جانبهلبرسیدهها
میگویند مردم دیگر هیچ چیزی بهجز اوضاع اقتصادی برایشان اهمیت ندارد. درست هم میگویند. میگویند چنین اوضاعی بسیار خطرناک است. این را هم درست میگویند. اما از این خطرناکتر هم ممکن است. آن هم وقتی است که دیگر حتی اوضاع اقتصادی هم برای مردم مهم نیست.

خیلی اتفاقها میافتد که صرفاً دلمشغولی عدهای خاص محسوب میشود و ربطی به مردم ندارد. مثل خیلی از چیزهایی که در همین روزنامه منتشر میشود. ما درباره تئاتر و نمایشگاه نقاشی و فلان کتاب شعر مینویسیم. مخاطب این نوشتهها هم کسی نیست جز خودمان و چند نفر معدود مثل خودمان. بااینحال مخاطب روزنامه فکر نمیکند این حرفها هیچ دخلی به او ندارد.
فکر میکند اینها چیزهایی است که او فرصت دیدن و خواندنشان را ندارد و اصلاً ایکاش فرصتی میشد تا او هم بتواند فارغ از غم نان و دیگر مصیبتهای زندگیاش به همین چیزها بپردازد. در همین ایام جشنواره فیلم فجر، کلی آدم که شاید سالهاست پایشان به سینما باز نشده با دیدن نوشتههای بر و بچههای منتقد درباره فلان فیلم و بهمان کارگردان، از من پرسیدهاند: آیا واقعاً همینطور است که میگویند؟ همین پرسشها نشان میدهد که نوشتههایی از این دست خیلی هم به سلایق و علایق مردم بیربط نیستند.
اما کیست که نداند مردم بیش از هرچیز به سیاست توجه نشان میدهند؛ بهویژه به سیاستی که به زندگی روزمره آنها گره خورده باشد. علت اینکه در سالهای گذشته بحث تحریم و مذاکره و سیاست خارجی و وزیر امورخارجه اینقدر در کانون توجهات مردم قرار گرفت این بود که مردم فکر میکردند اگر قرار است اتفاقی در زندگی روزمره آنها بیفتد، از این طریق خواهد افتاد و باز به همین دلیل، وزیر اقتصاد و رئیس بانک مرکزی برای اغلب مردم آدمهای مهمی محسوب میشدند. این یکی، دو روزه که بحث استیضاح وزیر اقتصاد مطرح بود بسیاری از همکاران من گمان میکردند مخاطب رسانه، این اخبار را با جدیت تمام دنبال خواهد کرد. در کمال تعجب حتی مخاطبان حرفهای سایتها و خبرگزاریها به چنین واقعه مهمی اعتنا نکردند.
آخر شب، خبر استعفای ظریف آمد. باز هم برخی از همکاران من تصورشان بر این بود که ظریف با همتی، فرق دارد و اینبار زلزلهای در ارکان سیاسی کشور و افکار عمومی اتفاق خواهد افتاد. بازهم آب از آب تکان نخورد و حتی خبر انتشار این وقایع نتوانست از دیگر اخبار و حوادث روزمره پیشی بگیرد. حتماً شما هم هر چندوقت یکبار شایعه استعفای آقای پزشکیان به گوشتان خورده است.
من نمیدانم چه کسانی و با چه نیتی این شایعه را پخش میکنند اما بعید میدانم در شرایطی که لوبیاچیتی، بیش از نیممیلیون تومان قیمت پیدا کرده، چنین خبری حتی بتواند برای مردم مهم باشد. از این همه بیاعتنایی به وقایع و حوادث سیاسی باید ترسید. انتخابات گذشته با آن همه دادار دودور، جلیلیهراسی، زاکانیخوفی، قالیبافبیمی، قاضیزادههاشمیترسی و دیگر مخلفات به زحمت به 40 درصد مشارکت رسید. تازه از بین آن 40 درصد هم بسیاری از سر اکراه پای صندوق رأی رفتند.
حالا ششماه از انتخابات نگذشته کجای کاریم؟ آنهایی که صبح تا شب دست به دعا برداشتهاند که دولت پزشکیان زمین بخورد که هیچ، تکلیف آنهایی که اندک امیدی به این دولت داشتند چه میشود؟ اگر آنها هم به صف آن 60 درصد ناامید از وضع موجود پیوسته باشند چه میتوان کرد؟ اگر؟ یعنی هنوز نپیوستهاند؟ تعارف را کنار بگذاریم. تنها سادهلوحان و لجبازان عرصه سیاست ممکن است گمان کنند با حذف پزشکیان و دارودستهاش عرصهای برای ظهور آنها در سیاستهای رسمی جمهوری اسلامی باز میشود. زهی خیال باطل! پزشکیان آخرین تیر ترکش عقلای نظام بود.
مگر اینکه حضرات هوس کنند بار دیگر انتخاباتی را رقم بزنند که در یک مسابقه تکنفره قهرمان شوند که حاصلش را دیدیم. مملکت تا چه آستانه ای رفت تا آنجا که فغان از خودی و غیرخودی به آسمان برخاست. بهقول حکیمانه پورمحمدی: آقای رئیسی اگر در قید حیات بود خودش هم راه خودش را ادامه نمیداد! آنهایی که از چنین اوضاع و احوالی خوشحالند خوب بدانند که اگر استیضاح همتی و استعفای ظریف برای مردم مهم نیست به طریق اولی حیات و ممات رقبای این دولت هم برای این مردم مهم نیست.
میگویند مردم دیگر هیچ چیزی بهجز اوضاع اقتصادی برایشان اهمیت ندارد. درست هم میگویند. میگویند چنین اوضاعی بسیار خطرناک است. این را هم درست میگویند. اما از این خطرناکتر هم ممکن است. آن هم وقتی است که دیگر حتی اوضاع اقتصادی هم برای مردم مهم نیست. وقتی است که لوبیاچیتی اگر بشود کیلویی 100میلیون، بازهم مهم نیست. میدانید چه چیزی مهم است؟:
ای که به قصد مفلسان تیغ هلاک بستهای
جان به لب رسیده از تیغ حذر نمیکند!