در جستوجوی گذشتهای معدومشده
در ایران پروندههای جنایی واقعی چندان جایی در ادبیات ندارند. چون اگر قرار باشد درباره یک پرونده جنایی که چندان هم قدیمی نیست و مربوط به دهه ۶۰ شمسی است تحقیقی صورت بگیرد، اصلاً راه همواری در پیش نیست.

در سال 2017 دیوید گرن، روزنامهنگار آمریکایی با استفاده از اسناد افبیآی که در ابتدا اداره تحقیقات نام داشت، توانست کتاب «قاتلان ماه گل» را درباره قتلهای زنجیرهای سرخپوستان اوسیج در اوایل قرن بیستم در یکی از مناطق آمریکا بنویسد. کتابی که منبع اقتباس آخرین فیلم مارتین اسکورسیزی شد و توانست توجه جهان را به یک بخش مغفولمانده از تاریخ جلب کند. بخش بزرگی از تحقیقات این کتاب غیرداستانی از روی اسناد موجود در افبیآی صورت گرفته بود. اسنادی که مربوط به بیش از 100سال گذشته بود و دقیقاً مربوط به روزهای ابتدایی شکلگیری نهاد تحقیقاتی و کارآگاهی افبیآی میشد. شبیه به کتاب «قاتلان ماه گل» و شکل تحقیقی این کتاب در ادبیات جهان کم نیست.
در ایران اما پروندههای جنایی واقعی چندان جایی در ادبیات ندارند. چون اگر قرار باشد درباره یک پرونده جنایی که چندان هم قدیمی نیست و مربوط به دهه 60 شمسی است تحقیقی صورت بگیرد، اصلاً راه همواری در پیش نیست. اولین قدم برای تحقیق درباره یک پرونده جنایی در ایران، سر زدن به اداره آگاهی است. جایی که محل پیگیری چنین پروندههایی است. اما زمانی که جلوی ورودی آگاهی از سرباز نگهبان بپرسید: «بخش اسناد و پروندههای قدیمی آگاهی کجاست؟» با جوابی عجیب روبهرو میشوید؛ «ما بخش اسناد نداریم».
در مرحله بعدی افسر جانشین وقتی نامه درخواست همکاری با پژوهش را میبیند، میخندد و میگوید: «اسنادی وجود ندارد». موضوع درخواست برایشان جالب است، به همین دلیل با خوشرویی به اتاق ریاست آگاهی ارجاع داده میشوید. «طبق قانون هر 10 سال یکبار پروندهها و نامههای اداری معدوم میشوند.» این جمله را سرهنگ اداره آگاهی میگوید و دو افسر که در اتاق نشستهاند، تایید میکنند. این قانون در بسیاری از ادارات دولتی دیگر هم وجود دارد. اما اگر قرار باشد درباره یک پرونده جنایی قدیمی تحقیق صورت بگیرد، باید چه کرد؟ سرهنگ نگاهی دیگر به نامه درخواست همکاری با پژوهش میکند و میگوید: «متاسفانه با معدوم کردن پروندهها، بیشتر اطلاعات آنها از بین میرود.
مگر اینکه سراغ افسران و کارآگاهان قدیمی آگاهی بروید تا بهصورت شفاهی از خاطراتشان برای شما بگویند.» او خودش هم از این موضوع ناراضی است و با اشاره به اینکه در کشورهای خارجی با نگهداری این پروندهها در نوشتن کتاب و مستندسازی، اتفاقات جالبتوجهی میافتد، میگوید: «در این سالها که اداره آگاهی به وجود آمده، آنقدر جابهجایی صورت گرفته که بسیاری از آن پروندههای جنایی در این روند هم نابود شدهاند». اما پس تکلیف پروندههای جذاب و آنهایی که بخش بزرگی از افکار جامعه را تحتتاثیر خود قرار داده، چه میشود؟
پژوهشگری که میخواهد درباره یک پرونده جنایی تحقیق کند و ابعاد آن را بررسی کند، هیچ سند مکتوبی جز روزنامهها و گزارشهای ساختاربندیشده توسط رسانهها ندارد؟ اوضاع وقتی بدتر میشود که دنبال پروندههایی مربوط به دوران پهلوی اول باشید. دورانی که سانسورچیها اجازه نمیدادند اطلاعات یک پرونده جنایی خارج از محدوده تعیینشده توسط شهربانی، در اختیار روزنامهها قرار بگیرد. موضوع تنها بر سر آرشیو اسناد آگاهی هم نیست.
اگر بهدنبال سندی درباره مسائل دیگر هم باشید، یا باید به اداره مربوط مراجعه شود یا مرکز اسناد. ادارات دیگر هم که از قانون 10 سال پیروی میکنند، میماند مرکز اسناد. در این مرکز هم اگر سندی وجود دارد معمولاً اهدایی است و آرشیو آن از دورهای به بعد ناقص است. این نقص در مسیر مستندسازی تاریخی یک چالش بزرگ محسوب میشود که معمولاً کار پژوهشگر را از چیزی که هست، سختتر میکند. از طرفی با علاقه عمومی که در سالهای اخیر نسبت به تاریخ و پروندههای تاریخی و جنایی در شبکههای اجتماعی شکل گرفته، شاهد رشد راهاندازی صفحات متعدد با این ساختار در اینستاگرام هستیم.
صفحاتی که مدام درباره وقایع تاریخی و پروندههای جنایی براساس شنیدهها و اطلاعات محدود روزنامهها و گزارشات موجود، مواردی را بهصورت کوتاه و گذرا در اختیار مخاطب فضای مجازی قرار میدهند. این علاقه عمومی به کشف واقعیت و حقیقتی برمیگردد که عموم مردم در سالهای اخیر فکر میکنند از دید آنها پنهان مانده. اما اگر پروندههای جنایی و تاریخی به همین راحتی هر 10 سال یکبار معدوم شوند، تا چند سال دیگر با این صفحات، با حجم زیادی از واقعیتهای تحریف شده درباره پروندههای تاریخی جنایی و اتفاقاتی که زیرپوست شهر در جریان بوده روبهرو هستیم که دیگر از محققان و تاریخنگاران هم برنمیآید که آنها را تصحیح کنند.