صنایع کوچک؛ قربانیان خاموش سیاستزدگی اقتصادی
در بیشتر اقتصادهای توسعهیافته، صنایع کوچک و متوسط (SMEs) نهتنها موتور اشتغالزاییاند، بلکه ستون خلاقیت، تابآوری اقتصادی و تحقق عدالت منطقهای محسوب میشوند.

در بیشتر اقتصادهای توسعهیافته، صنایع کوچک و متوسط (SMEs) نهتنها موتور اشتغالزاییاند، بلکه ستون خلاقیت، تابآوری اقتصادی و تحقق عدالت منطقهای محسوب میشوند. اما در ایران، این بخش با وجود ظرفیتهای عظیم، به حاشیه رانده شده و قربانی سیاستزدگی، بوروکراسی ناکارآمد و نوسانات مزمن اقتصاد کلان شده است.
سقوط پیدرپی واحدهای تولیدی خرد، کاهش اشتغال رسمی و رکود در شهرکهای صنعتی، فقط نشانههایی از یک بحران سطحی نیستند، بلکه از بحرانی ریشهدار و ساختاری حکایت دارند. بحرانی که بیش از آنکه صرفاً اقتصادی باشد، نشانهی ناکارآمدی نهادها و سیاستهای کلان است. تمرکز بیتناسب منابع روی صنایع انحصاری و دولتی، بهویژه در بخشهایی مانند نفت و خودروسازی، فضای رقابت و رشد را از صنایع کوچک گرفته است. بیثباتی اقتصادی و تورم مزمن، بیشترین فشار را بر بنگاههای کوچک وارد میکنند که اغلب منابع و پشتوانههای مالی محدودتری دارند.
نهادهای حمایتی موجود نیز نهتنها انعطافپذیر نیستند، بلکه در تطبیق با نیازهای روز کسبوکارهای کوچک ناتواناند.در کنار همه اینها، نبود سیاستهای مؤثر برای تشویق نوآوری، صادرات و رشد محلی، مسیر پیشرفت این صنایع را تنگتر کرده است. افول صنایع کوچک، تنها یک چالش محدود به صاحبان کسبوکار نیست، بلکه نشانهای هشداردهنده از شکنندهتر شدن بافت کلی اقتصاد ملی است.
در غیاب این بازیگران محلی، زنجیره ارزش تولید داخلی گسسته میشود، ظرفیتهای اشتغالزایی فرومیپاشند و وابستگی به واردات و صنایع بزرگ رانتی افزایش مییابد. اولین و ملموسترین پیامد، کاهش اشتغال پایدار بهویژه در مناطق کمبرخوردار است. صنایع کوچک اغلب نقش حیاتی در اشتغالزایی محلی دارند، بهویژه برای زنان، جوانان و گروههای حاشیهای. تضعیف آنها بهمعنای تشدید بیکاری، گسترش اقتصاد غیررسمی و افزایش فشار بر نظامهای حمایتی کشور خواهد بود. از سوی دیگر، شکاف منطقهای و نابرابری جغرافیایی در توسعه نیز افزایش مییابد.
صنایع کوچک با توزیع متوازنتر فرصتهای اقتصادی در سراسر کشور، عاملی کلیدی در تحقق عدالت منطقهای هستند. اما وقتی تمرکز منابع صرفاً در صنایع مستقر در کلانشهرها یا مناطق برخوردار باشد، موج مهاجرت از شهرهای کوچک و روستاها به شهرهای بزرگ تشدید میشود؛ روندی که نهتنها باعث حاشیهنشینی و آسیبهای اجتماعی در شهرهای بزرگ میشود، بلکه زیرساختهای محلی را در مناطق مبدأ به ورطه فرسایش میکشاند. تضعیف صنایع کوچک همچنین منجر به کاهش تنوع اقتصادی میشود. این بنگاهها معمولاً منشأ نوآوری، تولید محصولات بومی، و پاسخ به نیازهای متنوع بازار هستند.
با افول آنها، اقتصاد کشور بیشتر به صنایع بزرگ و ناکارآمد وابسته میشود که اغلب انعطافپذیری کمتری در مواجهه با بحرانهای جهانی و داخلی دارند. پیامد دیگر، کاهش تابآوری اقتصادی است. از منظر اجتماعی نیز، فرسایش صنایع کوچک به معنای کاهش مشارکت اقتصادی مردم در توسعه است. وقتی مردم خود را در فرآیند تولید و اقتصاد کشور دخیل ندانند، انگیزه برای نوآوری، کارآفرینی و سرمایهگذاری محلی تضعیف میشود. این بیگانگی با اقتصاد، به کاهش اعتماد عمومی، تضعیف سرمایه اجتماعی و گسترش احساس نابرابری و بیعدالتی میانجامد. در نهایت، بیتوجهی به صنایع کوچک میتواند موجب از دست رفتن فرصتهای تاریخی در بازارهای جهانی شود.
بسیاری از برندهای موفق جهانی، از دل کارگاههای کوچک و خانوادگی شکل گرفتهاند. در ایران نیز ظرفیتهای غنی در حوزههایی مانند صنایع دستی، گیاهان دارویی، تولیدات محلی، فناوریهای بومی و گردشگری وجود دارد که میتواند به صادرات غیرنفتی تبدیل شود. اما بدون زیرساخت، حمایت و سیاستگذاری هوشمند، این فرصتها به تهدید تبدیل میشوند. در مجموع، تداوم بیتوجهی به صنایع کوچک، تنها به معنای نابودی هزاران شغل نیست، بلکه مساوی است با تضعیف پایههای توسعه پایدار، کاهش عدالت اقتصادی، از بین رفتن سرمایههای محلی و تهدید امنیت اقتصادی کشور در بلندمدت. صنایع کوچک، سرمایههای پنهان اقتصاد ایراناند.
بدون توجه واقعی و نظاممند به این بخش، نه عدالت اقتصادی محقق میشود و نه اشتغال پایدار شکل میگیرد.بحران امروز صنایع کوچک در ایران، بیش از آنکه ناشی از کمبود منابع باشد، ریشه در نگاهی تمرکزگرا، غیرچابک و بیتفاوت به ظرفیتهای محلی دارد. اگر قرار است آیندهای پایدار و متوازن برای اقتصاد ایران ترسیم شود، باید از دل صنایع کوچک، ستونهای اقتصاد مقاوم، اشتغال پایدار و توسعه منطقهای بازسازی شود. زمان آن رسیده است که صنایع کوچک دیگر نه در حاشیه، بلکه در متن سیاستگذاری اقتصادی قرار گیرند؛ نه بهعنوان قربانیان خاموش، بلکه بهعنوان بازیگران محوری توسعه.