تعرض بهنام تنبیه سربازی/ گزارش تحقیقی «هممیهن» درباره آزار جسمی و جنسی دانشآموزان یک مدرسه پسرانه در شهرری توسط معلمشان
روابط عمومی آموزشوپرورش: تا رسیدن به نتیجه نهایی پیگیر ماجرا هستیم مدیر مدرسه: معلم را اخراج کردیم، به آموزشوپرورش گزارش دادیم

«ح» مدتها بود که دیگر در کابوسهای شبانهاش نامی از کسی نمیبرد. اینبار اما فرق داشت؛ انگار یک نفر دستهایش را روی گلویش گذاشته باشد، گریه و فریادش به هم میپیچید و از خواب میپرید. کابوسها که میآمدند، پدر را صدا میزد. «بابا کنارم بمان تا خوابم ببرد.» مادرش هنوز نمیدانست که چرا پسر 11 سالهاش با گریه از خواب میپرد، از او فقط این جواب را شنیده بود: «در کلاس اذیتم میکنند.» چه کسی؟ همانی که یکبار با هم سرکلاس درس رفتند تا به مادرش نشان دهد، اما نیامده بود.
«ح» نمیدانست با چند همکلاسی دیگر در آن خوابها شریک است؛ کابوس «تنبیه سربازی» آقای معلم، در آن نمازخانه کوچک مدرسه، دور از چشم مدیر، همکلاسی، خانواده و دوربینها. پسرها ترس را به خوابهایشان برده بودند. یکنفر دیگر دوست نداشت در آن مدرسه درس بخواند، یکنفر ناخنهایش را میجوید، یکنفر با دوستانش دعوا میکرد و یکنفر هرچه درس میخواند کافی نبود، انگار که اضطراب جای کلمهها را برایش پر کرده باشد. مادرها رد تشویش را در آن چشمهای کوچک میدیدند و از «تنبیه سربازی» خبر نداشتند، تا اوایل اسفندماه سال گذشته که آن خبر به گوششان رسید.
همان زمان که مدیر مدرسه گفته بود اتفاق خاصی نیفتاده است، نگران نباشید، در نمازخانه مدرسه دوربین گذاشته بودیم، اما هیچکدام از خانوادهها نه آن را باور کردند، نه تصویری به آنها نشان داده شد؛ چون دوربینی در کار نبود، فقط تصویر آزارهای معلم در نمازخانه مدرسه بود که در خاطره پسرها باقی مانده بود. کسی دقیقاً نمیداند اولینبار چه کسی دید که آقای معلم کلاس پنجم یک مدرسه پسرانه در شهرری، یکی دیگر از بچهها را به هوای «تنبیه سربازی»، به نمازخانه روبهروی کلاس درس برد. نامی که خودش آن را انتخاب کرده بود.
شاید یکی از آن پسرهای کوچک 11- 10 ساله به گوش مدیر مدرسه رسانده بود که معلم به بهانه درس نخواندن، آنها را تنبیه میکند، اما مدتها بود که تنبیه فقط بیرون انداختن از کلاس، فریاد زدن یا پرتکردن ماژیک نبود. پسرهای کوچک نمیدانستند چرا معلم از آنها در نمازخانه میخواست که چشمهایشان را ببندند و از لمس بدنشان چیزی برای کسی تعریف نکنند؟ فقط میدانستند که این اتفاق نباید بیفتد، نباید بهجای کلاس، در آن نمازخانه باشند و معلم بهنام «تنبیه سربازی» آنها را «آزار» دهد، مرزهای خصوصی بدنهایشان را رد کند و آنها را با کابوسهای شبانه و اضطراب تنها بگذارد.
تا اواسط اسفندماه 1403، 9 دانشآموز به مرکز مشاوره آموزشوپرورش شهرری فرستاده شدند و تا پیش از عید امسال، برای بعضی از دانشآموزان دو جلسه و برای بعضی یک جلسه مشاوره روانشناسی تشکیل شد. از میان این 9 خانواده، امکان دسترسی به هشت خانواده وجود داشت و شش نفر از مادران دانشآموزان این مدرسه به «هممیهن» از تعرض به فرزندشان گفتند، یک خانواده از سوءرفتار معلم شکایت کرد و یک خانواده هم سکوت را ترجیح داد؛ چون فکر میکرد که «آن بنده خدا مریض بود، دوست نداریم با آبروی کسی بازی کنیم.
هیچ شکایتی انجام ندادیم چون به بچه ما لطمهای نزده است. آن لحظه خودش نیاز جنسی داشته و بچهای با خودش میبرده ولی هیچگونه سوءاستفادهای از آنها نمیشد. فرزندم را پیش مشاور بردم و با او صحبت کرده است. از این خوشحال است که میگوید معلم مریض بوده و رفته است. ما هم نمیخواهیم از آموزشوپرورش این موضوع را پیگیری کنیم.»
مادرها و پسرهایشان از دانشآموزان کلاس ششم شنیده بودند که سال گذشته برای آنها هم اتفاق مشابهی رخ داده، اما کسی را خبردار نکردهاند. روایت مادران شش دانشآموز این مدرسه، مشابه یکدیگر است؛ معلم مدرسه نام آزارهایش را «تنبیه سربازی» گذاشته بود؛ گاهی بشین و پاشو، گاهی لمس اعضای خصوصی بدن با پا و گاهی آزار جنسی همراه با تهدید. او میدانست اگر آن چند پسر کوچک را تهدید کند، همهچیز مسکوت باقی میماند. آنها از بدرفتاریهای معلم سرکلاس میگویند، از تذکرهای چندباره به مدیر مدرسه درباره اخراج پسرانشان از کلاس مدرسه و سوءرفتارهای معلم.
اینطور که پیداست، خبر به ساختمان وزارت آموزشوپرورش هم رسیده؛ روابط عمومی وزارت آموزشوپرورش در آخرین پیگیریهای روزنامه «هممیهن» که هفته گذشته انجام شد، اعلام کرد که حراست این وزارتخانه در انتظار بررسیهای هیئت نظارت بر تخلفات است. آنها تاکید میکنند وزارت آموزشوپرورش بهشدت پیگیر این ماجراست و اگر تایید شود، بهشدت با آن برخورد میشود.
این وزارتخانه هیئتی بهنام بررسی تخلفات دارد و رأی آن هم در حیطه آموزشوپرورش است، اما پیگیری قضایی آن شخصی است. قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مصوب سال 1399، جهات قانونی را برای شروع رسیدگی به جرم مطرح کرده است که یکی از موارد آن، تقاضای خود کودک است و طبق آن میتواند تقاضا و اعلام کند که جرمی علیه او اتفاق افتاده و درخواست رسیدگی کند و باتوجه به این ماده قانونی، مرجع قضایی ملزم به رسیدگی است. اردیبهشتماه سال گذشته اورژانس اجتماعی استان تهران اعلام کرد، هرماه بهطور میانگین ۲۴ هزار تماس با آنها برقرار میشود که ۴۵۰۰ تماس مرتبط با وظایف و فعالیتهای اورژانس اجتماعی است و بیشتر تماسها هم در ارتباط با «کودکآزاری» است.
رازمان را به زبان آوردیم
خبر از اول اسفندماه مثل آب راهش را بین پچپچهای مادرها و پسرهای کلاس پنجم باز کرد و بعد از چندروز دیگر همه میدانستند چرا یک روز، معلم سابق به مدیر مدرسه خبر داد که حالش خوب نیست، از مدرسه رفت و دیگر برنگشت؟ مادرها ماجرا را به گوش هم رساندند و در گروه کلاسی ولولهای بهپا شد. یکی از آنها از گفتوگوهای داخل گروه چیزهایی فهمید، یکنفر از زبان پسرش آن را شنید و یکنفر از تماس مادری دیگر خبردار شده بود.
پسرها کمکم آن راز مگو را برای مادرانشان تعریف کردند. چندروز بعد از پخششدن ماجرا، گروه مادران کلاس در شبکه شاد، بدون اطلاع خودشان پاک شد و دیگر کسی نمیدانست که پیگیری شکایت از آزارهای جنسی معلم جوان که سال قبل به این مدرسه آمده بود، چطور پیش میرود و غیر از اخراج از دو مدرسهای که در شهرری در آنها تدریس میکرد، چه تصمیم دیگری برای او گرفته میشود؟
خانوادهها از پسرهایشان شنیده بودند که معلم سرشان فریاد میزد، گاهی دشنام میداد و بارها آنان را از کلاس بیرون کرده بود. آنها از آموزشوپرورش درخواست کرده بودند که برای پسرهایشان جلسات مشاوره برگزار شود چون هیچکدامشان تا پایان اسفندماه شکایت قضایی انجام نداده بودند و همه منتظر پاسخی از سمت آموزشوپرورش بودند.
از خواب میهراسم
یکی از تنبیههای معلم کلاس پنجم که به تعرض میرسید، با نشستن روی پای بچهها آغاز میشد. شکستگی پای«ح» هم بعد از تنبیههای نمازخانه مدرسه بود که برگشت؛ پایی که قبلاً شکسته بود و وقتی معلم آن روز با بدنش روی آن نشست، دوباره ترک برداشت. بعد از آن، «ح» آنقدر مضطرب میشد که ناخنهایش را مدام میجوید. او بعدها به مادرش گفته بود که در خواب فریاد میزدم چون «خیلی ترسیده بودم. صدایم در گلویم بود.»
او تا مدتها چیزی از آن روز برای مادر و پدرش تعریف نکرد؛ نگران بود فشار خون مادرش دوباره بالا برود یا پدرش دستش را در کارگاه ببُرد. سکوتش تا زمانی ادامه داشت که مادرش از خانوادههای دیگر این ماجرا را شنید. بعد از پخششدن ماجرا بین مادران دانشآموزان کلاس پنجم آن مدرسه، حالا مادر «ح» هم خبر داشت که از اوایل آذرماه سال 1403، معلم چندنفر از بچههای کلاس را بهبهانه درس نخواندن حداقل یکبار به نمازخانه روبهروی کلاس برده است؛ نمازخانهای که بعد از بیرون آمدن روایتهای تعرض از دل پسران کلاس پنجم، برایش دوربین نصب کردند.
مادر «ح» تعریف میکند که مدیر مدرسه از شنیدن موضوع شوکه شده بود و وقتی خانوادهها پرسیده بودند چرا این موضوع را کتمان کردید، پاسخ داده بود که اگر ما روی معلم فشار میآوردیم، موضوع را کتمان میکرد. معلم، «ح» را بهبهانه یکهفته سفر رفتن و درس نخواندن به نمازخانه برده بود؛ بهانهای تکراری، درست مثل آن چه به باقی پسرها گفته بود. حالا خانواده «ح» که مهاجرانی اهل افغانستاناند، منتظر نتیجه اعتراضشان به آموزشو پرورشاند و اگر به نتیجه نرسد، آن را از سفارت افغانستان و کمیساریای عالی پناهندگان پیگیری میکنند.
«وقتی به سفارت موضوع را اطلاع بدهم، خودشان مامور میفرستند و چون بچه زیر 15 سال است، حمایت میکنند. اخراج، حق آن معلم بود. من گفته بودم دنبال شلاق و گرفتن دیه فرزندم هستم. به من گفتند حتی اگر این کار را برای یک دانشآموز هم انجام داده باشد تا 70 ضربه شلاق دارد. حالا که با 9-8 دانشآموز این کار را انجام داده، باید جوابگو باشد. همه خانوادهها فعلاً منتظریم، ببینیم چه میشود. مدیر و آموزشوپرورش گفتند که به آن دامن نزنید و بزرگش نکنید، اما این مسئله خیلی بزرگ است. با خیال راحت در خانه نشستهایم و فکر میکنیم بچه به مدرسه میرود. پسر من اصلاً متوجه نبود که چه اتفاقی دارد برایش میافتد.»
دیگر تنبیه نمیشویم؟
«ب» هرگز با کسی در مدرسه دعوا نمیکرد اما برای مادرش عجیب بود، چرا پاییز امسال یک نفر را در مدرسه کتک زده است؟ (به درخواست خانواده دانشآموزان، نام آنها به اختصار در گزارش آمده و اسامی و صوت گفتوگو با خانوادهها نزد روزنامه محفوظ است.)
مادر، ناخن جویدن و اضطراب پسرش را دیده و از او شنیده بود که دوست دارد مدرسهاش را عوض کند. همان روزهایی که انگار هیچچیز از کلاسهای درس یاد نمیگرفت. مادر با خودش خیال کرده بود شاید بهدلیل بداخلاقی معلم است که درس پسرش افت کرده و سهبار او را از کلاس بیرون انداخته است، آن هم برای حفظ نکردن یک شعر کودکانه و نمره پایین در یکی از درسها. حالا خودش را سرزنش میکند که چرا به معلم گفته، فرزند من آرام است و به او تشر زده که چطور با او برخورد میکنی که مضطرب میشود و درسهایش را فراموش میکند؟ در صدایش هنوز رد پررنگی از خشم باقی مانده. «روی فرزند من هم مثل بچههای دیگر، همان تعرض اعمال شده است.
کاش چیزهایی را به معلم نمیگفتم، به او گفته بودم که فرزندم آرام است، اما انگار راهی برای سوءاستفاده از او یادش دادم. بهنظرم این شگردش بود که بفهمد مادرها دنبال بچههایشان هستند یا نه؟» او هم تعریف میکند که آموزشوپرورش شهرری به آنها قول پیگیری داده و «به ما گفتند او را دادگاهی میکنیم و از مادران میخواهیم که آنجا حضور داشته باشند. گفتند، اگر شکایت جمعی باشد بهتر از فردی است. گفتند، ما تا آخرش این موضوع را پیگیری میکنیم.»
همان روز چهارشنبه یکی از هفتههای اوایل اسفندماه که مدیرمدرسه و خانوادهها از ماجرای آزارها در نمازخانه مدرسه خبردار شدند، «ب» هم به خانه رفت و همهچیز را برای مادرش تعریف کرد. «معلم، بچهها را از نظر روانی سرکوب میکرد و میگفت، شما درس بلد نیستید. این بچهها معصوماند و نمیدانند «تنبیه سربازی» چیست؟ واقعاً فکر میکردند مربوط به سربازی است.
بچهها بهخاطر ترس و نداشتن درکی از آن اتفاق، چیزی نمیگفتند. به آنها گفته بود باید، برای سربازی آمادگی داشته باشید. پسر من همان زمان فهمیده این کار درستی نیست، اما نمیتوانست به من بگوید. میگفت، شما درس نمیخوانید و تنبلید.» خانوادهها شنیده بودند کسی پیشنهاد داده است که در نمازخانه دوربین بگذارد تا «مچ معلم را بگیریم»، اما مخالفت کرده بودند.«همه دانشآموزان از این موضوع خبردارند و با اینکار چندنفر دیگر هم آزار میبینند.»
معلم جوان غیر از روزهای هفته، جمعهها هم شاگردانش را به سالن فوتبال میبرد و در چندماه گذشته برای آنها کلاس فوقالعاده ریاضی گذاشته بود؛ همان درسی که گفته بود به دردتان نمیخورد. دو خانواده روایت مشترکی دارند و میگویند: «یکبار بعد از تمام شدن ساعت مدرسه، معلم به یکی از بچهها گفته بود که درس ریاضی تو ضعیف است، بیا داخل ماشین. چندنفر از همکلاسیها متوجه میشوند و او را فراری میدهند، آنها میدانستند ممکن است این اتفاق برای او هم بیفتد.»
