راه ناممکن بازگشت زنان
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
درسهایی که از ماجرای ورزشگاه میتوان گرفت
پنجشنبه گذشته، اولین حضور زنان برای تماشای بازی لیگ برتر در ورزشگاه آزادی و در جریان بازی مس کرمان و استقلال تهران، پس از انقلاب بود. سهم زنان از این بازی، تنها ۵۰۰ صندلی بود که گرچه وزارت ورزش، فدراسیون فوتبال و مسئولان دولتی سعی دارند سند این موفقیت را به نام خود مهر کنند؛ اما نمیتوان پشتکار و مقاومت زنان را در تمام این سالها، برای دستیابی به آنچه حق مسلم آنها بوده، فراموش کرد. از سوی دیگر فعالان اجتماعی نسبت به گزینشی بودن اغلب زنانی که موفق به ورود به ورزشگاه میشوند بهطور جدی معترض هستند. مساله اصلی این است که نگرانی حذف ایران از فوتبال جهان و نیز فشارهای فدراسیون جهانی فوتبال، موجب گشوده شدن همین روزنههای اندک شده است. پرسش اینجاست که وقتی در هیچ کجای قانون اساسی، منعی برای حضور زنان در ورزشگاهها وجود ندارد، زنان چرا باید از حق بدیهی خود محروم شوند؟ چرا باید برای علاقهمندی به ورزش فوتبال یا هر ورزش دیگر و تماشای آن، ملزم به توضیح و مبارزه و تقاضای حق خود باشند. اصولا چرا باید برای چیزی که حق شهروندی آنهاست، سالهای دراز از همان حق محروم باشند؟ آدمهای در سایه یا روشنی نشسته، چه کسانی هستند که به خود اجازه میدهند با جزماندیشی برای دیگران و بهخصوص برای زنان تصمیم بگیرند و بدتر از آن به بسط اندیشههای بسته خود بپردازند و در برابر هر اعتراض و پرسشی، دین را مستمسکی برای پنهان کردن فکر و سلیقه شخصی خود قرار دهند. مگر با جلوگیریهای فرمایشی آنها، حضور زنان حذف شده است؟ مگر غیر از آن است که زنان با پرداخت هزینههای سنگین، از زندان تا انواع محرومیتها، خواستهها و مطالبات بحق و مدنی خود را پیش بردهاند؟ مگر دختر آبی با فداکردن جان خود، در تاریخ فعالیتهای اجتماعی این سرزمین ثبت نشد؟ مساله این است که چرا بسیاری از تصمیمگیران علاقه و اصرار دارند که چرخ را از دوباره اختراع کنند؟ آیا وقت و انرژی بسیاری که صرف مطالبهگری برای بدیهیات میشود، نمیتواند برای اموری دیگر صرف شود؟ مساله نگاه قیممآبانهای است که در لفظ و عمل، زن را ضعیفه میپندارد و تا آنجا که میتواند، در خلأ و سکوت قانون و قانونگذاران، قلمرو خود را گسترش میدهد؛ قلمروی که با ورود به حوزههای بسیار شخصی زنان، برای مثال آنها را از کاشت ناخن هم منع میکند. اگر عاملان قدرت به هر دلیل در برابر چنین تصمیمها و اظهارنظرهایی که کاملا خلاف قوانین است، سکوت را بر اعمال قانون ترجیح میدهند، قدر مسلم فعالان اجتماعی، حق خود را برای اعتراض محفوظ میدانند. بارها گفته شده اجازه ورود زنان به ورزشگاه داده نمیشود، چون محیط مردانه و خشن است و فحشهای ناموسی داده میشود. اگر چنین فرضیهای قابل پذیرش باشد، پس زنان بهتر است، اصلا به خیابان، بازار، دانشگاه، محل کار و هیچ کجای دیگر هم نروند. چون ممکن است در هر کجا، به شکلی در معرض خشونتهای کلامی تا جنسی تا شنیدن حرفهای رکیک قرار گیرند. همین جزماندیشی است که زنان کشور همسایه را از حضور در کلاس درس، دانشگاه و کار برحذر داشته، تا جایی که یکی از طالبها چندی پیش در مصاحبهای تلویزیونی اعلام میکند، صدای زنان لازم نیست نرم باشد تا موجب تحریک مردان نباشد. البته که زنان کنشگر اجتماعی هرگز اجازه ایجاد چنین محدودیتهایی را نخواهند داد. اما مشابهتهای برخی تصمیمها که از لابهلای بعضی سخنرانیها به وضوح خودنمایی میکند، چالش دشواری است که سعی دارد نبض جامعه زنان را به تسخیر خود درآورد. برگشت زنان به دهههای گذشته غیر ممکن است. کوشش زنان در حوزههای مختلف برای ایجاد برابری و رفع تبعیض و نیز حتی آگاهیبخشی به زنان نقاط دورتر و از جمله زنان روستایی در همین راستاست. جمعیت زنان و تاثیر آنان در بخشهای مهمی از جامعه و حضور پررنگ و غیرقابل انکار آنان، مبارزه بیوقفهای است که جز با احقاق حق آنها به پایان نخواهد رسید. زنان دیگر دلیلی برای پذیرش نگاههای مردانه، سلطهگر، سلیقهای و تصمیمگیر ندارند. از این رو به نظر میرسد، بهتر است مسئولان ارشد و تصمیمگیرنده، نه به دلیل فشارهای جامعه بینالمللی و نهادهای حقوق بشری، بلکه خود به این نتیجه برسند که با حذف نگاه گزینشی، درهای ورزشگاهها را برای زنان باز کنند و اجازه دهند زنان خود برای خود تصمیم بگیرند. آنها همچنان که در جامعه و دیگر محیطهای مردانه توان مدیریت خویش را دارند، در ورزشگاه هم خواهند توانست از سهمی برابر مردان به تماشای بازی پرداخته و از آن لذت ببرند و اساسا یک پرسش مهمتر؛ چرا همه چیز را مردانه-زنانه کنیم. چرا فراتر از جنسیت، نگاه خود را به انسان بودن آدمها و حق انتخاب آنها نزدیک نکنیم؟