| کد مطلب: ۱۳۲۹۷

هفتادسالگی دو شهردار

یک برداشت اجمالی پیرامون دو شهردار سابق تهران و استانبول، غلامحسین کرباسچی و رجب‌طیب اردوغان

هفتادسالگی دو شهردار
محمدعلی دستمالی

محمدعلی دستمالی

پژوهشگر مسائل ترکیه و دانشجوی دکترای جامعه‌‏شناسی دانشگاه رازی کرمانشاه

رجب‌طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه و رهبر حزب عدالت و توسعه یا آکپارتی، هفتادساله شد؛ مردی که کار و بار سیاست و فعالیت حزبی را در سی‌سالگی و از شاخه جوانان حزب رفاه نجم‌الدین اربکان آغاز کرده و سه بار نخست‌وزیر و سه بار رئیس‌جمهور شده، حالا جنب و جوش فیزیکی چندانی ندارد و آثار پیری زودرس بر سیما و صدای او پدیدار شده است. با این حال، او توانست در سال 2023 میلادی، با وجود بحران اقتصادی و تورم بی‌سابقه، باز هم از مردم ترکیه رای بگیرد. اگرچه اردوغان در کارزار انتخاباتی 2023 میلادی، علاوه بر محبوبیت اجتماعی شخصی‌اش، از ابزارهایی همچون امنیتی‌سازی، دوقطبی‌سازی و امکانات دولت مستقر استفاده کرد، اما در هر حال مخالفین را شکست داد و هنوز هم مشتاق است که علاوه بر قدرت‌نمایی در داخل، در محیط بین‌الملل، خودی بنمایاند و نشان دهد که از رهبران مهم منطقه و جهان است.

 

کیست مشابه ایرانی اردوغان؟

به دنبال آن بودم که در هفتادسالگی اردوغان، نگاهی بیاندازم به ویژگی‌های فردی و سیاسی او. به‌دنبال آن بودم که بحث کوتاهی بیاغازم با این هدف که نشان دهم آیا خو و منش سیاسی اردوغان عوض شده یا احیاناً خود او ثابت مانده، ولی شرایط پیرامونی و آدم‌های نزدیک به او تغییر کرده‌‌اند. می‌خواستم براساس دیدگاه‌های جناب رابرت جرویس در کتاب «دولتمردان چگونه فکر می‌کنند»، درباره چگونه فکر کردن اردوغان بحث کنم و به فرازوفرودهایی اشاره کنم که در آنها، اردوغان گاه در قامت یک رهبر قدرتمند و موفق عمل کرده و گاهی هم سوتی‌های عجیب داده و در چرخشی آشکار و سریع، زیر میز حرف‌ها و وعده‌ها زده. اما یادآوری یک عدد و رقم ساده، تمام برنامه و نقشه مرا به هم ریخت؛ یک تاریخ تولد! آری غلامحسین کرباسچی، شهردار اسبق تهران و رجب‌طیب اردوغان، شهردار اسبق استانبول، هر دو هفتادساله هستند. (البته غلامحسین‌خان چند ماهی از طیب بیگ بزرگتر است). داشتم معلومات خودم درباره نقاط عطف زندگی اردوغان را جمع‌بندی می‌کردم که یک بار دیگر، وسوسه و جذبه‌ی «مطالعات تطبیقی» مرا به سوی خود جذب کرد. قبلاً برنامه‌ریزی کرده بودم که درباره شباهت‌ها و اشتراکات اردوغان و کرباسچی یک مقاله پژوهشی بنویسم و به بررسی شرایط پیرامونی و فضای سیاسی پیرامون این دو شخصیت اشاره کنم، ولی نهایتاً به این نتیجه رسیدم که دست‌کم در شرایط کنونی، مطالعه‌ی ریزپردازانه زندگی اردوغان و دیگر رهبران دنیای خارج؛ درد چندانی از ما دوا نمی‌کند و باید تا جایی که لازم است، بیش از هر که و هر چه، خودمان را و کشورمان را بیشتر و ژرف‌تر از قبل ارزیابی کنیم و بشناسیم. نیازمند این هستیم که از خوانش حیات سیاسی اردوغان، هدف و مقصودی داشته باشیم که از مرزهای فهمیدن او فراتر برود و بتوانیم از جمع‌بندی نهایی آن، به نقطه و ایستگاهی برسیم که فهم شرایط و زمانه‌ی سیاسی – اجتماعی خودمان را هم ممکن و میسر سازد و بفهمیم که چرا شهردار بزرگترین شهر ترکیه، سه بار نخست‌وزیر و سه بار رئیس‌جمهور شد، اما شهردار پایتخت ایران، از اتاق کار خود به زندان رفت و هرگز نتوانست به عرصه‌ی قدرت بازگردد. خود اردوغان نیز بعدها و در سال 2001 میلادی، تنها چند ماه پس از تاسیس حزب عدالت و توسعه؛ در یک گعده‌ی دوستانه و غیررسمی دیپلماتی گفته است؛ «حبس ما کوتاه بود و قرار است دولت را در دست بگیریم.» اما شرایط برای شهردار تهران، طور دیگری رقم خورد». 

سوال بزرگ ذهن من درباره محور «چرا منش سیاسی اردوغان و به تبع آن مسیر دموکراسی ترکیه تغییر پیدا کرد» به سوی چنین پرسش متفاوتی سوق یافت: «چه شد که در دو کشور همسایه‌ی خاورمیانه یعنی در ایران و ترکیه، دو شهردار مشهور، هر کدام در مسیری متفاوت پیش رفتند؟ چرا مسیر حرکت یک شاگرد جوان مکتب خمینی در یک ایستگاه خاص متوقف شد و اجازه ندادند وارد رقابت سیاسی در سطح قوه مجریه شود، اما مسیر شاگرد اربکان، ادامه پیدا کرد و از شهرداری به نخست‌وزیری و ریاست‌جمهوری رسید؟»

 

اهمیت شباهت‌های ایران و ترکیه

برای درک اهمیت مقایسه‌ی حیات و کارنامه‌ی حزبی و سیاسی اردوغان و کرباسچی، لازم است این واقعیت مهم را به یاد بیاوریم که اساساً خود ترکیه و ایران نیز از بسیاری جهات و جوانب، به هم شبیه هستند. اگرچه تفاوت مهمی همچون تاریخ یکصدساله نظام جمهوری و همچنین عضویت ترکیه در باشگاه ناتویی‌ها و غربی‌ها و برخورداری از نظام سیاسی لائیک، ترکیه را از ایران دور می‌کند، اما شباهت‌ها نیز اهمیت فراوانی دارند.

ترکیه و ایران به‌عنوان دو کشور مسلمان خاورمیانه، هم برای غرب و هم برای شرق (البته اگر چیزی به نام شرق مانده باشد!) بسیار مهم هستند، هر کدام از آنها جمعیت 85 میلیون نفری دارند و اتفاقاً هر دوی آنها گرفتار معضلی به نام میل به مهاجرت نخبگان و جوانان هستند، با وجود برخی تفاوت‌های مهم نظام اقتصادی ایران و ترکیه اتفاقاً هر دو آنها به شدت گرفتار تورم و بحران اقتصادی بوده و مردمان هر دو کشور در تنگنای معیشت، از کیفیت حکمرانی گلایه می‌کنند. با این اوصاف، ممکن است که پرداختن به شباهت‌ها و اشتراکات سیاستمداران این دو کشور نیز مؤثر و جالب توجه باشد.

 

اهمیت اشتراکات فضای خانوادگی و اجتماعی

همچنان که گفتیم، کرباسچی و اردوغان همسن و سال هستند و اتفاقاً هر دو آنها در دوران پر شر و شوری به دنیا آمده‌اند.

مطالعه‌ی اجمالی زندگینامه‌ی کرباسچی و اردوغان، نشان‌دهنده‌ی این است که هر دوی آنها از خانواده‌های دینی و باورمند سربرآورده‌اند. با این تفاوت که اردوغان از یک خانواده دینی سنتی کارگر سربرآورده و به دنیای قدرت و سیاست نزدیک نبوده اما پدر کرباسچی از روحانیون سرشناس بوده و فرزندش نیز خیلی زود در جرگه‌ی انقلابیون جای گرفته و در بهمن 57 یکی از اعضای کمیته استقبال از بنیانگذار جمهوری اسلامی بوده است. البته بعدها اردوغان نیز شانس آورده و در همان اوان جوانی با پروفسور نجم‌الدین اربکان آشنا شد؛ دانشمندی که در آلمان، علم مکانیک آموخته و مغز متفکر موتورهای دیزلی بود اما تصمیم گرفت به ترکیه بازگردد و به جای کامیون، ماشینِ سیاست را روی چاله‌ی مکانیکی ببرد و کاپوت نظام اجرایی کشورش را بالا بزند ببیند چرا دم به ساعت ریپ می‌زند.

کرباسچی در سال کودتا به دنیا آمده و اردوغان نیز در سالیان اوج قدرت عدنان مندرس چشم به جهان گشوده است. اما هم ترکیه و هم ایران در آن سال‌ها، در تب و تاب تحولات و تنش‌های سیاسی بودند. کما اینکه در 6 سالگی اردوغان و در سال 1960 میلادی، یک کودتای نظامی روی داد و عدنان مندرس نخست‌وزیر و چند وزیر او در جزیره‌ی ایمره آلی، اعدام شدند.

تضاد و تنازع محیط تربیتی خانوادگی کرباسچی و اردوغان با فضای حاکم بر جامعه، یک موضوع تربیتی و فکری مهم است. در آن دوران فضای فرهنگی و اجتماعی غالب در ایران و ترکیه، در تضاد با پوشش مرسوم اسلامی و مناسک دینی و سنتی بوده و علی‌القاعده، هم کرباسچی و هم اردوغان، سالیان کودکی و نوجوانی خود را در فضایی سپری کرده‌اند که دارای سپر حفاظتی تربیتی و ارزشی بوده و در عین حال، طرفیت و خصومت آشکاری داشته با نُرم و هنجارهای تحمیلی دولت و نظام سیاسی.

تحصیلات و مشی سیاسی اردوغان و کرباسچی در دوران جوانی، شباهت‌ها و تفاوت‌های خاصی دارد. کرباسچی به‌عنوان یک آخوندزاده در حوزه و مدرسه‌ی حقانی و در محضر منتظری و وحید تحصیل کرده و در دانشگاه نیز ریاضی کاربردی خوانده و به خاطر حبس، ادامه‌ی آن ناتمام مانده است. (البته ظاهراً بعدها به تحصیل ادامه داده و دکترای مدیریت گرفته است). تاثیر فضای تربیتی و دینی خانوادگی بر مسیر تحصیل، در زندگی اردوغان نیز آشکار است. او مقطع دبیرستان را به روال معمول، در دبیرستان مختلط دختران و پسران نخوانده و به دبیرستان دینی موسوم به «امام خطیب» رفته اما ظاهراً انگیزه و علاقه خاصی برای تحصیلات دانشگاهی نداشته و حتی در مورد صحت مدرک لیسانس او، تردیدهایی وجود دارد. اما در اینجا نیز، پای یک شباهت و نقطه اشتراک مهم در میان است که همانا تاکید بر دو ویژگی رفتاری «سخنوری» و «پراکتیسین بودن» غلامحسین و طیب است. برخورداری از این دو ویژگی، باعث شده که در میان همراهان خود، زودتر به چشم آیند و پر و بال پیدا کنند.

پس از آنکه اردوغان به‌عنوان نخست‌وزیر در ترکیه به قدرت رسید، بین او و کرباسچی، دیداری در مکه روی می‌دهد. اگرچه اردوغان، با حالتی دوستانه و توأم با فروتنی کرباسچی را در آغوش می‌کشد و به این اشاره می‌کند که در مدیریت شهرداری استانبول، از ایده‌های او الهام گرفته اما آنها در آن دیدار، موقعیتی بسیار متفاوت داشتند. کرباسچی سیاستمداری بود که پس از آزادی از زندان، پست و جایگاه حکومتی نداشت و همراه با هاشمی رئیس وقت مجمع تشخیص مصلحت نظام به حج رفته بود، اما اردوغان سیاستمداری بود که با وقفه‌ای کوتاه پس از شهرداری استانبول، سر از پارلمان و نخست‌وزیری درآورده بود.

 

شباهت و تفاوت در مسیر آغازین رشد سیاسی

کرباسچی در سال 1361 و در 29سالگی به خواست امام خمینی استاندار اصفهان شد و برای یک مدت مدید 7 ساله و بدون دردسر در این پست ماند. اما مسیر رشد سیاسی اردوغان با موانع و طول زمانی بیشتری سپری شد. در سالیانی که کرباسچی در استانداری اصفهان در حال تجربه‌اندوزی بود و به قول ترک‌ها یک دستش در عسل و دست دیگرش در روغن بود، اردوغان نهایتاً در قامت یک فوتبالیست آماتور و در عین حال، یکی از افراد فعال شاخه جوانان حزب سلامت ملی اربکان فعالیت می‌کرد. کرباسچی پس از جنگ، از استانداری اصفهان یکراست و بدون دردسر به شهرداری تهران رفت تا در دولت هاشمی‌رفسنجانی و براساس سیاست سازندگی و مسیر آغازین توسعه، قدم بردارد. به عبارتی روشن، کرباسچی برای رشد و ارتقای سیاسی و حرفه‌ای، از حمایت و امکانات بیشتری برخوردار بوده و در 36سالگی، بدون نیاز به رقابت انتخاباتی و غیره و ذالک، شهردار پایتخت شده است. ولی در آن سو، اردوغان در 40سالگی، با حمایت نجم‌الدین اربکان، ولی در یک رقابت حزبی و سیاسی بسیار سخت و دشوار شهردار استانبول شد.

اگرچه کرباسچی مسیر 15ساله‌ی فعالیت در نهادهایی همچون ژاندارمری، صداوسیما، استانداری اصفهان و شهرداری تهران را بدون مرارت طی کرد و اردوغان برای رسیدن به قدرت؛ از تونل‌ها و گردنه‌های شگرفی گذشت، اما در مقاطع بعدی، تفاوت عمده‌ی شرایط و ساختارها، کاری کرد که ادامه‌ی راه برای اردوغان، هموار و خوش‌منظره شود، ولی کرباسچی در میانه، با تابلوی ایست و چاله روبه‌رو شود. این در حالی است که به روایت آرشیو روزنامه‌های ترکیه، اردوغان پس از احراز پست شهرداری استانبول، به تهران سفر کرده و درباره چند و چون خدمت به یک کلانشهر پرجمعیت، با کرباسچی رایزنی کرده و از پروژه‌های مختلف پایتخت ایران بازدید کرده است.

اردوغان در دورانی به عنوان شهردار استانبول به تهران سفر کرده که مجله گل‌آقا؛ کاریکاتور کرباسچی را به‌عنوان شهرداری که همه جا گل می‌کارد، روی جلد چاپ می‌کرد و از دل کشتارگاه جنوب شهر، فرهنگسرای بزرگ بهمن سر برمی‌آورد. خود کرباسچی نیز نقل کرده که اردوغان نگران مسئله‌ی آب استانبول بوده و با او درباره این موضوع صحبت کرده و درباره‌ی تجارب او و همکارانش در شهرداری تهران، سوالات بسیار پرسیده و از کیفیت روزنامه رنگی همشهری؛ توجه او را جلب کرده است. او در بازگشت به کشورش، از شهردار تهران به‌عنوان مهمان ویژه دعوت به عمل آورد و کرباسچی و همکارانش، به استانبول رفتند و در آن دوران، استانبول در مقایسه با تهران، شهر توسعه‌یافته و شیکی نبوده است.

 

به زندان رفتن یا راه کاخ گرفتن، مسئله این است

یادآوری رویدادهای سال 1377 هجری شمسی و روند زندانی شدن کرباسچی، کار دشواری نیست. چراکه اطلاعات فراوانی در مورد محاکمه، حبس و مواضع مختلف مقامات سیاسی وجود دارد. نوع نگاه کرباسچی در شهرداری تهران و اردوغان در شهرداری استانبول به مقوله توسعه را نیز می‌توان در یک چارچوب کلی ارزیابی کرد. چراکه اتفاقاً حتی مخالفین سیاسی هر دو چهره، می‌توانند دست‌کم به این واقعیت اذعان کنند که سیمای این دو شهر، در دوران این دو شهردار، به شکل جدی تغییر یافت. سربرآوردن فرهنگسراهای بزرگ، احداث بزرگراه‌ها و مؤسسات فرهنگی و رسانه‌ای و تحول در حمل و نقل در تهران، حل مشکل قدیمی آب آشامیدنی، توسعه حمل و نقل عمومی و مدرن و تاسیس ده‌ها فضای ورزشی و فرهنگی در استانبول، نویدبخش آغاز همزمان موج نوینی از توسعه در دو کشور همسایه ایران و ترکیه بود. با این تفاوت که ایرانِ ثروتمند و نفت‌فروش، امکان و توان بیشتری برای توسعه‌ی اقتصادی در اختیار داشت اما ترکیه، ناچار بود برای دست یافتن به توسعه‌ی بیشتر و گسترده‌تر، به مالیات و تجارت پناه ببرد.

حتی بدون توجه به این موضوع که زندانی شدن کرباسچی در تهران و به حبس رفتن اردوغان در استانبول، تا چه اندازه حقوقی و صحیح بوده، می‌توان درباره‌ی دیگر ابعاد حیات سیاسی آنها بحث کرد. مثلاً می‌توان به این موضوع پرداخت که چرا کرباسچی مدتی طولانی در زندان ماند و پس از آن هم نتوانست در ساختار قدرت، جایی دست و پا کند. اما اردوغان، یک حبس شیک و پیک روشنفکرانه کوتاه‌مدت را از سر گذراند و با یک وقفه‌ی چهارساله، به بالاترین مقام اجرایی کشورش رسید.

اردوغان با حکم یک قاضی وابسته به جریان سکولار و میلیتاریست، به اتهام خواندن شعری در یک سخنرانی سیاسی، زندانی شد. او شعری با مضمون الله‌اکبر خوانده بود که از دید قاضی و ژنرال‌های همفکر آن قاضی، مضمونی در ضدیت با نظام لائیسم – کمالیسم داشت و می‌توانست نویدبخش آغاز یک حرکت سیاسی برای تاسیس نظام «شریعت» به جای «جمهوریت» و حتی تلاش برای بازگرداندن نظام خلافت باشد!

 

وقتی که ساختار سرنوشت‌ساز می‌شود

با توجه به ساختار حزبی نظام سیاسی جمهوری ترکیه، رشد و سربرآوردن کادرهای سیاسی، کارگزاران و تکنوکرات‌های درجه یک و مقامات بالای اجرایی، کار آسانی نیست و به استثنای برخی مقاطع خاص همچون کودتا، بایسته این است که رهبر سیاسی از دل نظام حزبی برون آید و اوج گیرد. این همان قاعده‌ی طلایی خاصی است که راه به پاراشوتیست یا چترباز جماعت نمی‌دهد و مرور لیست نخست‌وزیران، رؤسای‌جمهور، وزرا و سیاستمداران ترکیه، نشان‌دهنده این است که تقریباً هیچ‌کدام از آنان با چتر و رانت ویژه بر سر دنیای سیاست و نظام اجرایی فرود نیامده و از کف، شروع کرده‌اند. در چنین ساختاری، پیروزی در رقابت‌ها و بازی‌های سیاسی و حزبی، سخت دشوار است و می‌توان فهمید که اردوغان در یک مرحله استارت و گرمسازی ده ساله و یک مقطع طولانی سی‌ساله‌ی ایستادن در کانون قدرت، چه تجربیاتی را از سر گذرانده، چه رکب‌ها زده و در عین حال، چه رکب‌ها خورده است. اما در این سوی میدان، کرباسچی نیز اگرچه در ایستگاه نخست، با حمایت مستقیم کانون قدرت وارد مسیر شده ولی تجربیات و کفایت او در اصفهان و تهران، شخصیتی پرورش داده که بدون تردید نمی‌توان بر او نامِ چترباز نهاد. پس چرا چنین شد؟ شاید یافتن یک پاسخ کوتاه و رسا اندکی دشوار باشد. شاید بتوان گفت: این مناسبات قدرت است که چنین وضعیتی را رقم می‌زند. اما بدون شک، چنین پاسخی، نه‌تنها کافی نیست، بلکه در صورت رخداد سناریوهای احتمالی آتی، کارساز نخواهد بود. بنابراین باید این واقعیت را به خاطر آوریم که دست قدرتمند و عامل نجات‌بخش اردوغان، نه یک چهره و رهبر سیاسی، بلکه یک نهاد و ساختار اثرگذار بوده که برای بازی، قواعدی داشته و بدان پایبند بوده است.

توجه به تاریخ صدساله جمهوری ترکیه و رقابت‌های حزبی و سیاسی در این کشور، نشان‌دهنده‌ی این واقعیت است که نظام حزبی در ترکیه نیز مشکلاتی داشته و دارد و هیچ‌گاه قابل مقایسه با ورژن‌های موفق جهانی نبوده است. به‌عنوان مثال، در چندین بزنگاه تاریخی حساس، دو کنشگر بسیار قدرتمند «ارتش» و «قوه‌ی قضائیه»، دمار از روزگار سیاسیون درآورده‌اند. اما از کل تاریخ صدساله‌ی جمهوری ترکیه، نهایتاً بیست سالِ آن، تحت تاثیر مداخله ژنرال‌ها و دادستان‌ها در ساختار قدرت بوده و هشتاد سال دیگر آن، از آنِ اراده‌ی مردم و احزاب بوده است. اما در عین حال، معایب و نواقص آن، بسیار کمتر از آن است که بشود از ذکر فواید و مرزهای قدرت آن صرف‌نظر کرد. در چنین ساختاری است که حزب عدالت و توسعه، تبدیل به نهاد سیاسی متنفذ و قدرتمندی می‌شود که در هیئت مؤسسان آن، نه یک اردوغان، بلکه دست‌کم پنجاه اردوغان حضور دارند و در میان لیست بلند کارگزاران و بوروکرات‌های تحصیل‌کرده و توانمند حزب، افرادی نظیر عبدالله گل، بلنت آرنچ، عبداللطیف شَنر، حیاتی یازیجی، بن علیی ییلدرم، علی باباجان و خیلی‌های دیگر، از بسیاری جهات، از اردوغان هم مستعدتر و توانمندتر هستند اما نهایتاً او را به‌عنوان ویترین حزب برمی‌گزینند. حالا بیایید آنچه را که در این دو کشور روی داده، با یک سناریوی فرضی، خیالی و معکوس، به نحو دیگری تصور کنیم. لازم می‌دانم تاکید کنم که از اینجا به بعد، کل نکات مورد اشاره، فرضی و تخیلی خواهد بود.

سناریوی فرضی و خیالی ما در مورد سرنوشت سیاسی کرباسچی و اردوغان، می‌تواند چنین ابعادی داشته باشد:

الف) دادگاه عالی جمهوری، ضمن تجدیدنظر در مورد حکم اردوغان، پس از خاتمه‌ی دوران حبس، او را در 7 پرونده‌ی سیاسی، مالی و امنیتی دیگر محکوم شناخت و با حکم حبس 10 ساله روبه‌رو شد. نجم‌الدین اربکان نخست‌وزیر اسلامگرای ترکیه حاضر نشد در این مورد به سوالات خبرنگاران پاسخ دهد اما در یک دیدار محرمانه به معاونین خود گفته است: «حمایت از اردوغان به صلاح نیست. حالا فعلاً بماند ببینیم چه می‌شود. دادستان کل اعلام کرده که جای پیگیری ندارد. ظاهراً چند تن از ژنرال‌ها هم از او عصبانی هستند. با این حساسیتی که به وجود آمده، جای کار وجود ندارد. کار خاصی نمی‌توان کرد». اردوغان با حکم جدید تا سال 2008میلادی در زندان می‌ماند در حزب فضیلت اربکان، اختلاف و انشعاب روی نمی‌دهد. اما این حزب در رقابت با احزاب مسعود ییلماز، بلنت اجویت و تانسو چیللر شکست خورده و در انتخابات سال 2002 میلادی، خانم چیللر با کسب اکثریت آراء نخست‌وزیر می‌شود.

ب) هاشمی‌رفسنجانی، قبل از آغاز هجمه‌های جدی، به کرباسچی پیام می‌دهد که با قوه قضائیه وارد مذاکره و مصالحه شده و امیدوار است که مشکل حل شود. اما چیزی که اهمیت فوق‌العاده دارد، این است که خود را برای انتخابات آماده کند. هاشمی تاکید می‌کند که خدمات کرباسچی در اصفهان و تهران، کارنامه‌ی مهمی است که شانس او را در برابر نامزدهایی همچون خاتمی و ناطق نوری، بالاتر خواهد برد.

ج) خاتمی در انتخابات پیروز شده و به پاستور رفته است. اما هاشمی و خاتمی، با حمایت جدی از کرباسچی، مانع از زندانی شدن او شده و پس از آنکه آب‌ها از آسیاب افتادند، او را با حکم معاونت ریاست‌جمهوری به عضویت کابینه‌ی خاتمی درمی‌آورند. شواهد نشان می‌دهد که خاتمی تمایلی به دور دوم ریاست‌جمهوری ندارد و تصور می‌کند کرباسچی می‌تواند رئیس‌جمهور موفقی باشد. او در سال 80 عملاً در میدان رقابت حضور پیدا نمی‌کند. پس از انتخاب کرباسچی به‌عنوان رئیس‌جمهور، خاتمی مخیّر است از بین گزینه‌های ریاست مجمع تشخیص مصلحت، ریاست فرهنگستان علوم یا فعالیت دانشگاهی و یا تاسیس یک نهاد عالی پرورش رجال سیاسی، یکی را برگزیند.

یحتمل با خواندن هر کدام از بندهای الف تا جیم، لبخندی بر لبان‌تان شکل بسته و چراغ پرفروغ زهی خیال باطل، در ذهن‌تان پرتوافکن شده است. به شما حق می‌دهم. چراکه در هر سه سناریو، موضوعات مهمی همچون رویکرد خاص قوه قضائیه، نگرش بخش‌های دیگر حاکمیت و نقش رهبری، لحاظ نشده است. از این گذشته، جایگاه بسیار حیاتی و سرنوشت‌ساز شورای نگهبان نیز خارج از شمولیت این فرضیات خیالی مانده است. بنابراین در یک ارزیابی کلی، چیزی که می‌تواند کل این سناریوها را تغییر دهد، اصلاح ساختار سیاسی، التزام حاکمیت به حرکت به سمت ساختار حزبی و پایبندی به قواعد خاص بازی و رقابت آزاد است.

غایت چنین نوشتاری، طرح این موضوع نیست که مثلاً اگر کرباسچی پس از خاتمی یا حتی پیش از او رئیس‌جمهور می‌شد، بدون شک می‌توانست بهتر از خاتمی یا خَلَف او عمل کند. هیچ تضمین و پیش‌بینی قاطعانه‌ای نداریم که به ما بگوید آیا کرباسچی در پست ریاست‌جمهوری، دموکرات می‌بود یا تکرو و تمامیت‌خواه، آیا تواضع پیشه می‌کرد یا تفرعن، آیا می‌توانست بهتر از نُرم سیاسی و اجرایی اردوغان عمل کند یا بدتر از او. اما می‌توانیم درباره‌ی این موضوع قاطعانه نظر دهیم که اول اینکه، ساختارهای سیاسی و حزبی، در تعیین مسیر سرنوشت سیاسی افراد و جوامع، نقش مهم و حیاتی دارند. دوم اینکه در صورت عدم اصلاح ساختار سیاسی و بی‌اعتنایی به اهمیت پرورش سیاستمداران در نهاد حزب، باید همواره منتظر آس‌های معدود، تک‌ستاره‌های نادرالظهور و قهرمانان خیالی، درخشش کوتاه‌مدت آنان و در نهایت، شلیک به زانوان‌شان باشیم! سوم اینکه رجال سیاسی و انسان‌های خوش‌فکر و توانمندی در این کشور بوده‌اند و هستند که به خاطر فقدان ساختار حزبی، در گوشه‌ای فرتوت می‌شوند و از دور، حضور جنجالی و پرسروصدای چتربازان عالم سیاست در ایران و تبعات ندانم‌کاری‌های آنان را نظاره می‌کنند و آه می‌کشند.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی