| کد مطلب: ۱۰۱۱۴
خصومت یا رقابت؟

خصومت یا رقابت؟

بازخوانی مواجهه ایران و اسرائیل قبل و بعد از انقلاب در گفت‌وگو با کارشناسان

بازخوانی مواجهه ایران و اسرائیل قبل و بعد از انقلاب در گفت‌وگو با کارشناسان

مرور و توصیف آنچه بر روابط ایران و اسرائیل، از بدو تاسیس این رژیم گذشته است با عناوینی همچون «از دوست تا دشمن» آغاز می‌شوند. با این حال اغلب مواقع، مباحثی همچون کیفیت و دلایل دوستی و دلایل دشمنی به مباحث ایدئولوژیک ارتقا پیدا کرده و پس از آن این سوالات مطرح می‌شود که آیا آنطور که روایت شده است، پهلوی و اسرائیل متحد راهبردی یکدیگر بودند و آیا دشمنی جمهوری اسلامی و این رژیم تنها به دلایل ایدئولوژیک است.

پای صهیونیست‌ها سال‌ها پیش از شکل‌گیری دولت اسرائیل به ایران باز شده بود؛ «سازمان جهانی صهیونیسم» در بین دو جنگ جهانی با تاسیس «آژانس یهود» در تلاش بود تا زمینه مهاجرت یهودیان به فلسطین را فراهم کند و ایران به دلیل جمعیت یهودیانش برای این آژانس اهمیت داشت. آژانس یهود در نهایت در سال ۱۹۴۲ و زمانی که ایران در اشغال بریتانیا و شوروی بود، موفق شد تا هیئتی را با هدف «کمک به آموزش دینی یهودیان» به ایران ارسال کند؛ آژانسی که در آن سال‌ها توسط دیوید بن‌گوریون، یک لهستانی یهودی که بعد از تشکیل اسرائیل نیز رهبری این کشور را به دست گرفت، اداره می‌شد. ملک سفارت اسرائیل در تهران نیز توسط همین آژانس در زمان فعالیت در ایران خریده شده بود که در اختیار دیپلمات‌های این رژیم قرار گرفت؛ سند اهدای این ملک اما ثبت نشده بود و براساس یادداشت‌های روزانه اکبر هاشمی‌رفسنجانی، سفارت اسرائیل در تهران به نام «خیرین»، یعنی آژانس یهود باقی ماند.

با این حال موضع دولت شاهنشاهی ایران پیش از تاسیس اسرائیل، مخالفت با شکل‌گیری دولتی در سرزمین فلسطین بود تا جایی که وقتی ایران در سال ۱۹۴۷ به‌عنوان یکی از اعضای «کمیته ویژه فلسطین» در سازمان ملل انتخاب شد، یکی از سه کشوری بود که با تقسیم فلسطین بین یهودیان و فلسطینی‌ها مخالفت کرد. ایران در جلسه رای‌گیری در مجمع عمومی سازمان ملل نیز علیه طرح تقسیم فلسطین رای داد. اما در نهایت تعداد آرای موافق بیشتر از آرای مخالف بود و این طرح رای آورد. ایران حتی پس از استقلال اسرائیل در سال ۱۹۴۸، در کنار کشورهای عربی ایستاد و به عضویت اسرائیل در سازمان ملل متحد رای مخالف داد.

این در حالی است که پس از اعلام استقلال اسرائیل و شروع جنگ در فلسطین، حرکت مهاجرین یهودي از کشورهاي منطقه و ایران به سوي سرزمین‌هاي اشغالی آغاز شد. در این میان، ایران به‌عنوان کشوري که داراي سیاستِ مدارا و تسامح در مقایسه با دیگر کشورهاي منطقه بود، هدف اولیه مهاجرینی قرار گرفت که از کشور خود نمی‌توانستند به‌طور مستقیم سفر کنند ولی براي رفع این معضل نخست به ایران آمده و از راه این کشور، عازم مقصد می‌شدند. مسئله مهاجرت یهودیان ایران به فلسطین و سیاست دولت ایران در قبال مسائل آن سرزمین، از حساسیت مذهبی بالایی در داخل و خارج از کشور برخوردار بود. چنانکه این موضوع باعث بروز واکنش‌هایی از جانب گروه‌ها و جمعیت‌هاي مذهبی کشورهاي اسلامی و نیز علما و مردم مسلمان ایران گردید. در این مقطع اما دولت ایران هیچ ارتباطی با رژیم شکل‌گرفته در اراضی اشغالی فلسطین نداشت.

در پی جنگ ۱۹۴۸ اما بسیاری از ایرانیان ساکن فلسطین همانند فلسطینی‌ها، خانه و کاشانه‌شان را رها کردند و از این منطقه گریختند. آن‌ها در ایران از دولت درخواست کردند که برای بازپس‌گیری املاک و دارایی‌هایشان از دولت تازه‌تاسیس اسرائیل، وارد عمل شود.

این موضوع موجب شد تا یک‌سال بعد از تاسیس اسرائیل، یک دیپلمات ایرانی به نام عباس صیقل به اسرائیل اعزام شود تا با مقام‌های این کشور درباره املاک اتباع ایرانی مذاکره کند. صیقل با عنوان «نماینده ویژه ایران» به اسرائیل رفت و همین موضوع موجب شد تا اسرائیل نیز درخواست کند که در مقابل، نماینده‌ای ویژه به تهران بفرستد. اما دولت ایران این درخواست را رد کرد.

ایران هرگز کشور اسرائیل را به شکل رسمی (de jure) به رسمیت نشناخت. به رسمیت شناختن اسرائیل به شکل غیررسمی یا دوفاکتو (de facto) نیز به همان سال‌های نخستین تشکیل اسرائیل یعنی اسفندماه ۱۳۲۸ بازمی‌گردد. اعلامیه دولت ایران در شناسایی دوفاکتو می‌گفت: «پس از مذاکرات مفصلی که از طرف سازمان ملل و دولت آمریکا با ایران به عمل آمد، برای اینکه دولت ایران بیشتر بتواند منافع اتباع خود را حفظ و اشکالاتی که در کار چندین هزار ایرانی مقیم فلسطین پیدا شده، مرتفع شود، سه ماه قبل آقای رضا صفی‌نیا را به سمت مامور مخصوص به فلسطین اعزام داشت و با این عمل، دولت ایران دولت اسرائیل را بالفعل به رسمیت شناخت ولی برای اینکه این شناسایی به‌صورت رسمی درآید، طبق تصمیم هیئت دولت، آقای انتظام، نماینده دائمی دولت شاهنشاهی در سازمان ملل به اطلاع نماینده اسرائیل رساند که از این پس دولت ایران دولت اسرائیل را به صورت دوفاکتو به رسمیت می‌شناسد.»

در فاصله ماه می۱۹۴۸زمان تأسیس رژیم اسرائیل تا ماه مارس۱۹۵۰زمانی که ایران دولت اسرائیل را به رسمیت شناخت، سیاست ایران در قبال اسرائیل نامشخص بود. در سال ۱۹۵۱ دکتر محمد مصدق با عنایت به اصل موازنه منفی و با توجه به اعتراضات مردم و برخی نمایندگان مجلس، شناسایی دوفاکتوي اسرائیل را پس گرفت، نماینده ایران را از فلسطین اشغالی فراخواند و طی اعلامیه‌اي قطع رابطه با رژیم اسرائیل را به اطلاع عموم رساند.

روابط ایران با اسرائیل عملاً پس از کودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شروع شد و شاه ایران که حکومت خود را ازدست‌رفته می‌دید پس از آنکه با کمک واشنگتن بار دیگر توانست به کشور بازگردد، به درخواست ایالات متحده برای افزایش سطح همکاری با اسرائیل پاسخ مثبت داد و روابط تهران و تل‌آویو در ابعاد مختلف، مخصوصاً در زمینه‌هاي کشاورزي، اطلاعاتی و نفتی تا انقلاب اسلامی روزبه‌روز گسترش یافت؛ روابطی که تا سال ۱۳۳۹ همچنان از سوی دربار مخفی نگاه داشته می‌شد اما در این سال محمدرضا شاه در کنفرانسی خبری با روزنامه‌نگاران سرشناس کشور با سوالی درباره به رسمیت شناخته شدن اسرائیل توسط ایران روبه‌رو شد؛ در این کنفرانس خبری، عبدالرحمان فرامرزی که روزنامه‌نگاری برجسته بود و به حمایت از حقوق فلسطینی‌ها نیز شهرت داشت، از شاه پرسید که آیا ایران، اسرائیل را به رسمیت شناخته است یا نه. محمدرضا شاه در پاسخ گفت: «شناسایی اسرائیل از طرف ایران سابقاً به‌طور دوفاکتو صورت گرفته ‌بود و امر تازه‌ای نیست. منتهی روی جریانات روز و شاید هم از لحاظ صرفه‌جویی، چند سال پیش نماینده ما از اسرائیل احضار شده ‌بود و هنوز هم وی به آنجا برنگشته‌ است.» حکومت پهلوی تا پایان سقوط خود در بهمن ۱۳۵۷ روابط خود با اسرائیل را ادامه داد تا در کنار ترکیه، تنها دو کشور مسلمانی باشند که اسرائیل را به رسمت شناختند. ۳۰ بهمن ۱۳۵۷و تنها یک هفته پس از قطعی شدن سقوط محمدرضاشاه اما دولت موقت ایران به نخست‌وزیری مهدی بازرگان، با صدور اعلامیه‌‌ای، شناسایی دوفاکتو اسرائیل را پس گرفت و روابط ۲۹ساله دو کشور پایان یافت. اخراج ۳۲ نفر از کارکنان اسرائیلی در ایران و فراخوان کارکنان نمایندگی ایران در اسرائیل آغاز شد و به سرعتی باورنکردنی، همه چیز به اتمام رسید.


تل‌آویو، متحد راهبردی حکومت پهلوی بود؟

ابعاد و دلایل شکل‌گیری رابطه میان ایران و اسرائیل را می‌توان از چند منظر مورد بررسی قرار داد؛ نخست، با ساده‌ترین بیان شاید بتوان گفت دلایل نزدیکی شاه به اسرائیل از همان مؤلفه‌هایی سرچشمه می‌گیرد که امروز کشورهای عربی را به سمت عادی‌سازی روابط و توافق ابراهیم رهنمون ساخته است؛ همچنین به موضوعات امنیتی و اقتصادی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس باید انزوای تاریخی ژئوپلیتیک ایران نیز افزوده شود. در این مقطع، اسرائیل نیز از طرف تمامی همسایگان عرب خود احساس تهدید می‌کرد و در نتیجه همین موضوع، در تلاش بود تا با کشورهای دیگر منطقه ارتباط برقرار کند و موقعیت محمدرضا پهلوی نیز ظرفیت اجرایی شدن چنین سیاستی را داشت. در این زمان بود که اسرائیل با پیشنهادهایی همچون کمک‌های اطلاعاتی و توسعه‌ای راه خود را به ایران باز کرد.

محمدرضا پهلوی که در سال‌های پس از 1332، علاوه بر فقدان متحد منطقه‌ای، از جانب مخالفین حکومت نیز احساس خطر می‌کرد، در سال ۱۹۵۷، یکی از بدنام‌ترین و وحشیانه‌ترین سازمان‌های اطلاعاتی خاورمیانه به نام «ساواک» را با کمک سرویس اطلاعاتی اسرائیل -موساد- تأسیس کرد. دانش اسرائیل در حوزه کشاورزی و تولید تسلیحات نیز موجب ایجاد ابعاد دیگری از همکاری‌ها میان تهران و تل‌آویو شد. در همین حال این سوال مطرح می‌شود که آیا اسرائیل متحد راهبردی و استراتژیک دولت پهلوی در ایران بود و آیا اسرائیل در دهه‌های آغازین تاسیس با اسرائیلی که امروز با آن مواجه هستیم، یکی است؟
اسرائيل رژیمی است که به صورت بنیادین به دنبال توسعه قدرت خود است؛ البته نمی‌توان گفت که این تمایل ضرورتاً به معنای توسعه قلمرو آنهاست اما اسرائيل به دنبال گسترش قدرت نظامی، ژئوپلیتیکی و سیاسی خود در سراسر منطقه و ایجاد حوزه نفوذ است؛ حوزه نفوذی که عملاً با حوزه نفوذ حکومت در ایران چه در دوران پهلوی و چه جمهوری اسلامی همپوشانی دارد اما تل‌آویو در سال‌های نخست تشکیل خود و درحالی‌که با همسایگان خود در نزاع بود، تنها به دنبال همراهی کشوری در منطقه بود تا از انزوای خاورمیانه‌ای خود رها شود و با اسرائیلی که امروز در مرزهای شمالی و جنوبی ایران استقرار دارد، متفاوت بود.

دو نگاه در ایران به اسرائیل

منصور براتی، کارشناس مسائل منطقه و اسرائیل‌شناس در پاسخ به این سوال که آیا اساساً می‌توان اتحادی استراتژیک میان اسرائیل و کشوری در منطقه خاورمیانه را متصور باشیم، به هم‌میهن گفت: «پاسخ به این سوال بسیار پیچیده است و افراد مختلف از دو منظر به این موضوع نگاه می‌کنند؛ یک منظر بسیار ایدئولوژیک است و باعث می‌شود ما نتوانیم در مسیری میان این دو قدم بزنیم به این معنا که به دلیل شناخت ایدئولوژیک از اسرائیل در داخل ایران، اگر فردی بخواهد این رژیم را به صورت علمی بشناسد، کار سختی در پیش دارد که در صحبتش، صحبت از ایدئولوژیک نکند و البته در دامان دفاع از اسرائیل نیز نیفتد. در ایران دودسته نگاه وجود دارد؛ نگاه نخست خواهان نابودی اسرائیل است چراکه معتقد است اگر این رژیم به حال خود رها شود، یک به یک کار کشورهای اسلامی را تمام کرده و بعد به سراغ ایران می‌آید. نگاه دوم کاملاً برعکس است و اسرائیل را یک نیروی رهایی‌بخش در منطقه می‌داند و معتقد است آن‌هایی که در مقابل این رژیم قرار گرفته‌اند مانند حماس و گروه‌های دیگر فلسطینی، تروریست هستند و این نگاه در اپوزیسیون کشور به کرات قابل مشاهده است.» این کارشناس مسائل اسرائیل ادامه داد:«اگر بخواهم وارد موضوع شوم؛ تاریخ و سابقه اسرائیل نشان می‌دهد، این رژیم قادر به برقراری اتحاد راهبردی با دولت- ملت‌های منطقه نیست. برای مثال اسرائیل نمی‌تواند با کشوری همچون ترکیه اتحاد راهبردی برقرار کند چراکه این دولت-ملت‌ها در نهایت رقیب یکدیگر در منطقه هستند به این معنا که شاید دشمن یکدیگر نباشند اما رقیب هم هستند. امروز هم می‌بینیم به‌‌رغم آنکه آنکارا و تل‌آویو از اوایل ۲۰۲۲ روابط خود را پس از دوران طولانی تنش از سرگرفتند و دو طرف تبادل سفیر صورت دادند اما پس از آغاز جنگ مجدداً کار به فراخوان سفرا رسید. برای ایران هم شرایط به همین نحو است؛ به این معنا که حتی اگر حکومتی غیرایدئولوژیک در ایران بر سر کار باشد و ارتباط غیرخصمانه با اسرائیل داشته باشد اما در نهایت اتحاد ایدئولوژیک داشتن برای دولت- ملت‌های منطقه با اسرائیل ممکن نیست. برای مثال کشوری همچون امارات می‌تواند با اسرائیل اتحاد راهبردی داشته باشد اما دولت-ملت‌های منطقه همچون عربستان، ترکیه، مصر و ایران که در تاریخ ریشه دارند، به سختی قادر خواهند بود تا با اسرائیل اتحاد راهبردی داشته باشند و رقیب هم در منطقه هستند. در دوره پهلوی نیز که ما شاهد روابط میان ایران و اسرائیل بودیم اما باز هم در حوزه نفوذ با یکدیگر در رقابت بودند. بنابراین اگر فرض کنیم که این تضاد ایدئولوژیک نیز میان ایران و اسرائیل به پایان برسد، باز هم رقابت در منطقه وجود خواهد داشت و دولت مستقر در ایران با هر تفکری رقیب عربستان، ترکیه و اسرائیل باقی خواهد ماند.»

پهلوی و مسئله هسته‌ای

با مرور تاریخ می‌توان به این تحلیل دست یافت که محمدرضا پهلوی از همان دوران نیز به مسئله توسعه‌طلبی‌های اسرائیل واقف و به دنبال ایجاد موازنه در منطقه خاورمیانه بود. موضوع علاقه و اهتمام پهلوی دوم به ایجاد و افزایش توان هسته‌ای می‌تواند مصداقی برای این امر باشد چراکه اسرائیل تنها کشوری در منطقه خاورمیانه بود که برنامه هسته‌ای خود را آن هم به‌صورت غیرشفاف و پنهانی دنبال می‌کرد.

به ادعای بسیاری از نزدیکان به دربار پادشاهی ایران، کسب قدرت و افزایش پرستیژ نه‌تنها در محدوده جغرافیایی خاورمیانه، بلکه فراسوي محدوده خلیج‌فارس و اقیانوس هند و همچنین ایجاد موازنه قدرت در منطقه از موضوعات مورد توجه شاه ایران بود و همین امر نیز ایران را به سمت انرژی هسته‌ای سوق داد؛ دانشی که هرچند با بهانه پایان قریب‌الوقوع منابع فسیلی قابل توجیه بود اما در ورای آن توجه شاه به تسلیحات هسته‌ای حتی از دید ایالات متحده نیز پنهان نمانده بود؛ به‌طوری‌که مذاکرات هسته‌اي ایران با آلمان غربی و برزیل، مایه خشم و ناراحتی کیسینجر و وزارت امور خارجه بود، زیرا بر این نظر بودند که بُن (پایتخت آلمان در آن زمان) موضعی به اندازه کافی مستحکم در قبال قضیه بازفرآوري نداشته است. کیسینجر در این رابطه گفته بود که «ما قویاً به جمهوري فدرال آلمان تصریح کرده بودیم که تجهیزات بازفرآوري در اختیار ایران نگذارد». همچنین بنا بر شواهد، این میزان سرمایه‌گذاري براي کشوري که تا آن روز محدودیتی در مراوده تجاري با دنیا نداشت، امري وراي اهداف اقتصادي بوده است. اسدالله علم، وزیر دربار نیز در یادداشت‌هاي خود با اشاره به قراردادها با طرف‌هاي خارجی براي ساخت نیروگاه اتمی این میزان سرمایه‌گذاري را عجیب دانسته است و می‌نویسد: «ساختن نیروگاه اتمی که شش برابر گرانتر از نیروگاه حرارتی گازي تمام می‌شد، با هیچ منطقی جور در نمی‌آمد، مگر آنکه فرض شود شاه در اندیشه دسترسی به بمب اتمی بوده است». مورد دیگر اظهارنظر شاه پس از امضاي قرارداد همکاري ایران و فرانسه است، براي غنی‌سازي اورانیوم در فوریه ۱۹۷۴ که محمدرضا پهلوی در پاسخ به این پرسش خبرنگار روزنامه لوموند که پرسید آیا ایران روزي به بمب اتمی دست خواهد یافت، گفت: «بدون شک! زودتر از آنچه باور آن می‌رود».

