| کد مطلب: ۹۷۸

متاستاز سیاسی

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

اولین سلول‌‌های سرطانی که در بدن ایجاد می‌‌شود، هیچ مشکل خاصی برای زیست در لحظه فرد ایجاد نمی‌‌کند. در واقع نمودی بیرونی ندارد و به صورت یک توده یا غده در یک جای بدن شکل می‌‌گیرد و اگر دیده نشود هیچ عارضه‌‌ آنی ندارد و اگر بتوان آن را شناسایی کرد در این صورت امکان برداشتن بدون عارضه غده از طریق جراحی یا حتی کوچک کردن آن از طریق شیمی‌درمانی و پرتودرمانی وجود دارد. ولی اگر به غده بی‌‌توجهی شود، کم‌‌کم بزرگ می‌‌شود هر چند در ابتدا نیز عوارض حادی ندارد ولی بدون عوارض هم نیست. اگر در این مرحله نیز درمان پشت گوش انداخته شود و به شبه‌علم و طب اسلامی و سنتی متوسل شوند، زمان طلایی را از دست می‌‌دهند و غده سرطانی شروع به متاستاز می‌‌کند. منظور از متاستاز این است که سلول‌‌های سرطانی منحصر به همان اندامی که در آنجا به وجود آمده‌‌اند نمی‌‌شوند و از طریق غدد لنفاوی و خون به سایر اندام نیز منتقل می‌‌شوند و در نهایت برحسب سرعت انتقال در مدت‌زمانی نه‌چندان طولانی تمامی بدن را آلوده می‌‌کنند و سپس زمان مرگ بدن فرا می‌‌رسد. برای مثال سرطان سینه پنج درجه از صفر تا چهار دارد. درجه چهار همان سرطان متاستاتیک است که درمانی ندارد. اگر در مراحل صفر و یک و حتی دو شناسایی شود، به راحتی درمان می‌‌شود ولی در مرحله سه و به طور قطع در مرحله چهارغیرقابل درمان است. چرا دیر متوجه غده سرطانی می‌‌شویم؟ علل گوناگونی دارد، سعی می‌‌کنم برخی را در اینجا اشاره کنم. اولین آن بی‌‌اطلاعی از موضوع است. اخیراً یک تماشاگر، خالی را روی بدن مربی تیم مورد علاقه خود می‌‌بیند، از راه دور به او اطلاع می‌‌دهد که این خال خطرناک است برو نزد پزشک، طرف هم توجه می‌‌کند (این حتی مهم‌‌تر از تشخیص آن فرد است) می‌‌رود نزد پزشک و معلوم می‌‌شود، این خال سرطانی است و پیش از پیشرفته شدن درجه سرطان، درمان می‌‌شود. دوم ارزش قائل شدن برای علم و نیز برای بدن خودمان است. افرادی که به جسم خود اهمیت نمی‌‌دهند یا دانش پزشکی را شوخی می‌‌گیرند، طبعاً هنگامی پیش پزشک می‌‌روند که بر اثر درد ناتوان از انجام کارهای عادی خود می‌‌شوند. عامل سوم پول است، کسی که پول درمان ندارد یا تحت بیمه نیست، همیشه مطابق قاعده «انشاءالله گربه است» عمل می‌‌کند، چون در بسیاری از آزمایش‌‌ها، لزوما تشخیص سرطان داده نمی‌‌شود. پس گمان می‌‌کند که رفتن نزد پزشک و انجام مراحل پیش‌درمان و آزمایشگاه، مقرون‌به‌صرفه نیست. عامل چهارم وجود پزشک حاذق و تجهیزات و بیمارستان مناسب است. بدون این عامل، چگونه می‌‌توان سرطان را شناخت و درمان کرد؟ خوب باید به همان اطبای خانگی، شامل پیرزنان خانواده توسل کرد و با جوشیده یا بادکش و عنبرنسا و دستورات حکمای! طب سنتی مراجعه کرد. البته در نهایت مثل برخی از مسئولین قبلی که به شبه‌علم توسل جستند و فوت کردند، خواهند شد. این مثال طولانی زده شد تا گفته شود که جامعه ما در برخی از موضوعات مهم دچار متاستاز شده و سرمایه‌‌های آن در حال تحلیل رفتن است ولی آنان که باید توجه و اقدام کنند قدمی برنمی‌‌دارند. اولین عامل آن جهل است. کسی که تفاوت خال عادی را با خال سرطانی تشخیص نمی‌‌دهد یا اساسا از وجود خال سرطانی بی‌‌اطلاع است، حتی خال را نشانه زیبایی می‌‌داند، چگونه انتظار رسیدگی داریم؟ علم در اینجا دانش و علوم اجتماعی است که متولیان امر نه‌تنها با آن آشنا نیستند، بلکه به نوعی در مقام دشمنی و نفی آن نیز هستند؛ همان‌گونه با حمایت از طب سنتی و شبه‌علم، در حال مبارزه با علم پزشکی هستند. روشن است که چنین افرادی نه‌تنها علوم انسانی و اجتماعی را قبول ندارند که با آن دشمنی هم دارند و از همه مهم‌‌تر اینکه برای جسمی که عهده‌‌دار رشد و سلامت آن هستند و در اینجا، جامعه، ارزشی قائل نیستند. البته برای جسم شخص خود ارزش قائل هستند و به همین علت هم منافع خود را بر جامعه ترجیح می‌‌دهند. ولی چون برآمده از جامعه نیستند و نقش کارگزاری را برای جامعه ایفا نمی‌‌کنند، به جامعه مثل یک طعمه نگاه می‌‌کنند که ارزش خرج کردن برای درمان ندارد. هم‌‌چنین، جامعه‌‌ای که فقیر باشد، قادر نیست برای درمان خود هزینه کند، به‌ویژه اگر قرار باشد این هزینه (اعم از پولی یا غیرپولی و اعتباری) را سیاست‌‌مدارانی بدهند که یا هیچ علاقه‌‌ای به آن جامعه ندارند یا فاقد اعتبار کافی هستند. جامعه‌‌ای که طی یک دهه حدود یک هزار میلیارد دلار درآمد داشته است، ولی دریغ از یک پیشرفت پایدار و یک رشد قابل توجه، حتما نشان‌‌دهنده آن است که غده‌‌هایی در این جامعه و مدیریت آن متاستاز کرده است و تمام اندام‌‌های حیاتی آن را آلوده کرده است. از منابع مادی آن شامل آب، جنگل، انرژی، معدن گرفته تا منابع انسانی متخصص و آموزش‌‌دیده آن و شواهد موجود نیز تأییدی است برای این تصور. مشکل و عامل پنجم نیز روشن است، نه پژوهش و نه دانشمند و نه رسانه و نه اندیشکده، هیچ‌کدام برای پرداختن به این بیماری و درمان آن در جایگاه مناسبی قرار ندارند و مهم‌‌تر از همه اینکه مدیرانی که بخواهند این مأموریت را انجام دهند، فاقد اعتبار هستند؛ اگر اصولاً چنین مأموریتی را قبول داشته باشند. نتیجه نهایی این است که سلول‌‌های بدخیم کم‌‌کم و در طول زمان رشد می‌‌کنند و در مراحلی متاستاز می‌‌کنند که هزینه جراحی و درمان آنها خیلی سنگین است، اگر اصولاً افراد حاذق و جراحی برای این کار وجود داشته باشد. برای حل این مشکل ابتدا باید به اصلاح عوامل گفته‌شده در یادداشت پرداخت.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی