خبرنگاران در میدان/بررسی عملکرد خبرنگاران در جنگ ۱۲ روزه به بهانه روز خبرنگار
در پروسه تهاجم ۱۲روزه اسرائیل به ایران، جامعه در شوک و بهت فرو رفته بود. سوال مهم این بود که چه خواهد شد؟ سرنوشتها دچار دگرگونیهای بیبازگشتی شدند و بیدفاع بودن مردم ایران آنقدری مهیب بود که دستکم چندروز اول اصلاً حتی در فضای مجازی هم آدمها نمیدانستند چگونه احساساتشان را بیان کنند.

رستاخیز گزارشنویسی
در پروسه تهاجم 12روزه اسرائیل به ایران، جامعه در شوک و بهت فرو رفته بود. سوال مهم این بود که چه خواهد شد؟ سرنوشتها دچار دگرگونیهای بیبازگشتی شدند و بیدفاع بودن مردم ایران آنقدری مهیب بود که دستکم چندروز اول اصلاً حتی در فضای مجازی هم آدمها نمیدانستند چگونه احساساتشان را بیان کنند. سهروز اول که هولناکتر بود اما در همین روزها تعدادی روزنامهنگار کاربلد بدون اینکه جلسه و شوری در کار باشد، بهشکل هماهنگ در چند روزنامه رسمی کشور، اتفاقی را رقم زدند که برای تاریخ مطبوعات بعد از انقلاب یک مسترکلاس روزنامهنگاری بود. در این میان عملکرد روزنامههای «پیام ما»، «هممیهن» و «شرق» برای من چشمگیرتر بود.
الناز محمدی در روز دوم جنگ گزارشی نوشت با عنوان «تصویر موهای روی تشک صورتی، متعلق به پرنیاست». این گزارش نظر مرا بهعنوان روزنامهنگاری در دور نشسته به بازتاب فاجعه جنگ در رسانهها جلب کرد. یک شاعر جوان در ستارخان کشته شد. تصویر خونین موهایی روی تشک در ستارخان منتشر شد و یکنفر حقیقتیاب توانست ارتباطی بین این دو را کشف کند.
حیرتانگیز بود. بعد از این هرروز روزنامههای فعال در مورد گزارشهای مربوط به جنگ را چک میکردم. تمرکز همصنفیهایم در این رسانهها روی پیامدهای جنگ ازجمله مهمترین آن یعنی کشتهشدن انسانهای بیگناه، انگار قاعدهای بود که ناگفته و نانوشته حلقهی این راویانِ شریفِ جنگ (که تا جایی که من دیدم و خواندم اغلب زن بودند) را بهشکل هماهنگ رعایت میکردند. من سویهگیری سیاسیای در این گزارشها ندیدم درصورتیکه میدانم بچهها بعضاً چقدر رویکردهای سیاسی متفاوتی دارند اما تمرکز بر انسان بود و جانهای عزیزی که میرفتند، فراتر از مواضع و تعلقات سیاسی شخصی معنا پیدا میکرد.
روزنامه «پیام ما» به سردبیری فاطمه علیاصغر، تمرکز خوبی روی مسئله پیامدهای جنگ بر محیطزیست داشت. تمرکز این رسانه پیشتر هم بیشتر روی این موضوع بود و در دوران جنگ تلاش قابلتوجه گزارشنویساناش بر اینکه بیتوجهی بر محیطزیست در چنین دورانهایی چه پیامدهایی خواهد داشت، قابلتوجه بود. بهطور کل عملکرد گزارشنویسی در این دوره، رخ جدیدی از خود نشان داد و متون خوبی که نوشته شد، اغلب گزارشهایی بود که در پی بازتاب دستکم گوشهای از حقیقت کریه جنگ بودند. در این دوران شنیدم که بسیاری از همنسلانم که دوران رونق مطبوعات نیمهی دوم دهه70 خورشیدی را دیده بودند، این شکل از فعالیت گزارشنویسان زن موضوع این یادداشت، آنها را هم مثل من یاد آن دوران انداخت.
بله آنقدر تنور کار مطبوعاتی داغ بود که هرروز باید چند روزنامه میخریدی که در جریان امور باشی و خب بهاری بود که با تعطیلی «فلهای» روزنامهها خیلی زود بدل به خزان شد. اما اجازه بدهید دربارهی این قیاس یک نکته مهمی را بنویسم. روزنامهنگاری اساساً کار فرهنگی است، نه سیاسی. اهم امور در عالم سیاست در نظر داشتن منافع ملی، حزبی، حکومتی و... است. در روزنامهنگاری شما بیش از همهچیز به حقیقت متعهدید. در دوران رونق مطبوعات اصلاحطلب کمتر کسی برای مثلاً گزارشهای درخشان بنفشه سامگیس روزنامه میخرید.
همه میخریدیم که ببینیم مثلاً داور چگونه یک کنایهای به گروه فشار زده یا اکبر گنجی یا شمس در سرمقاله چه نوشتهاند. درست است که در این دوران حقایق بسیاری افشا شد اما بازی در عرصه سیاست رخ میداد، نه در عرصه حقیقت. در این دوران بود که نوشتن یادداشت و حرفهای صدمن یهغاز هیجانی روزمره، بدل به تبحری اُولی در مطبوعات شد که گزارشنویسی را به حاشیه برد.
همه میخواستند مشتهای گرهکردهشان از توی متن بیاید، بخورد به فک فلان سیاستمدار تندرو. ولی در دوران جنگ ما با ویترینی از دُردانههای اجتماعینویس مواجه شدیم که گزارشنویساند و گزارشهایی با تکنیکهای مختلف نوشتند و اهم امورشان هم عیانکردن حقیقت زمخت و زشت جنگ بر مبنای پژوهش میدانی بود. اگر بنا باشد مسیری برای بازگشت به دوران رونق کار مطبوعاتی پیدا کنیم، این مسیر مهمی است یعنی ارجدادن به گزارشنویسی. راستی میدانید که این روزنامهنویسان یکشبه به اینجا نرسیدند، غریب به دو دهه آهسته و پیوسته پیشآمدن است که شما را در بزنگاهی اینچنینی میتواند جلوهگر کند.
دوران مهیبی بود که راویان با همهی ترس و لرزها، از کار نایستادند. کلاهم را از سر برمیدارم و متنم را با نوشتن اسامی این نویسندگان، البته تا جایی که بهخاطر دارم، به پایان میرسانم؛ الهه محمدی، نیلوفر حامدی، فاطمه علیاصغر، الناز محمدی، مهتاب جودکی، سارا سبزی، نسیم سلطانبیگی و فاطمه باباخانی.