مادر «ب» تصمیم گرفته بود تا زمانی که معلم اخراج نشده، فرزندش را به مدرسه برنگرداند، در شرایطی که خودش تعریف میکند شاید بیشتر مادرها نتوانستهاند اعلام کنند که این اتفاق برای فرزند آنها هم رخ داده، شاید نام فرزندشان در مدرسه سر زبانها بیفتد، شاید پدرها خون بهراه بیندازند و بگویند تو چطور مادری بودی که نتوانستی از فرزندت مراقبت کنی؟ معلم که از مدرسه رفت، «ب» خوشحال شده بود، دیگر خبری از تنبیه نبود.
مدیر مدرسه: به حراست گزارش کردیم
خبر که به گوش مدیر مدرسه رسید، همه پسرها را در کلاسی جمع کرد و اتفاقات نمازخانه و تنبیههای آقای معلم را از زبان خودشان شنید و ضبط کرد. مدیر مدرسه، خانم «واو» ترجیح داد پاسخ به سوالات هممیهن را به آموزشوپرورش واگذار کند و فقط به چند جمله اکتفا کرد که «ما گزارش را به حراست و رئیس اداره و ارزیابی عملکرد اداره دادیم و معلم را همان روزی که به ما گزارش داده شد، از مدرسه اخراج کردیم و دیگر برنگشته است.
اداره آموزشوپرورش شهرری هم شورای نماد را برای بچهها تشکیل داد و موضوع به هیئت تخلفات ارجاع داده شده است. آخرین پیگیریها هم همان اواخر اسفندماه انجام شده است. بچهها در حال مشاوره هستند؛ چون اتفاق خاصی پیش نیامده بود و خیلی زود پیشگیری شد اما در همان حدی که اتفاقی افتاده بود، بچهها را به مشاوره اداره ارجاع دادیم.»
مطالعه شیوع کودکآزاری در ایران محدود است و مطالعات قبلی بهدلیل حساسیتها و مسائل فرهنگی موجود بهطور مستقیم آزار جنسی کودکان را بررسی نکردهاند و مطالعات انجامشده کمی به شیوع آزار جسمی، عاطفی و بیتوجهی کودکان پرداخته است. بهعنوان مثال، پژوهشی که در تهران انجام شد، شیوع آزار جسمی، عاطفی و بیتوجهی کودکان را بهترتیب 17/5، 36/4 و 49/46 درصد گزارش کرد.
در مطالعهای که سال 2022 توسط مرتضی داناییفر، ملیحه عرشی، امیر مغنیباشی منصوریه درباره «سوءاستفاده جنسی از کودکان در ایران: بررسی سیستماتیک شیوع، عوامل خطر، پیامدها، مداخلات و قوانین» منتشر شده، شیوع سوءاستفاده جنسی از کودکان در مناطق مختلف کشور برآورد شده است. آنها به پنج مطالعه دست پیدا کردند که شیوع سوءاستفاده جنسی از کودکان را در مناطق مختلف ایران تخمین زده است.
شیوع گزارششده در این مطالعات بسیار متفاوت بوده و از 1/5 تا 32/5 درصد متغیر است. مطالعهای که در تبریز انجام شد، شیوع کودکآزاری در دختران را 2/3 درصد گزارش کرد و مطالعه دیگری روی نمونهای از دختران مقطع راهنمایی در خرمآباد نشان داد که 32/5 درصد از دختران مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند.22 مطالعهای که در اصفهان انجام شد، شیوع کودکآزاری در مردان و زنان را یک و چهاردهم درصد گزارش کرد.
تحقیقات انجامشده در بندرعباس آن را 1/5 درصد برآورد کرده است. درنهایت تحقیقات انجامشده در یزد آن را در هر دو جنس 28/8، در زنان 31/5 و در مردان 25/3 درصد برآورد کرده است. بیشتر مطالعات روی آزار جنسی دختران متمرکز بود، اگرچه دو مطالعه نیز آن را در پسران گزارش کردند.
میشود به مدرسه نروم؟
مادرها همان روزهای اول که ماجرای تعرض به فرزندانشان را شنیدند، با هماهنگی یکدیگر، جلسهای را با مدیر مدرسه برگزار کردند، شکایتی روی کاغذ نوشتند و قرار شد به آموزشوپرورش ارجاع داده شود. بعد از شکایت به مدرسه، نوبت به پیگیری مستقیم از خود آموزشوپرورش رسید و هشت نفر از مادران و دو نفر از پدران دانشآموزان کلاس پنجم، دوباره همه این اتفاقات را نوشتند و به مسئولان آموزشوپرورش شهرری تحویل دادند و از آنها قول گرفتند که ماجرا بررسی شود.
مسئولان آموزشوپرورش شهرری از خانوادهها 20 روز فرصت خواستند که به ماجرا رسیدگی کنند؛ قولی که به هفته آخر اسفندماه میرسید و تا روزهای آخر آن، هنوز خبری قطعی از نحوه رسیدگی آن به دست هیچ خانوادهای نرسیده بود. «پ» هم درست مثل همکلاسی دیگرش مدتها بود از مدرسهرفتن واهمه داشت. معلم هرروز از آنها امتحان میگرفت و اضطرابهایش بهخاطر درس، کلاس و امتحان تمام نمیشد؛ حتی وقتی که تا نیمهشب درس میخواند. بار آخر که معلم او را به نمازخانه برد، گفته بود: «چیزی به مادرت نگو.» مادر دیده بود پسرش برای رفتن به مدرسه، بهانه میآورد و ناخنهایش را میجود. «میگفت، دلم درد میکند، میشود به مدرسه نروم؟»
او از زبان پسرش شنیده بود: «معلم ما را تنبیه میکند، اذیت میکند، سمت ما خودکار پرت میکند، با چک میخواباند توی گوشمان و دوستانمان را به نمازخانه میبرد» اما مادرش هیچ تصویری از تنبیههای سربازی معلم نداشت. «چندبار با معلم صحبت کردم که با شلوغکاری بچهها کمی کنار بیاید. فکر نمیکردیم که تنبیه این آقا به این شکل باشد.» تا اینکه او هم اوایل اسفندماه همهچیز را از زبان پسرش شنید.«بعد از آن، همه مادرها خبردار شدند و شکایت کردیم. مدام پیگیر این موضوع هستیم. اصلاً نمیدانیم آن معلم کجا رفت؟ فقط به ما گفتند که اجازه نمیدهیم دیگر تدریس کند و الان در خانه است.
اکثر بچهها را یکبار، دوبار، سهبار به نمازخانه برده است. تنبیههای مختلفی داشته. بعضیها را از کلاس بیرون میانداخت. برای پسر من هم همان «تنبیه سربازی» را انجام داده. به نمازخانه برده و گفته بود، به پشت بخواب و چشمهایت را ببند، یا درازونشست برو. پسرم پرسیده، چرا چشمهایم را ببندم؟ گفته بود چون درس نخواندهاید، باید «تنبیه سربازی» شوید. ما چندینبار از او پرسیدیم و گفت، در حد لمس پاها و نقاط حساس بدناش و درازونشست دادن بوده است.» دو جلسه مشاوره آموزشوپرورش و معلم جدید اضطرابهای «پ» را هم کمتر کرده است.
ما ترسیده بودیم
«این معلم واقعاً با خشونت با بچهها برخورد میکرد، حتی یکبار سر کلاس گلوی یکی از بچهها را بهقدری فشار داده بود که جای انگشتانش مانده بود و در جواب گفته بود، شوخی کردم! اصلاً نرمال نبود. آموزشوپرورش فقط گفته است که بیش از این موضوع را با بچهها مطرح نکنید و اجازه ندهید آسیب بیشتری ببینند، ما خودمان پیگیری میکنیم، نگران نباشید. یکی از پدرها که البته فرزندش آسیب ندیده بود، گفته بود هرچقدر زمان نیاز باشد موضوع را پیگیری میکند.»
