| کد مطلب: ۵۲۴

از سبز تا سایه

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

چرا براندازان بزرگان را برنمی‌‌تابند؟

این روزها دو اتفاق توجه اهل تحلیل را به خود جلب کرده است؛ یکی بیانیه مهندس موسوی و دیگری تخریب مرحوم هوشنگ ابتهاج و روشنفکران انقلابی توسط مکتب «من و تو». مورد اول، طبعا حوادث سال 1388 را دوباره زنده کرد و بستری را فراهم کرد که قطب‌بندی‌‌های آن سال‌ها مجددا در فضای کاملا بی‌رمق سیاسی زنده شود و بلکه چندصباحی حول محور آن، هم جناح مخالف امکان فضاسازی تبلیغاتی بیابد و از واقعیات موجود در کشور دور شود و هم اصلاح‌طلبان و تحول‌خواهان را با تمام تفاوت‌‌های درونی‌شان به تأمل و بحث‌‌های در گوشی و بعضا بلند وا دارد. مورد دوم، یعنی فوت مرحوم ابتهاج هم فرصتی شد تا ثابت شود جریان برانداز خارج از کشور که امروز مکتب «من و تو» و «اینترنشنال» در آن غلبه گفتمانی و مالی و امکاناتی یافته، به هیچ‌کس و هیچ‌چیزی کمتر از حذف تمام بدیل‌‌های داخلی راضی نیست. یعنی مهم نیست یک شخصیت یا جریان در کشور 5 درصد یا 50 درصد پایگاه داشته باشد؛ حتی اگر کسی یک درصد هم در این کشور محبوبیت داشته باشد، از نظر آنان باید ملکوک و ساقط شود تا خودشان بتوانند از این خلاء استفاده کرده، با سواری گرفتن از مطالبات و نارضایتی‌‌های عمومی پروژه‌ی کارفرماهای خود را محقق کنند؛ پروژه‌‌ای که خود نیز با سواری گرفتن از افرادی کم‌مایه امکان پیاده‌سازی دارد. اما واقعیت این است که به‌زعم من، میان این دو موضوع پیوندی معنادار برقرار است. این حوادث تلخ سال 88 بود که در وهله اول باعث قطع امکان ارتباط جریانات سیاسی اصیل اصلاح‌طلب و تحول‌خواه با جامعه و در وهله دوم ایجاد شکاف میان حال و هوا و گفتمان آنان با وضع واقعی زندگی مردم شد؛ در واقع دو نوع فاصله عینی و ذهنی. این «شکاف»، که به موازات «تغییر ناگزیر نسل‌ها» و «مشکلات حادّ اقتصادی» ایجاد شد، عده‌‌ای بی‌ریشه و به غایت سخیف همچون اصحاب من و تو را به طمع انداخت که همچون مگس بر زخم نشینند و اینگونه شد که در «تونل زمان» رفتند و شروع به قهرمان‌سازی از رضاخان و دلبری کردن برای مخاطب با نمایش برخی مظاهر محدود و سطحی دوران محمدرضا کردند! طبیعی است که در این کلان روایت، امثال مرحوم ابتهاج و رضا براهنی و تمام گروه‌های انقلابی چپ و مسلمان و... جزو متهمانِ بر هم خوردن آن مدینه فاضله قلابی و جعلی بوده و هستند. حالا بماند که در این میان مهندس موسوی هم به دلیل یادبود «آن جان بیدار» مورد هجمه‌ی همزمان این جماعت قرار گرفت تا جنس‌شان جور شود. این وضعیت تراژیک/کمدی که عرصه‌‌ها را به سوءاستفاده‌گران واگذار کرده، بیش از قبل به همه در این کشور نشان می‌‌دهد که تقابل سنگین سال 88 چه ضربه سختی بر بنیان اجتماعی ایران زد. همین جا بگویم که اگر آن کفتارها خارج‌نشینند، در این مدت در داخل نیز نمونه‌هایی زیر نام‌‌های تند و آتشین ظهور کردند که اسباب دردسر برای بزرگان خود و کشور شدند. اما نمی‌‌دانم آیا کسی هست که این واقعیت را با صدای بلند بگوید که تن رنجور و خمیده‌ی این ملت بیش از این تاب تحمل «ستیز» و کنش‌‌های مبتنی بر تقابل و حذف و سرکوب را ندارد و بتواند طرحی نو دراندازد؟

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی