| کد مطلب: ۶۱۰۳

تحولات خاورمیانه؛ پایدار یا شکننده؟

تحولات خاورمیانه؛ پایدار یا شکننده؟

حمید کریم‌نیا کارشناس امور بین‌الملل سوال اصلی اینجاست که تحولات جاری در خاورمیانه که صلح و نزدیکی کشورهای دشمن دیروز را به همراه داشته، بر اثر کدام اتفاق رخ

karimnia

حمید کریم‌نیا

کارشناس امور بین‌الملل

سوال اصلی اینجاست که تحولات جاری در خاورمیانه که صلح و نزدیکی کشورهای دشمن دیروز را به همراه داشته، بر اثر کدام اتفاق رخ داده است و آیا این تحولات می‌تواند خاورمیانه را بعد از دهه‌ها جنگ‌وستیز و بحران‌های درهم‌فشرده و لاینحل، به سمت منطقه‌ای باصلح و ثبات برساند یا خیر؟
ابتدا با گذری از ساختار گذشته آن می‌توان تصویری از معضلات دیرین را ترسیم کرد و سپس تحولات جاری را بهتر شناخت و نتیجه‌گیری احتمالی را به‌دست آورد. ساختار امنیت در خاورمیانه تا بعد از جنگ سرد همواره تحت تاثیر دوقطبی آن زمان و اختلافات کشورهای همسایه با یکدیگر، وابستگی به یکی از دو قطب و در نتیجه رویکردهای حاکم بر منافع آن قطب‌ها در این روابط تاثیر مستقیم داشت، اگرچه اختلافات دیرین سیاسی، قومی، فرقه‌ای و تاریخی کشورها نیز در این بحران‌ها سهم چشمگیری داشت. از آن گذشته تشکیل خلق‌الساعه کشوری در سرزمین فلسطینی‌ها بر حجم این بحران‌ها صدچندان افزود و منطقه را یکپارچه دچار بحران و آتش کرد. حوادث بعدی در منطقه نیز ریشه‌ای عمیق‌تر بر بحران گذارد و کشورها یکی بعد از دیگری دچار تنش‌های بی‌پایان و یا آشتی‌های زودگذر و کم‌عمقی شدند. درحال‌حاضر تنش‌های دوقطبی، آثار آن دوران را ندارد و تحولات بین‌المللی و تغییر آهسته ساختار امنیت بین‌المللی در حال وقوع است. پس این تحولات قطعاً در تغییر ساختار امنیتی منطقه تاثیرگذار بوده و زمینه را برای این راه می‌گشاید. در این چارچوب بحث نزدیکی روابط دو کشور ایران و عربستان مطرح است، اینکه این نزدیکی با فوریت چه میزان اساسی و به مفهوم علمی آن پایدار و ریشه‌دار است؟
نکته نخست آنکه ظرفیت‌های موجودِ حل بحران‌های قدیمی، همانند زنجیره‌ای به‌هم‌پیوسته است و اگر اتفاقی در جهت گشایش در روابط روی بدهد، برای سایر بحران‌های موجود در منطقه تاثیرگذار خواهد بود. به‌طور نمونه؛ بحران سوریه و تحریم آن توسط اتحادیه عرب و یا جنگ دیرینه یمن با عربستان و همینطور بحران روابط کشورهای منطقه خلیج‌فارس از جمله قطر و عربستان و امارات چگونه این نزدیکی و بهبود روابط در رفع خصومت‌های میان آنها اثرگذار بود؟ امروزه شاهدیم که این تحولات همه در حال اتفاق افتادن است و چیزی که تا دیروز امکان تصور آن برای هیچ ناظر سیاسی ممکن نبود، در حال حاضر در حال وقوع است. در هر حال این تحول اگر صورت واقع به‌خود بگیرد، منطقه خاورمیانه روی ثبات و صلح را بعد از چند دهه خواهد دید. نکته دیگر آنکه، قدرت‌های تاثیرگذار جهانی از جمله چین، آمریکا و روسیه در این منطقه با رویکردهای متفاوتی به این تحولات می‌نگرند. آمریکا بعد از چند دهه و مواجهه با بحران‌های عمیق تصمیم به تغییر استراتژی خود در منطقه گرفت و شرق دور را هدف نخست خود قرار داد. خاورمیانه به‌دلایل متعددی نمی‌تواند همانند دوران جنگ سرد جذابیت و منافع حیاتی آن را تامین کند. بالعکس چینی‌ها یک اشتیاق تازه و امتیازات زیادی در مسیر توسعه خود از روابط با منطقه خاورمیانه دارند، در نتیجه روابطی گسترده را با کشورهای مختلف این منطقه برقرارکرده و آینده‌ای بس فعال را برای خود رقم زده‌اند. اما روس‌ها همانند دوران جنگ سرد سعی کردند برخی حوزه‌های سنتی خود را در همان محدوده قبل احیا و حفظ کنند. در واقع قدرت تولید نفتی، روس‌ها را به یک رقیب همساز با کشورهای عمده عضو اوپک دیروزی درآورده و همکاری‌هایی را در سطح بین‌المللی تحت عنوان «اوپک پلاس» در بازار جهانی نفت از طریق این همکاری ایجاد کرده‌اند.
