متنفذ اما سرسپرده/بازخوانی کارنامه و رویکرد سیاسی اسد الله علم در سالگرد درگذشت او
۲۵ فروردین سالروز درگذشت اسدالله علم، مرد متنفذ دربار پهلوی است؛ مردی که در خصوص نقش او و تاثیرات او بر تحولات سیاسی دهه چهل تا اواسط دهه پنجاه، نظرات گاه مبالغهآمیزی ارائه گردیده، تا جایی که بسیاری از تصمیمات کلان اتخاذ شده در دهه چهل و پنجاه را حاصل اراده و نفوذ زائدالوصف او بر تصمیمات شخص شاه دانستهاند.

25 فروردین سالروز درگذشت اسدالله علم، مرد متنفذ دربار پهلوی است؛ مردی که در خصوص نقش او و تاثیرات او بر تحولات سیاسی دهه چهل تا اواسط دهه پنجاه، نظرات گاه مبالغهآمیزی ارائه گردیده، تا جایی که بسیاری از تصمیمات کلان اتخاذ شده در دهه چهل و پنجاه را حاصل اراده و نفوذ زائدالوصف او بر تصمیمات شخص شاه دانستهاند.
اسدالله علم در سال 1298 در بیرجند و در خانوادهای متمول و اشرافی متولد شد، پدرش محمدابراهیم علم معروف به شوکتالملک، حاکم قائنات و از چهرههای نزدیک به انگلیسیها و رضاشاه بود که در سرکوب کلنل محمدتقیخان پسیان، رضاخان را بسیار یاری کرد و پس از آن در دولتهای محمود جم، احمد متیندفتری و علی منصور به وزارت پست و تلگراف و تلفن رسید. نزدیکی شوکتالملک به رضاشاه تا حدی بود که رضاشاه دستور به ازدواج پسرش امیراسدالله با دختر قوامالملک شیرازی داد و از آنجایی که پسر قوامالملک هم همسر اشرف و داماد رضاشاه بود، این ازدواج منجر به نزدیکی هرچه بیشتر اسدالله علم با دربار پهلوی شد.
اسدالله که خود را غلام خانه زاد، چاکر جاننثار و نوکر اعلیحضرت خطاب میکرد، در طول دوران سلطنت محمدرضا، همواره از چهرههای کلیدی دربار و در طول دوران طولانی وزارت دربارش، رابط امین محمدرضا با سفارت آمریکا و انگلیس و نخستوزیران و مجلس بود، اما او بهرغم اصالت خانوادگی و کسوت و سابقه زیادی که در سیاست داشت، هیچگاه نتوانست حتی به یک رجل سیاسی میانمایه تبدیل شود، او را نه مطلقاً میتوان در جرگه رجال سیاسی صاحبنظر مانند علیاکبر داور و نه در قامت سیاستمدارانی کمتر مطیع دربار و البته استخواندار مانند فروغی و قوامالسلطنه و نه در قامت چهرههای خائن و مزدور وابسته به اجنبی اما نه مطیع و فرمانبردار بیقید و شرط شاه مانند سیدضیاءالدین طباطبایی و رزمآراء و فضلالله زاهدی و نه در قامت چهرههایی کم حاشیه و آلوده نشده به مفاسد دربار مانند ساعد و نه حتی در قامت رجال تکنوکرات و بوروکرات مورد حمایت آمریکا و مجری سیاستهای آنان همچون علی امینی و حسنعلی منصور و...، بلکه اسدالله علم را باید در کنار دولتمردانی صددرصد وابسته به شاه مانند حسین علاء، منوچهر اقبال و امیرعباس هویدا قلمداد کرد که حتی از حیث شدت وابستگی و اطاعت محض، در مرتبهای بالاتر از این سه قرار داشت.
او که پس از مرگ پدرش، اداره املاک وسیع پدری خود را عهدهدار شد، در اواخر سال 1324 توسط احمد قوامالسلطنه به سمت فرمانداری کل سیستان و بلوچستان منصوب شد و با خشونت و شدت عملی کمنظیر به کنترل آن منطقه پرداخت، تا جایی که داستان طنابپیچ کردن رئیس اداره دارایی آن ایالت توسط پیشخدمتهایش به دلیل سرپیچی از اوامر فرماندار، شهره شهر و زبانزد خاص و عام مردم آن منطقه شد.
او که حسب چاپلوسی، محمدرضا را واجد خرد انبیا و در سیاست همتراز ژنرال دوگل میدانست، پس از آن بنا به تحمیل محمدرضا، در دولتهای ساعد، علی منصور و رزم آراء، عهدهدار سمتهای وزارت کشاورزی و کار شد. در دوران مصدق، ریاست املاک و مستغلات پهلوی را عهدهدار بود که توسط او عزل و به بیرجند تبعید گردید.
پس از کودتای 28 مرداد و مصادف با نخستوزیری زاهدی، او مجدداً به ریاست املاک و مستغلات پهلوی رسید و پس از زاهدی و در زمان صدارت حسین علاء، او عهدهدار سمت حساس وزارت کشور شد تا به قلع و قمع تمامی گماشتگان زاهدی بپردازد و شرایط را برای برگزاری انتخابات مجلس فرمایشی مهیا کند.
او که در دوران اقبال، شریف امامی و امینی، رهبری حزب مردم، یکی از دو حزب سیاسی حاکم بر کشور را عهدهدار بود، پس از علی امینی به نخستوزیری رسید تا اجیرترین مهره شاه به صدارت برسد؛ تا جایی که محمدرضا دوران واقعی سازندگی و پیشرفت کشور را نه از آغاز سلطنت پدر و تاسیس دودمان پهلوی و نه حتی شروع سلطنت خود، بلکه از ششم بهمن 1341 که موعد برگزاری رفراندوم انقلاب سفید بود میدانست.
