| کد مطلب: ۲۷۲۲

دشواری نقد هم‌زمان؛ ادامه راه بازرگان

دل‌نوشته‌ای پیشکش دوست نادیده اما همدل و همراه، محمدجواد روح

دل‌نوشته‌ای پیشکش دوست نادیده اما همدل و همراه، محمدجواد روح

امید بهاری

خواننده هم‌میهن

یادداشت نیکخواهانه «۸ آذر دوم؟» که از سر شفقت‌ورزی به ایران و دلبستگی به آرمان‌های ملی و همزمان با نگرانی و بیم و اضطراب از فردای ایران نوشته شده بود را خواندم و مانند همیشه بهره بردم. من هم خود را قطره‌ای کوچک در دل اقیانوس خروشان همان ملتی می‌دانم که به آهنگ دستیابی به استقلال، آزادی و پیشرفت، خیزش تحول‌خواهانه‌اش را از سپیده‌دم ‌مشروطه‌خواهی آغاز کرده و فرازونشیب این راه و گریوه‌های بلاخیزش را پیموده و هنوز نمی‌داند تا رسیدن به مقام امن و راحت و آرام و صید گوهر مقصود:
این راه را نهایت، صورت کجا توان بست
کش صدهزار منزل بیش است در بدایت.
با این حال، آزموده‌ها و یافته‌ها و اندوخته‌های راه طی‌شده چنان گران‌سنگ و پربها و راهگشا بوده است که می‌انگارم اهتمام و عنایت و مطمح‌نظر داشتن آنها می‌تواند پرتو آفتاب ظفر را بر پهنه این کهن بوم و بر پرگهر بگستراند.
چه گفت آن خردمند مرد خرد
که دانا ز گفتار او بر خورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کردهٔ خویش ریش
یکی از مهمترین کاستی‌ها و نقصان‌های ملی ما این بوده که به عادت مالوف و خصلت دیرینه، داد عشق و ایثار و فداکاری را گزارده‌ایم اما آنچنان‌که که بایسته است؛ حق عقل و عقلانیت و خردمندی را ادا نکرده‌ایم. حال آنکه در امر سیاست، به‌ویژه وقتی بر بستر فرهنگ «زود و زور» صورتبندی می‌شود، محق پنداشتن خویش یا محق پنداشتن قبیله خویش، شرط وافی و کافی نیست و طرفه آنکه، همین خودحق‌پنداری، رهزن صلاح و کامرانی و سلامت رهروان بوده و در ادامه بعید نیست، به‌جای پنجره رستگاری، دروازه جهنم را به روی همگان بگشاید.
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا؟ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا
بگو: «آیا شما را از زیانكارترین مردم آگاه گردانم؟ آنهایى كه كوششان در زندگى دنیا تباه شد و مى‌پنداشتند كارى نیكو مى‌كنند.» (آیه 104 سوره کهف)
اگر به تجارب مهم تاریخی برگردیم و با نگاه آسیب‌شناسانه به وقایع بنگریم، به‌روشنی خواهیم دید که کفه عقلانیت به اندازه ایثار و عاشقی در کنش بازیگران صحنه سنگین و مطلوب نیست و در مجموع این انگاره که پویندگان پنداشته‌اند یکسره کاری نیکو می‌کنند و لاجرم خود را یکسره، محق و مافوق‌نقد دانسته‌اند منجر به سرکوب منقدان و ایجاد جامعه تک‌صدایی شده و در پرده توهم استغنا، تحول‌خواهان را از شیرابه خردجمعی محروم ساخته است. بدبختانه در این ویژگی، حاکمان و محکومان بیش‌وکم شبیه هم رفتار کرده‌اند. مگر رهبران انقلابی در اعتراض به استانداردهای دوگانه نظم‌نوین جهانی و رفتارهای فاشیستی صاحبان‌حق‌وتو، محق نبودند و محق نیستند؟
نقد نخبگان سیاسی به هژمونی نظام سلطه راست و درست است، اما در روابط بین‌الملل، درست مانند موضوع این یادداشت، محق بودن شرط کافی نیست و محق بودن، بدون تدبیر و تامل، نه‌تنها ثمربخش نیست، بلکه مضر و زیانبار خواهد بود.
برهمین پایه، منتقدان و معترضان به‌وضع موجود نباید محق بودن را کافی و وافی بدانند و نباید از سر سیاست‌زدگی، سیاست‌ورزی را از عقلانیت و نازک‌کاری‌های عقلانی تهی کنند و نباید تصور کنند تنها به دستاویز جانبازی می‌توان موانع را از پیش پابرداشت و نباید با ساده‌انگاری به زندگی چوب حراج بزنند و سرمایه تجدیدناپذیر انسانی را به ثمن بخس هدر دهند.
رندِ عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار مُلْک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
در وضعیت‌هیجانی کار آسان و ساده و بی‌خطر، البته حمایت بی‌چون‌وچرا و تجلیل غلو‌آمیز از جوانان‌انقلابی است. بدیهی است راه‌اندازی پروپاگاندای «نسل شجاع و متفاوت» برای معترضانی که پاره‌ای از ایشان به مخالف خود - حتی اگر شرف اهل قلم باشد و سال‌ها حبس و درد و رنج و تبعید را چشیده باشد - رحم نکرده و سبعانه و بیرحمانه او را به قتل و تجاوز تهدید می‌کنند. سخت غیرمسئولانه و ویرانگر است (کاری که اینترنشنال و رسانه‌های وابسته به سعودی می‌کنند).
حتما در موضوع تهدید وحشیانه‌ی زیدآبادی به قتل و تجاوز و رماندن او از میدان سیاست، عقاب و کیفر دنیوی و اخروی دامن جوانان معترض و محرکان و هادیان آنان را خواهد گرفت. حتما پیشینه مبارزاتی یا اتیکت زندانی‌سیاسی، مجوز افترازنی و توهین و ستم به مصطفی تاج‌زاده و اصلاح‌طلبان راستین نخواهد شد.
بااین‌همه می‌خواهم بر نکته پایانی یادداشت جنابعالی آفرین بفرستم که در خط مقدم و چشم‌درچشم دسته‌ای از جوانانِ مظلوم، عاصی ولی متاسفانه کاملا خودحق‌پندار ایستاده‌‌اند و افزون بر همدردی ِ همدلانه، تسلیم دیکتاتوری جو نشده‌اید و نقد مخاطره‌آمیز و انذار اخلاقی و اندرز عقلانی را از یاد نبرده‌اید. و ناگفته پیداست، کار شاق و ثقیل و دشخوار انتقاد همزمان به جوانان و به حاکمان و همزمان جوانان را از تهور مخرب و نخبگان سیاسی را از لجاجت و خیره‌سری بازداشتن است. کار علی‌وار و خداپسندانه و شرافتمندانه و میهن‌پرستانه، دقیقا نقد همزمان جوانان و اصحاب قدرت است.
فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد
کاری که بازرگان، شجاعت ابراز و انجام آن را داشت و همزمان از جوانان‌مکتبی و جوانان‌مجاهد انتقاد می‌کرد و بحق، آموزگار عقلانیت و اخلاق‌‌مداری در سیاست‌ورزی شد و از این حیث، احمد زید‌آبادی و یاران زیدآبادی را می‌توان فرزند معنوی و رهرو راستین بازرگان خواند...

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی