اگر ما علیه مردی که هفت رئیسجمهور آمریکا از او بهعنوان یک متحد وفادار و یک رهبر مترقی تمجید کردهاند، اینگونه رفتار کنیم، رفتارمان با آنها چگونه خواهد بود؟»
کیسینجر در جریان جنگ ایران و عراق سیاستی را توصیه میکرد که توسط دولت نیکسون نیز اجرا شد. هنری کیسینجر این سیاست را با کنایهای زیرکانه درباره جنگ بین عراقِ صدام حسین و جمهوری اسلامی ایران بیان میکرد: «حیف است که هر دو طرف نتوانند شکست بخورند». سیاستی که آشکارا دو دشمن سیاستهای آمریکا در غرب آسیا را در جنگی طولانی، بیرحمانه و بیهوده گرفتار کرد و در نهایت نهتنها هیچیک از آنها پیروز جنگ نبودند، بلکه هزینه بسیاری پرداخته و از روند توسعه و پیشرفت بازمانده بودند. او بهعنوان یک مشاور و کارشناس خصوصی، این ایده را ترویج کرده بود که عراقِ صدام میتواند بهعنوان وزنه تعادلی برای ایرانِ انقلابی عمل کند. او بر این باور بود که نگه داشتن ایرانیها و عراقیها در نبرد، آنها را قابل کنترلتر میکند. هنری کیسینجر یک بار توضیح داد: «نفع نهایی آمریکا در جنگ (این است) که هر دو باید از دست بدهند.»
مخالف ایرانِ هستهای
اما در واقع فاصله گرفتن کیسینجر از ایران از زمان مخالفت او با هستهای شدن دولت شاه شکل گرفت و پس از انقلاب اسلامی به اوج خود رسید. او در سال 2015 از مخالفان اصلی و مشهور توافقنامه هستهای مشهور به برجام بود و پیش از حصول کامل توافق و پیش از آنکه متن نهایی منتشر شود، در مقالهای با عنوان «معامله ایران و پیامدهای آن» در روزنامه والاستریت نوشت: «چارچوب اعلامشده برای توافق بر سر برنامه هستهای ایران پتانسیل ایجاد یک بحث ملی مهم را دارد. طرفداران از محدودیتهای هستهای که بر ایران تحمیل میکند، خوشحال هستند. منتقدان قابل تایید بودن این محدودیتها و تاثیر بلندمدت آنها بر ثبات منطقهای و جهانی را زیر سوال میبرند. اهمیت تاریخی توافق و در واقع پایداری آن به این بستگی دارد که آیا این احساسات که به خودی خود معتبرند، قابل تطبیق هستند یا خیر.
بحث در مورد جزئیات فنی معامله تاکنون مانع از جستوجوی محتوایی لازم در مورد پیامدهای عمیقتر آن شده است. به مدت 20سال، سه رئیسجمهور هر دو حزب بزرگ اعلام کردند که سلاح هستهای ایران مغایر با منافع آمریکا و جهان است و آنها آماده استفاده از زور برای جلوگیری از آن هستند. با این حال، مذاکراتی که 12سال پیش بهعنوان تلاشی بینالمللی برای جلوگیری از توانایی ایران برای توسعه زرادخانه هستهای آغاز شده بود، با توافقی پایان مییابد که این توانایی را میپذیرد؛ هرچند که در 10سال اول ظرفیت کامل آن کمتر است. ایران با آمیختن دیپلماسی زیرکانه با سرپیچی آشکار از قطعنامههای سازمان ملل، به تدریج مذاکرات را به سمت خود برگرداند. سانتریفیوژهای ایران از حدود 100دستگاه در ابتدای مذاکره به تقریباً 20000 امروز افزایش یافته است. اکنون تهدید جنگ، غرب را بیش از ایران محدود کرده است. درحالیکه ایران صرفاً تمایل خود به مذاکره را بهعنوان یک امتیاز تلقی میکرد، غرب خود را ملزم به شکستن هر بنبست با پیشنهاد جدیدی دانسته است. در این روند، برنامه ایران به نقطهای رسیده است که رسماً طی دو تا سه ماه پس از ساخت سلاح هستهای توصیف میشود. براساس توافق پیشنهادی، ایران به مدت 10سال هرگز بیش از یک سال از دستیابی به سلاح هستهای فاصله نخواهد داشت و پس از یک دهه، بهطور قابل توجهی به آن نزدیکتر خواهد شد.»
او در این مقاله ضمن ابراز تردید درباره آزمونپذیری توافق برجام و راههای فرار ایران از نظارتهای پیشبینیشده ادامه داد: «هنگامی که اختلافنظرهای اجتنابناپذیری بر سر دامنه بازرسیها سرزده به وجود میآید، ما بر روی چه معیارها و تا چه مرحلهای آمادگی اصرار داریم؟ اگر شواهد ناقص باشد، مسئولیت اثبات برعهده کیست؟ چه روندی برای حل سریع موضوع دنبال خواهد شد؟ مکانیسم اجرایی اولیه توافق، تهدید تحریمهای مجدد، عدم تقارن گسترده را نشان میدهد که در ازای محدودیتهای موقتی بر رفتار ایران، رهایی دائمی از تحریمها را برای ایران فراهم میکند. بعید است که انجام «بازگشت فوری» تحریمها به همان اندازه واضح یا خودکار باشد که این عبارت نشان میدهد. ایران در موقعیتی قرار دارد که با تصمیم اجرایی توافق را نقض میکند و بازگرداندن مؤثرترین تحریمها، مستلزم اقدام هماهنگ بینالمللی است. در کشورهایی که با اکراه در دورههای قبلی به آن ملحق شدهاند، خواستههای افکار عمومی و تجاری با «بازگشت سریع» یا خودکار مقابله میکند. اگر روند بعدی بهطور واضح این واژه را تعریف نکند، تلاش برای اعمال مجدد تحریمها در درجه اول خطر انزوای آمریکا و نه ایران را بهدنبال دارد.
انقضای تدریجی توافق چارچوب که در یک دهه آغاز میشود، ایران را قادر میسازد تا پس از آن زمان به یک قدرت مهم هستهای، صنعتی و نظامی تبدیل شود؛ در گستره و پیچیدگی برنامه هستهایاش و ظرفیت نهفتهاش برای تسلیحات در زمانهای مختلف. انتخاب کردن محدودیتهای تحقیق و توسعه ایران بهطور عمومی افشا نشده است (یا شاید توافقشده باشد). بنابراین، ایران در موقعیتی قرار خواهد گرفت که فناوری پیشرفته هستهای خود را در طول دوره توافق تقویت کند و پس از انقضای توافق یا شکسته شدن آن، سانتریفیوژهای پیشرفتهتر را - حداقل پنج برابر ظرفیت فعلی - به سرعت مستقر کند.»
این روایت کیسینجر از توافق هستهای شاید بیارتباط با نگاه او به محمدجواد ظریف نباشد. او در هنگام هدیه کتابش به محمدجواد ظریف روی آن نوشت: تقدیم به دشمنِ قابل احترام. کیسینجر که از چندین دهه پیش با ترامپ در ارتباط بود، در دوران ریاستجمهوری چندین دیدار با او داشت و چهبسا از عوامل مؤثر در خروج ترامپ از این توافق بود. چراکه کیسینجر در دوران جو بایدن که بحث بازگشت آمریکا به توافق هستهای مطرح شد، از مخالفان احیای توافق هستهای با ایران بود. او در این باره گفت: «مشکل مذاکرات برای احیای توافق هستهای ایران این است که بازگشت به توافقی که در شروع ناکافی بود، بسیار خطرناک است.»
کیسینجر در مصاحبهای با مجله انگلیسی اسپکتیتور که روز شنبه منتشر شد، گفت: «هرگونه تغییر در توافقنامه 2015 «ظاهراً آن را برای دشمن قابل تحملتر میکند.» در صورت دستیابی به چنین توافقی، وضعیت منطقه ممکن است «بسیار انفجاریتر» شود زیرا «بهویژه اسرائیل - دشمن اصلی ایران - و همچنین مصر و عربستان سعودی - که آنها را رقبای اصلی میدانند - قرار است پس از این توافق منزوی شوند.»
کیسینجر با بیان اینکه واقعاً «هیچ جایگزینی برای از بین بردن توان هستهای ایران وجود ندارد»، تأکید کرد: «بههیچوجه نمیتوان با سلاحهای هستهای در ایران در خاورمیانه صلح داشت، زیرا قبل از این اتفاق، خطر زیادی وجود دارد. زیرا اسرائیل نمیتواند منتظر عوامل بازدارنده باشد و چارهای جز اینکه خودش یک ضربه وارد کند نخواهد داشت. این مشکل ذاتی بحران است.»
او ادامه داده بود: «من در مورد توافق هستهای اولیه بهشدت تردید داشتم. من فکر میکردم که راستیآزمایی وعدههای ایران بسیار دشوار خواهد بود و گفتوگوها واقعاً الگویی را ایجاد کردند که در آن ساخت سلاح هستهای ممکن بود کمی کند شود اما اجتنابناپذیرتر نبود.»
در واقع مخالفت کیسینجر با قدرتیابی روزافزون ایران محدود به پرونده هستهای نبود. او در گفتوگویی با رادیو ملی آمریکا در سال 2014 پس از انتشار کتاب تازهاش با عنوان «نظم نوین جهانی» گفت: «نوعی کمربند شیعی از تهران از طریق بغداد تا بیروت به وجود آمده است و این به ایران این فرصت را میدهد که امپراطوری ایران باستان را این بار با برچسب شیعه بازسازی کند.» کیسینجر با تاکید بر رویارویی با ایران با هدف کنترل جاهطلبیهای امپراطوری این کشور قاطعانه اعلام کرد که «ایران را مشکلی بزرگتر از داعش میداند».
کیسینجر با وجود آنکه با دولت محمدرضا پهلوی ارتباط نزدیکی داشت اما در همان زمان با دستیابی دولت شاه به توان هستهای مخالفت کرد و در دوران آوارگی شاه از او حمایت کرد. در جنگ تحمیلی از استمرار جنگ ایران و عراق با هدف تضعیف هر دو دفاع کرد. با دستیابی ایران به توان هستهای از مدافعان فشار حداکثری و عدم توافق با ایران بود و تا پایان عمر خود بر این دیدگاه استوار ماند. از عوامل مؤثر بر خروج ترامپ از توافق هستهای بود و در پایان نیز با احیای آن در دولت بایدن مخالفت کرد. کارنامه او در قبال ایران نشاندهنده تمایل وی بر کنترل روزافزون و عدم قدرتگیری تهران فارغ از نوع حکومت بود. با وجود اینکه کیسینجر برای دههها هیچ مسئولیت رسمی نداشت اما از شخصیتهای مؤثر بر سیاست خارجی آمریکا بود و بیشک بر برخی از سیاستهای این کشور در قبال ایران تاثیر داشته است.