| کد مطلب: ۲۴۸۵۳
بازی مضحک فیلترشکن

بازی مضحک فیلترشکن

من یک تصور خیلی ساده و ابتدایی از فیلتر و فیلترشکن دارم. فکر می‌کنم یک دکمه‌ای هست که آن را می‌زنند، کل اینترنت مملکت فیلتر می‌شود و بعد اگر قرار شد گشایشی حاصل شود، همان دکمه یا یک دکمه دیگر را می‌زنند و مشکل فیلتر کل اینترنت مملکت حل می‌شود.

من یک تصور خیلی ساده و ابتدایی از فیلتر و فیلترشکن دارم. فکر می‌کنم یک دکمه‌ای هست که آن را می‌زنند، کل اینترنت مملکت فیلتر می‌شود و بعد اگر قرار شد گشایشی حاصل شود، همان دکمه یا یک دکمه دیگر را می‌زنند و مشکل فیلتر کل اینترنت مملکت حل می‌شود.

چرا چنین تصوری دارم؟ به این دلیل که هروقت قرار است در کار و بار اینترنت اختلالی پیش آید، بلافاصله این اتفاق می‌افتد. هروقت هم قرار است کلاً چیزی به نام اینترنت نداشته باشیم- مثل آبان‌ماه 98- در کسری از ثانیه این امر محقق می‌شود.

خُب وقتی می‌شود در چشم به‌هم‌زدنی اینترنت میلیون‌ها نفر را دچار مشکل کرد لابد می‌توان به همان سرعت رفع مشکل کرد. با همین تصور است که اصلاً توی کتم نمی‌رود که می‌گویند در حال رفع فیلترینگ هستیم یا این‌که به مراحل خوبی رسیده‌ایم. یا بدتر از همه این‌که: همه کارها انجام شده است و فقط مانده امضای نهایی رئیس‌جمهور. فکر می‌کنم ما را دست انداخته‌اند. یا شاید هم هی می‌روند پای آن دکمه‌ای که قرار است با فشار دادن آن مشکل فیلترینگ حل شود و یک عده نمی‌گذارند دست طرفداران رفع فیلتر به آن دکمه برسد. 

گاهی هم فکر می‌کنم برای رفع فیلتر مشکلی نیست و هیچ‌کس هم پای آن دکمه نایستاده تا مانع شود اما خود حضرات با خودشان درگیرند. یعنی هی می‌آیند دکمه را فشار دهند و بعد با خودشان می‌گویند اگر به این راحتی می‌شد چنین کاری را انجام داد، مردم نمی‌گویند چرا تا حالا انجامش ندادند؟

دو روز بعد هم مردم نمی‌گویند دیدید رفع فیلتر شد و آسمان به زمین نیامد؟ پس آزار داشتید این همه‌وقت در کار و بار میلیون‌ها نفر اختلال ایجاد کردید؟ پس بهتر است کمی دست نگه داریم و شل‌کن و سفت‌کن راه بیاندازیم تا هم وقتی که رفع فیلتر کردیم دیگر این موضوع اهمیتش را از دست داده باشد و هم این‌که اصلاً شاید مردم چنان به فیلترشکن عادت کنند که وقتی اینترنت بدون بگیر و ببند در اختیارشان قرار بدهیم آن را پس بزنند و بی‌اختیار بروند دنبال همان اینترنت فیلترشکن. عادت چیز شگفت‌انگیزی است.

یاد یکی از داستان‌های ایتالو کالوینو افتادم. فکر می‌کنم ذکرش در این یادداشت خالی از لطف نیست. در یک سرزمین خیالی حاکمان هر روز و هربار به یک بهانه‌ای چیزی را ممنوع می‌کردند. آن‌قدر تعداد این ممنوعیت‌ها زیاد شد که مردم بخت برگشته هیچ کاری نمی‌توانستند بکنند الا بازی الک دولک.

اگرچه در ابتدا تحمل این ممنوعیت‌ها برای مردم دشوار بود اما کم‌کم با آن‌ها خو گرفتند. به‌ویژه به بازی الک دولک چنان عادت کردند که بام تا شام مشغول این بازی بودند و به هیچ‌چیز دیگری فکر نمی‌کردند. اعتراضی هم در کار نبود. کم‌کم حاکمان دل‌شان به حال رعیت بیچاره سوخت.

علاوه بر این خودشان هم فهمیدند که واقعاً دلیلی برای آن همه ممنوعیت وجود ندارد. ماموران‌شان را فرستادند تا به مردم پیغام دهند که دیگر هیچ‌چیزی ممنوع نیست. ماموران رفتند به محل بازی الک دولک مردم و با صدای بلند حکم را اعلام کردند. اما هیچ‌کس به آن‌ها اعتنایی نکرد. صدای‌شان را بلندتر کردند اما بازهم کسی به آن‌ها محل نگذاشت.

وقتی خیلی اصرار کردند مردم گفتند، مشکلی نیست ما داریم کارمان را می‌کنیم. گفتند شما می‌توانید همه آن کارهایی را که قبلاً آزاد بوده انجام دهید. گفتند خیلی ممنون ما با همین الک دولک خودمان حال‌ می‌کنیم و از همه عیش‌های جهان همین یک قلم ما را بس. اصرار و ابرام ماموران آزادی‌خواه فایده‌ای نداشت. بالاجبار ماموران سرشان را پایین انداختند و رفتند تا پیام شکست را به حاکمان برسانند. مردم هم با جدیت تمام به بازی قدیمی خودشان مشغول شدند.

حاکمان وقتی دیدند کسی به فرمان جدیدشان اعتنایی نکرد خیلی بهشان برخورد و تصمیم گرفتند الک دولک را ممنوع کنند تا بلکه مردم بفهمند کت تن کیست. چشم‌تان روز بد نبیند. اعلام ممنوعیت ال دولک همانا و خشمگین شدن مردم همان.

مردمی که تا دیروز هیچ ممنوعیتی برایشان مهم نبود، ممنوعیت الک دولک آن‌ها را چنان عصبانی کرد که سر به شورش برداشتند و کل مملکت را به آشوب کشیدند. حاکمان سختگیر سر به‌ نیست شدند. مردم هم وقتی از انقلاب فارغ شدند با خیال راحت برگشتند سر کارشان. یعنی همان بازی باشکوه الک دولک. چنان‌که نقل است، آن‌ها کماکان مشغول بازی دلخواه خودند.

این داستان هیچ نتیجه اخلاقی ندارد. صرفاً جهت انبساط خاطر نقل شد. به کسی برنخورد. به‌قول سینمایی‌ جماعت، هیچ‌کدام از شخصیت‌های داستان هم واقعی نیستند.

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار