| کد مطلب: ۴۴۶۹۷

شادی بدون شرمندگی / این روزها شهرام شب‏‌پره همه‌‏جا دیده می‌‏شود از برنامه باضیا تا تلویزیون سازمان تبلیغات اسلامی

انگیزه صادرکنندگان مجوز پخش مصاحبه علی ضیا با شهرام شب‌پره را نمی‌دانیم، اما رصد تحولی که در ذهنیت جمعی جامعه ایران رخ داده است، نشان می‌دهد معیارهای فرهنگی و اجتماعی پیشین، مورد تردیدهایی جدی قرار گرفته است.

شادی بدون شرمندگی / این روزها شهرام شب‏‌پره همه‌‏جا دیده می‌‏شود از برنامه باضیا تا تلویزیون سازمان تبلیغات اسلامی

برای بسیاری از ایرانیان این شاید تجربه‌ای مشترک باشد که با شنیدن نام شهرام شب‌پره، همزمان دو حس متفاوت را در خود برانگیخته می‌بینند؛ شادی و شرمندگی. هرچه باشد بعید است کسی باشد که با ترانه‌ای از او در جشن‌ها و مهمانی‌ها دستش به سرور نچرخیده باشد و در عین حال گاه همان هنگام در برابر گفتمان‌های رسمی و روشنفکری دوران که به کمتر از محمدرضا شجریان رضایت نمی‌دادند، عذاب وجدان نگرفته باشد.

این دوپارگی البته شاید پدیده‌ای منحصربه‌فرد برای ما ایرانیان باشد و همانطور که احتمالاً برای مردم جهان، فهم مقوله‌ای به‌نام «موسیقی غیرمجاز» امری بسیار دشوار خواهد بود، نباید این را فراموش کرد که ما این دشواری را دهه‌هاست زندگی می‌کنیم؛ دهه‌هایی که در آن نخست، هر سنخ از موسیقی جز موسیقی سنتی و سرود، غیرقانونی اعلام شد، سپس در گفتارهایی که بسیاری از روشنفکران و تحصیل‌ردگان نیز مُبلغ‌اش بودند، با چوب «موسیقی مبتذل» نواخته شد.

چنین بود که در سال‌های پس از انقلاب بسیاری از هنرورزان این حوزه ناچار از سکوت یا مهاجرت شدند. اغلب مهاجران به لس‌آنجلس رفتند و از آنجا چراغ ترانه را روشن نگاه داشتند. چنین بود که آلبوم‌های آن‌ها قاچاق‌گونه به خانه‌ها و عروسی‌ها راه یافت و شریک عروسی و عزای ایرانی‌ها شد. 

موسیقی شاد یا موسیقی سنگین؟

در لس‌آنجلس به‌مرور جنس بازار موسیقی پاپ ایرانی جور شد و در آن بیشتر جریان‌هایی که در دهه ۱۳۵۰ حضور داشتند، دیده می‌شد. تقسیم‌بندی عامیانه‌ای آنها را به دو دسته تقسیم می‌کرد؛ شاد یا شش‌وهشت و غمگین یا سنگین. نماینده اصلی اولی، بدون تردید شهرام شب‌پره بود. گروه دوم اما با خوانندگانی چون هایده و داریوش شناخته می‌شد. در میان شنوندگان همین دو جریان نیز نبردی نهانی در میان بود. غمگین‌پسندها، سلیقه شادخواران را سبک می‌خواندند و خوار می‌پنداشتند. اقتضای زمانه نیز چنان بود که کسی نمی‌توانست علاقه خود به خوانندگان شادخوان را آشکارا فریاد زند. کسی نیز اگر چنین جسارتی به خرج می‌داد، جدی گرفته نمی‌شد.

خیلی‌چیزها عوض شده

چنین تقسیم‌بندی‌های غریبی البته همچنان گاه در نسل‌های قدیمی‌تر دیده می‌شود اما باید پذیرفت که برای بسیاری از جوانان، این حنا دیگر رنگی ندارد. در گذر این دهه‌ها خیلی‌چیزها تغییر کرده و اینک نیز کم‌کم بارقه‌هایی از این بلوغ اجتماعی دیده می‌شود که سلایق موسیقی را دستمایه قضاوت‌های ایدئولوژیک در میان افراد نکنیم و دریابیم که مصرف موسیقی حتی یک‌نفر می‌تواند به اقتضای زمان و مکان، سراسر متفاوت باشد؛ همانطور که فرهاد، خواننده بزرگ، جایی گفته بود احتمالاً ترانه‌هایی که او آنها را اجرا کرده است، شاید برای شنیدن در صبح و پس از بیداری، چندان مناسب نباشند.

شهرام در ایران؟

اینگونه است که اگر در آغاز دهه ۱۳۸۰ وقتی محمدعلی ابطحی اظهار امیدواری کرد که سیاوش قمیشی و معین بتوانند به ایران بیایند و بخوانند، بسیاری از تعجب شاخ درآوردند و در دهه ۱۳۹۰ مراجعت حبیب به وطن‌اش با وجود تمام قول‌ها، به فرجامی خوش نرسید، امروز این زمزمه که شهرام شب‌پره را در ایران ببینیم، چندان باورنکردنی جلوه نمی‌کند.

نوشتیم که خیلی‌چیزها تغییر کرده است؛ نشان بدان نشان که در دوران جنگ 12 ‌روزه، تلویزیون همان سازمان تبلیغات اسلامی، تصویر و صدای معین و پیامِ شهرام شب‌پره را پخش کرد که چندسال پیش، حکم برکناری روحانی جوانی به‌نام شهاب‌الدین طباطبایی، رئیس حوزه هنری استان خوزستان را به‌دلیل تمجید او از معین صادر کرده بود. اینک نیز، هم در شبکه نمایش‌خانگی ترانه‌های شب‌پره خوانده می‌شود، هم به‌تازگی او در ترکیه مهمان برنامه «باضیا» شده است؛ برنامه‌ای که در کمتر از ۲۴ ساعت از پخش در یوتیوب تاکنون نزدیک 500 هزاربار دیده شده و رکوردهای این برنامه را با اختلافی معنادار جابه‌جا کرده است. 

انگیزه صادرکنندگان مجوز پخش مصاحبه علی ضیا با شهرام شب‌پره را نمی‌دانیم، اما رصد تحولی که در ذهنیت جمعی جامعه ایران رخ داده است، نشان می‌دهد معیارهای فرهنگی و اجتماعی پیشین، مورد تردیدهایی جدی قرار گرفته است. تقابل‌های گذشته، مصرف‌گذشته شده‌اند و اگر زمانی در دهه ۱۳۸۰ انتشار تصویر مشترکی از شجریان و گوگوش در کنار یکدیگر، کثیری از هواداران استاد موسیقی سنتی را ناراحت می‌کرد، اینک دیگر موسیقی پاپ چون گذشته، «مبتذل» قلمداد نمی‌شود.

در کنار این، دفاع از موسیقی شش‌وهشت هم عیب و عار دانسته نمی‌شود و وقتی سهراب پورناظری در برنامه‌ «اکنون...» سروش صحت، «با عشق» می‌گوید استاد این موسیقی شهرام شب‌پره است و از او تمجید می‌کند یا همایون شجریان در کنار انوشیروان روحانی کنسرت برگزار می‌کند، می‌توان گفت مرزهای مصنوعی که سیاست بر فرهنگ مقرر داشته بود، در حال فروریزی هستند.

بدون ریا و روتوش

شب‌پره در مصاحبه با ضیا همان شهرامی بود که در تمام این دهه‌ها از او می‌شد حدس زد. صادقانه و بی‌ریا از احساسات و باورهایش گفت؛ از پدر و مادری که فرزندان‌شان را آزاد گذاشتند تا به علایق‌شان برسند و حتی یک‌بار به او بی‌احترامی نکردند تا روزهای خوش نوجوانی در متل‌قو تا سفرش به لس‌آنجلس و تمام تلاش‌هایی که برای حفظ موسیقی پاپ در کنار دوستانش در آنجا انجام داد. گلایه‌هایش را از رفقای قدیمی‌اش نیز فراموش نکرد، به‌خصوص از ابی. در کنار گلایه‌ها، از این نیز گفت که دوست دارد بار دیگر رفاقت‌های قدیمی‌اش را زنده کند.

سال‌ها پیش در برنامه‌ای گفته بود، سیاوش قمیشی در کنسرت‌هایش لب‌ می‌زند و در این برنامه برای بار چندم از این قضاوت خطایش عذرخواهی کرد، همراه با ذکری از نقش قمیشی در راه‌اندازی گروه «ربلز» که تقلیدی بود که شب‌پره از «بیتلز» در دهه ۱۳۴۰ کرده بود. یادی نیز از ویگن کرد، او را «استاد» خود معرفی کرد و از این گفت که ویگن بود که گیتار را وارد موسیقی ایرانی کرد. درعین‌حال ضیا را از اینکه او را «استاد» بخواند، پرهیز داد.

گوگوش و داریوش را در موسیقی پاپ ایرانی بدون جایگزین دانست اما به مردم نیز توصیه کرد در کنار صدای خوانندگان، به شخصیت آنها نیز توجه داشته باشند. هنرمند واقعی را عاری از تمناهای مالی معرفی کرد و از خوانندگانی چون اندی نام برد که حتی بدون دریافت دستمزد نیز حاضرند به عشق مردم منتظر در سالن، به روی صحنه بروند. دل پُری نیز داشت از تهیه‌کننده تور کنسرت‌های خداحافظی‌اش و در این نقدها نیم‌نگاهی نیز انداخت به برخی آلودگی‌های مستتر در بازار موسیقی لس‌آنجلس. 

بگذارید در وطن بمیرم

در کنار همه همین‌ها فراموش نکرد و به خاطرمان آورد، ترانه‌ای را که دهه‌ها پیش در نقد «شهر فرشتگان» نوشته بود: «این شهری رو که میگن شهر فرنگه/ خیلی قشنگه تو کوچه‌هاش جنگه پر تفنگه/ پر فشنگه پر ببر و شیر و پلنگه/ گروه‌گروه، دسته‌دسته، جنگه/ رفاقت اینجا یه پاش می‌لنگه». از وضع آمریکا نیز شکایت کرد و گفت، «جای داغانی» است. از خطر امکان حمل اسلحه در آن تا بیمه‌های درمانی‌اش تا غذا‌های آنجا. از این گفت که «غربت» برایش هیچ‌گاه عادی نشده است و درنهایت بزرگترین ترس زندگی‌اش را افشا کرد؛ اینکه قبل از مرگ نتواند ایران را ببیند.  

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
پربازدیدترین
آخرین اخبار