سینا عضدی، استاد کالج الیوت در دانشگاه جورج واشنگتن و پژوهشگر حوزه فناوری هسته‌ای در گفت‌وگو با هم‌میهن در تشریح برنامه هسته‌ای ایران در زمان پهلوی دوم گفت: «طرز فکر شاه به برنامه اتمی ایران این بود که تهران به هر صورت به علت زرادخانه عظیم هسته‌ای شوروی نمی‌تواند با این دولت با سلاح هسته‌ای مقابله کند و باید در مقابل شوروی استراتژی دفاعی را در پیش بگیرد تا آمریکا با سلاح‌های هسته‌ای خودش سر برسد و از طرف دیگر با بهبود روابط ایران-شوروی به وسیله تجارت و روابط فرهنگی آن تهدید حمله شوروی به ایران را کمتر کند. تهدید اصلی که شاه از آن احساس خطر می‌کرد از سمت عراق و غرب کشور بود که من بارها در گزارش‌های دولتی آمریکا و خاطرات آقای اعتماد دیده‌ام که تهدید بزرگ را از سمت غرب می‌دیدند. شاه در آن مقطع نیازی به تسلیحات هسته‌ای نمی‌دید چراکه نیروی نظامی ایران قوی بود و قدرت بازدارندگی داشت اما همیشه به این فکر بود که اگر زمانی ایران به سلاح اتمی نیاز پیدا کند باید بتواند این سلاح را تولید کند و برای همین فعالیت‌هایی را صورت داده است که مرتبط با تولید کلاهک هسته‌ای بود و من مدارک این را در اسناد دولت آمریکا دیده‌ام. شاه به فکر این بود که شاید روزی به سلاح هسته‌ای نیاز پیدا کند اما اینکه به‌صورت فعالانه دنبال برنامه نظامی هسته‌ای باشد، اینگونه نبود.»

این تحلیلگر مسائل هسته‌ای در پاسخ به این سوال که آیا شاه از سوی هند که قدرت اتمی آن روز منطقه شبه‌قاره بود تهدیدی احساس می‌کرد، گفت: «محمدرضا پهلوی هیچ تهدیدی از سوی هند نمی‌دید و حتی زمانی که دهلی انفجار اتمی خود را در ماه مه ۱۹۷۴ انجام می‌دهد، مقامات ایران اصلاً نگران نبودند و تهدیدی نمی‌دیدند و نخست‌وزیر وقت یعنی آقای هویدا این آزمایش را در ملاقات با سفیر آمریکا، مربوط به سیاست داخلی هند عنوان کرده بود. همچنین وزیر خارجه وقت ایران آقای خلعتبری گفته بود که ما تنها مخالف استفاده از انرژی هسته‌ای برای مقاصد نظامی هستیم. چراکه هند این انفجار را انفجار اتمی صلح‌آمیز عنوان کرده بود.»

دشمنی جمهوری اسلامی و اسرائیل به ایدئولوژی خلاصه می‌شود؟

انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷، پایانی بر روابط نزدیک ایران و اسرائیل بود و آنها را به دشمنان سرسخت هم تبدیل کرد. تنها شش روز پس از اعلام پیروزی انقلاب، یاسر عرفات، رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین، اولین سیاستمدار رسمی خارجی بود که به ایران سفر کرد. او با استقبال گرم هزاران ایرانی که شعارهای حمایت از فلسطین سر می‌دادند مواجه شد و همه گروه‌های داخل ایران از حضور او در کشور ابراز خوشحالی کردند. عرفات در جریان سفرش به تهران، در فرودگاه مهرآباد گفت: «وقتی کسی به خانه‌اش می‌رود، نیازی به اجازه ندارد.» وی اعلام کرد: «انقلاب ایران یک پیروزی بزرگ برای فلسطین است، وقتی وارد حریم هوایی ایران شدم احساس کردم وارد حریم هوایی بیت‌المقدس شدم.» بسیاري از صاحب‌نظران، مهمترین دلیل به رسمیت نشناختن رژیم اسرائیل توسط جمهوري اسلامی ایران را دلیل ایدئولوژیک می‌دانند؛ براساس این دلیل، چنین استدلال می‌شود که رژیم اسرائیل غاصب سرزمین فلسطین است و از هیچ‌گونه مشروعیتی برخوردار نیست از این‌رو جمهوري اسلامی ایران به‌عنوان یک حکومت دینی که خود را منادي و پاسدار اخلاق انسانی می‌داند، به قطع رابطه با رژیم اسرائیل اقدام کرده است.