همه این تحولات در تغییر رویکرد کشورهای منطقه در سمت‌وسوی نزدیکی و همکاری با یکدیگر تاثیر قطعی داشته است. اما در کنار اینها کشوری به‌نام اسرائیل است که در صورت وقوع این رویدادهای سیاسی، باردیگر در جهان عرب و منطقه انزوای سیاسی خواهد داشت و روندی را که با «پیمان صلح ابراهیم» و با ابتکار دولت ترامپ می‌رفت تا اعراب را با اسرائیل نزدیک و همکاری‌هایی را از جنبه امنیتی و اقتصادی ایجاد نماید، به زیر سوال برده است. نقطه حساس این مسئله روابط با عربستان است که مدت‌هاست به‌طور غیرعلنی ایجاد شده و همکاری‌هایی بین آنها به‌وجود آمده است. اما از زمانی روابط که ایران و عربستان تحت زعامت چینی‌ها رو به بهبودی گذاشت، این سوال مطرح شد که عربستان و امارات و دیگران که روابط سرد و بعضاً خصمانه خود را با ایران کنار گذاردند، تحت تاثیر این تحولات با چه واکنشی از سوی اسرائیل روبه‌رو خواهند شد؟ آیا این بار چینی‌ها باردیگر باید وساطت کرده و فضای دوستی و آشتی میان اعراب و اسرائیل برقرارکنند، یا اتفاق دیگری خواهد افتاد؟ قطعاً با شرایط بی‌ثبات و سیالی که منطقه داشته، پیش‌بینی آن آسان نیست و نمی‌توان از حالا آینده را ترسیم کرد.
اما نکته‌ای که باقی می‌ماند؛ این است که روابط دوقدرت منطقه رو به بهبود گذارده و طرفین تصمیم به بازگشایی سفارتخانه‌های خود گرفته‌اند. این موضوع هم در یک دوره کوتاه به چنین نتیجه‌گیری رسیده‌اند که البته چینی‌ها دست‌های دو طرف را در پکن در دست یکدیگر نهادند. عربستان در بحران یمن همواره به‌دنبال فرصتی بود که به‌طور آبرومندانه از آنجا خارج شود و این فرصت در این روابط ظاهراً به‌دست آمد و دورنمای صلح در یمن می‌رود که برقرار شود. از طرفی گسسته بودن روابط دو کشور عمده اسلامی برای جمهوری اسلامی نیز قابل تحمل نبود و مراسم حج برای چندمین بار دچار وقفه شده بود و البته مسائل دیگر. همه اینها موجب شد که ایران نیز تحت وساطت چینی‌ها قدم به راه آشتی بگذارد. چینی‌ها هم منطقه بحران‌زده را نمی‌پذیرند چراکه سرمایه‌گذاری کلان و طرح‌های بزرگ و بلندمدت که بخشی از آن در این منطقه قرار دارد، در فضای بحران‌زده ممکن نیست. اما چینی‌ها همانند آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها دارای تجربه عملی چندین دهه در خاورمیانه نیستند. آنها نتوانستند نظام باثباتی را تحت رویکردهای لیبرالیستی خود در این منطقه پیاده کنند، زیرا ظرفیت این منطقه ظاهراً در حد پذیرش چنان استراتژی‌هایی با بافت لیبرالیسم غربی نبوده است. حال رویکرد چینی‌ها و نظم مدل شرقی در حال ظهور در منطقه است و اتفاقاً کشورهای این منطقه عموماً ساختاری غیردموکراتیک و مختص به‌خود دارند که از این جهت با رویکرد غیردموکراتیک چینی، همسازی بسیاری دارد. آنچه پیوند نزدیکی میان کشورها با قدرت نوظهور در منطقه دارد، بافت شرقی و فرهنگ مختص شرق و مناقع اقتصادی است که نوعی تفاهم را به‌وجود می‌آورد. در این منافع مشترک از مدل چینی هنوز خیلی زود است که آینده همکاری‌های سازنده و رشددهنده را ترسیم کرد. اما چیزی که هست تجارت و سود حرف اول را می‌زند و مسائل انسانی و حقوق بشری جایگاهی در این ساختار همکاری‌ها ندارند. به‌غیر از آن، در همان ساختار اقتصادی مدل چینی معلوم نیست که چه میزان منافع طرفینی به‌طور عادلانه برقرار شود. آنچه از تجربه کشورهای آفریقایی که چینی‌ها چند دهه در آنجا فعالیت اقتصادی را شروع کرده‌اند، به‌دست آمده، مقروض ماندن این کشورها به چین و در نتیجه امتیازات ویژه‌ای بوده که برای چینی‌ها در آفریقا به‌دست آمده است.
بنابراین روابط نزدیک کشورهای این منطقه چنانچه براساس مدل چینی ترسیم شده و معضلات کشورها میان خود به‌طور ریشه‌ای برطرف نشده، می‌توان گفت که روابط نزدیک کشورها عمدتاً حول محور‌های مصلحتی دور می‌زند. امید است که صلحی پایدار میان کشورهای منطقه برقرار شود.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی