| کد مطلب: ۳۲۰۹۷

دیپلماسی ارعاب در پیشبرد منافع اقتصادی

در سیاست بین‌الملل و روابط عمومی بین‌المللی، دیپلماسی ارعاب یکی از ابزارهای مهم قدرت‌های بزرگ برای تحمیل اراده خود بر سایر کشورها است.

دیپلماسی ارعاب در پیشبرد منافع اقتصادی

در سیاست بین‌الملل و روابط عمومی بین‌المللی، دیپلماسی ارعاب یکی از ابزارهای مهم قدرت‌های بزرگ برای تحمیل اراده خود بر سایر کشورها است. ایالات متحده، به‌ویژه در دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، به‌طور گسترده از این شیوه برای پیشبرد اهداف خود بهره برد. سیاست‌های ترامپ نشان داد که واشنگتن نه‌تنها از فشار مستقیم بر کشورهای هدف استفاده می‌کند، بلکه از اهرم فشار بر کشورهای همسایه و وابسته به آن‌ها نیز برای امتیازگیری غیرمستقیم بهره می‌گیرد.

این روش، شبیه به گروگان‌گیری اقتصادی و دیپلماتیک است که در آن آمریکا با اعمال تحریم‌ها، محدودیت‌های مالی و تهدیدات نظامی، کشورهایی را که مستقیماً هدف اصلی نیستند، وادار به همکاری یا تغییر رفتار می‌کند. این تاکتیک در دوران ترامپ به‌صورت گسترده‌ای در قبال کشورهایی مانند ایران، چین، روسیه و حتی برخی از متحدان آمریکا به کار گرفته شد.

اقدامات کاخ سفید در این دوره نشان داد که واشنگتن تلاش دارد تا از فشار بر یک کشور، به‌عنوان اهرمی برای تأثیرگذاری بر سایر کشورها استفاده کند. نمونه‌های مشخص این سیاست را می‌توان در قطع کمک‌های مالی به افغانستان، فشار اقتصادی بر عراق، جنگ تعرفه‌ای علیه چین و تهدید به تحریم‌های گسترده علیه کشورهای اروپایی مشاهده کرد. در ادامه، این نمونه‌ها را با جزئیات بیشتری بررسی خواهیم کرد.

فشار بر افغانستان؛ امتیازگیری از ایران

یکی از نمونه‌های برجسته دیپلماسی ارعاب دولت ترامپ، قطع کمک‌های مالی و امنیتی به افغانستان بود. آمریکا در طول سال‌ها میلیاردها دلار برای حمایت از دولت کابل هزینه کرده بود، اما در دوران ترامپ، کاخ سفید به‌طور ناگهانی بخشی از این کمک‌ها را قطع کرد. هرچند دلیل رسمی این اقدام، ناکارآمدی دولت افغانستان و اختلافات آن با آمریکا بر سر توافق صلح با طالبان عنوان شد، اما واقعیت چیز دیگری بود.

این اقدام، در حقیقت پیامی غیرمستقیم به ایران بود. واشنگتن می‌خواست تهران را تحت فشار قرار دهد تا از نفوذ خود در افغانستان بکاهد و در مذاکرات منطقه‌ای، امتیازاتی به آمریکا بدهد. در واقع، ترامپ با اعمال فشار اقتصادی بر کابل، تلاش داشت ایران را در مرزهای شرقی خود دچار چالش کند و این کشور را وادار به تعامل در مسیری کند که منافع آمریکا را تأمین کند.

علاوه بر این، با ایجاد ناآرامی اقتصادی در افغانستان، آمریکا به‌دنبال افزایش فشار مهاجرتی بر ایران بود، چراکه بسیاری از افغان‌ها در صورت قطع کمک‌های مالی، به‌ناچار به سمت ایران مهاجرت می‌کردند. این موج مهاجرتی، می‌توانست هزینه‌های اقتصادی و امنیتی تهران را افزایش داده و آن را در موضعی ضعیف‌تر قرار دهد.

فشار اقتصادی بر عراق؛ هدف واقعی، ایران

نمونه دیگری از این تاکتیک را می‌توان در اعمال فشار اقتصادی بر عراق مشاهده کرد. ترامپ و تیم او بارها بغداد را تهدید کردند که در صورت ادامه همکاری‌های اقتصادی با ایران، حساب‌های بانکی این کشور در آمریکا مسدود شده و صادرات نفت عراق با مشکلات جدی مواجه خواهد شد.

آمریکا می‌دانست که عراق به‌شدت به واردات برق و گاز از ایران وابسته است و جایگزینی سریع این منابع برای بغداد ممکن نیست. از این رو، فشار اقتصادی بر عراق به‌عنوان ابزاری برای وادار کردن تهران به کاهش نفوذ خود در منطقه به کار گرفته شد. به عبارتی، آمریکا مستقیماً عراق را هدف قرار نداد، بلکه از این کشور به‌عنوان یک اهرم برای تحت فشار قرار دادن ایران استفاده کرد.

یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های این سیاست، محدود کردن دسترسی عراق به ذخایر دلاری خود در فدرال‌رزرو آمریکا بود. واشنگتن به‌طور ناگهانی مانع از انتقال دلار به عراق شد و به این کشور هشدار داد که اگر روابط خود را با ایران کاهش ندهد، تحریم‌های شدیدتری علیه آن اعمال خواهد شد. این اقدام باعث شد که بغداد برای مدتی دچار کمبود ارز شود و قیمت دلار در بازار عراق افزایش یابد.

در نهایت، اگرچه این فشارها بغداد را مجبور کرد تا برخی محدودیت‌ها در روابط مالی با ایران را اعمال کند، اما در بلندمدت، عراق را به سمت یافتن راه‌های جایگزین برای کاهش وابستگی به آمریکا سوق داد. برای مثال، عراق در سال‌های بعد همکاری‌های خود را با چین افزایش داد و به دنبال راه‌هایی برای معاملات تجاری بدون استفاده از دلار رفت؛ موضوعی که برخلاف اهداف واشنگتن بود.

جنگ تعرفه‌ای با چین؛ پیامی به کره جنوبی و ژاپن

ترامپ در سیاست خارجی خود به‌شدت بر مهار قدرت اقتصادی چین تأکید داشت. جنگ تجاری آمریکا با چین، که شامل افزایش تعرفه‌های گمرکی بر کالاهای چینی و محدودیت‌های گسترده برای شرکت‌های فناوری این کشور مانند هواوی بود، تنها به هدف تضعیف اقتصاد پکن انجام نشد.

یکی از اهداف پنهان این سیاست، وادار کردن کشورهای دیگر به کاهش روابط خود با چین بود. برای مثال، واشنگتن از طریق جنگ تجاری با پکن، پیامی واضح به کشورهای کره جنوبی و ژاپن فرستاد که در صورت ادامه همکاری‌های اقتصادی گسترده با چین، ممکن است با تحریم‌های مشابهی روبه‌رو شوند. به‌طور خاص، آمریکا از طریق فشار بر چین، کره جنوبی را مجبور کرد که خرید فناوری‌های پیشرفته از شرکت‌های چینی را کاهش دهد و ژاپن را نیز تحت‌فشار قرار داد تا در برخی از پروژه‌های فناوری، از گزینه‌های آمریکایی به‌جای چینی استفاده کند. این سیاست نشان داد که هدف نهایی آمریکا، فقط چین نیست، بلکه کشورهای وابسته به اقتصاد این کشور نیز باید هزینه بدهند.

تهدیدات علیه اروپا؛ فشار غیرمستقیم بر روسیه و ایران

ترامپ حتی علیه متحدان سنتی آمریکا نیز از دیپلماسی ارعاب استفاده کرد. نمونه‌ای از این سیاست را می‌توان در تهدید اروپا به اعمال تعرفه‌های تجاری سنگین مشاهده کرد. ترامپ بارها اتحادیه اروپا را تهدید کرد که اگر در سیاست‌های خود از واشنگتن پیروی نکند، مشمول تعرفه‌های سنگین بر خودروهای صادراتی به آمریکا خواهد شد. این تهدیدات، در عمل فشار غیرمستقیمی بر اروپا برای اتخاذ مواضع سخت‌گیرانه‌تر علیه روسیه و ایران بود.

به‌عنوان مثال، آمریکا تلاش کرد تا با تحریم شرکت‌های اروپایی که در پروژه خط لوله گاز «نورد استریم ۲» با روسیه همکاری داشتند، وابستگی انرژی اروپا به مسکو را کاهش دهد. همچنین، واشنگتن بارها تهدید کرد که اگر کشورهای اروپایی به تجارت با ایران ادامه دهند، از سیستم مالی جهانی سوئیفت حذف خواهند شد. این سیاست باعث شد که اتحادیه اروپا، به‌رغم تلاش‌های اولیه برای حفظ برجام، در نهایت از بسیاری از تعاملات اقتصادی با ایران عقب‌نشینی کند.

ارعاب در روابط عمومی بین‌المللی

دیپلماسی ارعاب نه‌تنها در سیاست خارجی کشورها، بلکه در روابط عمومی بین‌المللی نیز به‌عنوان یک ابزار مدیریت افکار عمومی و هدایت جریان‌های رسانه‌ای مطرح است. همان‌طور که دولت‌ها از فشار اقتصادی، تحریم‌ها و تهدیدهای نظامی برای اعمال سیاست‌های خود استفاده می‌کنند، در حوزه روابط عمومی بین‌المللی نیز سازمان‌ها، شرکت‌های چندملیتی و حتی دولت‌ها از فضاسازی رسانه‌ای، تکنیک‌های پروپاگاندا و جنگ روانی برای تحت‌فشار قرار دادن رقبای خود بهره می‌گیرند.

در دنیای امروز، کشورها و شرکت‌های بزرگ برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی جهانی از تکنیک‌های مشابهی که در دیپلماسی ارعاب استفاده می‌شود، بهره می‌برند. این موارد شامل:

ایجاد هراس رسانه‌ای: برخی از دولت‌ها و رسانه‌های وابسته به آن‌ها با انتشار اخبار جهت‌دار و ساخت فضای روانی خاص، تلاش می‌کنند رقبای خود را در موضع تدافعی قرار دهند. به‌عنوان مثال، رسانه‌های آمریکایی در دوره ترامپ، با برجسته‌سازی تهدید چین و ایران، فضا را برای اعمال تحریم‌های شدیدتر آماده می‌کردند.

بایکوت رسانه‌ای: شرکت‌های فناوری مانند فیسبوک و توئیتر در برخی موارد با محدودسازی و سانسور حساب‌های رسانه‌ای کشورهای مخالف آمریکا، جریان اطلاعات را به نفع سیاست‌های غربی هدایت کرده‌اند.

تحریم‌های اطلاعاتی: دولت‌ها از طریق محدود کردن دسترسی رسانه‌های رقیب به پلتفرم‌های جهانی، دسترسی آن‌ها به افکار عمومی را کاهش می‌دهند. برای مثال، روسیه و چین بارها از قطع دسترسی رسانه‌هایشان به شبکه‌های غربی شکایت کرده‌اند.

فشار تبلیغاتی بر رقبا: شرکت‌های بزرگ بین‌المللی با راه‌اندازی کمپین‌های منفی علیه رقبا، آن‌ها را به چالش می‌کشند. برای مثال، در جنگ تجاری آمریکا و چین، شرکت‌های فناوری آمریکایی مانند اپل و گوگل، از طریق تبلیغات منفی، تلاش کردند هواوی را به‌عنوان تهدیدی برای امنیت جهانی معرفی کنند.

جنگ برندسازی و هویت ملی: برخی کشورها از کمپین‌های روابط عمومی برای بدنام کردن رقبا استفاده می‌کنند. نمونه بارز این مسئله را می‌توان در جنگ تبلیغاتی علیه محصولات روسی پس از بحران اوکراین مشاهده کرد؛ جایی که کشورهای غربی با تحریم‌های رسانه‌ای، محصولات روسیه را از بازارهای جهانی حذف کردند.

اگرچه این روش‌ها ممکن است در کوتاه‌مدت مؤثر باشند، اما در بلندمدت باعث بی‌اعتمادی به رسانه‌ها، افزایش مقاومت مخاطبان و ظهور رسانه‌های جایگزین می‌شود. کشورها و سازمان‌هایی که بیش از حد از این روش استفاده می‌کنند، ممکن است در آینده با بحران مشروعیت و کاهش نفوذ رسانه‌ای مواجه شوند.

بنابراین، همان‌گونه که دیپلماسی ارعاب در سیاست بین‌الملل به‌عنوان یک ابزار قدرت سخت و نرم عمل می‌کند، در روابط عمومی بین‌المللی نیز به‌عنوان تاکتیکی برای کنترل افکار عمومی و هدایت جریان‌های رسانه‌ای به کار گرفته می‌شود اما وابستگی بیش از حد به این روش، ممکن است موجب واکنش معکوس و کاهش اعتبار آن در سطح جهانی شود.

دیپلماسی ارعاب در دوران اول ریاست‌جمهوری ترامپ، اگرچه در کوتاه‌مدت برخی اهداف واشنگتن را محقق کرد، اما در بلندمدت به ضرر آمریکا تمام شد. سیاست‌های فشار حداکثری، باعث کاهش اعتماد جهانی به واشنگتن شد و بسیاری از کشورها را به سمت یافتن راه‌های جایگزین برای دور زدن وابستگی به آمریکا سوق داد.

استفاده بیش از حد از این روش، جهان را به سمت چندقطبی شدن سوق داده است؛ به‌طوری که اکنون بسیاری از کشورها در حال تقویت همکاری‌های دوجانبه و منطقه‌ای برای کاهش تأثیرپذیری از فشارهای آمریکا هستند. تجربه دوران ترامپ نشان داد که دیپلماسی ارعاب، اگرچه ابزار قدرتمندی است، اما استفاده مداوم از آن، هزینه‌های بلندمدتی برای خود آمریکا خواهد داشت.

دیدگاه

ویژه اقتصاد
پربازدیدترین
آخرین اخبار