مسئله بحران دستاورد
پروژهها میآیند و میروند، اما اصلاح نظام حکمرانی، دستاوردی است که میتواند مسیر توسعه را بهطور پایدار تغییر دهد.

دولتها معمولاً به دنبال ارائه نتایج ملموس و بزرگ در سطح ملی هستند؛ از پروژههای عظیم زیرساختی گرفته تا طرحهای کلان اقتصادی، هدف این است که دستاوردهایی قابل مشاهده به نمایش گذاشته شود. تجربه نشان داده است که این دستاوردهای کوتاهمدت، اگرچه ممکن است در کوتاهمدت باعث افزایش محبوبیت دولتها شوند، اما الزاماً در بلندمدت به توسعه پایدار و ارتقای کیفیت حکمرانی منجر نمیشوند.
اما آیا بدون اجرای پروژههای بزرگ، میتوان کارآمد بود؟ تجربههای جهانی چه پاسخی به این سوال میدهد؟ چطور کرهجنوبی به رشد پایدار اقتصادی دست پیدا کرد؟ سنگاپور چگونه به الگویی جهانی در حکمرانی بدل شد؟ آلمان چگونه بدون اجرای پروژههای نمایشی بزرگ به یکی از کارآمدترین اقتصادهای دنیا تبدیل شد؟ پاسخ کوتاه این است: این کشورها بهجای نمایش نتایج سریع و پرهیاهو، مسیر اصلاح فرآیندها و سازوکارهای حکمرانی را در پیش گرفتند. اما آیا در ایران چنین رویکردی امکانپذیر است؟
بیایید به ایران در سالی که گذشت نگاهی بیندازیم. سیستم حکمرانی ایران در سال گذشته با چالشی تازه مواجه شد. با سقوط بالگرد رئیسجمهور و برگزاری انتخابات زودرس ریاستجمهوری در تیرماه امسال، دولت و مجلس جدید تقریباً همزمان کار خود را آغاز کردند؛ اتفاقی که در ۴۰ سال گذشته ساختار حکمرانی ایران بیسابقه بود. پیش از این، معمولاً دولتها نیمی از عمر خود را در یک دوره مجلس و نیمی دیگر را در دوره بعدی مجلس میگذراندند. اما اینبار، مجلس جدید و دولت جدید با فاصله زمانی دو ماهه آغاز به کار کردند؛ مقارنهای کمسابقه که در همین آغاز کار و با توجه به شرایط حاکم بر کشور، دولت و مجلس را بهطور همزمان با بحران دستاورد مواجه کرده است.
از یک سو، مجلسی که تنها ۹ ماه از عمرش گذشته، تحت فشار است تا به مطالبات حوزههای انتخابیه و ذینفعان محلی پاسخ دهد. این نیاز به دستاوردسازی، نمایندگان مجلس را به سمت استفاده از ابزارهای نظارتی مانند سوال از وزرا و استیضاح سوق داده تا بتوانند بخشی از ذینفعان سیاسی خود را راضی کنند. از سوی دیگر، دولت که تنها ۷ ماه از آغاز به کارش میگذرد، بهجای تمرکز بر ارائه نتایج کوتاهمدت و تزریق راهکارهای مُسکنوار، با پذیرش وجود ناترازی در کشور، مسیر سخت اما بنیادین حل ریشهای ناترازیها را در پیش گرفته است.
دولت بهجای آنکه با پروژههای بزرگ و سریعالوصول دستاوردسازی کند، به سراغ اصلاحات نهادی در حوزههایی مانند ناترازی انرژی، ناترازی ارزی، ناترازی برق و ناترازی آب رفته است؛ حوزههایی که حلوفصل آنها نیازمند زمان، کار کارشناسی و اصلاح عمیق سازوکارهای حکمرانی است.
در چنین شرایطی، دولت و مجلس به یک توافق برای همسیاست شدن و دستاوردسازی مشترک نیاز دارند. راهحل این بحران، تغییر رویکرد از نمایش دستاوردهای کوتاهمدت به بهبود فرآیندها و اصلاح ساختارهای حکمرانی است. بهجای تمرکز بر افتتاح پروژههای بزرگ مانند پتروشیمی و نیروگاه، باید اصلاحات اداری و بوروکراتیک را در اولویت قرار داد.
عمر شهروندان در مسیر پیچیده و فرسایشی ادارات از بین میرود؛ اصلاح سازوکارهای اداری و بوروکراتیک، بیش از هر پروژه عمرانی، میتواند به بهبود رضایت عمومی منجر شود. در این مسیر، چالشهای سیاسی نیز کم نیست. رقابتهای سیاسی میان برخی از نمایندگان مجلس و دولت جدید، به دلیل عدم همسویی سیاسی، موانعی جدی در مسیر هماهنگی میان دولت و مجلس ایجاد کرده است. اما دولت و مجلس باید به این درک برسند که مردم در نهایت، تفکیک زیادی میان بخشهای مختلف حاکمیتی قائل نیستند. شکست یا موفقیت دولت و مجلس، در نگاه عمومی به معنای شکست یا موفقیت کل نظام سیاسی است.
دستگاههای حاکمیتی باید بر اصلاح روندها و فرآیندهای اجرایی بهجای تمرکز بر نمایش نتایج نهایی تأکید کنند. این رویکرد بهجای آنکه دولت را درگیر اجرای پروژههای پرهزینه و نمادین کند، به بهبود کیفیت نظام حکمرانی، اصلاح ساختارها و ارتقای ظرفیت اجرایی دولت توجه دارد. بنا به یک باور، توسعه پایدار نه از طریق اجرای پروژههای بزرگ، بلکه از طریق اصلاح نهادها و بهبود فرآیندهای اجرایی ممکن است.
فوکویاما در نظم و زوال سیاسی توضیح میدهد که توانایی دولت در اصلاح و بهبود مستمر فرآیندهای تصمیمگیری، رمز موفقیت در حکمرانی است. چیزی که داگلاس نورث به شیوه دیگری آن را بیان میکند و معتقد است توسعه زمانی محقق میشود که قواعد بازی اصلاح شوند. این یعنی بهبود فرآیندهای حکمرانی و اصلاح ساختارهای تصمیمگیری، بیش از نمایش نتایج سریع، به توسعه پایدار منجر میشود. اصلاح ساختار حاصل از اصلاح مجموعهای از فرآیندهاست. در مقابل این باور، شوک درمانی قرار دارد که متاسفانه اقتصاد ایران هم در این سالها با آن درگیر بوده و باعث افزایش نارضایتی عمومی شده است.
تجربههای جهانی نشان میدهد که رویکرد حکمرانی فرآیندمحور چگونه میتواند به بهبود عملکرد دولتها منجر شود. آلمان بهجای اجرای پروژههای ملی بزرگ، بر بهبود سازوکارهای نظارتی و اصلاح فرآیندهای اجرایی تمرکز کرد. اصلاح قوانین مالیاتی، شفافسازی فرآیندهای صدور مجوز و کاهش بوروکراسی از جمله اقداماتی بود که آلمان را به یکی از کارآمدترین اقتصادهای دنیا تبدیل کرده است.
در سنگاپور، دولت پس از روبهرو شدن با تجربههای شکست در سیستم حکمرانی، بهجای اجرای طرحهای نمایشی، بر اصلاح نظام اداری، سادهسازی فرآیندها و ایجاد شفافیت در سیاستگذاری تمرکز کرد. سیستم اداری کارآمد و اجرای سریع تصمیمات، ضمن خلق موفقیتهای کوچک، سنگاپور را به یک نمونه موفق در زمینه حکمرانی تبدیل کرد. در سوئد، دولت بهجای اجرای پروژههای بزرگ، بر مشارکت دولت، بخش خصوصی و جامعه مدنی تمرکز کرد. اصلاح قوانین مربوط به شفافیت مالی، بودجهریزی مبتنی بر عملکرد و با استفاده از تجربه شکستهایش توانست با برقراری تعامل با جامعه مدنی و تقویت نظارت عمومی، کیفیت حکمرانی را به شکل محسوسی افزایش دهد.
در کرهجنوبی هم دولت بهجای تمرکز بر توسعه پروژههای پرهزینه، نظام آموزشی و صنعتی خود را از طریق اصلاح قوانین، بهبود نظارت و افزایش همکاری بین دولت و بخش خصوصی اصلاح کرد و بر آموزش و پرورش و فنیوحرفهای تمرکز کرد. نتیجه این رویکرد، افزایش بهرهوری و رشد پایدار اقتصادی بود.
بسیاری از مدلهای موفق جهانی با استفاده از تجربههای شکست و مواجهه صحیح با ناترازیها در راستای اصلاح فرآیندهای خود استفاده کردند. تاکید بر حکمرانی نتیجهمحور و حکمرانی فرآیندمحور به معنای تمرکز بر ساختن زیرساختهای نرم، اصلاح سازوکارهای اداری و سیاستگذاری، و افزایش کیفیت حکمرانی و تمرکز بر کاهش تعارض منافع است.
این مسیر اگرچه در کوتاهمدت ممکن است نتایج ملموس و پرهیاهو نداشته باشد، اما در بلندمدت به افزایش ظرفیت دولت در حل مسائل متعدد، کاهش فساد، بهبود بهرهوری اقتصادی، کاهش نابرابری منطقهای و افزایش اعتماد عمومی منجر خواهد شد. در این میان دولت و مجلس باید به یک همسیاستی در تصمیمات و برنامهها برسند. دولت به دنبال راههایی برای اصلاح فرآیندها باشد و مجلس نیز با اصلاح قوانین در این سیاست همراهبرد شود.
این رویکرد بیشتر به مسیر وفاق نزدیک است. وفاق یعنی همسیاستشدن برای حل مسئله. قوای مجریه و مقننه باید به این درک برسند که توسعه واقعی در گرو اصلاح سازوکارها و فرآیندها است، نه در گرو نمایش پروژههای ملی بزرگ. پروژهها میآیند و میروند، اما اصلاح نظام حکمرانی، دستاوردی است که میتواند مسیر توسعه را بهطور پایدار تغییر دهد.