اگر منوچهر اقبال هنگام تشکیل کابینهاش گفته بود که: برنامهای جز«اجرای اوامر ملوکانه» ندارد، علم، گوی سبقت مجیزگویی و سرسپردگی را از اقبال ربود و در نخستین جلسه کابینه به صراحت به وزیران منتخب شاه گفت: «ما آمدهایم تا سپر بلای اعلیحضرت شویم، خودمان را در راه باقی ماندن سلطنت قربانی کنیم»؛ علم به محض آنکه به نخستوزیری رسید، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را که اقدامی در راستای سکولاریزاسیون جامعه و حکومت ایران بود به تصویب رساند، که در آن شرط مسلمان بودن منتخبان حذف و زنان نیز علاوه بر حق رای، واجد حق انتخاب شدن نیز میشدند که با واکنش شدید علما و روحانیون مواجه شد و منجر به صدور تلگرافهای اعتراضی فراوانی از جانب علما و مراجع به نخستوزیر و حتی شخص شاه گردید تا جایی که دولت، تحت فشار شدید روحانیت، این لایحه را مسکوت و با صدور بیانیه و همچنین تلگرافی به مراجع، از اجرای آن خودداری و آن را لغو نمود.
دیگر اقدام مهم اسدالله علم که به اراده آمریکا و با دستور و حمایت شدید محمدرضا انجام گردید، رفراندوم انقلاب سفید بود. شاه و علم که در جریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی مجبور به عقبنشینی در برابر روحانیت گشته بودند، برای اجرا و عملیاتی کردن انقلاب سفید چارهای جز برگزاری رفراندوم و رجوع به آراء مردم نداشتند، علما رفراندوم را تحریم کردند، اما سرانجام یک رفراندوم غیر دموکراتیک در تاریخ 6 بهمن 1341 و زیر نظر مقامات امنیتی و انتظامی برگزار و اعلام شد که با رای اکثریت 99/5 درصد ملت به تصویب رسید، که منجر به واکنش شدید روحانیت گردید.
البته ایده پرمناقشه و جنجالبرانگیز اصلاحات ارضی انقلاب سفید، با وجود آنکه بنا به القای کندی رئیسجمهور آمریکا و با حمایت تمامقد شاه و توسط علم اجرا گردید، اما طراح و تئوریسین آن حسن ارسنجانی وزیر کشاورزی اسدالله علم بود، که قریب به 20 سال پیش از آنان و در جریان مجلس پانزدهم که اکثریتش با ملاکان و زمینداران بود، اصرار به ضرورت تصویب و اجرای آن داشت که بنا به همین دلیل اعتبارنامه او توسط نمایندگان مجلس پانزدهم رد گردید، که البته دیری نپایید که علم، ارسنجانی را نیز به دلیل برخی اختلافات و برای تصاحب این ایده به نام خود و بخصوص شاه، از وزارت کشاورزی کنار زد و چندی بعد حتی تعبیر انقلاب سفید را هم که نخستین بار توسط امینی به کار رفته بود محو و به جای آن، تعبیر انقلاب شاه و مردم را جانشین آن کردند.
البته خوشخدمتیهای علم فقط منحصر به این دو مورد نبود. او در جریان اصلاحات ارضی تا توانست از بودجه دولت زمینهای خاندان پهلوی را، پیش از آنکه قانون به اجرا درآید، خرید و جنگلهای شاه در مازندران و گیلان را، پیش از آنکه قانون ملی کردن جنگلها به اجرا درآید، به افراد و شرکتها بهعنوان مشارکت با بنیاد پهلوی واگذار کرد.
او سفارت اسرائیل در تهران را افتتاح و خانه سابق قوامالسلطنه را به سفارتخانه اسرائیل تبدیل کرد. اما آنچه بیش از اقداماتش، سبب اهمیت و تمایز علم در میان تمام رجال عصر پهلوی، از منظر تاریخپژوهان میگردد، نگارش خاطرات و یادداشتهای روزانه اوست. او که در یادداشتهایش به مذمت و سعایت بسیاری از رجال عصر پهلوی همچون تقیزاده، علی امینی، حسنعلی منصور، هویدا و... میپردازد، ادعا میکند که محمدرضاشاه از نگارش یادداشتهای او مطلع بوده، اما بسیار بعید و حتی غیرممکن به نظر میرسد که محمدرضا، مجوزی برای چاپ تمامی یادداشتهای او داده باشد، چراکه یادداشتهای او علاوه بر آنکه آئینه تمامنمای دربار پهلوی است، از بسیاری از اسرار پشت پرده و روابط و معادلات سیاسی، شیوه اتخاذ تصمیمات و القائات ابرقدرتها، دخالت و اعمال نفوذهای بیگانگان در عزل و نصب نخستوزیران، دخالت همسر و خواهر شاه در انتصابات دولتی، مبادلات و مفاسد اقتصادی دربار، نگاه متوهمانه شخص شاه به خود، نگرانیها و وحشت شاه از ابرقدرتها و کسب تکلیفهای مکرر از آنان، جایگاه نازل نخستوزیر، تفریحات، سرگرمیها و گردشهای شاه و خانوادهاش، تشریفات شرمآور استقبال از برخی میهمانهای خارجی و از همه ننگآورتر و شرمآورتر، مفاسد اخلاقی و هوسبازیهای زائدالوصف شخص محمدرضاشاه و سایر درباریان و شخص اسدالله علم پرده بر میدارد و سیمای فاسد دربار پهلوی را به تصویر میکشد.