سیل ابهامات
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
سیلاب و نشانههایی که از افول سرمایه اجتماعی با خود دارد
سیلابها در ایران جان میگیرند و خسارات فراوان بهجا میگذارند. ایران در منطقهای از جهان قرار گرفته که مستعد انواع رخدادهای طبیعی مانند سیل و زلزله است. وقتی این موضوع مهم را میدانیم، پس چرا نظام حکمرانی سیلاب در کشور، نمیتواند مانع این حجم از سیل در کشور شود؟ آخرین آن هم که سیل در استهبان فارس بود که متاسفانه 20کشته بهجا گذاشت و البته خرابیهای بسیار. قرار شده قصور یا تقصیر احتمالی ازسوی هر یک از دستگاهها در سیل استان فارس بررسی و مراتب برای رسیدگیهای بعدی منعکس شود. دکتر محمود نیلیاحمدآبادی، رئیس هیات ویژه گزارش ملی سیلابها، اوایل سال98 میزان خسارت سیلابهای کشور را ۳۵هزار میلیارد تومان اعلام کرد. رقم خسارت در سالهای بعد بزرگ و بزرگتر شد و خسارتهای جانی فراوان که در هر سیل در موردش میشنویم. در پس هر سیلاب نیز اعلام میکنند مقصر و مقصران معرفی خواهند شد. اما بهراستی چرا نمیتوانیم سیلابهای کشور را مهار کنیم و چه ایرادهایی در کار ما وجود دارد که هر سال باید اخبار نگرانکننده وقوع سیل در کشور را ببینیم و بشنویم؟ هیات ویژه گزارشهای ملی سیلاب، راهکارهای متنوعی برای مقابله با سیل پیشنهاد داده و وظیفه هر دستگاه را مشخص کرده است. اما لابد این گزارشها خاک میخورد، چون هیچ اتفاقی در عمل رخ نداده است. براساس گزارشهای ملی سیلاب؛ آگاهی افکار عمومی درباره سیلاب اندک است. بهخصوص که از تریبونهای رسمی کشور هرچند وقت یکبار وقوع سیل را به مسائل اعتقادی و مذهبی نسبت میدهند که درنهایت باعث تقویت دیدگاههای جبرگرایانه در میان برخی مسئولان و مردم میشود. اما موضوع دیگر به میزان بیاعتمادی مردم به حاکمیت برمیگردد. در واقع شکلگیری نگرشهای قومی و منطقهای متاثر از کاهش همبستگیهای اجتماعی و ملی و رشد بیاعتمادی به سیاستهای رسمی کشور، یکی از دلایل همراهی نکردن مردم با هشدارها و برنامههای مرتبط با رخدادهای طبیعی است. کاهش سرمایه اجتماعی حکومت، بهویژه اعتماد در همه سطوح کلان، میانی و خرد در میان مردم تاثیر خود را بر میزان آگاهیشان درباره سیل و مشارکتشان با مسئولان بهجا گذشته است. اعتماد، عنصر اساسی سرمایه اجتماعی است. سیلابهای چند سال اخیر نشان داده است که نقش مردم هنگام امداد و نجات بسیار تعیینکننده است. اما مقاومت در برابر تخلیه سکونتگاهها و بیاعتمادی نسبت به پرداخت نشدن خسارت سیلزدگان تنها نمونههایی از اعتماد و سرمایه اجتماعی در جریان مقابله با سیلابها به شمار میرود. این بیاعتمادیها و ناامیدیها، سیاستگذاریها و برنامهریزی برای مقابله با سیلاب و مدیریت بحران در کشور را دشوارتر کرده است. بهخصوص که هر روز بر سطح توقعات مردم اضافه میشود و مطالبهگری بیشتری میکنند. در این میان نداشتن رسانه ملی تاثیرگذار و مورد اعتماد نیز میتواند مزید بر علت باشد. بهخصوص که مرجعیت خبری از صداوسیما، روزنامهها و خبرگزاریهای رسمی به سمت شبکههای اجتماعی و پیامرسانهای موبایلی رفته است. این روزها جای خالی رسانهای که بتواند آگاهیبخش باشد و در شرایط بحران به کمک مردم و دستگاههای مختلف برود، به شدت حس میشود؛ رسانهای که به خوبی دیده شود و بتواند در گزارشهایی بیطرفانه، وضعیت مدیریت بحران در کشور را نقد کرده و از وظایف دستگاهها و نهادهای مسئول در زمینه سیلابها بنویسد؛ رسانهای که بتواند آزادانه بنویسد و عکس و فیلم منتشر کند که چرا امکان مدیریت یکپارچه سیل در فضای سکونتگاهی کشور وجود ندارد. رسانه میتواند پرسشگر باشد و ایرادهای کار را برجسته کند. اینکه چطور سالهاست برخی خیلی راحت میتوانند به حریم و بستر رودخانهها تجاوز کنند و کسی با آنها برخورد نمیکند؟! سدسازیها چه بلایی بر سر منابع آبی کشور آوردهاند؟ بودجه مقابله با بلایایی طبیعی چگونه صرف میشود؟ چرا بسیاری از مدیران، استانداردهای شهرسازی تابآور مقابل سیل را رعایت نمیکنند و کسی هم آنها را بازخواست نمیکند؟ کدام سازمانها و نهادها بیشترین تخطی را از ضوابط حقوقی در عرصههای زیرساخت، محیط زیست، منابع آب و مانند آن داشتهاند، اما کسی را یارای مقابله با آنها نیست؟ سیل چه پیامدهایی برای جامعه و اقتصاد داشته است؟ چه اصلاحاتی در مدیریت سیل باید در همه این سالها انجام میشد ولی همچنان معطل مانده است؟ چه کسانی مسئول بودهاند؟ قطعا مطالبهگری در حوزه منابع آب بالاست و پاسخگویی مسئولان هم پایین. نتیجه اینکه اعتماد در وجوه مختلف بهویژه «اعتماد نهادی» بهشدت آسیب دیده، کما اینکه در بسیاری از موارد جامعه حتی به گزارشهای تخصصی هم واکنش منفی نشان میدهد، آنها را به سخره میگیرد و باور نمیکند یا حاضر نیست مثلا در بحرانی مثل سیل و زلزله، کمکهایش را به حساب نهادهای عمومی واریز کند. وضعیت یک جامعه وقتی تغییر میکند که از یک طرف، سازمانها و دستگاههای مسئول کاری انجام دهند و از طرف دیگر، خود مردم دست به کار تغییر شوند. جامعه بهعلت فرسایش اعتماد، توان کنش جمعی برای حل مشکلات ندارد، وقتی اعتماد وجود ندارد، یعنی مردم نسبت به دستگاهها و نهادها بدگمانند و سوءظن دارند. این فضا برای همکاری مناسب نیست. وقتی اعتماد عمومی پایین است، امکان همکاری هم کاهش پیدا میکند. در نتیجه، افراد حس ميكنند زندگيشان به سمتی ميرود كه دوست ندارند. نه خودشان ميتوانند بر مسیر زندگیشان تاثیر بگذارند و نه نهادها و دستگاههای مسئول. هم احساس استیصال برای اقدام وجود دارد، هم بیپناهی، چون نهاد یا سازمانی را نمییابند که بتواند کاری کند. داستان سیلابها در کشور، داستان سوءمدیریتهاست که بیاعتمادیها و ناامیدیهای را در پی داشته است. سیلابها و ناهماهنگیهای مدیریتی، پیامدهای اجتماعی فراوانی داشته و دارد. نتایج یک کار تحقیقی نشان میدهد که ادامه سیلابها باعث رشد بدبینی مردم به یکدیگر و دولت شده است. برخی شکافهای قومی، طایفهای و اجتماعی را تقویت کرده، موجب بروز تعارض گروههای مختلف اجتماعی شده و تردیدهای جدی در عملی شدن وعدهها به وجود آورده است. شاید به همین دلیل است که سالهاست با بحران زندگی میکنیم و توانایی عبور از آن را نداریم.