ایران نشناسان/تجزیه طلبان، براندازان، امت گرایان و دشمنان خارجی فهمی از «ایران» ندارند
امروزه کرسی های مختلف ایرانشناسی در مراکز متعدد علمی در داخل و خارج از کشور فعالیت می کنند.

امروزه کرسی های مختلف ایرانشناسی در مراکز متعدد علمی در داخل و خارج از کشور فعالیت می کنند. با این همه باید گفت که در کنار همه تلاشها برای شناخت ایران، هنوز بسیارند کسانی که «ایران» را نمی شناسند و فهم درستی از این موجودیت تاریخی دیرینه ندارند.
این ایران نشناسان از نظر من به چهار گروه اصلی تقسیم می شوند: قوم گرایان تجزبه طلب، اپوزیسیون فرصت طلب، امت گرایانی که به صراحت گفتند، ما نظریه دولت ملت را قبول نداریم و دشمنانی خارجی چون صدام، نتانیاهو و ترامپ که گمان می کردند ایران را می شود در عرض یک هفته بلعید.
همین بی اطلاعی هم البته باعث شده که یا برخی از نورسیدگان به حکومت، دست به خطاهای فاحش بزنند و میان دولت و ملت جدایی افکنند یا بخش هایی از اپوزیسیون چشم بپوشند بر تجاوز خارجی و در عوض تعجیل کنند در پوشیدن ردای رهبری گذار یا فاجعه-بارتر از آن، خصم بیگانه گمان برد به همان سهولت که در بسیاری از نبردهای معمول، سرزمینی را تصرف می کنند و ملتاش را به یوغ بردگی می کشانند، می توان ایران را نیز مقهور قدرت نظامی کرد و مردماش را تحقیر کرد.
مرادم از این نوشته ها، البته حماسه سرایی و نادیده گرفتن واقعیتهای روی زمین نیست. تردیدی هم نیست که ما از حمله اسکندر بدینسو، در برخی از نبردهای نظامی شکست خورده ایم و در 200سال اخیر بخشهایی از خاکمان را از دست داده ایم. اینها را نه می شود کتمان، نه میشود توجیه کرد. ضعیف بودیم و در تدوین سیاست خارجی مبتنی بر منافع ملی و فهم مناسبات و یارگیریهای بین المللی نیز ضعیف عمل کردیم و نتیجه شد تجاوز، اشغال، تصرف، جدایی و مابقی قضایا که شما بهتر از من می دانید.
با این همه و در کنار همه بی تدبیری های داخلی و دشمنی های خارجی، ایران همچنان نفس می کشد و از پا نمی افتد. لابد این روزها این سخن استاد اسلامی ندوشن را اینجا و آنجا خوانده اید: «ایران از پای نمی افتد، می تپد و چون ققنوس از خاکستر خود برمی خیزد.»
به راستی هم اینکه ملتی از پس قرنها تهاجم و تحقیر و توطئه، موجودیت خود را حفظ کند و در هنگامه های سهمگین روزگار از پس محافظت از خود برآید، رازی است که بسیاری در پی کشف آن بوده اند. زمانی آرتور دوگوبینوی فرانسوی در عهد ناصری با تشبیه ملت ایران به «سنگ خارا»، در پی فهم این دیرپایی برآمد و نوشت: «هروقت که بدین ملت میاندیشم، سنگ خارایی را به نظر میآورم که با امواج خروشان دریا در گوشهای در غلتیده و تحولات اعصار و قرون، آن را فرسوده و زوایایش را صاف کرده و در آن خلل و فرج بسیار پدید آورده اما با این همه این سنگ، سنگ خارا مانده است.»
گوبینو البته نگاهی سراسر ستایش آمیز به ایرانیان نداشت و در همان نوشته ها نقدهایی بنیادین به رذیلتهای اخلاقی شایع در میان ایرانیان چون دروغ و فریب نیز دارد، اما بدیننکته نیز ملتفت بود که «ایرانیان خود را در کشورشان و کشور را در خودشان دوست دارند»، بنابراین اگرچه «با بیاعتنایی به آمدوشد حکومتهای گوناگون نظر میکنند، بی آنکه علاقهای به یکی از آن حکومتهایی که از بالای سر آنها میگذرند، نشان دهند» و همین شاید باعث شود که ایرانیها «مردمانی عاری از حس وطنپرستی سیاسی» به نظر آیند، اما با همه این تفاسیر، کشورگشایی و تصرف ایران نیز نمی تواند راهی به دهی ببرد: «به عبث، میتوان بخشی از ایران را جدا یا سرزمین آن را تقسیم کرد؛ میتوان نام ایران را از آن گرفت»، اما «ایران، ایران خواهد ماند و نخواهد مُرد.»
گوبینو در همین زمینه به این اشاره می کند که: «گذشته ملت حتی برای عوام نیز از جالبترین موضوعات گفتگوست» و مثالی می زند از تجربه ای چهارماهه در بیابانی در بیست فرسخی تهران که در آن، جماعت حاضر در اردوگاه، هرشب به کتابخوانی و بحث درباره حوادث ایران باستان اشتغال داشته اند. او از این مشاهده نتیجه می گیرد: «آشکار است که قومی که تا این اندازه به گذشته بها دهد، از اصلی حیاتبخش و نیرویی بزرگ برخوردار است.»
این سخنان گوبینو را که می خوانیم، بهتر متوجه می شویم که چرا و چگونه حمله اسرائیل به ایران، آن هم در دورانی که نارضایتی ملت از وضعیت جاری مملکت روزافزون بود، آنطور که مدنظر نتانیاهو و ترامپ بود، با استقبال اکثریت مردم مواجه نشد؟ شاید آنها تصور می کردند مردمی که روزانه در فضای مجازی به حکومت اعتراض می کنند، فرش قرمز برای آنها پهن می کنند و متجاوز را ناجی صدا خواهند زد.
این خیالات خام اما باطل از آب درآمد، چون فهم درستی از ایران نزد کارگردانان این تجاوز وجود نداشت. تاسف بارتر این که، رسانه های فارسی زبان همسو با این دول نیز اعتنایی به چنین نکاتی ندارند و گمان می کنند که با القای ترس و تحریک مردم به شورش، می توانند به موفقیت برسند.
گاه نیز عاجزند از فهم این واقعیت ساده در ایران که فردی می تواند حتی مخالف جمهوری اسلامی و حتی سیاست خارجی حکومت در قبال اسرائیل باشد اما وقتی پای تمامیت ارضی ایران در میان بیاید، دفع دشمن را بر برکناری حکومت تقدم بخشد و گره خوردن این را به آن، نادرست بداند. بدین ترتیب شاید بد نباشد به این ایران نشناسان، همانی را گفت که مولانا سروده: تو وطن بشناس ای خواجه نخست.