یادی از چند خادم فرهنگ ایران
مردانی که در راهِ فرهنگ ایران سر و جان فدا کرده بودند و از هیچ، بنای عظیم برساخته بودند.
نمیدانم که شما کتابهای زندهیاد ذبیحالله منصوری را خواندهاید یا نه؟ اگر همسن و سال من باشید - متولدین دهههای 40 و 50 - حتماً با کتابهای آن مرحوم مغفور آشنایی دارید. من با کتابهای آقای منصوری، آشنا که نه، بلکه شبانهروزم را میگذراندم و مانند بسیاری دیگر، با آنها «کتابخوان» شدم. حکایت از سالهایی است که در دوره راهنمایی و بعد سالهای اولیه دبیرستان درس میخواندم. «خواجه تاجدار»، «خداوند الموت» و «ژوزف بالسامو» و چندین و چند کتاب دیگر که فهرست کردن آنها البته از ظرفیت این ستون خارج است را خوانده بودم.
مرحوم آقای منصوری نقش خود را در برآوردن این کتابها، «ترجمه و اقتباس» آورده بود. احتمالاً منظورشان این بوده که این متن یک ترجمه عین به عین نیست و بخشهایی را از جاهای دیگری برداشته و آوردهاند و به متن پیوند زدهاند. درواقع خواجه تاجدار و خداوند الموت جزوهها یا مقالاتی چندصفحهای بودهاند که ذوق و قریحه آن مرحوم آنها را بهصورت کتابی قطور درآورده است.
مرحوم حسینقلی مستعان - صاحب ترجمه درخشانی از بینوایان و پاورقینویس شهیر مطبوعات دهههای 20 و 30- در گفتوگویی با سیروس آموزگار خاطرهای را از زندهیاد منصوری میگوید: «میدانیم که نیمی از آنچه ذبیحالله منصوری به اسم ترجمه مینوشت، نوشته خود او بود. حتی بهنظر من «نیم» هم برآورد کمی است. خود شما(آموزگار) یکبار برای من تعریف کردید که «امیرانی» یک جزوه 40-30 صفحهای را برای ترجمه به او داد و او آن را در 40-30 شماره «خواندنیها» ترجمه کرد و بعداً هم بهصورت یک کتاب قطور در ایران چاپ شد.».
درباره خداوند الموت و اثر مشهور دیگر او بهنام «سینوهه، پزشک دربار فرعون» هم عیناً چنین رفته است: نوشتن کتابی قطور بر پایه متنی کوچک و لاغر. همانطور که در چند خط نقل قول آمده بیشتر این کتابها در ابتدا بهصورت پاورقی منتشر شدهاند. من مجموعهای از مجله «خواندنیها» را در کتابخانه کوچکم دارم، در شمارههای سالهای ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸، یکی دو پاورقی از آن مرحوم، متوالیاً چاپ شده است.
پاورقی در مطبوعات قدیم ایران، عنصری حیاتی بهشمار میرفت و اگر بهاصطلاح «میگرفت» میتوانست تیراژ و درآمدی ثابت را برای مجله به همراه بیاورد. پاورقی داستان دنبالهدار و دلکشی بود که در هر شماره چاپ میشد و خوانندگان پیگیرانه و بهصورت هفتگی آن را میخواندند. «خواندنیها» ازجمله مجلاتی بود که پاورقی منتشر میکرد.
مرحوم «علیاصغر امیرانی»، صاحب بنگاه مطبوعاتی و چاپخانه «خواندنیها» آنچه خواندنی بهنظر میآمد را در مجلهاش منتشر میکرد از خلاصه گزارشها و وقایع و تحلیلهای هفتگی تا مطالب علمی مجلات و ژورنالهای خارجی و داخلی. برای همین هم نام با مسمای «خواندنیها» را بر مجلهاش گذاشته بود. ورق زدن این مجله، بیشباهت به گشت و گذار در «اکسپلور اینستاگرام» امروزی نبوده و نیست.
به همین صورت هم خواننده بسیار داشته و از ۱۳۱۹ تا ۱۳۵۸ منتشر شده بود. امیرانی تحصیلکرده حقوق بود و تا موفقیت موسسهاش انواع و اقسام مشاغل از پارو کردن برف تا توزیع روزنامه را تجربه کرده بود و درنهایت چاپخانه و بنگاه مطبوعاتیاش موفقیتی چشمگیر پیدا کرد و البته همین موفقیت سبب شوربختی و پایان ناخوش زندگیاش شد. بنبست خواندنیها در خیابان لالهزار، یادگار همان بنگاه است و البته محل عبور و مرور بسیاری از نویسندگان و مترجمان ایران آن زمان.
از این قبیل مردانی که در راهِ فرهنگ ایران سر و جان فدا کرده بودند و از هیچ، بنای عظیم برساخته بودند، یکی زندهیاد«محمدعلی جعفری» بنیانگذار و مدیر انتشارات امیرکبیر بود که روزگاری بزرگترین مجموعه انتشاراتی غرب آسیا به شمار میرفت. مرحوم جعفری خاطرات خود را در سه مجلد تحریر کردهاند، که از آن سه، دوتای آن اجازه انتشار پیدا کرده است.
«در جستجوی صبح» نام کتاب خاطرات عبرتانگیز این خدمتگزار فرهنگ ایران است. ناشری که مفتخر است از پادویی در چاپخانهها و تلاشی بیوقفه نهادی فرهنگی و بینظیر را بنا گذاشت. یاد هر سه این خادمان محترم و متواضع همیشه زنده است.