اقتصاد ابزار دیپلماسی/چرا دوران استفاده یکجانبه آمریکا از مزیتهای اقتصادی برای اعمال فشار بر کشورهایی مثل چین به پایان رسیده است؟
پیشتر این آمریکا بود که از این مزیتها بهره میبرد. اما امروز رقبای این کشور از جمله چین با توسعه قابلیتهای خود، از همان ابزارهای اقتصادی بهعنوان اهرم فشار علیه آمریکا استفاده میکنند. در ادامه خلاصهای از این گزارش را میخوانید.

هنری فارل، دانشمند سیاسی ایرلندی و استاد امور بینالملل در دانشگاه مطالعات بینالملل جان هاپکینز به همراه آبراهام نیومن، دانشمند سیاسی و استاد دانشگاه جورج تاون در گزارشی در مجله فارنافرز تحلیل میکنند که چگونه قدرتهای بزرگ بهویژه آمریکا و چین، در رقابت جهانی بر سر وابستگی به توانایی نظامی یا دیپلماسی، بهطور فزایندهای از ابزارهای اقتصادی، مثل اعمال محدودیت بر تجارت، تحریمها و کنترل فناوری بهعنوان سلاح استفاده میکنند؛ جهانی که در آن کشورها برای تامین امنیت ملی و برتری استراتژیک خود، از «جهانیشدن» با تجارت آزاد به استفاده از تسلیحاتی کردن ابزارهای اقتصادی روی آوردهاند.
پیشتر این آمریکا بود که از این مزیتها بهره میبرد. اما امروز رقبای این کشور از جمله چین با توسعه قابلیتهای خود، از همان ابزارهای اقتصادی بهعنوان اهرم فشار علیه آمریکا استفاده میکنند. در ادامه خلاصهای از این گزارش را میخوانید:
در ماه ژوئن وقتی که واشنگتن اعلام کرد بر سر چارچوبی برای حل مناقشات تجاری با چین به توافق رسیده، تغییری بیسروصدا در اقتصاد سیاسی جهان را رقم زد. این آغاز عصر جدیدی از «آزادی» نبود که دونالد ترامپ تحت عظمت یکجانبه آمریکا تصور میکرد یا بازگشتی به رویای رقابت کنترلشده میان قدرتهای بزرگ در دولت بایدن. در مقابل، شروع واقعی عصر استفاده از وابستگی متقابل اقتصادی بهعنوان سلاح بود. دورانی که طی آن آمریکا تجربه میکند که زمانی که دیگران همانند خودش مقابله به مثل میکنند، چه حسی دارد.
این عصر جدید بر اساس استفاده از ابزارهای اقتصادی و فناوری به عنوان سلاحی برای اجبار و سوءاستفاده از دیگر کشورها شامل تحریمها، حمله به زنجیره تامین و اعمال محدودیت بر صادرات، شکل گرفته است. در این دوران بسیاری از ابزارهای کنترل در زیرساختهایی که برای حمایت از وابستگی متقابل در اقتصاد جهانی شکل گرفته بودند، تغییر کاربری پیدا کردهاند. آمریکا بیش از دو دهه است که بهطور یکجانبه از این نقاط مقابله استراتژیک در اقتصاد، جریان اطلاعات و فناوری در جهت منافع استراتژیک خود استفاده میکند. اما بازار مبادلات بهشکل ناامیدکنندهای با امنیت ملی گره خورده و آمریکا هماکنون باید در جهانی که در آن قدرتهای دیگر هم میتوانند از اهرم فشار خود استفاده کنند، از منافع خود دفاع کند.
این همان دلیلی است که دولت ترامپ مجبور شد با چین به توافق برسد. مقامات دولت آمریکا هماکنون میدانند که امتیازاتی را در حوزه کنترل صادرات نیمههادیها در ازای لغو تحریمهای عناصر نادر خاکی که صنعت خودروی آمریکا را فلج کرده، اعطا کردهاند.
شرکتهای آمریکایی مثل سیناپسیس و کدنس، که سختافزارهای طراحی تراشهها را تولید میکنند میتوانند برای بار دیگر فناوری خود را به چین عرضه کنند. این امتیاز به صنعت نیمههادیهای چینی کمک میکند تا از منگنهای که دولت بایدن با هدف محدود کردن توانایی چین در ساخت نیمههادیهای پیشرفته، ایجاد کرده بود، خارج شوند و شرکت آمریکایی انویدیا میتواند دوباره تراشههای H20 خود را برای آموزش هوش مصنوعی (جهت تقویت قابلیت پیشبینی، حل مشکلات یا تولید محتوا) به مشتریان چینی بفروشد.
در ماه ژوئن، مارکو روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا در یکی از سخنرانیهایی که توجه بسیار کمی گرفت، به استدلال دولت اشاره کرد. روبیو گفت که چین بازار عناصر نادر خاکی را «به انحصار خود درآورده» و آمریکا و جهان را با «کمبود منابع» مواجهه کرده است. دولت آمریکا به این نتیجه رسیده بود که «قابلیتهای صنعتی آمریکا عمیقاً به تعدادی از دولت-ملتهای متخاصم از جمله چین وابسته است که میتوانند از آن بهعنوان تهدیدی استفاده کنند» و «ماهیت ژئوپلیتیک» را در «یکی از بزرگترین چالشهای قرن جدید» تغییر دهند.
با اینکه روبیو بر راهحل اتکا به خود تاکید داشت، عجله دولت آمریکا برای رسیدن به توافق نشاندهنده محدودیتهای عملکرد یکجانبه است. ایالات متحده از تهدیدهای خود برای اینکه رقبای خود را متقاعد کند بخشهای حیاتی اقتصاد آمریکا را فلج نکنند، عقبنشینی کرده است. قدرتهای دیگر هم برای چگونگی پیشبرد منافع خود در جهانی که قدرت اقتصادی و امنیت ملی به یکدیگر گره خوردهاند و یکپارچگی اقتصادی و فناوری هم از یک قول به یک تهدید تبدیل شده، سردرگم شدهاند. پس از آنکه کشورهای دیگر به بمب اتمی رسیدند، واشنگتن مجبور شد وضعیت امنیت ملی خود را بازسازی کند.
به همان روش مشابه هم حالا مجبور است وضعیت امنیت اقتصادی خود را برای جهانی بازسازی کند که در آن کشورهای متخاصم و متحد میتوانند از وابستگی متقابل اقتصادی بهعنوان سلاح استفاده کنند. بهطور خلاصه، توسعه سلاحهای اقتصادی همانند توسعه سلاحهای هستهای شکل گرفته و مخمصههای جدیدی را برای ایالات متحده و سایر قدرتها ایجاد کرده است. چین با سرعت قابل توجهی خود را با جهان جدید سازگار کرده، اما قدرتهای دیگر مثل کشورهای اروپایی با چالش روبهرو شدهاند.
همه مجبور شدهاند تا تفکر استراتژیک خود نسبت به همپوشانی دکترینها و قابلیتهای خود با قدرتهای دیگر و همچنین چگونگی واکنش کسب و کارها که منافع و قابلیتهای خود را دارند، بهروز کنند. مشکل آمریکا این است که دولت ترامپ تمام منابع مورد نیاز برای توسعه منافع آمریکا و ابزارهای محافظت از خود در برابر اقدامات مشتری را حذف کرده است.
در عصر هستهای، آمریکا سرمایهگذاریهای بیسابقهای را در نهادها، زیرساختها و سیستمهای تسلیحاتی کرده که آن را به سمت مزیت درازمدت سوق میدهد. حالا، بهنظر میرسد دولت ترامپ فعالانه در حال تضعیف این منابع قدرت است. همزمان با اینکه رویکرد دولت در قبال چینیها ضربه در برابر ضربه است، اما سیستمهای تخصصی ضروری برای هدایت موازنههای پیچیدهای که با آن روبهروست، از بین برده است. هر دولتی مجبور است برای پیشبرد اهداف خود تغییراتی را ایجاد کند اما این اولین دولتی است که در نیمه مسیر بخشهایی را بدون الگویی مشخص از کار انداخته است.
همانطور که چین به سرعت خود را با واقعیتهای جدید وابستگی متقابل اقتصادی بهعنوان سلاحی برای اعمال فشار سازگار میکند، در حال ایجاد کردن «انباشت» جایگزین خود از صنایع پیشرفته تقویتکننده متقابل با محوریت اقتصاد انرژی است. اروپا هماکنون تقلا میکند اما در طول زمان ممکن است مجموعهای از فناوریهای جایگزین خود را ایجاد کند. ایالات متحده بهطور منحصربهفردی در حال از بین بردن مزیتهای فناوری و نهادی خود است. شکست واشنگتن برای ایجاد تغییر در سیستم بینالمللی نهتنها به منافع ملی آمریکا آسیب میزند بلکه سلامت درازمدت شرکتهای آمریکایی و جان شهروندان آمریکایی را تهدید میکند.
محصول ایده «جهانیشدن»
وابستگی متقابل بهعنوان ابزاری برای اعمال فشار، محصول جانبی غیرمنتظرهای از دوران بزرگ جهانی شدن است که رو به پایان میرود. پس از پایان جنگ سرد، کمپانیهای اقتصادی در جهان وابستگی متقابلی را روی زیرساختهایی با مرکزیت آمریکا ایجاد کردند. پلتفرمهای فناوری آمریکا شامل اینترنت، تجارت الکترونیک و بعدها شبکههای اجتماعی، سیستمهای ارتباطات جهانی را به هم مرتبط کرده است. سیستمهای مالی جهانی همچنین به لطف تسویهحساب به دلار با یکدیگر ادغام شدهاند که در آن کسب و کارها برای رسیدن به توافقهای بینالمللی، بانکهای واسطه که این تراکنشها را انجام میدهند و سیستم پیامرسان مالی (سوئیفت)، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از دلار آمریکا استفاده میکنند.
تولید نیمههادیها با محوریت آمریکا به تعداد بیشماری از فرآیندهای تخصصی در سراسر اروپا و آسیا توسعه پیدا کرد اما مالکیت معنوی اصلی، مثل طراحی سختافزارهای نیمههادیها، در دستان چند کمپانی آمریکایی باقی ماند. هر کدام از این سیستمها را میتوان بهعنوان «دسته» خاص خود در نظر گرفت، مجموعهای بههم پیوسته از فناوریها و خدمات مرتبط که یکدیگر را تقویت میکردند؛ بهگونهای که مثلاً سرمایهگذاری در اینترنت آزاد بهطور فزایندهای بهمعنای سرمایهگذاری در پلتفرمها و سیستمهای تجارت الکترونیک آمریکایی هم بود. در دورانی که ژئوپلیتیک، هیجانهای قدیمی جنگ سرد بهنظر میرسید، عده کمی از وابستگی به زیرساختهای اقتصادی کشورهای دیگر نگران بودند.
این حرکتی اشتباه برای رقبای واشنگتن و در نهایت برای متحدانش هم بود. پس از حملات یازده سپتامبر در سال 2001، ایالات متحده از این سیستمها برای پیدا کردن تروریستها و حامیان آنها استفاده میکرد. طی دو دهه از آزمایشهای فزاینده، مقامات آمریکایی جاهطلبیها و امتیازهای خود را توسعه دادند. آمریکا از سوءاستفاده از نقاط مقابله مالی علیه تروریستها به اعمال تحریمها علیه بانکها و در وقت مناسب قطع دسترسی کل کشورها مثل ایران از سیستم مالی جهانی تغییر جهت داد.
از زیرساختهای وابستگی متقابل اقتصادی بهعنوان ابزاری علیه دشمنان و متحدان آمریکا به کار گرفته شد. زمانی که دولت اول ترامپ از برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام، که در سال 2015 آمریکا و دیگر کشورهای بزرگ از جمله کشورهای اروپایی برای محدود کردن برنامه هستهای ایران مذاکره کردند، خارج شد، ایالات متحده تهدید کرد در صورتی که اروپاییها به تجارت با جمهوری اسلامی ادامه دهند، آنها را تحریم میکند. دولتهای اروپایی عمدتاً در محافظت از کمپانیهای خود در برابر قدرت آمریکا ناتوان بودهاند.
این زمینهای بود که باعث شد برای اولین بار در سال 2019 درباره استفاده از وابستگی متقابل بهعنوان سلاح بنویسیم. در آن زمان، بسیاری از مهمترین شبکههای اقتصادی که زیرساخت جهانیشدن را تشکیل دادند، مثل ارتباطات، شبکههای مالی و تولید، چنان متمرکز شده بودند که عملاً تعداد کمی از شرکتهای کلیدی و بازیگران اقتصادی آنها را کنترل میکردند.
دولتهایی که میتوانستند قدرت خود بر این شرکتها را اعمال کنند، بهویژه دولت آمریکا میتوانستند برای دریافت اطلاعات از رقبا از آن استفاده کنند یا رقبا را از دسترسی به این نقاط حیاتی در اقتصاد جهانی محروم کنند. طی دو دهه آمریکا نهادهایی را ایجاد کرده تا در واکنش به مجموعهای از بحرانهای بخصوص این کنترل را اعمال و هدایت کنند. برخی از مقامات ارشد دولت ترامپ تحقیق آکادمیک ما را پیدا کردند و در کمال تعجب از آنچه میدیدند راضی بودند.
بر اساس کتاب کریس میلر تاریخنگار که در سال 2022 با عنوان «جنگ تراشه» منتشر شد، وقتی که دولت میخواست شرکت چینی تولیدکننده تجهیزات و دستگاههای ارتباطی «هوآوی» را تحت فشار بیشتری قرار دهد، یکی از مقامات ارشد، ایده استفاده از وابستگی متقابل به عنوان سلاح را بهعنوان راهکاری برای تقویت کنترل صادرات در برابر نیمههادیها دانست و این مفهوم را «چیز زیبایی» توصیف کرد. با این حال هدف اصلی ما نشان دادن جنبههای زشت چنین استفاده ابزاری از اقتصاد است. جهانیشدن همانطور که مدافعانش وعده داده بودند، چشماندازی از رقابت صلحآمیز بازار نبود؛ در عوض پر شد از سلسلهمراتب، ارتباط با قدرت و آسیبپذیریهای استراتژیک.
مهمتر از آن این جهان اساساً بیثبات بود. اقدامات آمریکاییها واکنش کشورهای هدف و اقدامات متقابل ایالات متحده را در پی داشت. قدرتهای بزرگ میتوانستند از خود دفاع کنند و بهدنبال آسیبپذیریهایی بگردند که بتوانند برای خود بهرهبرداری کنند. قدرتهای کوچک ممکن است از کانالهای کمتر پاسخگو یا با شفافیت کمتر مبادله استفاده کنند که عملاً فضاهای تاریک را در اقتصاد جهانی ایجاد میکردند. هر چه ایالات متحده از وابستگیهای متقابل علیه کشورهای رقیب خود استفاده کرد، احتمال اینکه این رقبا و حتی متحدان آمریکا قطع ارتباط کنند، پنهان شوند یا عمل متقابل انجام دهند، بیشتر شد. اگر دیگران هم از وابستگی متقابل بهعنوان سلاح استفاده کنند، بافت اقتصاد جهانی بر اساس منطقی جدید شکل میگیرد و جهانی را بر اساس حمله و دفاع بیشتر از منافع تجاری مشترک بهوجود میآورد.
جو بایدن، رئیسجمهور پیشین آمریکا نیز از سلاحسازی اقتصاد بهعنوان ابزاری روزمره برای کشورداری استفاده میکرد. دولت بایدن کنترل بر صادرات نیمههادیها را وارد مرحله جدیدی کرد، ابتدا آنها را علیه روسیه اعمال کرد تا برنامه تسلیحاتی مسکو را تضعیف کند و سپس علیه چین. آمریکا دسترسی پکن به نیمههادیهای گرانقیمتی را که برای آموزش موثر سیستمهای هوش مصنوعی خود نیاز داشت، قطع کرد. به گزارش واشنگتنپست، پیشنویس سندی که مقامات دولت بایدن با هدف محدود کردن استفاده از تحریمها برای مشکلات فوری امنیت ملی منتشر کردند از 40 صفحه به 8 صفحه از پیشنهادات بیاثر کاهش پیدا کرد.
یکی از مقامات پیشین از «سیستم بیرحمانه و بیپایان تحریم تمام کشورها» انتقاد داشت که «از کنترل خارج شده بود.» نگرانیهای مشابهی درباره کنترل صادرات وجود داشت، کارشناسان سیاسی هشدار دادند که اعمال محدودیت بر فناوری، چین را تشویق کرد تا از چنگ ایالات متحده فرار کند و اکوسیستم خود از فناوریهای پیشرفته را توسعه دهد. این امر دولت بایدن را متوقف نکرد و در هفتههای آخر، طرحی بهشدت جاهطلبانه را اعلام کرد که بر اساس آن جهان به سه دسته تقسیم میشود: آمریکا و چند تا از کشورهای دوست و نزدیک بهعنوان الیت منتخب، اکثریت بزرگی از کشورها در میانه و تعداد کمی از کشورهای متخاصم سرسخت که در پایین هرم قرار میگرفتند.
ایالات متحده و شرکای نزدیکش از طریق کنترل صادرات، دسترسی خود به نیمههادیهایی را که برای آموزش قدرتمندترین و جدیدترین «وزنهها»-موتورهای ریاضی که مدلهای پیشرفته را هدایت میکنند- مورد استفاده قرار میگرفتند، حفظ کردند و همزمان دسترسی کشورهای رقیب آمریکا را قطع میکردند. بیشتر کشورها مجبور میشدند به محدودیتهای عمومی تن دهند.
اگر این شیوه عملی بود، مزیت درازمدت آمریکا در هوش مصنوعی را تضمین میکرد. با اینکه دولت ترامپ این طرح کلی تکنوکراتی عظیم را کنار گذاشته، اما قطعاً هدف تسلط آمریکا و کنترل خود بر ابزارهای مهم اقتصادی را نادیده نگرفته است. مشکل ایالات متحده این است که دیگران هم بیکار ننشستهاند، آنها هم در حال ساخت ابزارهای اقتصادی و نهادی برای مقاومت هستند.
عاقبت کار خود را دیدن
چندین سال است که رویکرد استفاده از وابستگی متقابل به عنوان سلاح در حال گسترش است و حالا برای مقابله با قدرت آمریکا بهکار گرفته میشود. بااینکه چین و اتحادیه اروپا از خطراتی که مرتکب میشوند آگاهاند، اما تلاش میکنند تا آسیبپذیریهای خود را تقویت کنند و از آسیبپذیریهای دیگران هم سوءاستفاده کنند. برای قدرتهای بزرگ مثل آمریکا، شناسایی نقاط مقابله کلیدی اقتصادی کافی نیست.
لازم است که یک سازوکار دولتی ایجاد شود که میتواند اطلاعات کافی برای درک مزایا و خطرات فوری را جمعآوری کند و سپس از این اطلاعات استفاده کند. رویکرد چین با تحتفشار قرار دادن آسیبپذیریهای آمریکا برای اجبار به آمدن این کشور به پای میز مذاکره، دارد نتیجه میدهد. برعکس، ضعفهای نهادهای داخلی اروپا تردیدهایی را برای کشورهای این قاره ایجاد میکند و آن را در شرایط خطرناکی مقابل ایالات متحده و چین قرار میدهد.
افشاگری ادوارد اسنودن، پیمانکار آژانس امنیت ملی آمریکا در سال 2013 از شیوههای نظارتی آمریکا هم میزان کنترل آمریکا را به چین نشان داد هم سازوکار دوران جدید. پیش از این، پکن استقلال فناوری را بهعنوان هدف مهم درازمدت میدید. پس از اسنودن، چین وابستگی به فناوری آمریکا را تهدید کوتاهمدت فوری میدید. همانطور که تحقیقات ما با یلینگ تن و مارک دالاس، دانشمندان سیاسی نشان میدهد، رسانه دولتی چین گزارشهایی از نقش حیاتی «امنیت اطلاعات» و «حق حاکمیت بر دادهها» در امنیت ملی چین ارائه داد.
هشدار واقعی در دولت اول ترامپ اتفاق افتاد. رئیسجمهور آمریکا تهدید کرد دسترسی کمپانی ZTE، شرکت بزرگ ارتباطات چینی به فناوری آمریکا را قطع میکند و سپس از کنترل صادرات بهعنوان ابزاری علیه شرکت هوآوی استفاده میکند؛ شرکتی که آمریکا آن را تهدیدی فوری و عامل نفوذ در حوزه فناوری و امنیت ملی نشان میداد. رسانه دولتی چین تمرکز خود بر خطرهای ناشی از «نقاط مقابله» و نیاز به «اتکا به خود» را آغاز کرده است. چنانچه حزب کمونیست چین «سیستم سراسری» را برای تضمین استقلال فناوری چین ایجاد کرد، و خواستار «پیشرفتهای غیرمنتظره در فناوریها و محصولات «نقاط مقابله اصلی» شد، این ترسها به اقدامات سیاسی تبدیل شدند.
چین همچنین به اینکه چگونه میتواند از مزیتهای خود در استخراج و فرآوری عناصر نادر خاکی استفاده کند، جایی که با خروج آمریکا و دیگر شرکتها از بازار توانست نفوذ خود را بهدست آورد، فکر کرد. قدرت چین در این حوزه، نهتنها از یک منوپلی ساده در مواد معدنی، که انحصار آن کاملاً هم در اختیار این کشور قرار ندارد، بلکه از تسلط آن بر اکوسیستم اقتصادی و فناوری مورد نیاز برای استخراج و فرآوری آنها ناشی میشود. قابل توجه است که از این مواد معدنی حیاتی برای اهداف صنعتی پیشرفته متنوعی با فناوری بالا از جمله تولید آهنرباهای مخصوص برای خودروها، هواپیماها و دیگر فناوریهای پیشرفته استفاده میشوند.
در مناقشه چین و ژاپن بر سر اراضی در سال 2010، چین از قبل تهدید کرد تا صادرات مواد نادر خاکی به ژاپن را قطع میکند اما ابزارهای لازم برای بهرهبرداری سیستماتیک از این نقطه مقابله را نداشت. چین پس از آنکه با تهدید بهرهبرداری از نقاط مقابله از سوی آمریکا مواجه شد، از راهکارهای آمریکا تقلید کرد. در سال 2020، پکن قانون کنترل صادرات را وضع کرد که برای المانهای اساسی سیستم آمریکا هدف جدیدی را تعریف میکرد.
این امر در سال 2024 با قوانین جدید که استخراج محصولات دوگانه را محدود میکرد ادامه پیدا کرد. چین در کوتاهمدت سازوکار بوروکراتیکی را ایجاد کرد تا نقاط مقابله را به مزیتی عملی تبدیل کند. چین همچنین به این نتیجه رسید در جهانی که از وابستگی متقابل بهعنوان سلاح استفاده میشود، قدرت نه از در اختیار داشتن کالاهای اساسی قابل جایگزین بلکه از کنترل فناوری میآید.
همانطور که آمریکا صادرات تجهیزات و سختافزار تولید تراشهها را محدود کرد، چین هم محدودیتی بر صادرات تجهیزات لازم برای فرآوری مواد معدنی نایاب اعمال کرد. این سیستمهای نظارتی پیچیده نهتنها اختیار بیشتری برای کنترل ایجاد میکنند بلکه اطلاعات مهم درباره اینکه چه کسی چه چیزی میخرد را بهدست میآورد و در نتیجه میتواند نقاط مقابله کشورهای دیگر را با ظرافت بیشتری هدف قرار دهد.
این همان دلیلی است که تولیدکنندگان آمریکایی و اروپایی در ماه ژوئن خود را در مخمصهای گرفتار میدیدند. چین از سیستم جدید کنترل صادرات خود نهتنها برای انتقام از ترامپ بلکه برای فشار بر اروپا و دلسرد کردن آن از طرفداری از آمریکا استفاده کرد. تولیدکنندگان خودروهای آلمانی مثل مرسدس بنز و بیامو بهاندازه رقبای آمریکایی خود نگران بودند که خط تولید آنها بدون آهنرباهای مخصوص متوقف شود. وقتی که ایالات متحده و چین به یک توافق مشروط رسیدند، ترامپ در شبکه اجتماعی تروث سوشال اعلام کرد که «چین آهنربای نئودیمیم و هرگونه مواد نادر خاکی لازم را بهصورت پیشپرداخت تامین میکند»
به این معنی که فوریت تهدید برای اقتصاد آمریکا را تشخیص داده است. مشکل درازمدت چین این است که دولتش بسیار قدرتمند و بسیار علاقهمند است که برای اهداف منحصراً سیاسی در اقتصاد داخل کشور مداخله کند، در سرمایهگذاری مانعتراشی کند و احتمالاً ابتکار را خفه کند. با این حال، چین میخواهد در کوتاهمدت ظرفیت حیاتی خود برای اعمال مجدد محدودیتها که در صورت لزوم برای مقاومت در برابر درخواستهای بیشتر آمریکا به کار میآیند، گسترش دهد.
ایالات متحده حالا با یک گزینه روبهرو است: جهانی که در آن زورگویی تهاجمی آمریکا و افول هژمونی آن یکدیگر را تقویت میکنند یا جهانی که در آن واشنگتن از سوءاستفاده از قدرتهای یکجانبه خود دست میکشد و خود را با سایر کشورهای لیبرال همسو میکند. چندی پیش، مقامات آمریکایی و بسیاری از روشنفکران، عصر استفاده از وابستگی متقابل بهعنوان سلاح را با عصر هژمونی آمریکایی یکسان میدانستند.
چنین فرضیاتی حالا منسوخ بهنظر میرسند زیرا کشورهای دیگر نیز به این سلاحها دست پیدا میکنند. همانند عصر هستهای، آمریکا باید از یکجانبهگرایی دوری کند و به سمت تنشزدایی و کنترل تسلیحات و شاید در درازمدت بهسمت بازسازی یک اقتصاد جهانی وابسته بر پایههای محکمتر حرکت کند. عدم انجام این کار هم امنیت و هم رفاه آمریکا را در معرض خطر قرار خواهد داد.