عبدالرضا فرجی‌راد، دیپلمات پیشین و استاد ژئوپلیتیک دانشگاه در گفت‌وگو با هم‌میهن در خصوص ایدئولوژیک دانستن اختلاف میان تهران و تل‌آویو گفت: «من بعید می‌دانم این نظر کاملاً درست باشد؛ درست است که ایران و اسرائیل دارای دو تفکر متفاوت اسلام و یهود صهیونیستی هستند اما واقعیت این است که بحث اشغال سرزمین مطرح است و ایران معتقد است تمام سرزمین فلسطین متعلق به فلسطینی‌هاست و اسرائیل با زور این سرزمین را تصاحب کرده، خشونت به خرج داده‌اند و اجازه بازگشت فلسطینی‌های آواره را به سرزمین خود نمی‌دهند. لذا از بین رفتن این حاکمیت از سوی تهران مطرح شده است به این معنا که ایران به موجودیتی که اشغال سرزمین صورت داده است، رسمیت نمی‌دهد. ایران در همین راستا موضوع رفراندوم و مسیر دموکراتیک را مطرح می‌کند تا ساکنان سرزمین فلسطین و تمامی آوارگان حکومت این منطقه را تعیین کنند. اگر بگوییم اختلاف ایران و اسرائیل ایدئولوژیک است یعنی ما دعوای اسلام و یهود داریم، نه، ایران با دین یهود اختلافی ندارد بلکه مشکل در تفکر صهیونیستی است. این تبلیغات اسرائیل است که ایران نابودی ما را می‌خواهد و با همین تبلیغات نیز اقدامات خود علیه جمهوری اسلامی ایران و برای مثال فناوری هسته‌ای را توجیه می‌کند.»

با مرور تاریخ می‌توان به مؤلفه‌های دیگری نیز برخورد کرد که علاوه بر موضوع ایدئولوژی، روابط خصمانه میان ایران و اسرائیل را توجیه کرده؛ همکاری سازمان امنیت اسرائیل، موساد، با سازمان اطلاعات و امنیت ایران، ساواک و همچنین نقش اسرائیل در ایجاد این سازمان امنیتی مخوف، یکی از مواردی بود که احساسات ضداسرائیلی را در بین مخالفان شاه، از جمله در میان اسلام‌گرایان دامن می‌زد. در یک گزارش سال ۱۹۷۹ سیا آمده است: «هدف اصلی اسرائیل از برقراری رابطه با ایران این بود که آن را به صورت متحدی حامی خود با سیاست‌های ضدعربی درآورد. موساد سال‌ها از اواخر دهه ۱۹۵۰، به عملیات مشترک با ساواک اشتغال داشت.» اسناد دیگری از کتابخانه کنگره آمریکا حاکی است که ساواک در سال ۱۹۵۷ زیر نظر افسران اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا سازماندهی شد.

همچنین ملت ایران که سابقه حمایت از فلسطین را در تاریخ خود حتی پیش از وقوع انقلاب اسلامی دارد، از شکست اعراب در مقابل اسرائیل در جنگ شش روزه ۱۹۶۷ احساس سرخوردگی پیدا کرده و به همین منظور بود که یکی از اهداف انقلاب در بیان بنیانگذار آن «احیای عظمت و سربلندی اسلام» عنوان شد و همین امر نیز موحب شد تا مردم و انقلابیون استقبال بی‌نظیری را از رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین در تهران پس از انقلاب رقم بزنند.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
آخرین اخبار