خانواده «ن» هم تقریباً یکماهونیم پیش از ماجرا باخبر شدند، وقتی که پسرشان بالاخره توانست خاطره تنبیه در نمازخانه را برای مادر تعریف کند و بگوید که معلم «بچهها را ترسانده بود. میگفت به حالت درازکش بخوابید، پاهایتان را روی هم قرار دهید، چشمهایتان را ببندید و...» «ن» با معلم از شرایط زندگی خانوادگیاش گفته بود، برای او از علاقهاش به ادامهتحصیل حرف زده بود، چند جمله ساده، مثل همه پسرهای کوچک که با معلمشان حرف میزنند، اما آقای معلم با همان حرفها او را تهدید کرد که «به مادرت میگویم اجازه درسخواندن را از تو بگیرد.» او هم بارها از کلاس بیرون انداخته شد و معلم در جواب مادرش گفته بود: «من هرکسی را که بخواهم از کلاس بیرون میکنم. همیشه به من میگفت، من بچه تو را امسال رد میکنم.»
مادر «ن» از مدیر میخواست کلاس پسرش را عوض کند، اما شنیده بود که پسرت باید در همین کلاس بماند، درس بخواند و با معلم راه بیاید. «ن» هروقت میخواست به مدرسه برود، میگفت این معلم من را اذیت میکند، درست مثل دوستانش، یک خاطره مشترک ناگفته برای همدیگر.
حالا بعد از اینکه دوستان دیگرش، مادرانشان را باخبر کردهاند و جلسههای مشاوره برگزار شد، شرایط برای «ن» هم بهتر شد. مادرش از مسئولان آموزشوپرورش شهرری شنیده است تا آخرین لحظهای که متوجه شوند چه حکمی برای او بریدهاند، پیگیری میکنند و خانواده دانشآموزان آسیبدیده را مطلع میکنند.
او از زبان یکی از مادران شاگردان سال گذشته این معلم، شنیده بود: «اینقدر بحث نکنید، پارسال هم اتفاق «ریزی» رخ داد که به این شدت نبوده است، ما فهمیدیم، من و همسرم خیلی پیگیری کردیم، مدیر گفت که حق اعتراض و پیگیری ندارید. مادرها گفتند، چرا دوباره امسال اجازه دادی پسرت به این کلاس بیاید؟ او هم گفت که پارسال خیلی دوندگی کردیم. روزی که با خانوادههای دیگر با مدیر مدرسه جلسه داشتیم، خیلی از مادرها میگفتند احتمال دارد بعضی از بچهها از این جریان چیزی به مادرها نگفته باشند. اما در حال حاضر حدود 8 تا 10 بچه آسیب دیدهاند.»
سکوت نکردم
برای «ش» هم آن اتفاق رخ داد و چندروز بعد از آنکه همهچیز روشن شد، او هم ترساش ریخته بود و حالا مادر همهچیز را میدانست. «پسرم نشانهای نداشت و چیزی بروز نداده بود. به او اصرار کردم و گفتم هیچ اتفاقی نمیافتد و اگر چیزی شده، بگو. گفت که برای من هم اتفاق افتاده است. برای او اصلاً اسم تنبیه را نیاورده بود. فقط گفته بود برو نمازخانه، بعد نشسته روی پاهایش.» خانواده «ش» هم هنوز وکیل نگرفتهاند و شکایت قضایی را به بعد از تعطیلات عید موکول کردهاند.
حالا دیگر خبری از «تنبیه سربازی» نیست، معلم جدید انتخاب شده، مادرها گوشبهگوش از «آن ماجرا» حرف میزنند و اگر از پسران کلاس پنجم آن مدرسه کوچک در شهرری، چیزی از آقای معلم بپرسی، سکوت میکنند؛ شاید ترس هنوز هم از خوابهایشان نرفته باشد.
(روایتهای این گزارش بر مبنای گفتههای مادران پسران دانشآموز کلاس پنجم این دبستان و گفتوگو با روابط عمومی آموزشوپرورش و مدیر مدرسه است.)