| کد مطلب: ۴۵۴۶۵

پرفورمنس روی زخم باز/درباره اقدام عجیب شهرداری تهران روبه‌روی تئاتر شهر

در میانه‌ روزهایی که جامعه در حال عبور از غم و داغی عمیق است و هنوز خاطره‌ی آوار، خون و بی‌پناهی از ذهن مردم پاک نشده، اقدام اخیر شهرداری تهران، بیش از هرچیز زخم نمک‌پاشی‌شده بود.

پرفورمنس روی زخم باز/درباره اقدام عجیب شهرداری تهران روبه‌روی تئاتر شهر

در میانه‌ روزهایی که جامعه در حال عبور از غم و داغی عمیق است و هنوز خاطره‌ی آوار، خون و بی‌پناهی از ذهن مردم پاک نشده، اقدام اخیر شهرداری تهران، بیش از هرچیز زخم نمک‌پاشی‌شده بود. نصب و چیدمان بقایای خانه‌های ویران‌شده و نخاله‌های به‌جامانده از بمباران‌های جنگ ۱۲ روزه در برابر بنای «تئاترشهر»، نه‌تنها واجد هیچ زیبایی‌شناسی مشخصی نیست، بلکه تجسمی از بی‌حسی نسبت به عمق زخم‌های روانی و اجتماعی مردم است.

اینکه شهرداری چنین اقدامی را «پرفورمنس» و رخدادی هنری بنامد، نشانه‌ای است از فروکاستن هنر به سطحی‌ترین کارکرد آن؛ شوک‌آفرینی. آن هم شوکی که نه برای بیداری، که بیشتر برای انجماد احساسات و زوال همدلی عمومی است.

تئاتر شهر، بنایی با هویت مستقل و ریشه‌دار در حافظه‌ی فرهنگی تهران است. این مکان، نه‌فقط یک بنای فیزیکی، که بخشی از تاریخ تحولات هنر نمایش و فضایی برای تجربه‌ی گفت‌وگوی اجتماعی بوده است. سال‌هاست صاحبنظران نسبت به دخالت‌های غیرمسئولانه در حریم این مکان هشدار داده‌اند؛ از ساخت مسجدی نامتناسب در همجواری‌اش تا نصب المان‌های موقتی و بی‌ارتباط. این‌بار اما دخالت از سطح فرم عبور کرده و مستقیماً با مضمون، با پیام، با روان مردم و با نهاد تئاتر به‌مثابه نهادی انسانی و خلاق وارد نزاع شده است.

دخالت در فرهنگ: بدون صلاحیت، بدون همدلی

آیا اساساً تئاترشهر جای مناسبی برای چنین چیدمان‌هایی است؟ آیا می‌توان از فضای هنری انتظار داشت که بدون بستر و آماده‌سازی لازم، تنها با گذاشتن مشتی آوار و آهن‌پاره، دردی را تسکین دهد یا پیامی منتقل کند؟ درحالی‌که هنوز بسیاری از بازماندگان آن حملات ـ چه مجروحان، چه داغداران و چه آواره‌شدگان ـ در هتل‌ها و مدارس موقت در شهرها ساکن‌اند و با کمترین امکانات معیشتی روزگار می‌گذرانند، مواجه‌شدن با یادمان‌هایی از جنس فاجعه نه‌تنها التیام‌بخش نیست، بلکه می‌تواند احیاکننده‌ی زخم‌هایی باشد که هنوز حتی فرصت بستن نیافته‌اند.

در سال‌های دفاع مقدس، پس از حملات موشکی رژیم بعث به شهرهایی چون دزفول و اندیمشک، بلافاصله آواربرداری صورت می‌گرفت و خانه‌ها در کوتاه‌ترین زمان، بازسازی می‌شدند. تصاویر ویرانی هرگز به‌صورت عمومی به‌نمایش گذاشته نمی‌شد، چراکه به‌درستی درک شده بود که نمایش ویرانی، بی‌آنکه با سازندگی همراه باشد، چیزی جز تضعیف روحیه‌ی مردم نیست. حال آنکه شهرداری امروز تهران، نه در مقام بازساز، که در هیئت صحنه‌گردان رنج، وارد میدان شده است.

اینکه در این اقدام از هیچ‌گونه مشارکت هنرمندان مستقل، کارشناسان هنرهای مفهومی، یا مشاوران روان‌شناسی بهره گرفته نشده، حیرت‌آور است. شکل اجرایی این اقدام، فاقد غنای هنری‌ است و بیانی خشن، خام و غیرمسئولانه از فاجعه‌ای انسانی را بازنمایی می‌کند؛ آن‌هم در شهری که هنوز از زخم‌های متعدد فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی رنج می‌برد.

چه نیازی بود به چنین نمایش آوار، در مقابل یکی از نمادین‌ترین مکان‌های فرهنگ معاصر ایران؟حساسیت نسبت به چگونگی بازنمایی رنج در دوران بحران، اهمیت ویژه‌ای دارد. جامعه‌ای که درگیر سوگ‌جمعی است، نیازمند فضای امن روانی برای ترمیم است، نه مواجهه با صحنه‌هایی که یادآور ویرانی‌اند، آن‌هم در مرکز شهر، در برابر محل تردد روزانه‌ی هزاران انسان. به‌خصوص آنکه بسیاری از بازماندگان این حملات که هم‌اکنون در تهران ساکن‌اند، ناچارند بارها‌وبارها با این صحنه روبه‌رو شوند. غم آنان نیازمند همدلی است، نه طراحی‌های سرد و صحنه‌سازی‌های بی‌روح.

  تبدیل رنج‌های انسانی به ابژه‌های تماشا

مسئله تنها نقد زیبایی‌شناسانه یا هنری نیست؛ بلکه پرسشی جدی درباره حدود و صلاحیت شهرداری‌ها در مهندسی فرهنگی است. آیا شهرداری، با در اختیار داشتن بودجه‌ عمومی، اجازه دارد به‌نام «یادمان هنری»، به روان جمعی مردم آسیب بزند؟ آیا نباید پیش از هر اقدامی که به‌ظاهر فرهنگی است، درباره پیامدهای روانی، اجتماعی و حتی سیاسی آن تأمل کرد؟ و آیا نمی‌توان برای همدردی، از مسیرهای انسانی‌تری بهره برد؟

تبدیل رنج انسان‌ها به ابژه‌هایی برای تماشا ـ آن‌هم در فضای شهری ـ یادآور نوعی عادی‌سازی خشونت است. هنر ـ به‌ویژه هنر شهری ـ مسئول است تا امید بیافریند، نه آنکه هول و هراس را بازتولید کند. در این معنا، آنچه شهرداری تهران انجام داده نه‌تنها واجد هیچ معنای هنرمندانه‌ای نیست، بلکه از نظر اخلاقی نیز محل پرسش جدی ا‌ست.

همچنین مسئله هزینه‌ها نیز نباید نادیده گرفته شود. چنین برنامه‌هایی با بودجه‌هایی قابل‌توجه اجرا می‌شوند؛ هزینه‌هایی که اگر در اختیار نهادهای امدادی، خدماتی یا حتی هنرمندان بومی و بازمانده قرار می‌گرفت، می‌توانست تفاوتی واقعی ایجاد کند. اما آنچه رقم خورده، صرفاً یک ژست نمایشی است؛ ژستی که به‌جای همدلی، نوعی بهره‌کشی نمادین از رنج را رقم زده است.

در جوامع دیگر، تجربه‌های مشابه با فاجعه بیشتر بر فرآیندهای درمانی، مشارکتی و مبتنی بر ترمیم، متمرکز است. یادمان‌های مرتبط با فجایع انسانی با مشورت گسترده با هنرمندان، جامعه‌شناسان، روان‌شناسان و بازماندگان طراحی می‌شود؛ یادمان‌هایی که سکوت، آرامش، تأمل و همدلی می‌آفرینند. اما ما رنج را برمی‌داریم، در میدان عمومی می‌گذاریم، آن را نور می‌اندازیم و از کنار آن عبور می‌کنیم، بی‌آنکه به بازماندگانش فکر کنیم.

روان شهروندان همچون شیشه‌ای ترد است

تئاترشهر بیش‌ازپیش تهدید شده است؛ تهدید به تقلیل، تهدید به بی‌مفهومی. این مکان جای هنر است؛ هنری که باید آزاد، مستقل و خلاق باقی بماند. نمی‌توان به‌بهانه هنر، آن را به محل نمایش آوار بدل کرد. هویت تئاترشهر باید صیانت شود؛ چراکه صیانت از آن، صیانت از فرهنگ زنده شهری ماست.

به‌علاوه تنها چندروز از مراسم چهلم شهدای حملات اخیر گذشته است. بسیاری از بازماندگان هنوز در مدارس و اقامتگاه‌های اضطراری به‌سر می‌برند. آنان که زخم‌خورده‌اند، به آرامش نیاز دارند؛ نه تماشای آوارهایی که هرلحظه صحنه فاجعه را در ذهن‌شان زنده می‌کند. تعجب‌برانگیز است که شهرداری تهران چگونه بدون اندیشه به عواقب روانی چنین صحنه‌ای، تصمیم به اجرای آن گرفته است.

کشور در وضعیت ناپایدار «نه جنگ، نه صلح» به‌سر می‌برد و مردم بیش از هر زمانی نیاز به امید، آرامش و فضای روانی سالم دارند. جامعه ما که درگیر تنش‌های پی‌درپی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است، تاب چنین مواجهه‌هایی را ندارد. روان شهروندان همچون شیشه‌ای ترد است که با هر ضربه‌ای، ممکن است ترک بردارد یا فروبپاشد. نهادهای شهری باید با مسئولیت و حساسیت بیشتری عمل کنند.

در پایان باید با تأکید فراوان یادآور شد که حفظ روحیه شادابی، نشاط و امید در میان مردم، آن‌هم در شرایط شکننده‌ای که نه در وضعیت جنگ قرار داریم و نه در صلحی پایدار، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. جامعه ما که درگیر فشارهای روانی، اقتصادی و اجتماعی گوناگون است، بیش از هر زمان دیگری نیازمند مراقبت از لطافت روحی و تعادل روانی شهروندان است. نمایش صحنه‌هایی از ویرانی و یادآوری‌های دردناک، اگر به شیوه‌ای نامناسب و بدون چارچوب‌های اخلاقی و فرهنگی صورت گیرد، می‌تواند تأثیرات مخربی بر روان جمعی بگذارد.

روحیه شهروندان، به‌ویژه در کلان‌شهری چون تهران، همچون یک بافت لطیف و ترد است که باید با حساسیت و توجه ویژه پاس داشته شود. بی‌توجهی به این روحیه شکننده، به‌بهانه هنر یا حتی همدردی، ممکن است آثار روانی جبران‌ناپذیری برجای بگذارد. بنابراین ضروری است که همه نهادهای مسئول در حوزه فرهنگ و شهر، با درک عمیق از مسئولیت‌های اجتماعی خود، از هرگونه اقدامی که به تخریب روانی و انهدام امید جمعی منجر می‌شود، پرهیز کنند. تنها در این صورت است که می‌توان به ساختن شهری امیدبخش، همدل و سرشار از حیات انسانی امیدوار بود.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
پربازدیدترین
آخرین اخبار