پروانگی
متفکری تعریف میکرد اوایل انقلاب در میان سخنرانانِ مراسم سوگ یکی از نامداران دین و سیاست، نامی آشنا میبیند، آنقدر این اتفاق برایش عجیب بوده که به نظرش میرسد ت
متفکری تعریف میکرد اوایل انقلاب در میان سخنرانانِ مراسم سوگ یکی از نامداران دین و سیاست، نامی آشنا میبیند، آنقدر این اتفاق برایش عجیب بوده که به نظرش میرسد تشابه اسمی صرف باشد. میگفت باور نمیکردم که متفکری که تا پیش از آن با لباس یقه باز و سیگار به دست از روشنفکری سخن میگفته، در عرض مدت کوتاهی چنین زیر و زبر شده باشد که بخواهد درباره یک روحانی پرچمدار انقلاب اسلامی سخن بگوید. او میگفت که حتی با دوست خود هم شرط بسته بوده که این یک تشابه اسمی بیشتر نیست و امکان ندارد که آن متفکر با آن شمایل و فکر از این روحانی سخن بگوید. راوی این روایت شرط را میبازد. آن بزرگ نهفقط شکل و شمایلش دستخوش انقلاب شده بود که تفکراتش هم چنان زیر و زبر شد که حالا او یکی از پرسابقهترین مدیران فرهنگی کشور است. اینکه انقلاب با آدمی چنین میکند یا اینکه بعضی از آدمیان در هر صنفی با انقلابها خود را تطبیق میدهند تا خودشان یا کارشان بقا داشته باشد، نه نسخه واحدی دارد نه جواب یکتایی. نمیتوان گفت آن همه تحول در مرتضی آوینی که حتی نام و کنیهاش را هم عوض کرد یا طاهره صفارزاده که میگفتند فروغی دیگر خواهد شد برای آن است که از خوان انقلاب تحفهای بردارند. یا حقیقتاً نمیتوانیم بگوییم آنکه در چرخشی بسیار ناگهانی به لحاظ ظاهری چنان میشود و میخواهد این «چنان» را در چشم همه فرو کند، دچار تحولی فکری شده. در بعضی اوقات شهود ما تکلیف را لااقل برای خودمان مشخص میکند. اگرچه حتی در این موارد هم نمیتوان با قاطعیت تمام گفت که فلان بوده یا بهمان. به هر روی انقلاب پدیدهای بزرگ است. از بزرگترین پدیدههایی که فردی میتواند در طول حیاتش تجربه کند. اینکه انقلاب بهخصوص در لحظات ابتدایش، زمانِ یکی شدن سوژه با وضعیت، میتواند سوژه را در خودش مضمحل کند، نهفقط ممکن که بسیار محتمل است. انقلاب، زیر و زبر میکند. همه چیز را. همانطور که از نامش پیداست.
سینما را انقلاب سریعتر و عمیقتر از هرچیز دیگری زیر و زبر کرد. در این دگرگونی بازیگر به مثابه سوژه روبهرو شده با رویداد انقلاب انتخابهای زیادی برای بقایش نداشت. بازیگران زن شرایط ویژهتری از این منظر داشتند. انقلاب اسلامی و زن بازیگر یا بازیگری زن متضاد بودند. آن هم در سینمایی که خودش با وصله و پینه زنده مانده بود. زن بازیگر در این شرایط سه انتخاب داشت، یا بازیگریاش را انکار کند یا خودش را یا در وضعیت مستحیل شود. برای دو وضعیت منکر شدن بازیگری یا خویشتن خویش مثالهای بسیاری در میان بازیگران زن وجود دارد اما برای آنانکه استحاله شدند کمتر میتوان مثالی زد. پروانه معصومی شاید از معدود بازیگران زنی باشد که این وضعیت را داشت. او که در فیلمهای بیضایی به سینما معرفی شد، در یک قاب عکس با زن شاه قرار گرفت و بعد از انقلاب مسیر دیگری پیش گرفت. مسیری که بهراحتی نمیتوان گفت حاصل انتخاب طبیعیاش بود یا کاری که انقلاب با او و منشاش کرده بود. هرچه بود او بهعنوان یکی از معدود زنان بازیگر که تمرین این هنر را نزد بیضایی کرده بود، یکی از ستونهای سینمای دهه شصت بود. پروانه معصومی بین سالهای 63 تا 68 در 17 فیلم سینمایی و یک سریال(کوچکجنگلی) بازی کرد، هر سال بیش از 4 فیلم که نسبت به حجم تولیدات آن زمان آمار بسیار قابل توجهی است. باری مراد این است که چه پروانه معصومی را سوژهای مستحیل شده در انقلاب بدانیم چه کسی که سعی کرد بقای بازیگریاش را تضمین کند چه هر چیزی دیگر، فارغ از اینکه بهعنوان یک آدم چه سوگیریای داشت و نداشت میتوان اینچنین هم به او نگاه کرد؛ به مثابه بازیگری که در روزهای بیفروغ سینما، کار میکرد و از جمله کسانی بود که نگذاشت این چراغ برای همیشه خاموش شود. چنین هم میشود او را به خاطر سپرد و به یاد آورد.